سلبریتیهای روزگار ما کارکرد اجتماعی مشخصی دارند و بیش از آنکه خودِ حرفهای سیاسیشان مهم باشد ساختاری که آنها را وادار به حرف زدن درباره مسائل سیاسی میکند اهمیت دارد.
داریوش ارجمند اخیراً ادعا کرده که در جوانی زیر تأثیر دو “علی” بوده: علی شریعتی و علی خامنهای. پس از این اظهار نظر بلافاصله بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی به او حمله کرده و او را فرصتطلب و نانبهنرخروزخور نامیدند.
دلایلِ عصبانیت آنها را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: ۱- ارجمند دروغ میگوید و شیاد است.۲- ارجمند راست میگوید ولی بیانِ یکباره چنین چیزی فقط به خاطر به دست آوردنِ دل مسئولان دولتی است ۳- ارجمند راست میگوید و به همین دلیل او از جوانی مزدور بوده.
هر سه دلیل میتواند درست باشند اما در واقع هیچ کدام دلیل اصلی نیست. دلیل اساسی چنین اظهارنظرهایی را باید در جایی دیگر جستجو کرد.
تناقض سیاسی سلبریتیها در ایران
سلبریتیها در ایران، مثل هر جای دیگری، چندین و چند دسته اند. از هنرمندان گرفته تا افرادی که تنها به خاطر تست کردن غذاها، عملهای پرتعداد زیبایی و یا خوردن چیزهای ناجور معروف شدهاند. همه آنها به رغم تفاوتهای مشهودشان به یمن رسانه تبدیل به سلبریتی شدهاند. لایک نشانه ظاهری سلبریتی و معیار معروف بودن اوست، همچون پول که نشانِ قراردادیِ ثروت افراد است.
سلبریتیهای ایرانی اما تفاوتهایی با نمونههای مشابه خارجی خود دارند. آنها به دلیل بسته بودن فضای سیاسی کشور، نبودِ نشریات و رسانههای آزاد و همچنین بیاعتمادی مردم به حزبها و نهادهای رسمی قابلیت تبدیل شدن به فیگور سیاسی را دارند. همینجا یک تناقض بنیادی پیش خواهد آمد. از یک سو سلبریتیها، به خاطر سیاستزدایی از جامعه و محافظهکاری موجود در فضای فرهنگی کشور، به هیچ عنوان افرادی با آگاهی سیاسی نیستند و از سوی دیگر، همانگونه که ذکر شد، به آسانی توانایی تبدیل شدن به فیگورهای سیاسی را دارند. آنها ناخواسته به سمت جایگاهی کشانده میشوند که هیچ میل ویژهای به قرار گرفتن در آن ندارند. به همین خاطر است که هر وقت یک سلبریتی اظهار نظریای میکند (در ایران اظهارنظر درباره هر امر عمومیای تبدیل به امری سیاسی میشود) اضافه میکند که این حرف سیاسی نیست. شاید این اعتراف به سیاسی نبودن به دلیل ترس او از واکنش حکومت باشد اما این فقط بخشی از ماجراست زیرا او واقعاً خودش را انسان آگاه سیاسی نمیداند. نه علاقهای به سیاست دارد، نه ضرورتی در پرداختن به آن میبیند و نه دانشی درباره آن دارد. در همین وضع موجود هم به او خوش میگذرد.
سلبریتی تاریخ ندارد
سلبریتیها سنت ندارند و بیتاریخاند. سلبریتی پدیدهای است مربوط به زمان حال. نه گذشتگانی برای او وجود دارند و نه آیندگانی. یک سلبریتی هیچ خط وربطی با سلبریتی دوران پیش از خود ندارد، برخلاف به عنوان نمونه هنرمندان که خواسته یا ناخواسته درون یک سنت هنری قرار میگیرند و با هنرمندان پیش و پس از خود نسبت برقرار میکنند. البته هنرمندان هم میتوانند سلبریتی باشد. آنها در مقام هنرمند تاریخ دارند اما به عنوان یک سلبریتی نه.
شاید عدهای گمان کنند که به وجود آمدن پدیدهای مانند تتلو فقط ناشی از مشکلات روانی شخصی به نام امیرحسین مقصودلو است اما اگر باقی سلبریتیها را هم مجبور به حرف زدن درباره مسائل سیاسی کنیم همگی یک شبه تبدیل به تتلو خواهند شد.
چون سلبریتی بعد و قبلی ندارد پس موجودی منفرد است. او وقتی درباره مسائل اجتماعی اظهارنظر میکند همواره نظر شخصی خود را اعلام مینماید.(خودش هم دائما بر این شخصی بودن تاکید میکند). وقتی کسی از نقطه نظر شخصی حرف میزند هم طبیعتاً پای مسائل شخصی به میان میآید. همه چیز بر سر حب و بغضها، مناسبات کاری، روابط عاطفی، حسوحال لحظهای، استفاده از فرصتها و حفظ نمود ظاهری بین دیگران است.
از این روی امکان دارد که سلبریتی فقط به خاطر کینه یا علاقه به نزدیکان، همکاران و یا حتی یک گروهِ خاص نظرات سیاسی خود را صدوهشتاد درجه تغییر دهد. داریوش ارجمند درست یک هفته پیش از اینکه از علاقه خود به دو علی بگوید در مصاحبهای به کنارگذاشتن هنرمندان غیرخودی شدیداً اعتراض کرده بود. نه دلیلِ اصلی مصاحبه اول مشخص است و نه دلیلِ اظهارنظر بعدی. تشخیصشان هم واقعاً کار سادهای نیست چرا که قریب به یقین مسأله شخصی است و کسی هم از مسائل شخصی دیگران سردرنخواهد آورد.
در این زمینه اما سرنوشتِ الهام چرخنده بهترین نمونه است. او یک بار در یک مصاحبه تلویزیونی از رهبر نظام تشکر میکند و به جرم همین گناه بلافاصله مورد هجوم حملات کاربران شبکههای مجازی قرار میگیرد. شاید پشت این تشکر کوتاه و ساده هیچ منظور و جهتگیری خاص سیاسیای وجود نداشته، یعنی او شاید مثل بسیاری از افراد معمولی و غیرسیاسیای که در فضاهای رسمی و تحت سیطره رسانههای دولتی بزرگ شدهاند چنین کلماتی را به کار برده باشد. با ادامه و تشدید اعتراضات کاربران شبکههای اجتماعی اما موضع چرخنده روزبهروز تغییر کرد و بعد از مدتی تبدیل به یک هنرمندِ وابسته با ظاهری کاملاً متفاوت شد. او کینه به دل گرفت و همچون کودکی لجباز تغییر کرد. هم این کینه شخصی و غیرسیاسیست و هم آن اظهارنظر اولیه. البته هر دو تأثیرات و نتایج سیاسی دارند اما دلیل شکل گرفتنشان به هیچ عنوان سیاسی نیست.
در فرانسه، ایتالیا، انگلیس، ترکیه، آمریکا و کشورهای دیگر به دلیل وجود نهادهای تقریباً مستقل سیاسی و سنت تاریخی مبارزه گروهبندیهای مشخص سیاسی وجود دارد. به عنوان نمونه در آمریکا یک سلبریتیِ معروف غالباً دموکرات است یا جمهوریخواه. او هرچقدر هم بیربط اظهارنظر کند باز درون یک چهارچوب مشخص قرار میگیرد. در بعضی کشورها هم گفتمان چپ و راست معنادار است و سلبریتیها از لحاظ احساسی غالباً یا به چپ گرایش دارند یا به راست.
مردمی که تا دیروز گمان میبردند که تعداد رأی میتواند آنها را نجات دهد امروز ناامیدانه به این نتیجه رسیدهاند که حتی تعداد لایک هم از تعداد رأی تأثیرگذارتر است..تعداد لایکها نجاتدهنده نخواهد بود همانطور که تعدد آرا نجاتدهنده نبود.
در ایران اما امروز چنین گروهبندیهای سیاسیای وجود ندارد. تا پیش از این اکثر سلبریتیها در ظاهر اصلاحطلب بودند ولی در سالهای اخیر با تضعیف گفتمان اصلاحطلبی و بیاعتمادی مردم به احزاب سیاسی موجود در کشور وضعیت سلبریتیها مبهمتر از پیش شده است. فشار و انتظار شدتگرفته افکار عمومی موجب میشود که آنها، از ترس بیاعتبارشدن نزد هوادارنشان، حرف بزنند اما چون گفتمان سیاسیای برای شکل دادن به عقایدشان در جامعه وجود ندارد اظهارنظرهایشان روزبهروز عجیبتر و تناقضآمیزتر میشود. شاید عدهای گمان کنند که به وجود آمدن پدیدهای مانند تتلو فقط ناشی از مشکلات روانی شخصی به نام امیرحسین مقصودلو است اما اگر باقی سلبریتیها را هم مجبور به حرف زدن درباره مسائل سیاسی کنیم همگی یک شبه تبدیل به تتلو خواهند شد.
سلبریتی، در مقام نماینده مردم
ماه پیش و بعد از ماجرای دختر آبی بیشتر مردم به طرز عجیبی منتظر موضعگیری بازیکنان فوتبال بودند. آنها چشم به راه نجاتدهندهای بودند که فقط شوت کردن و پاس دادنش از آنها بهتر بود و از لحاظ دانش و بصیرتِ سیاسی هیچ فرقی با آنها نداشت و حتی به مراتب واجد آگاهی سیاسی کمتری بود. مردمی که تا دیروز گمان میبردند که تعداد رأی میتواند آنها را نجات دهد امروز ناامیدانه به این نتیجه رسیدهاند که حتی تعداد لایک هم از تعداد رأی تأثیرگذارتر است. سلبریتیها امروز به یک معنا تبدیل شدهاند به نمایندگان ناگزیر سیاسی. مردم همگی دست به دامن آنها شدهاند تا به نمایندگیشان حرف بزنند اما آنها خود بهتر از هر کس دیگری میدانند که واجد چنین قابلیتی نیستند. (رضا پهلوی هم از این نظر سلبریتی محسوب میشود. از چهره و سخنانش پیداست که انگار خودش هم نمیخواهد و نمیداند درباره مسائل سیاسی حرف بزند اما انتظاراتِ بالای هوادارانش او را مجبور به حرف زدن میکند).
سلبریتیها بالذات دانش کمی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی دارند. آنها وقت و انرژیشان را صرف کارهای “مهم” دیگری میکنند و فرصت افزایش دادن آگاهی سیاسی خود را ندارند. اگر سلبریتیهای یک دوران نسبت به دوران دیگر سواد و معلومات بیشتری دارند هم فقط به خاطر تفاوت دوران است و نه تفاوت سلبریتیها. به عنوان مثال آدممعروفهای دهه چهل و پنجاه از سلبریتیهای دوران ما آگاهی سیاسی بیشتری داشتند. آن دوران در میان خوانندههای پاپ هنوز میشد عدهای را پیدا کرد که تا حدی گرایش چپ یا راست داشته باشند. حتی یک خواننده کابارهای هم گوشش با یک سری مفاهیم و مواضع آشنا بود. امروز اما آن فضا به کلی تغییر کرده. با وجود اینکه میل به تغییر ودگرگونی از پایین به شدت احساس میشود اما گفتمانهای سیاسی و روشنفکری برخلاف گذشته در جامعه وجود ندارند.
تحت این شرایط سلبریتیها، به عنوان مهمترین نمایندگان خواستههای مردم، در تنگنایی طاقتفرسا به سر میبرند. افرادی که حتی توانایی نوشتن چند جمله بدون غلط املایی را ندارند و به ایموجی، سه نقطه و کپی جملات قصارِ نخنما رو میآورند، باید نقش رهبران سیاسی جامعه را به عهده بگیرند. برای سلبریتیها از یک سو فشار مردم و همچنین خطر برخورد نهادهای امنیتی وجود دارد و از سوی دیگر ناتوانی و کمدانشی خودشان درباره مسائل سیاسی. در این وضعیت آنها قطعاً چیزی جز هذیانهای کوتاهمدت به زبان نخواهند آورد. حال میخواهد این هذیان درست باشد یا غلط. آن تکانهای که موجب شده آنها در موقعیتی خاص اعلام موضع کند سراسر شخصی است و بنابراین هر لحظه میتواند ( به دلیل فشار نهادهای امنیتی و یا اتفاقهای دیگر زندگی) تغییر کند و به ضد خودش تبدیل شود. پس راه نجات نه گزینش ما بین سلبریتی خوب و بد بلکه به طور کل چشم بستن بر روی سلبریتیهاست. تعداد لایکها نجاتدهنده نخواهد بود همانطور که تعدد آرا نجاتدهنده نبود.
بیشتر بخوانید:
مقاله ای پر از تناقض، جامع نگری و اشتباهات فاحش در تحلیل!!
فقط بخوام چند مورد رو بدون توضیح اشاره کنم به موضوع استدلال در مورد داریوش ارجمند
الهام چرخنده، مواضع فوتبالیست ها …
وقتی مقاله مینویسین، خواننده رو یک درصد دارای قوه استدلال فرض کنین که اینجور
پر از تناقض و کلی نگری در مورد موضوع (در این مورد سلبریتی ها) نشین.
سولماز / 12 October 2019
در ضمن به نظر قبلی که دادم که هنوز هم منتشر نشده این رو اضافه کنم: این چه تیتری
هست که روی مقاله گذاشته شده؟ ” سلبریتی ها چرا حرف میزنند؟”
منظور اینه که سلبریتی ها نباید حرف بزنن؟ به محض سلبریتی شدن در ضمن تبدیل به روبات هم
میشن؟ تیتر از دیدگاه من درست نیست.
سولماز / 12 October 2019
يک مقاله دستوری ديگر برای زير سوال بردن رضا پهلوی،اتفاقا او ازانگشت شمار افرادی است که می داند چه می گويد،ولی از پوپوليسم و هيجان زدگیِ بی عملان هميشه جوزده بيزار است۰اين نوشته ها مثل جا دادن زهر وسط يک تکه شکلات است،و تنه هدفش مسموم کردن است۰
پادشاهیِ مشروطهِ پارلمانی / 13 October 2019