امین بزرگیان − آیت الله ناصر مکارم شیرازی در جلسه تفسیر موضوعی قرآن در قم اشاره‌ای داشته است به بحران قیمت مرغ در کشور. او گفته است:

“در مورد مواد غذایی که وضع فوق العاده‌ای پیدا کرده شنیدیم به دستور رهبری عده‌ای از مجلسیان، دولتیان ودیگران نشسته‌اند فکری بکنند. و واقعا باید فکری شود که مردم در زحمت نباشند. مردم هم نباید خیلی اصرار داشته باشند در بعضی چیزها. به عنوان مثال ما می‌بینیم که عده زیادی درباره مثلا قیمت مرغ دارند فریاد می‌کشند. حالا اگر آدم مرغ نخورد چه می‌شود؟ …آسمان به زمین می‌آید، زمین به آسمان می‌رود؟ اکثریت قریب به اتفاق اطبا می‌گویند مواد گوشتی غذای مناسبی برای انسان نیست….”
 
سخنان آیت الله معانی قابل توجهی دارد که می‌تواند وضعیت امروز روحانیت را در تاریخ اسلام نوع شیعه نشان دهد. پیش از آن بیراه نیست اشاره‌ای تاریخی داشته باشیم به مواجهه روحانیت با مسئله کمبود مواد غذایی در حدود صد سال قبل.
 
یکی از سرمنشأ‌های انقلاب مشروطه به قضیه کمبود مواد غذایی در ماه‌های میانی ۱۲۸۴ و صدارت عین الدوله بر می‌گردد. تشدید بحران اقتصادی و قحطی کشور و به تبع آن فلک کردن بازاریان در بازار باعث شد که بازرگانان و علمای روحانی با تشکیل اجتماعات در مساجد شهر و حرم عبدالعظیم خواستار کناره‌ گیری عین‌الدوله شوند. بی توجهی مظفرالدین شاه و ادامه صدارت عین الدوله باعث شد که اعتراضات مردم که حمایت روحانیون را با خود داشتند، افزایش یابد. در این میان عده زیادی از علما و روحانیون از جمله سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی در اعتراض به قم مهاجرت کردند. از سویی دیگر گروه زیادی از کسبه و بازرگانان تهران نیز در تیر ۱۲۸۵ در سفارت انگلیس متحصن شده و عزل عین‌الدوله و بازگشت علما به تهران و بالاخره تأسیس عدالتخانه را خواستار شدند. پس از چندی شاه عین‌ الدوله را برکنار کرد و فرمان تأسیس عدالتخانه و چندی بعد دستور شکل‌گیری مجلس شورای ملی را امضا نمود.
 
تفاوت دستگاه روحانیت با اسلاف خود ناشی از چیست؟
 
روحانیت در دوره جدید به دلایل متعددی جایگاه واقعی و نمادین اش را از دست داده است. در واقع یکی از مهمترین ویژگی‌های عصر جدید، افول کلیسا و نهاد دین و روحانیت است. این افول، مناسبات نهاد دین و دستگاه روحانیت را با جهان اطرافش به کلی تغییر داده است.[1]
 
تز حکومت دینی و اسلام سیاسی یکی از مهمترین عکس العمل‌های روحانیت به  افول وجهه خود است. به میزانی که قدرت نمادین روحانیت در جامعه افول می‌کند، میل این دستگاه به کسب ابزارهای قدرت دولتی بیشتر می‌شود. در واقع میل روحانیت به قدرت دولتی و هضم شدن اش در دولت، بازتاب افول قدرت اجتماعی آن است.
روحانیت دیگر هیمنه دوران گذشته را ندارد. در جهان پیشامدرن، روحانیون همان عالمان بودند و دانش تنها در اختیار آنها بود. از سویی دیگر به سبب جایگاه دین در جهان بینی افراد، روحانیون از جایگاه نمادین فوق العاده‌ای برخوردار بودند تا حدی که بر تمامی گروه‌های اجتماعی جایگاه سروری داشتند.عقلانیت جدید، اعتبار و جایگاه روحانیون را بسیار تضعیف کرده است. علوم جدید و دستاورد هایش، دانشمندان و مدیرانی را به همراه داشته که در سلسله مراتب اجتماعی توانسته‌اند جایگاه روحانیون را ازآنها بگیرند. همچنین خرد جدید سازنده جهان بینی‌هایی بوده است که جهان بینی تکین دینی را متزلزل ساخته‌اند. به تعبیر جامعه شناسانه، روحانیت دیگر تنها گروه مرجع نیست و به مرور مراجعانش را از دست داده است. این افول، عکس العمل‌های متفاوتی از سوی دستگاه روحانیت را در بر داشته است.
 
تز حکومت دینی و اسلام سیاسی یکی از مهمترین عکس العمل‌های روحانیت به این افول است. به میزانی که قدرت نمادین روحانیت در جامعه افول می‌کند، میل این دستگاه به کسب ابزارهای قدرت دولتی بیشتر می‌شود. در واقع میل روحانیت به قدرت دولتی و هضم شدن اش در دولت، بازتاب افول قدرت اجتماعی آن است. دولت مدرن در ایران از زمان رضا خان بدین سو همواره جایگاه روحانیت را تضعیف کرده و روحانیون می‌دیده‌اند که هر روز از اعتبار و سروری شان کاسته می‌شود. این موضوع، مقدمات اندیشه تسخیر دولت و ایده اسلام سیاسی را برای روحانیت مهیا ساخت. انقلاب اسلامی و تسخیر نهاد دولت توسط روحانیون عکس العملی بود به آنچه مدرنیته و ظواهرش با دستگاه روحانیت می‌کردند.
 
پس از دوره کوتاهی پس از احیای جایگاه نمادین روحانیت به سبب تسخیردولت، دوباره روحانیت در بین طبقات گسترده‌ای از جامعه به وضعیت ضعف افتاد. روحانیت اکنون نمی‌تواند توتون و تنباکو را “بای نحو کان محاربه با امام زمان” تحریم کند به گونه‌ای که تمام جامعه و حتی زنان دربار فرمانش را اجرا کنند. این تراما را روحانیت، امروزه سعی می‌کند با قدرت قاهره و انتظامی دولت که در اختیار دارد، جبران سازد. فرمان آمیخته به دین برای رعایت حجاب، کمتر شنونده‌ای دارد پس دست به دامان گشت‌های ارشاد می‌شود.
 
گشت‌های ارشاد، نشانی هستند از افول و یا به تعبیر “حامد عبدالصمد” زوال اسلام سیاسی.[2] در واقع دستگاه دین در فرایند افولش از جهان بینی معنوی به نوعی فرمان سیاسی تغییر چهره می‌دهد. این پر زور شدن ظاهری در حقیقت نشانی است از کم زور شدن واقعی آن. حامد عبدالصمد می‌نویسد: “آن چه غرب به عنوان تجدید حیات جهان اسلام تعریف می‌کند در حقیقت فقط حجابی است که زوال این دین در پس آن جریان دارد. تاکید خشونت آمیز بر نمادهای اسلامی در حقیقت چیزی نیست مگر نشانه‌ای از عقب نشینی دین.”
 
ناصر مکارم شیرازی درحول و حوش مسئله کمبود و گرانی مرغ با ارجاع به علم پزشکی مدرن، برخلاف روحانیت صد سال پیش، نارسایی‌های دولت را سعی می‌کند سرپوشی بگذارد و از مردم می‌خواهد که به این نارسایی‌ها اعتراض نکنند. این جملات وضعیت دستگاه روحانیت را نشان می‌دهد. دستگاهی که با هضم شدن در دولت مدرن و عقب نشینی در برابر علم جدید سعی می‌کند افول خود را به نوعی جبران کند تا بتواند همچنان در برابر روح مدرنیسم مقاومت کند.
پروژه دینی سازی جامعه که توسط دولت انجام می‌شود پاسخی است به افول مرجعیت دستگاه روحانیت. این پاسخ به میزان این افول، هیستریک‌تر و خشن‌تر می‌شود. در یک پهنای بزرگتر، بنیادگرایی اسلامی و چهره خشن اش، بیشتر از آنکه نشانی از قدرت‌مندی نهاد دین باشد از ضعف و ترس مفرط آن در برابر پروژه‌های رقیب خبر می‌دهد.
 
وقتی در تحقیقات الیزابت کابلر- راس، روانشناس و مرگ پژوه، می‌بینیم که اولین واکنش انسان‌ها به مرگ قریب الوقوع اشان (خبر بیماری غیر قابل درمان ) پس از خروج از شوک و کرختی، خشم است در می‌یابیم که بسیاری از خشونت‌های دینی ناشی از ترسی است که دستگاه دین به سبب در خطر افتادن جایگاه نمادین اش با آن روبروست.
 
یکی دیگر از عکس العمل‌های روحانیت به افول جایگاهش در دوران جدید، عقب نشینی‌های معرفتی اوست. روحانیت در دوره جدید نسبت به علم مدرن عقب نشینی کرده است. استیلای علوم فنی و پزشکی جدید، تاثیرات شدیدی بر فقاهت گذاشته است تا جایی که روحانیت به منطق آن گردن نهاده است. فقاهت در مرکز تاریخ اسلام قرار گرفته و بی شک شناخت وضعیت آن در شناخت آن چیزی که ما در کل، تمدن اسلامی (با وجود تمام تفاوت‌های جغرافی و فرهنگی اش) نام می‌بریم، بسیار کلیدی است. محمد عابدالجابری در “نقد عقل عربی” می‌نویسد: ” اگر روا باشد تمدن اسلامی را به نام یکی از فرآورده هایش بنامیم باید بگوییم، تمدن اسلامی«تمدن فقه» است؛ درست به همان معنایی که می‌توان به تمدن یونانی «تمدن فلسفه» گفت و تمدن اروپای معاصر را «تمدن علم وتکنولوژی» خواند. در واقع هنگامی که به فرآورده‌های فکری تمدن اسلامی می‌نگریم می‌بینیم که فقه بی هیچ رقیب و منازعی در مقام نخست نشسته است.”[3] برای همین می‌توان وضعیت فقه را دما سنج وضعیت آنجایی نام برد که به اسم جهان اسلام متداول است.
 
 خوب می‌دانیم که به هیچ عنوان امروزه علمای دینی ضدیتی را که با علوم انسانی مدرن دارند نسبت به علوم تجربی و فنی ندارند. آنها گشودگی فوق العاده‌ای نسبت به این علوم دارند در حالیکه آبای کلیسای مسیحیت در مخالفت با علم ودانش جدید به همان اندازه علوم انسانی سخت گیر بودند.
 
مثلا اگر بدانیم که تا یک دهه پیش هنوز کلیسای کاتولیک به طور رسمی نپذیرفته بود که این زمین است که به دور خورشید می‌چرخد، اهمیت قضیه و تفاوت آن با علمای اسلام برای ما روشن تر می‌شود. به مرور زمان، از مقاومت و مخالفت روحانیت درجه اول با دستاوردهای علمی وپزشکی جدید کاسته شده و تاجایی پیش رفته که نمونه‌های بسیاری می‌توان از تاثیر هژمونی علم جدید (مدرنیزاسیون) بر احکام فقهی را مشاهده کرد. به عنوان مثال حکم فقهی حرام بودن سیگاری شدن توسط ناصرمکارم شیرازی و مکروه بودن استعمال تریاک توسط اکثر مراجع با این توجیه که برای انسان مضر است و هرچه مضر است حرام است، در پیرنگ خود گویای این عقب نشینی است. هرچند هیچ گاه در طول تاریخ، روحانیت اسلام با پزشکی سر نزاع نداشته است اما بی شک این مضر بودن را نظام پزشکی جدید به دستگاه فقاهت یاد داده است وگرنه تا نیم قرن پیش به هیچ عنوان همچنین حکمی را درباره این موضوع نمی‌توانستیم پیدا کنیم. آنچه ازپزشکی در کتب کلاسیک فقهی انعکاس یافته، با پزشکی مدرن هیچ نسبتی ندارد. در واقع شاهد شکاف قابل توجهی هستیم بین کتب کلاسیک فقهی و استفتائات تازه فقها درباره مسایل پزشکی و تکنولوژیک، شکافی که هیچگاه در علوم ومعارف انسانی آن را نمی‌بینیم. حتی روشنفکران مذهبی نیز نتوانستند کمترین اثرقابل توجهی در تحول نظام فکری دستگاه فقه ایجاد کنند کاری که پزشکان و متخصصان به طور گسترده – با کمترین تلاش – انجام داده‌اند.
 
موضع تسلیم، موضع ارشاد و تحکم
 
ناصر مکارم شیرازی در سخنرانی چند روز گذشته استناد می‌کند به دانش پزشکی مدرن. این استناد در واقع پذیرش سروری علم مدرن است. او می‌گوید اغلب پزشکان بر این باورند که مواد گوشتی غذای مناسبی نیستند. لازمه این عقب نشینی، حذف یا تخفیف بخش قابل توجهی از مبانی فقهی است که در طول تاریخ روحانیت مورد توجه بوده است. مثلا در “وسائل الشیعة فی تحصیل مسائل الشریعة” اثر شیخ حرّ عاملیاز علمای قرن یازدهم هجری قمری، که در برگیرنده مهمترین احادیث فقهشیعه در أبواب مختلف است و همواره مورد استناد علمای اسلام قرار گرفته ، در فصلی بنام باب اللحم (درباره گوشت خوردن) از پیامبر اسلام روایت شده است که: “بر شما باد خوردن گوشت ، چون گوشت ، گوشت می‌آورد . هر کسی چهل روز بر او بگذرد و در آن فاصله گوشت نخورده باشد بدخلق خواهد شد . و هر کسی بدخلق شد به او گوشت بخورانید.” (وسائل ۱۷/۲۶) و یا: “هر کسی چهل روز بر او بگذرد و گوشت نخورده باشد باید قرض الحسنه بگیرد و گوشت بخورد.” (وسائل /همان) در کتاب “اصول کافی” هم از امام صادق روایت شده است :گوشت باید هر سه روز یکبار خورده شود که در ماه می‌شود ده بار ، نه بیش از این.” (کافی – ۵/۵۱۱ )
 
مکارم شیرازی این احادیث را با ارجاع به علم مدرن به طاق نسیان سپرده است، اتفاقی که در مناسبت با علوم انسانی رخ نمی‌دهد. مثلا نمی‌شنویم که یکی از روحانیون درجه اول با استناد به جامعه شناسی یا علوم سیاسی، بخشی از فقه را نادیده بگیرد. روحانیت، پرنسیپل‌های سنتی خود را در برابر علوم انسانی مدرن و متفکرانش حفظ کرده و در برابر آن همچنان در موضع ارشادی است. محمد تقی جعفری به برتراند راسل به هدف ارشاد نامه می‌نویسد و یا مرتضی مطهری در متون متعدد خود از جهان بینی اسلامی در برابر جهان بینی غربی با نقد متفکران آن دفاع می‌کند. در واقع اعتماد به نفس تضعیف شده دستگاه روحانیت در برابر مدرنیزاسیون همچنان دربرابر مدرنیسم باقی مانده است. به همین خاطر است که در حکومت دینی، انرژی اتمی و موشک و سد و بیمارستان‌های مجهز با آغوش باز پذیرفته وبر روی آن سرمایه گذاری می‌شود و دانشمندانش بر قدر می‌نشینند اما علوم انسانی هر روز تحدید تر می‌شود.
 
فقاهت به این معنا مدرن شده است و با علم جدید آشتی پنهانی کرده است. حضور فقه در قدرت سیاسی هم به این مسئله شتاب بخشید. دولت- ملت‌ها نیازمند تکنیک مدرن‌اند و بدون تکنیک مدرن عملا ایجاد دولت ناممکن است. پس از انقلاب دستگاه فقاهت که باساختار سیاسی آمیخته شد، هرچه بیشتر خودش را با صدای ماشین بخار و قیچی جراحان هماهنگ ساخت. دستگاه فقاهت تساهل بی نظیری را نسبت به سفینه و موشک واتومبیل و نجوم و باکتری شناسی از خود نشان داد و گریبان حکمت مدرن را هرچه بیشتر فشرد.
 
در این وضعیت چیز عجیبی نیست که زشت‌ترین نتایج دنیای جدید و سرمایه داری همچون مصرف گرایی افسار گسیخته را در کشورهای اسلامی شاهدیم بدون اینکه از مکانیزم‌های فرهنگی مدرن که جهان غرب برای تعدیل فضای اجتماعی خود در برابر آن صورت بندی کرده است، بهره مند باشیم.
 

ناصر مکارم شیرازی درحول و حوش مسئله کمبود و گرانی مرغ با ارجاع به علم پزشکی مدرن، برخلاف روحانیت صد سال پیش، نارسایی‌های دولت را سعی می‌کند سرپوشی بگذارد و از مردم می‌خواهد که به این نارسایی‌ها اعتراض نکنند. این جملات وضعیت دستگاه روحانیت را نشان می‌دهد. دستگاهی که با هضم شدن در دولت مدرن و عقب نشینی در برابر علم جدید سعی می‌کند افول خود را به نوعی جبران کند تا بتواند همچنان در برابر روح مدرنیسم مقاومت کند.

پانویس‌ها:

[1]برای مطالعه دقیقتر نگاه کنید به کتاب “نظم نوین روحانیت” / مهدی خلجی
[2]حامدعبدالصمد:زوال جهان اسلام، یک پیش بینی، ترجمه:ب بی نیاز، انتشارات کتاب فروغ، کلن
[3]نقد عقل عربی (فصل پنجم)، محمدعابد الجابری، ترجمۀ مهدی خلجی، مجله نقد ونظر، شماره ۱۲