بابک مینا ـ آیا مصرف مواد مخدر و اعتیاد به آن همیشه مسئلهای اجتماعی بوده است؟ اگرچه با قاطعیت نمیتوانیم چیزی در این زمینه بگوییم، اما میتوانیم حدس بزنیم که مسئله شدن مصرف مواد مخدر و داروهای توهمزا تقریباً عمر یکسانی با جوامع مدرن دارد.
یک راه سنجش حساسیت جامعه پیشمدرن نسبت به این مسئله خوانش متون مهم ادبی، خصوصاً نصیحتنامههاست. هنگامی که به این متون نگاه میکنیم میبینیم نوشیدن شراب در آنها دغدغه است. به عنوان مثال «قابوسنامه» که یکی از مهمترین متون ادبیات اخلاقی و تعلیمی در زبان فارسی است، فصلی جداگانه در «آئین شرابخواری» دارد.
جالب است که مولف خطاب به پسرش ـ که کتاب را برای او نوشته است ـ میگوید: «اما حدیث شراب خوردن، نگویم که شراب بخور و نیز نتوانم گفتن که مخور، که جوانان به قول از فعل خود بازنگردند، که مرا بسیار گفتند و نشنودم، از پس پنجاه سال رحمت کردگار توبه ارزانی داشت…» و سپس میافزاید: «لیکن جوانی و رفیقان نگذارند که نخوری» او در ادامه خطاب به فرزندش از شیوه و راه و رسم شراب نوشیدن میگوید و تذکر میدهد اگر شراب را درست بخوری پادزهر خواهد شد و اگر درست نخوری زهر. سپس به دقت نکاتی را که باید در شرابخواری رعایت کرد، شرح میدهد.
این نمونهای از تمهیدات خرد اخلاقی پیشمدرن برای جلوگیری از زیادهروی در لذت نوشیدن شراب است. با اینکه به سادگی نمیتوانیم این یک مورد را تعمیم دهیم، اما میتوانیم بفهمیم که در جامعه پیشمدرن نوعی خردمندی و اندیشهورزی درباره لذتهایی که در اثر مصرف شراب یا چیزهایی از دست حاصل میشده، وجود داشته است. خصوصا در ادبیات غیر مذهبی و غیر عرفانی فارسی به چنین خردورزیهایی بسیار برمیخوریم.
مشکل بتوان در جوامع پیشمدرن از چیزی به عنوان «مسئله اجتماعی» آنطور که ما امروز از این کلمه میفهمیم نام برد. میتوان کم و بیش گفت «مسئله اجتماعی» مفهومی مدرن است و با پیچیده شدن و گونهگون شدن هنجارهای اخلاقی و رفتاری جامعه به وجود آمده است. بر همین اساس بهنظر میرسد مصرف و سوءمصرف مواد مخدر در جامعه ایران مسئلهای جدید است.
از چه زمانی مصرف مواد مخدر در ایران تبدیل به مسئله شد؟ پاسخ این پرسش را میتوانیم با ردیابی تاریخ قانونگذاری در این زمینه پیدا کنیم. تحول مسئله مواد مخدر را میتوانیم در چهار مرحله خلاصه کنیم:
۱ـ حقوقی شدن مصرف مواد مخدر
نخستین پیشنویس قانون درباره مصرف مواد مخدر مربوط به ۲۳ اسفندماه ۱۲۸۹ است که در مجلس شورای ملی وقت ارائه شد، اما ۹ سال بعد بود که برای نخستین بار قانونی در این زمینه ابلاغ شد و حکومت وقت قانونی را به عنوان «تحدید تریاک» به اجرا گذاشت. بر اساس این قانون، وزارت مالیه (دارایی) وقت ماموریت پیدا کرد برای هر مثقال تریاک تولید شده در ایران ۳۰۰ دینار مالیات وضع کند.
مشکل بتوان در جوامع پیشمدرن از چیزی به عنوان «مسئله اجتماعی» آنطور که ما امروز از این کلمه میفهمیم نام برد. میتوان کم و بیش گفت «مسئله اجتماعی» مفهومی مدرن است و با پیچیده شدن و گونهگون شدن هنجارهای اخلاقی و رفتاری جامعه به وجود آمده است. بر همین اساس بهنظر میرسد مصرف و سوءمصرف مواد مخدر در جامعه ایران مسئلهای جدید است.
دولت ایران از سال ۱۳۰۷ با اجرای قانون «انحصار دولتی تریاک»، خرید و فروش تریاک را به انحصار خود درآورد و مقرر شد توزیع تریاک نیز به کنترل دولت درآید. امیر پیام در این زمینه در سایت بیبیسی فارسی مینویسد: «هدف از اجرای این طرح آن بود که چنانچه دولت توزیع تریاک را انحصاری کند، می تواند با کاهش ۱۰ درصدی میزان تریاک معتادان در هر سال، پس از ۱۰ سال به “ریشه کنی اعتیاد” نایل شود به همین منظور، اماکنی تحت عنوان دارالشفاء یا دارالعلاج تاسیس شد که تحت نظارت “موسسه انحصاری تریاک” قرار داشتند و معتادان میتوانستند با مراجعه به این اماکن به مصرف تریاک روزانه خود بپردازند؛ اماکنی که به تدریج به “شیرهکشخانه” شهرت یافت و نه تنها به کاهش مصرف مواد در ایران نینجامید، بلکه با آغاز تبلیغ جهانی شرکتهای داروسازی درباره خواص دارویی مورفین (ماده موثر درون تریاک) به مراکزی برای گسترش اعتیاد تبدیل شد.»
از این پس سال ۱۳۳۴ ایران به کشت و تولید تریاک میپرداخت؛ به طوری که به تدریج فرهیختگان و روزنامههای مستقل، دولت را از این نظر مورد انتقاد قرار دادند.
در این دوران تنها شاهد تحدید تریاک و کنترل دولتی روی آن هستیم و اعتیاد هنوز مسئلهای جدی قلمداد نمیشود و معتادان میتوانند در دارالشفاءهای موجود تریاک مصرف کنند.
۲ـ پزشکینه شدن مسئله مواد مخدر
در ۱۷ آبانماه سال ۱۳۳۴ «قانون منع کشت خشخاش و استعمال تریاک» تصویب شد. در ماده دوم این قانون آمده است: «از تاریخ تصویب این قانون تا شش ماه مهلت داده میشود که معتادین به مواد افیونی خود را به مراکزی که وزارت بهداری آگهی خواهد کرد معرفی نمایند تا وسائل معالجه در دسترس آنان گذاشته شود.»
اگرچه تا پیش از این هم مسئله مصرف تریاک جنبهای پزشکی پیدا کرده بود، اما از این تاریخ به طور رسمی دولت مسئله اعتیاد را به وزارت بهداری محول کرد. در این دوران که تا سالهای نخست انقلاب ۵۷ ادامه دارد «معتاد» به چهرهای اجتماعی و اعتیاد به معضلی مهم تبدیل میشود.
در این دوران شاهد دو چهره از معتاد و مصرفکننده مواد مخدر هستیم: چهره رسمی و مسلط که منفی و طردشده است. چهرهای که پزشکان باید درباره او صحبت کنند و به درمان او بپردازند. چهره دوم را باید در ادبیات و سینما جست. شخص معتاد یا مصرفکننده مواد مخدر اگرچه در جامعه چهرهای به نسبت منفور دارد، اما در ادبیات و سینما آوایی مییابد و میتواند از افکار و عواطف خود سخن بگوید. معتاد در این دوران حتی چهرهای نیمه قربانی ـ نیمه قدیس میگیرد. نصرت رحمانی در شعری مشهور به نام «تریاک» وجهی اعتراضی و شورشگر به چهره مصرفکننده تریاک میدهد. مادر به راوی شعر میگوید:
نصرت! چه میکنی سر این پرتگاه ژرف
با پای خویش، تن به دل خاک میکشی
گم گشتهای به پهنه تاریک زندگی
نصرت! شنیدهام که تو تریاک میکشی
مادر از نگرانیهای خود برای «نصرت» میگوید و سپس راوی شعر با لحنی کلافه و معترض میگوید:
مادر! به تنگ آمدهام از دست ناکسان
دست از سرم بدار، نمیدانی چه میکشم
دردی ست بر دلم که نگنجد به عالمی
این درد، کِی به گفته در آید که میکشم؟
ایهامی که در کلمه «میکشم» هست به خوبی دوگانگی چهره راوی را نشان میدهد. او تریاک ـ درد میکشد. (برای مطالعه متن کامل شعر به اینجا مراجعه کنید.) همچنین میتوانیم به فیلم «گوزنها» اشاره کنیم که در آن مسعود کیمیایی معتادی در اوج زوال و درماندگی را در کنار چریکی مبارز مینشاند که در پایان با شهادتی تراژیک در کنار رفیق آزادیخواهش، چهرهای قدیسگونه مییابد.
۳ـ معتاد به مثابه نماد آلودگی
مدت کوتاهی پس از انقلاب ۵۷ و بهار زودگذر آزادی برخوردهای خشنی با معتادان آغاز شد. در این مرحله اعتیاد به عنوان شر دوران پهلوی معرفی میشد. از نظر ایدئولوژی اسلامی حاکم معتاد شخصیتی فراتر از بیمار یا مجرم دارد. او مثال تمامنمای آلودگی جامعه است و باید پاک شود.
آیتالله خلخالی از سال ۵۹ برخوردهای فوقالعاده خشنی را با معتادان آغاز کرد. در فیلمی که دسترسی به آن در چند سایت اینترنتی امکانپذیر هست یکی از معتادنی که به دام خلخالی افتاده است از اینکه او آنها را شلاق میزند ابراز رضایت میکند و میگوید: «ما بدبختهای دوره طاغوت هستیم».
هنوز اطلاعات جامعی از برخوردهای حکومت ایران در دهه اول حیاتش با معتادان و مصرفکنندگان مواد مخدر در دسترس نیست، اما در خشونت و بیرحمانه بودن این برخوردها شکی نیست. نکته مهم اما این است که در مجموع جامعه ایران هم با چنین برخوردهایی موافق بود و یا دستکم مخالفتی تعیینکننده نداشت چرا که از دو دهه قبل در حکومت پهلوی به اندازه کافی شخصیت معتاد منفور شده بود که حذف خشونتآمیز آنان در جمهوری اسلامی همدلی چندانی (حتی تا امروز) برنیانگیخت.
۴ـ روانشناسانه ـ جامعهشناسانه شدن مسئله مصرف مواد مخدر
به تدریج در طول دهه هفتاد خورشیدی رویکرد حکومت اسلامی نسبت به مسئله مصرف مواد مخدر تغییر کرد. شخصیت معتاد کاملا به عنوان «بیمار» رسمیت پیدا کرد. این دوران تاکنون ادامه یافته است و ما روزی نیست که درباره مصرف مواد مخدر، داروهای روانگردان و غیره نخوانیم و نشنویم.
مسئله مصرف مواد مخدر به مثابه پرسشی فلسفی باید در حوزه عمومی مطرح شود. فیلسوفان میتوانند نقشی اساسی در نقد مصرف یا دفاع از آن برعهده بگیرند. دانش فلسفی میتواند ما را وارد گفتوگویی انتقادی با مصرفکننده مواد مخدر کند؛ گفتوگویی که ما تنها گوینده نیستیم بلکه در آن مصرفکننده و معتاد میتوانند از خود بگویند. در این گفتوگو هیچ چیز از پیش خوب یا بد نیست، ما میتوانیم گام به گام مسئله را بررسی کنیم و به نتایجی برسیم.
در این دوران با انفجار انواع مختلفی از مواد اعتیادآور نیز روبهرو بودهایم، اما ویژگی اصلی این دوره نسبت به دورههای قبل، ورود روانشناسان و جامعهشناسان به این بحث است. به خصوص روانشناسان نقش بسیار مهمی ایفاء میکنند، به طوری که میتوانیم حدوداً بگویم در دهههای اخیر مسئله مصرف مواد مخدر به شدت روانشناسانه شده است.
شاید در هیچ برههای از تاریخ معاصر اینهمه نیرو صرف ریشهکنی اعتیاد و مصرف مواد مخدر نشده است. لشکری از پزشکان، روانشناسان و مشاوران اجتماعی و غیره با حمایتهای فراوان دولتی میکوشند این مسئله را حل کنند. اما این مسئله حل نمیشود که هیچ، روز به روز بیشتر و گستردهتر میشود و انواع جدیدی به آن افزوده میشود تا جایی که میتوان گفت این کارشناسان بیشتر به لشکری شکستخورده و مستاصل شبیهاند.
گفتوگوی فلسفی درباره مواد مخدر
به نظر میرسد اعتیاد و یا مصرف مواد مخدر را نمیتوان به مسئلهای روانی یا اجتماعی فروکاست. مصرف مواد مخدر همچون سرماخوردگی نیست که به راحتی درمانپذیر باشد.
این مسئله را باید به عنوان شیوهای از زندگی و نگاهی متفاوت به رابطه انسان با جسماش به رسمیت شناخت؛ شیوهای از زندگی که در آن فرد به کمک انواع مواد مخدر یا غیر مخدر برای تجربه حالاتی لذتبخش به دخالت در جسم خود میپردازد. او جسم خود را دستکاری میکند تا از تجربه عادی و کلیشهای روزمره فراتر رود.
چنین تجربهای با تجربه عرفانی مقایسهپذیر است با این تفاوت که عارفان با ریاضت و اعمال انضباطی خاص بر جسمشان به چنین تجربههای درونی میرسند، اما هدف هر دو یکی است: فراتر رفتن از حالت عادی و تجربه روزمره. این تجربه در اشکال افراطیاش در مرز میان مرگ و زندگی حرکت میکند و میتواند فرد را به نابودی و زوال بکشاند.
برای درک مسئله مواد مخدر باید پزشکی و روانشناسی و جامعهشناسی را کنار گذاشت و به سراغ دانشی رفت که میتواند این پرسش را از زاویه بهتری طرح کند: فلسفه.
مسئله مصرف مواد مخدر به مثابه پرسشی فلسفی باید در حوزه عمومی مطرح شود. فیلسوفان میتوانند نقشی اساسی در نقد مصرف یا دفاع از آن برعهده بگیرند. دانش فلسفی میتواند ما را وارد گفتوگویی انتقادی با مصرفکننده مواد مخدر کند؛ گفتوگویی که ما تنها گوینده نیستیم بلکه در آن مصرفکننده و معتاد میتوانند از خود بگویند. در این گفتوگو هیچ چیز از پیش خوب یا بد نیست، ما میتوانیم گام به گام مسئله را بررسی کنیم و به نتایجی برسیم. در این گفتوگو ما به جای درمان اعتیاد باید از «نقد اعتیاد» صحبت کنیم.
در اینجا با طرح دو پرسش درباره مصرف مواد مخدر این نوشته به پایان میرسد؛ پرسشهایی که میتوانند سرآغازی برای بحث در این زمینه باشند:
۱ـ مصرف مواد مخدر و مواد مشابه آن شادیها و لذتهایی وصفناپذیر برای فرد به همراه میآورد. بر اساس چه اصلی میتوانیم بگوییم زندگی عادی برتر و بهتر و باارزشتر از تجربه مصرفکننده مواد مخدر است؟ چرا فرد حق ندارد با دخالتی در جسم خود لذتهایی فراسوی زندگی روزمره تجربه کند؟
۲ـ اعتیاد به تدریج باعث زوال اراده و وابستگی فرد و نابودی «خودآئینی» او میشود. فرد در این وضعیت به راحتی به سلطه دیگران درمیآید و شخصیت و آزادی خویش را از دست میدهد. آیا از دست رفتن آزادی و خودآئینی فرد شرترین شر ممکن نیست؟
این مسئله پیش از این نیز در نشریات غیر فارسی زبان به عنوان پرسشی فلسفی مورد بررسی قرار گرفته است و بررسی آن از این منظر می تواند به غنی تر شدن نگاه ما کمک کند. سوال اینجاست که چرا نویسنده مقاله اصرار دارد بر اینکه “باید پزشکی و روانشناسی و جامعهشناسی را کنار گذاشت” و یا از “فروکاستن” مساله در تلقی روانی یا اجتماعی سخن می گوید؟
با برداشتی که می توان از نتیجه گیری مولف داشت، آیا می بایست پس از این، در فلسفه به دنبال “بهشت گمشده” گشت؟
کاربر مهمان / 24 July 2012
مخدرات، تاثیرات فیزیکی و شیمیایی به ناحیههای از مغز میگذارند که فرد مصرف کنندهٔ به احساس و حالتی میرسد که در حال و هوای طبیعی روزانه، رسیدن به آن غیرممکن است. در ادیان و آیینهای مختلف، استفاده از مخدرات، بصورت گروهی در مراسمها معمول بوده و هست. تصوف ایرانی آغشته به حشیش و تریاک، حشیشیون فرقه اسماعیلیه، ذن بودیسم و استفاده از ال… ….اس دی در دهههای ۷۰- ۶۰ میلادی در غرب، استفاده و حتی تنقیه کوکایین در اقوام مایا در آمریکای جنوبی، مخدرات گیاهی در آیینهای آفریقایی و… مخدرات بدنه روح و کالبد جسم را بصورت لحظهایی و موقت از هم جدا میکند و فرد به گوشهایی از ماواره الطبیعه،سیر و سفر میکند ولی بدلیل ۱- نارسایی و ناکمالی روحی و عقلانی فرد در کشف این حالت آسمانی و طریقه (سو)استفاده از آن و ۲- بیماری، رجوع و عادت به آن و لاجرم فروپاشی اخلاقی فرد در حوزه انسانی و اجتماعی، آنرا افیونی برای جامعه ساخته که مسبب بسیاری از فجایع و تراژدیهای انسانی در جامعه است. از منظر اقتصادی، در حجم کم سود بالایی دارد که از طریق شبکههای مافیایی و دولتی در چرخش سرمایه جهانی، منافع خاصی را راهبری میکند و از لحاظ سیاسی، آگاهی فردی و جنبشهای عدالتخواهی به خماری افتاده و بعد از جنگ، بیماری، قحطی و فقر،با مرگ و میری که از این پدیده ناشی میشود، توازن جمیعت دنیا قدری حفظ خواهد شد و یکی از علل نابودی افراد ناکاملی است که مرگ را بصورت تدریجی، انتخاب و به استقبال میروند.
ایراندوست / 25 July 2012
در جواب کاربر مهمان ارسال شده توسط کاربر مهمان در تاریخ سه شنبه, 05/03/1391 – و همچنین در رد یا تایید نوشته فوق :
اگر به فلسفه گروه دانشگاه اآکسفور انگلیس در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نگاهی بیفکنید (میتوانید انرا گوگول کنید) مسلماً رد پای قلسفه و مذهب را در یکی از بهترین مسیرهای ترک اعتیاد و پاک ماندن از اعیاد خواهید یافت. این فلسفه که بر اساس خودکاوی و اصلاح کاستی های پنداری-گفتاری-رفتاری خود بنا شده به ما خاطرنشان میکند که اعتیاد یک بیماری روحی-پنداری-رفتاری است. گروه اکسفورد در سالهای بین دو جنگ جهانی خیلی طرفدار داشت. در سالهای قبل از جنگ دوم جهانی یک بازرگان انگلیسی و یک دکتر آمریکایی (که هر دو به الکل اعتیاد داشتند) گروهی را به نام الکلی ها بی نامئ بر اساس برنامه ای به نام 12 گام بنیان نهادند که تا کنون بزرگترین اعجاز را در زمینه برائت از اعتیاد به بشریت هدیه داده است. میلیونها نفر در سراسر جهان به یکی از چندین و چند گروههای بازیابی از اعتیاد های گوناگون وابسته اند و پاکی خودرا از اعتیاد مدیون همین روش فلسفی میدانند. در ایران هم گروههای معتادان گمنام و خانواده های انها بیشترین میزان موفقیت را در زمینه ترک اعتیاد نشان داده اند. جالب اینجاست که اقرادی که با معتادان زندگی میکنند هم دچار گونه ای از کج پنداری/کج رفتااری هستند که با به کارگرفتن همین فلسفه 12 گام توانسته اند به سلامت روان و روح و اسایش برسند.
بی نام
کاربر مهمان / 25 July 2012