حسین نوشآذر در گفتوگو با شهرنوش پارسیپور – از ساناز سید اصفهانی مجموعه داستان «خیال بازی» و بهتازگی رمان «کیش مات» با اصلاحیههای بسیار منتشر شده.خانم اصفهانی در وبلاگش به مناسبت انتشار نخستین رمانش مینویسد که با خون دل مجوز نخستین رمانش را دریافت کرده.
ساناز سید اصفهانی به نسل نوخاستهای از نویسندگان ایران تعلق دارد که در کارگاههای داستاننویسی آموزش دیدهاند. او در نزد اصغر عبداللهی و محمد بهارلو داستاننویسی را آموخته است. البته دریافت این دو نویسنده از ادبیات داستانی با هم بسیار تفاوت دارد و شاید همین تفاوتها باعث شده که خانم اصفهانی در گزینش جنس زبان آثارش سردرگم شده باشد. در «خیال بازی» زبان او از لفت و لیس برکنار نمانده اما در «کیش مات» زبان رویکردی عامیانه پیدا میکند و نویسنده به یک معنا از آن سوی بام میافتد.
ساناز سید اصفهانی در عرصه تآتر نیز فعالیت دارد و در روزنامهنگاری هم تجربههایی اندوخته. درباره آثاری که از او تاکنون منتشر شده با شهرنوش پارسیپور گفتوگو کردهام.
از خانم پارسیپور میپرسم:
خانم پارسیپور، ساناز سید اصفهانی یقین دارد که حتماً خوانندهاش میبایست آثار او را بپسندد. ظاهراً نویسنده از اعتماد به نفس بسیار خوبی برخوردار است.
شهرنوش پارسیپور – در كتاب «خيال بازى» نويسنده خوانندهاش را مورد خطاب قرار مىدهد و رسماً او را نفرين مىكند كه اگر اثر او را نپسنديديم چنين و چنان خواهد كرد. ظاهراً چنين بهنظر مىرسد كه اين نوعى طنز است، اما در حقيقت نويسنده بهطور جدى خوانندهاش را تهديد مىكند. ببينيم چه مىنويسد:
ساناز سید اصفهانی، نویسنده
«سپاس و ستايش خداى را كه هم اينك به لطف خود، شما خواننده عزيز و دوستداشتنى را ميخكوب داستان من كرده، به طورى كه چشمانتان با كلمات پيوندى ابدى برقرار نموده است تا احياناً زير جملات غلط و غلوط بنده را خط بطلان كشيده، ضربدرى جانانه نثار كلمات بىگناه كنيد كه البته در اين صورت نفرين ابدى نويسنده چون حسين كرد شبسترى پشت سر شماست و ساتور به دست ايستاده تا شما را چون خيارى به دو نيم كند و بدهد تا بنده نمك بر بدن زخم و زبان شما زنم و شما عزيز را نوش جان كنم. چه اشكالى دارد در اين صفحات نويسنده آدمخوارى نيز بكند؟ بر من خرده مگيريد، اين كوچك ترين انتقام نويسنده منصف خواهد بود اگر قدر داستان گرانقدرش را ندانند و به باد پنبهزنىاش گيرند…»
به طورى كه مىبينيد نويسنده رسماً خواننده را تهديد مىكند كه از او بايد خوشمان بيايد، چه در غير اين صورت به وسيله او خورده خواهيم شد. اين حالت غير عادى كلامى در هردو اثر اين نويسنده قابل دريافت است.
عجیب است واقعاً. نخستین بار است که چنین چیزی میبینم. علت این منش و کنش به نظر شما چیست؟
بهطور كلى بهنظر مىرسد كه در جمهورى اسلامى به دليل فشارى كه روى شخصيت افراد وجود دارد و مىكوشند مردم را به رعيت تبديل كنند، واكنش طبيعى مردم اين است كه ثابت كنند زيبا و با شعور هستند و قادر به انجام كارهاى عجيب و غريب. چنين است كه تمام دختران بينى زيبايشان را به تيغ جراحى مىسپرند كه يك بينى زشت سربالا و كوچك برايشان درست كنند. بعد اصرار در مشروبخواری و شرابخوارى دارند تا ثابت كنند كه حافظوار مشغول اذيت و آزار خود و حكومت هستند، و بالاخره داستانهاى عجيب مىنويسند كه ثابت بشود بسيار آوانگارد هستند. كامپيوتر هم به خدمت مردم درآمده و به اين ترتيب كتاب «كيش و مات» ساناز اصفهانى شكل مىگيرد كه دائم قرار است يك كتاب عجيب و تافته جدا بافته باشد.
پیرنگ و زبان داستانها چگونه بود؟
واقعيت اين است كه در هردو كتاب پىرنگ داستانها ضعيف است. منتها به ضرب زور كوشش مىشود عجيب جلوه كند. اكنون به زبان اين نويسنده مىپردازيم. بدون شك او قادر است ساده و بىغلط بنويسد. منتها دائم مىخواهد شما را به عنوان خواننده متعجب كند. به هرحال بايد ثابت كند كه موجود عجيبىست و از درك عجيبى هم برخوردار است. در تمام مدتى كه اين كتابها را مىخواندم ياد همين جراحىهاى زيباسازى بودم.
آیا ممکن است فرازی از یکی از داستانهای ساناز را برای ما بخوانید تا شنوندگان اندکی با قلم او آشنا شوند؟
خیالبازی، ساناز سید اصفهانی
البته که مىشود بخشى از داستان او را خواند:
«البسه او مانتوى ساتن سياهى بود پر از خالهاى ريز سفيد … روسرى ماركدار و مشكىرنگى بهسر كرده بود و شلوار جين تنگ و چسبان منقوش با منجوق به پا داشت. كيف چرم سياه بزرگى به شانه انداخته بود و تالاخ تولوخكنان با كفشهاى پاشنهبلندش به سمت كنج كافه مىرفت و همينطور كه حركت مى كرد، پندارى موجودى بود كه از سيارهاى ديگر وارد اين بازار مكاره شده، همگى نگاهش مى كردند. به قرمزى لبهايش كه ناشيانه و بيش از حد ماتيكى شده بود. پندارى اگر كاسهاى زير چانهاش مىگرفتى رژ لبها سرازير مىشدند. مژهها آنچنان ريملى روى خود حمل مىكردند كه از بالا فر خورده بودند تا بالاى ابرو و از پايين تا اواسط گونه صورتىرنگش كمان زده بودند.خط چشمها همانند خنجرى زير چشمها دراز كشيده بودند و دستانش سنگينى و سياهى ناخن مصنوعىها را به خود حمل مى كردند…”
بهطورى كه مىبينيد ساناز سيد اصفهانى مبتلاى به نوعى طنز است و در اين راستا كوشش زيادى مىكند. البته استفاده از واژههایى همانند “البسه” هم به فراوانى در كارش به چشم مىخورد. آنچه كه من در مجموع مىفهمم اين است كه نويسنده به هر قيمتى كه شده مىكوشد كار عجيبى عرضه كند.
وقتی داشتید میخواندید خندهام گرفته بود. چون همین صحنه یک حالت کارتونی و اغراقآمیز دارد که شاید فقط زنی با شخصیت به اصطلاح اگسانتریک بتواند از عهده بربیاید. داستانهای ساناز سید اصفهانی اصولاً از درونمایهای زنانه برخوردارند. این درونمایه چیست و نویسنده چه دغدغههایی دارد؟
دغدغه نويسنده ايجاد فضایى عجيب است. در «كيش و مات» ميدان داستان اينترنت است و ارتباطات فيسبوكى، اما با نتيجهگيرى ضعيف و غير منطقى. در تمام داستانهاى ساناز اصفهانى اين ميل شديد به گفتن حرفى عجيب به چشم مىخورد. اگر او نتواند طنزش را مهار كند، بدون شك در ادبيات دچار گرفتارى خواهد شد. در تمام آثار او اين تمايل شديد به انجام كارى محيرالعقول به چشم مىخورد. «كيش و مات» مىكوشد رمانى بسيار استثنائى و مدرن باشد، اما ناگهان به دليل جهت غلط حركت به اثرى با رمانس ضعيت تبديل مىشود.
شخصیتهایی که ساناز در داستانهای کوتاهش میپروراند، زنانی هستند جسور که ناکام میمانند. علت ناکامی آنها چیست؟
علت ناكامى اين زنان جسورر جسارت بيش از حد است. تمايل به انجام كارى غير عادىست. از انداختن مار به جان مردم تا تشبيهات غير عادى. به يك قطعه ديگر از اثر او توجه كنيد:
«صبح، عين بچه آدم رفتم اسيد بخرم كه همين جورى فعلاً دم دستم باشه واسه احتياط. وقتى برگشتم ويلا (ر) عزيز با متانت تمام بهم گفت يه راندوو داره و من بايد ويلا نباشم. آخ… باد داره مىآد و شن رو مىپاشه به صورتم و لبتاپم. شنها مىره لاى كىبوردم و گند زده بهش. خورشيد عين سكهاى كه از آسمون آويزون شده داره مىخوره به خط افق، داره لب دريا رو مىبوسه. ويلا رو بوى قورمهسبزى برداشته بود.»
پس دقت كنيد كه مشكل چيست. تشبيه خورشيد به يك سكه هر خوانندهاى را اذيت مىكند. از سوى ديگر روشن مىشود كه نويسنده كامپيوتر را مىشناسد. مىتوان گفت بخشى از ذوقزدگى نويسنده ناشى از همين شناختن كامپيوتر است.
در رمان ساناز اصفهانی شخصیتها چه ویژگیهایی دارند؟
فكر مىكنم كه ساناز سيد اصفهانى مىتواند نويسنده بسيار خوبى بشود اگر كه از انجام كارهاى محيرالعقول دست بردارد و طنزش را هم كمى مهار كند. شخصيتهاى داستانهاى اصفهانى در واقعيت وجود ندارند، چون تصنعى در كار همه آنها به چشم مىخورد. اگر او از ايجاد فضاهاى عجيب دست بردارد و بهسادگى داستانى را روايت بكند به موفقيت دست پيدا مىكند.
خانم پارسیپور از شما سپاسگزارم.
در همین زمینه:
::برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه::
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
فک کنم خانم پارسی پور خیلی از داستان های بچه های ایرانی و نسل دهه خانم اصفهانی در دور دست ها هستند واقعا قسمت طنز که مسخره کردید بی نظیر بود
کاربر مهمان / 20 August 2012
این نه مصاحبه بود نه نقد کتاب
واقعا شما چگونه به خود اجازه میدهید که کسی را به جای نقد به سخره بگیرید
در ضمن خود خانم پارسی پور در رمان مردان بدون زنان به اندازهی کافی به عجیبی و غریبی و محیرالعقولی متهم هستند (البته اگر عجیب نوشتن اتهام باشد) راستی این عجیب نوشتن که گفتید یعنی چی ؟ نوخواسته یعنی چی؟
خشایار / 21 August 2012
برای دانستن جنبه عجیب داستان ها آنها را بخوانید
شهرنوش
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 21 August 2012
نقد بسیار واقع بینانه ای به نظرم رسید،
هر دو متنی که از داستان خوندید، قبل از اینکه نظرتون رو بیان کنید دقیقا حس نچسب و زننده بودن رو بهم داد. آنجایی که از رژ لب دختره توو کافه گفته بود تا تشبیه خورشید به سکه!
البته حوب باید در نظر گرفت که یک نویسنده ی تازه کار کلی راه داره تا برسه به جایی که متنش مورد تمجید قرار بگیره همین که شروع به نوشتن کرده ایشون باید بهش تبریک گفت.
ای کاش روزی این افتخار نسیبم بشه که خانم پارسی پور نوشته های من رو نقد کنند.
با شنیدن نظرات خانم پارسی پور لمس کردم یک نفر حرفه ای، فرقش با یک آماتور چقدر زیاد هست.
مرسی
شهرزاد / 25 August 2012