حدود صد و ده هزار واحد آموزشی در سطح کشور به فعالیت اشتغال دارند که وزارت آموزش و پرورش تنها ایمنی حدود هفتاد هزار از این مدارس را تأیید میکند. از مجموع همین مدارس بازسازی شده، کم نیستند آنهایی که زلزله و حوادث طبیعی را تاب نمیآورند و خیلی راحت با هر حادثهای فرومیریزند. مدارس ایمن در واقع همان مدارسی هستند که سازمان تجهیز و نوسازی مدارس کشور بازسازی آنها را به پایان برده است. اما چنین مدارسی نیز نتوانستهاند از زلزله و سیل در امان بمانند.
این روزها خبرهای فراوانی از تخلیهی مدارس استیجاری در روزنامههای کشور انتشار مییابد. بنیاد مستضعفان و بنیاد علوی این بار شمشیر خود را برای تخلیهی مدارس از رو بستهاند. چنانکه با حکمی رسمی و قانونی ساختمانهای مدارس را یکی پس از دیگری از آموزش و پروش پس میگیرند. اینک صفبندی روشنی از دانشآموزان کشور به همراه خانوادههایشان در تقابل با بنیادهای ریز و درشت جمهوری اسلامی صورت گرفته است که متأسفانه فریادشان در جایی شنیده نمیشود. چنین موضوعی در حالی اتفاق میافتد که مدیران آموزش و پرورش، مدارس کشور را به منظور تجاریسازی یک به یک به حراج میگذارند. آنان حمایتهای شهرداری و نهادهای دولتی را در این خصوص به همراه دارند. چون بهانه میآورند که همراه با درآمدهای پاساژسازی و تجاریسازی خواهند توانست مدارس جدیدی بسازند.
مدیران آموزش و پرورش، مدارس کشور را به منظور تجاریسازی یک به یک به حراج میگذارند. آنان حمایتهای شهرداری و نهادهای دولتی را در این خصوص به همراه دارند. چون بهانه میآورند که همراه با درآمدهای پاساژسازی و تجاریسازی خواهند توانست مدارس جدیدی بسازند.
آموزش و پرورش جدای از این، بهترین مدارس خود در تهران و شهرستانها را به مدارس شاهد اختصاص داده است تا فرزندان “خانوادههای شهید” در آن به تحصیل اشتغال ورزند. در نتیجه اکثر دانشآموزان کشور که به این مدارس یا مدارس خصوصی نمیروند، خیلی طبیعی به ساختمانهایی فرسوده و غیر استاندارد انتقال مییابند. هرچند چنین موضوعی بخشی از سیاستهای آموزشی کشور به حساب میآید، اما از مدیران ارشد حکومت کسی بر آسیبهای ناشی از چنین سیاستی گردن نمیگذارد. آنان ضمن فرافکنی عوامانه، کاستیهای مدیریتی خود را نیز به پای مردم عادی مینویسند.
در سطح کشور چیزی حدود ششصد و بیست هزار کلاس درس وجود دارد که قریب شانزده میلیون دانشآموز در فضای آن درس میخوانند. در شرایط حاضر آموزش و پرورش برای رفع مشکل تحصیل دانشآموزان حد اقل به بیش از دویست هزار کلاس درس جدید نیاز دارد.
در ضمن بسیاری از مدارس فعلی کشور همچنان که گفته شد استیجاری هستند. در واقع ساختمانهای مسکونی را به محلی عمومی برای استقرار مدرسه تبدیل نمودهاند. تا آنجا که از اتاقهای معمولی به عنوان کلاس درس استفاده به عمل میآورند. این اتاقها از تجهیزات گرمایشی و سرمایشی لازم برخوردار نیستند. حتا از نور و فضای کافی بهرهای ندارند.
دستشوییهای مدارس کشور هنوز هم ایمنسازی نشدهاند. دانشآموزان ابتدایی بیش از سایر دانشآموزان از چنین کاستیها و آسیبهایی رنج میبرند. توالتها هرگز گندزدایی نمیشوند و در آن فضایی تهوعآور و غیر بهداشتی برای دانشآموزان به نمایش درمیآید. در اکثر توالتها برای استفادهی دانشآموزان مواد شوینده پیشبینی نکردهاند و دانشآموزان همگی با همان دستان آلوده از توالت خارج میشوند. ولی مدیران ارشد آموزش و پرورش به آسیبهای بهداشتی چنین ماجرایی نمیاندیشند. ادارههای بهداشت هم علیرغم تبلیغات دولتی خود پیرامون پیشگیری، پایشان را از این سهلانگاری آشکار کنار میکشند.
ساختمان اکثر مدارس چند طبقهاند و پلهها با عرضی کم و شیبی تند ساخته شدهاند. پدیدهای که دانشآموزان در آمد و شد از آن، با مشکل مواجه میگردند. پیداست که سقوط مداوم دانشآموزان از همین پلهها چندان دور از ذهن نخواهد بود. هرچند همه روزه صحنههایی از سقوط برای دانشآموزان پا میگیرد اما مدیران ارشد آموزشی کشور همواره نسبت به چنین پدیدههای ناسزاواری بیاعتنا باقی میمانند. جدای از این، مدارس کشور همچنان از کپسولهای اطفای حریق بیبهره ماندهاند. حتا آنجاها که کپسولی نصب نمودهاند به تاریخ مصرف کپسول چندان اعتنایی ندارند. جدای از این کارکنان مدرسه برای استفادهی از کپسول آموزشهای لازم را فرانگرفتهاند. اکثر مدارس کشور هنوز هم از بخاریهای عادی و معمولی برای کلاسها استفاده به عمل میآورند. بخاریهایی که علیرغم کهنگی هرگز تعمیر نمیگردند و بیاعتنا به ناکارآمدی آنها به کار گرفته میشوند.
آموزشهای ایمنی در مدارس کشور چندان جایگاهی ندارد. نه کارکنان مدرسه چنین آموزشهایی را فراگرفتهاند و نه آنکه کسی لازم میبیند تا دانشآموزان آموزشهای ایمنی را فرابگیرند.
مدارس کشور همچنین از شیرهای ایمنی مناسبی بیبهرهاند. چهبسا به همان شیر فلکهی اصلی کفایت میورزند و از نصب شیرهای فرعی سر باز میزنند. دانشآموزان به همراه کارکنان مدرسه از محل نصب شیرهای ایمنی اطلاعی ندارند. در نتیجه در صورت وقوع هر حادثهای از تصمیمگیری لازم بازمیمانند. همین موضوع در خصوص نصب جعبه کلید برای برق مدرسه هم صدق میکند. مدارس کشور یا فاقد جعبه کلیدهای اضطراری برق هستند و یا کارکنان و دانشآموزان مدرسه از چند و چون آن آگاهی لازم ندارند.
به طور کلی آموزشهای ایمنی در مدارس کشور چندان جایگاهی ندارد. نه کارکنان مدرسه چنین آموزشهایی را فراگرفتهاند و نه آنکه کسی لازم میبیند تا دانشآموزان آموزشهای ایمنی را فرابگیرند. تازه ایمنیهای بهداشتی و رعایت آموزههای زیست محیطی را هم در جایی به حساب نمیآورند.
حیاط اکثر مدارس کشور آنچنان تنگ و محدود است که از فضای لازم جهت جنب و جوش دانشآموزان خبری در کار نیست. به همین دلیل دانشآموزان را مجبور میکنند تا در حیاط بدون هیچ حرکتی به همدیگر زل بزنند. برنامهریزان آموزشی کشور از دانشآموزان، ورزش و جنب و جوش را دریغ میورزند، تا آنان برای همیشه منفعل و منزوی باقی بمانند. حتا به میزان انفعال و انزواپذیری دانشآموزان نمرهی انضباط میدهند. از مدیران ارشد آموزش و پرورش هرگز کسی به آسیبهای روانی و جسمی چنین ماجرایی نمیاندیشد. چون در نگاه آنان دانشآموزی ممتاز خواهد بود که برای همیشه روزگارش را در انزوا و انفعال به سر آورد.
در بسیاری از مدارس کشور کار رُفت و روب مدرسه را به دانشآموزان سپردهاند. آنوقت دانشآموزان مجبور میشوند که کلاسها و راهروها را جارو بزنند و اشغالهای آنها را جمعآوری کنند. دانشآموزان در این راه از تجهیزات ایمنی و بهداشتی لازم بهرهای ندارند و به طبع گرد و خاکها بر لباسشان مینشیند. ولی مدیران مدارس ادعا دارند که همراه با چنین راهکار ناصوابی توانستهاند دانشآموزان را در مدیریت مدرسه مشارکت بدهند.
همچنین سالها است که دانشآموزانِ مدارس را آموزش میدهند که در صورت بروز زلزله زیر میزها پناه بگیرند. در واقع عدهای به این آموزهی غیر تجربی دست یافتهاند که میز مدرسه میتواند از آسیبهای احتمالی زلزله جلوگیری به عمل آورد. در ماجراهایی از این دست، از مدیران ایمنسازی مدارس کسی به عرض کم پلههای طبقات مدرسه نمیاندیشد. همچنان که شیب تند آن را نیز به فراموشی میسپارند. با همین نادیده گرفتنها به طبع گریزِ دانشآموزان از محل حادثه نیز ناممکن خواهد بود.
در بیرون از مدرسه نیز محیطی ناامن برای دانشآموزان فراهم دیدهاند. چنانکه همه ساله بسیاری از دانشآموزان ضمن تردد در جادههای روستایی جان میبازند. نه فقط جادهها برای آمد و شد دانشآموزان امن نیستند بلکه نهادهای دولتی نمیتوانند رفت و برگشت دانشآموزان را به مدرسه مدیریت کنند. در فضای بهرهگیری از همین جادههای ناامن، اتومبیلهای اسقاطی و مدیریتهای نامردمی و ناکارآمد است که همه ساله گروههای پرشماری از دانشاموزان کشور جان میبازند.
مدیران آموزش و پرورش به دلیل ناکارآمدی خود سالها است مدرسهسازی را در کل کشور به “خیرین مدرسهساز” واگذار کردهاند. در چنین عرصهای کار سترگ مدرسهسازی را تا سر حد بده بستانهای اداری و سیاسی تنزل میدهند.
اما حوادث بیرونی مدرسه که جان دانشآموزان را تهدید میکند به همین جا پایان نمیپذیرد. حد اقل در شهر تهران بسیاری از مدارس جدید را روی گسلهای زلزله ساختهاند.
این موضوع در حالی اتفاق میافتد که نقشهی کاملی از گسلهای تهران را همیشه رسانهای کردهاند. ولانگاری و سطحینگری مدیران ارشد آموزشی کشور با تصمیمهایی از این دست، آشکارا جان و زندگی کودکان و نوجوانان را نشانه میگیرند.
مدیران آموزش و پرورش به دلیل ناکارآمدی خود سالها است مدرسهسازی را در کل کشور به “خیرین مدرسهساز” واگذار کردهاند. در چنین عرصهای کار سترگ مدرسهسازی را تا سر حد بده بستانهای اداری و سیاسی تنزل میدهند. چنانکه در ساختار اداری آموزش و پرورش بسیاری از بنگاهیها و بسازبفروشها برای ساخت مدرسه وجاهت یافتهاند. به طبع آنان مدرسه میسازند تا از مزایای این کار در رانت عریض و طویل حکومت بهرهمند گردند. مدرسههایی که ایمنی لازم در فضای آن به فراموشی سپرده میشود و همین مدرسههای نوساز هرگز نمیتواند نیاز امروزی شهروندان کشور را برآورده نماید.