حدود ۳۰ سال پیش، زمانی که خامنهای برای شرکت در سازمان ملل به نیویورک آمده بود، شاعر و نویسنده جوان و پرشور انقلابی، نیوشا فرهی، در اعتراض به سیاستهای غلط رژیم اسلامی و پذیرفته شدن خامنهای در سازمان ملل، خود را مقابل ساختمان فدرال، در شهر لسآنجلس، به آتش کشید. چند روز بعد به علت جراحات ناشی از سوختگی و مشکلات تنفسی در بیمارستان درگذشت. من شعر “میلاد خورشید” را در روزهائی که نیوشا با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، برای او سرودم. دریغ که زود از میان ما رفت.
در این روزها که ۴۰ سال از رژیم سلطهگر و تبعیضگزار اسلامی میگذرد، رنج و فشار بر مردم چنان بیداد کرده است که باز ایرانیان شاهد خودسوزی و مرگ جوانی دیگر، سحر خدایاری معروف به “دختر آبی” گشتند. خامنهای و سایر عمال رژیم از جان این جوانان دردمند، پروار شده و به عمر خود و سرکوب مردم ادامه دادند.
اما بزودی همگی شاهد سرنگونی رژیم، سردمداران و مزدوران و جیرهخوارانش خواهیم بود و باید آماده روی کار آوردن ایرانی آزاد، دمکرات، سکولار، بدون تبعیض و قانون اساسیای زمینی و امروزی باشیم.
میلاد خورشید
با تنْجامهای از آتش
و دستمایهای از عشق
بهاعتراض، به پاخواستهست.
جنگلی از خورشید
در او روییده است
و بر شاخسارِ دستانش
گلْبوتههای شعله، شکوفانند.
مرگِ مهماننواز را
جرأتِ دیدار نیست
چرا که تابناک است، تابناک،
شعلههای تناش،
و هُرمِ صدایش
آوازِ ملّتِ زندانیست.
نگاه کن!
این پیکری که میسوزد
مفهومِ سرزمینِ ماست
این پیکری که هزار
خاربوته زخم بر آن میروید
این کشور من است که میسوزد.
با جامهی سپیدِ عشق
زخمهایت را میبندم
و غریوت را تکرار میکنم؛
میلادِ پُر شکوهِ شکستنها،
میلادِ جنگلیِ خورشید
میلادِ رُستنِ آزادی.
در همین زمینه:
بنظر بنده و خیلی صریح عرض میکنم ….
بهتر است امثال شما – که ایرانی بوده و ظاهری غیر دینی دارید – در برابر این رژیم علنا مخالفت نکنید…در این باره سکوت پیشه نمایید و اگر مایل بودید در باره قرآن – تاکید میکنم قرآن به عنوان مرجع اصلی– بیشتر مطالعه بفرمایید…این طوری بنفع همه است…
ما بدبخت ها اگر هم مخالف باشیم و خود سوزی هم بکنیم باز هم تعلق خاطر به دین داریم…دینخو هستیم بتعبیر بعضی….قبل از این رژیم دینخو بودیم و بعد از آنهم دینخو هستیم…یا ما را منطقا و شفاف از دین جدا کنید یا دین صحیح را منطقا و شفاف بما نشان دهید…
بطور اساسی برای ما فکر کنید…و برای خودتان….رژیم ها می آیند و میروند…
بیخود نیست که امثال دکتر سروش با ظاهر دینی و با مطالعات دینی ضربه های محکمی به رژیم و دینخویی میزنند نه شما…
مرادی / 13 September 2019
با سپاس و تشکر بسیار از استاد نوری علا, برای این اثر هنری برجسته و تلنگر زدن بر حافظهء تاریخی در حال از بین رفتن ما.
با سپاس و تشکر بسیار از استاد نوری علا / 13 September 2019
جناب مرادی، دین امری خصوصی و شخصی است، هیچکس نمی تواند به کسی بگوید دینخو باش یا نباش.
مشکل وقتی روی می کند که مذهب خودش را داخل حکومت یک جامعه می کند. حکومت ها مال همه مردمان هستند و باید با همه یکسان و بدون تبعیض رفتار کنند. اما وقتی مذهب به جای حکومت می نشیند، سلسله مراتب مذهبی پیش می آید، برخی عزیز و برخی که دین و باور دیگری دارند منفور و مکروه می شوند.
من به شخصه با مذهبی بودن ددیا بی مذهبی ی هیچکس کاری ندارم و هیچ دین و مذهبی را بر دیگری مرجح نمی دانم. چون همانطور که نوشتم دین یا مذهب باورهای مختلف آدمیزاد است.
آقای شریعتی با اسلام خودش به جنگ اسلام رژیم اسلامی رفته، در حالی که ما باید با خرد و شعور خود به جنگ تمام نابرابری ها برویم.
ممنونم که با ابراز نظر خود به من هم مجال گفتن دادید.
پرتو نوری علا / 14 September 2019
خودسوزی عملی غیرعقلانی است. مطلقا کاری به نسبتهایی که به آن خانم راجع به مسائل روانی اش می دهند(و به احتمال زیاد همه دروغ هستند) ندارم. خودسوزی به خودی خود عملی غیرعقلانی است و مبارزه ای که بنیان
آن نه عقلانیت بلکه احساسات و خشم و کینه ی برانگیخته شده باشد نتیجه اش می شود سال 57. این فاجعه است که روشنفکران ما هنوز به جای اینکه جامعه را پیرو عقلانیت کنند، خود پیرو احساسات جامعه هستند.
منتقد / 14 September 2019
خود سوزی مسلما جنبه هایی ناعقلانی نیز در بر دارد. اما کنش خودسوزی, بمثابه اعتراض سیاسی, از منطق و خرد خاص خویش پیروی می کند, و اتفاقا برخوردِ بسیار عقلایی خود را دارد. پایان دادن آگاهانه به زندگی با پیامی روشن و واضح. که این در موردهای نیوشا و سحر نیز مشاهده می شود.
در دهه های ۶۰ و ۷۰ هم در کشور ویتنام و در حین جنگ با آمریکا تعدادی از راهبان بودایی نیز در اعتراض به آمریکا و جنگش خود را آتش می زدند.
سابقهء خود سوزی بعنوان اعتراض سیاسی مسلما فراتر از ایران و ویتنام است.
نیوشا فرهی از جان شیفتگان نسل خویش و گوهری بی مانند بود, در خراب آباد لس آنجلس.
با سپاس بیکران از خانم نوری علا.
نیوشا فرهی گوهری بی مانند بود / 14 September 2019
[بخشی از متن مقالهء “حیا و هاراکیری” از محمد قائد]
در عهد استیلای عربهای شمال آفریقا بر آندلس، در قرن نهم میلادی طغیانی درگرفت که آن را “مسابقهٔ مرگ” نامیدهاند. کسانی از مردم مغلوب اسپانیا با اهانت علنی به مقدسات مسلمانهای فاتح داوطلبانه به کام مرگ میرفتند. نوشتهاند شمار موارد این گونه خودکشی از ۴۴ تن گذشت. مسلمین دیگر بار به آندلس دست نیافتند و آن گونه سرکوبی را در سرزمینهای خودشان اِعمال میکنند.
امروز در ایران خودکشی، انتحار، استشهاد یا هاراکیری دستهجمعی و اعلامشده در شیوهای جدید سر برمیآورد: زنان و مردانی از خود گذشته و خطشکن، بسیاریشان غیرمشهور، با سر در شکم نظام ولایی میروند و به بانگ رسا خواهان برچیدن بساط موجود میشوند. جای تردید نیست، به گفتهٔ شاعر، “آنان به مرگ خود آگاهانند” و نامحتمل نیست معترضانی در سیاهچال زجرکُش شوند و پایان کار را نبینند.
محکومتیهای فوقسنگین قرار است خیال قهرمانشدن را از سرها به در کند و جماعت را سر جایشان بنشاند.
مصداق ارهاب و ترهبون.
برعکس، حیرت عمومی که قدری فرو بنشیند احکام باورنکردنی شاید برانگیزانندهٔ گروههایی تازه از آدمهای جسور شود.
"مسابقهٔ مرگ" / 14 September 2019
کثرت نمونه های یاد شده مستوجب حقانیت آن امر نمی شود. برای مثال در سراسر جهان هزاران نفر مواد مخدر مصرف می کنند، آیا می توان نتیجه گرفت مصرف موارد مخدر امری درست و عقلانی است؟ مسلما خیر.
خودسوزی های سیاسی نیز از همین دست هستند. نمی توان گفت چون اعتراضی اند پس خوبند.
اعمال غیرعقلانی زیادی امروزه در سراسر دنیا از مردم سر می زند که برخی ریشه های مذهبی دارند، برخی اجتماعی یا روانی و بعضی هم سیاسی. اصل نخست باید رهایی از همه ی آنها باشد؛
منتقد / 14 September 2019
جناب نوری علاء
ممنون از جواب…عرض میکنم که دین هم یک مکتب است و فلسفه حکومت دارد…همانطور که سرمایه داری و کمونیسم و …فلسفه ای برای حکومت و اقتصاد هستند….بنظر بنده این خلط مبحث شده و میشود که دین را چیزی شخصی میدانند و اعلام میکنند….
هر مکتبی به میزانی که در انسانها نفوذ دارد و موجب تقید افراد جامعه میشود مورد حب و بغض قرار میگیرد…
بسته به محدودیت هایی که بر قدرتمندان اعمال میکند مورد حمایت قرار میگیرد و یا مورد دسیسه و تحریف واقع میشود … حتی به جنگ های شدید منجر میگردد…
صاحبان قدرت و ثروت جنبه هایی از آنرا که ایجاد محدودیت و نفرت میکند شایع میکنند و جنبه هایی که مغایر قدرت طلبی آنهاست پنهان میسازند….و تئوریزه میکنند….
شدید تر از آنچه امروزه بر سر مکاتب و حکومت های چپ گرا می آورند بر سر دین اصیل آورده و می آورند…
قرآن مانیفست کامل چپ گرایی است …. از نظر قرآن خداوند هم چپ گراست….بدین معنی که از قدرتمندان میخواهد در خدمت ضعیفان باشند و این عمل است که میزان پاداش و عذاب در دنیا و آخرت است و بعنوان صدقه دادن نیست اجرای دستور خداست و نشانه ایمان است….اصلا خلقت دنیا را چنین اعلام میکند….
سوسیالیسم پشتوانه ای محکم تر از قرآن ندارد….آداب و آیین های قرآنی برای سهولت بخشیدن و دوام بخشیدن به این اعمال اقتصادی و هدف چپ گرایی است….
شروع پیاده سازی مکتب قرآنی با باور و بخشش اقتصادی است (سوره های نساء و مائده)…و مثلا حجاب در مرحله بعدی است(سوره های نور و احزاب(…
اما این همه در ازای رعایت اتصال آبات در خواندن قرآن حاصل میشود….اگر رعایت اتصال و اعتبار چینش فعلی آیات لحاظ نگردد (همچنان که روحانیت رسمی چنین میکند) با مقدمه لازم و ضروری حجاب اقتصاد رقابتی حاصل میشود و مقدس میگردد… و با پوستین وارونه روبرو میشویم…
اتصال آیات هر سوره قرآن و رعایت پیوستگی کلی درختواره آن همان رعایت اتصال در مطالعه پدیده های طبیعی و همان اتصال و پیوستگی انسانهاست…دین شخصی و خصوصی نیست…
یعنی جدایی انسانها همان جدایی پدیده های طبیعی و همان جدا دیدن آیات قرآن است…
quranmizan.com
مرادی / 14 September 2019
ترس امثال مطهری و دیگران از همین است. آنها میترسند که فشار به مردم بیش از تحمل شود، و مردم با صدای رساتر به نظام بگویند که حکمهای سنگین ما را نمیترساند، برای ما چیزی برای از دست دادن نمانده. ما از زندگی خود خواهیم گذشت اما قوانین قرون وسطایی شما را قبول نداریم.
برای همین است که کسانی از مجلس و دولت را برای آرام کردن مردم در سمت مردم قرار میدهند تا جو جامعه را کمی آرام کنند.
و اما شعرهای اینچنینی در تاریخ ما خواهد ماند، و آیندگان درباره ما قضاوت خواهند کرد. تاریخ ما و رفتارهای ضد بشری و جنایات جمهوری اسلامی را مرور خواهند کرد. و در کتب درسی از جنایتها و تاراجهای ایران زمین، توسط قومی هزار نفره، داستانها میخوانند. امثال دختر آبی نماد آزادی خواهند شد و ایستادگیشان در مقابل استبداد سیاه، بعنوان آزادگی، ستایش خواهد شد.
صدیق / 14 September 2019
۱) من جسارتن عرض میکم که سرکار خانم پرتو نوری این شاعر و نویسنده محترم و مبارز را خیلی خوب واز نزدیک میشناسم. اگر انتقادی بایشان وارد باشد این نیست که در باره خودسوزی دوست و هموطن ایرانی نیوشا فرهی شعر سرود و ٱن را به سحر عزیر “دختر ٱبی” ایران پیوند داد. بلکه عدم اشاره ایشان باولین خودسوزی زن دانشمندی که روانپزشک بود و در اعتراض بسرکوب های حکومت اسلامی و فشار عریان جامعه مردسالار ایران در همان سال های اول فاجعه انقلاب ااسلامی در میدان تجریش خود را بٱتش کشید و درین راه جان باخت اشارتی نفرمود. اما شاید بندرت باشند افرادی که ماجرای جانفشانی این زن مبارز و دردمند را بدانند، حتا زنان. و این یک فاجعه انسانی و بویژه اجتماعی ایران ست و حتمن فاجعه جامعه زنان ایران.
۲) وقتیکه فشار حکومت مستقربیش از حد توان جامعه معترض جلوه میکند ایا چاره ئی برای یک ٱزادیخواه منفرد و از جان گذشته باقی میماند جز تقدیم تنها دارائی خویش جهت بتابلو در ٱوردن و بنمایش گذاشتن جور و مظالم عریان حکومت که شاید جرقه ئ باشد راه گشا؟
۳) کاسه لیسان رنگارنگ حاکمان اسلامی را فرجی نیست. اما انسان های مردم دوست را ؟
مهربان / 15 September 2019
جناب “منتقد” شور بختانه مقدار متنابهی کلی گویی و تقلیل گرایی ناشیانه در اظهارات شما یافت می شود.
نوع دیگری نقد به پسشوارهء خودسوزی (مبرا از کلی گویی و تقلیل گرایی) پاراگراف ذیل است.
“وقتی یک نفر به یک نقطه انفجار میرسد و با بدترین شیوه به زندگی خود پایان میدهد یک چیزی را بیش از همه به اثبات میرساند:
اینکه اضطراب اجتماعی و فشار تشدیدکنندهی سیاسی وجود دارد و تنها محدود شدن به یک عامل کل مسئله را کژدیسه میکند.
بر اثر این فشار و اضطراب هزاران مرگ خاموش رخ میدهد. خودسوزی فقط شکل فجیع آن است. قرصهای روانگردان، سکتهی مغزی، ایست قلبی نشان میدهد این مسئله به خودی خود وجود دارد.
همهی این چیزها را میدانیم اما چرا این خشم تبدیل به اگاهی نمیشود و چرا موج سواری و تهییج تنها به این فشار و اضطراب دامن میزند. ما که خود بیشتر از همه در معرض این مسائل قرار داریم چرا ابعاد این مسئله را تبدیل به یک موضوع به شیوهی بورژوایی پروپاگاندایی میکنیم.
مسئله واضح است اما باید تبدیل شود به یک موضوع واقعی و نه بتواره.”
تبدیل شدن به موضوعی واقعی و نه بتواره / 15 September 2019
جناب مرادی, چهل پنجاه سال قبل از شما, زنده یاد خسرو گلسرخی آمد و امام حسین و مارکس را گذاشت پیش هم. که البته فقط ایشان نبودند و توهمی بود رایج و پرطرفدار. هنوز هم چندان کم نیستند.
اما به هر رو این التقاط مابین یک بینش مادی از تاریخ از سویی و مذهبی سر تا به پا فاسد و وحشی از سوی دیگر چندان نتیجه اش خوب از کار در نیامد. مقدار زیادی پوپولیسم چپ, همراه با خلع سلاح ایدولوژیک و نوعی فلج فکری در مقابله با ج.ا.
حتا میتوان گفت که در نتیجهء این امر, در عرض ۴۰ سال اخیر کشور تبدیل شده به یک جهنم تمام عیارِ مذهبی, دینی, مکتبی, اصیل ایرانی-اسلامی.
یعنی تمام این چیزهایی که شما می گوید وجود نداشته, اتفاقا بسیار شدید نیز وجود داشته و دارد, اما خوشبختانه دوران افول ج.ا. آغاز گشته و چندان دوام نخواهد یافت. اشاره به ملاحضات سعید حجاریان و احمد توکلی, “فساد ساختاری در اقتصاد کشور.”
فساد ساختاری = بحران ساختاری؛ شکل مشخص بحران ساختاری در ج.ا.: انباشت بحران ها.
نیرنگستان آریایی -اسلامی سخت مشغول کار است (دزدی, چپو, اختلاس, پولشویی,…) با تمامی ظرفیت و خنجری از رو بسته, اما در دورهء انحطاطش.
شایان توجه است که پشتوانهء سوسیالیزم نیز هیچ “کتابی ” نیست (چه مذهبی و غیر) بلکه فقط و فقط یک طبقهء رها یافته ای, خود جوشِ, خود سازمانده, همراه با متحدینی گسترده و گُرد.
در خاتمه توجه شما و دوستان را جلب می کنم به یک شعر کوتاه, قصیده ای مختصر, که شاید فشرده ترین بیان حقیقت تاریخ ما, و خصوصا این چهل سال اخیر باشد.
نظر شما در مورد این شعر چیست؟
“مغول بکشت و سکندر بسوخت و عرب غارت کرد، نکرد آنچه که ملا هرسه یکجا کرد.”
نیرنگستان آریایی -اسلامی / 15 September 2019
با پیچیده کردن مسئله، تحت عنوان گریز از کلی گویی، آیا جانی را نجات می توانید بدهید؟ در عوض ِاین، به صراحت و شجاعت بگوییم این گونه اعمال غیرعقلانی است شاید یک نفر را تحت تاثیر قرار دادیم و از دست زدن به چنین عملی منصرف کردیم.
منتقد / 15 September 2019
جناب منتقد کسی قضیه را پیچیده نمیکند.
قضایا به خودی خود پیچیده می باشند, و پیچیده تر می شوند.
برای کشف و تحلیل چنین پیچیدگی هایی در زندگی, علوم اجتماعی وجود دارد؛ که یکی از اصول اولیه اشان پرهیز از کلی گویی, تقلیل گرایی و ساده اندیشی است.
از دورکهایم تا پیر بوردیو در مورد خودکشی و خواستگاه های اجتماعی اش نبشته اند.
توجه بوردیو به ارتباط مابین سطوح خُرد و کلان [Habitus مکان زندگی, Fields of Structures سپهر ساختارها] منحصر بفرد, بسیار قابل توجه و سودمند می باشد.
پرسشی که در بالا مطرح شده است کماکان به جای خود باقی است.
با اجازهء شما, برای یادآوری بار دیگری ذکر می شود:
“…چرا این خشم تبدیل به اگاهی نمیشود و چرا موج سواری و تهییج تنها به این فشار و اضطراب دامن میزند.
ما که خود بیشتر از همه در معرض این مسائل قرار داریم چرا ابعاد این مسئله را تبدیل به یک موضوع به شیوهی بورژوایی پروپاگاندایی میکنیم.
مسئله واضح است اما باید تبدیل شود به یک موضوع واقعی و نه بتواره.”
Aufhebung / 15 September 2019
آقای منتقد!
بنظر شما چون حسین بن علی میدانست که اگر از شهر خارج شود کشته خواهد شد، و رفت تا هم خود و دیگران را بکشتن دهد، کار غیر عقلانی کرد؟
در مقابل یزید زمان باید با آزادگی رفتار کرد. دختر آبی کشته نشده، او زنده است و در میان ماست. در آینده نه چندان دور دختر آبی نماد آزادگی ما مردم ایران خواهد شد.
احسان / 15 September 2019
آقای احسان
مقایسهء امام حسین (فردی که در حملات لشکر اسلام به ایران و سرکوبهای مردم ایران شرکت داشته) با جان باخته سحر خدایاری بسیار نادرست و زشت است.
سحر یکی از قربانیان این سیستم خونینِ مذهبیِ اسلام در ایران است.
امام حسین یکی از بانیان تسلط خونین اسلام در ایران است.
امیدوارم تفاوت میان این دو واضح باشد, اگر نیست لطفآ ذکر کنید.
اینکه نماد های آزادگی در ایران امروز برای برخی عملیات انتهاری است, می تواند نشاندهندهء فقر اخلاقی مطلق در ج.ا. و بازتولید آن طی ۴۰ سال گذشته باشد.
پوپولیزم موقوف / 16 September 2019
دوستان خوبم و “دورکهایم تا پیر بوردیو “ی دانشمند و همه چیزدان لطفا کمی به این مسئله فکر کنید: آیا کسی که امروز در موقعیت ضعف از سر خشم دست به خودسوزی بزند آیا اگر فردا در مبارزه پیروز شد و در موقعیت قدرت قرار گرفت نمی تواتند از سر همان خشم دیگرسوزی کند؟ آیا عمل چنین افرادی می تواند عادلانه و عاقلانه باشد؟ آیا ندیده اید بسیار شکنجه شدگانی را که شکنجه گر شدند؟
(به شخص خاصی نظر ندارم و کلیت این اندیشه و برخورد با آن مد نظر من است)
منتقد / 16 September 2019
در تأیید کامنت احسان:
از دید من، دختر آبی هزاران بار مظلومتر از حسینبن علی بود. دختر آبی تنهای تنها با یک سیستم قرون وسطائی درگیر شد و تا زمانی که زنده بود صدایش را کسی نشنید. او تن خود را به آتش سپرد تا من و تو بیدار شویم. و اطرافمان را از نور آتش او بهتر ببینیم. درسی که دختر آبی داد این بود: من آزاد به این دنیا آمدهام، آزاد زندگی میکنم و اگر حرام لقمهای قصد گرفتن این آزادی را داشته باشد به او چنین اجازهای نخواهم داد.
به این میگویند درس آزادگی.
من به شخصه از این بانوی جوان کشورم بسیار آموختم. آموختم که هزار پدران حاکم بر ایران هرگز نخواهند توانست افکار قرون وسطایی و استبدادی خود را بر جامعه تحمیل کنند اگر بدانیم که چگونه به استبداد دینی “نه” بگوییم.
افکار انسانها را نمیتوان به بند کشید. اتحاد مدنی مردمم این درس را به همه ما داد که میتوانیم کشورمان را از این مهرههای اجنبی باز پس گیریم.
Bahram / 16 September 2019
جناب “منتقد” شوربختانه شما نه تنها ذهنیت “چوخ بختیاری” خود را بر این واقعه تحمیل می کنید (“کسی که امروز در موقعیت ضعف…”), بلکه همه چیز دان و نسخه نویس اصلی (آن هم نسخه های یکی, دو خطی, کومیک-تخمیک) خود شما تشریف دارید. یک آینه شاید مقداری کمک کند.
جالب است که چگونه اکنون در کل ایران و در بازی های فوتبال سحر حاضر است, و حضورش قوتی بی مانند, بی سابقه و خاص خود دارد.
اما یک ذهنیت متحجر چوخ بختیاری مسلما از درک چنین فرایندی (که پروسه و فرایندی نیست جز توانمندی بیشتر توده های مردم) ناتوان است و محکوم به یک نوع نفهمی مادام العمر.
شایان توجه است که چگونه پسر عموی چوخ بختیار عزیز, هیچ ابایی نیز از هم صدا شدن با ج.ا. ندارد.
که البته بین ظل اللهی و حزب اللهی هیچوقت چندان تفاوتی نبوده است. هر دو با تفکری فاشیستی-تروریستی؛ یکی با کراوات, یکی با ریش.
نیوشا فرهی گوهری بی مانند بود / 22 September 2019
خودسوزی نیوشا
از ناامیدی خود
امیدی ساخت
در ناامیدی،
کبریتی کشید و
خرمنی از آتش شد. (۱)
گفتم: “از زندگی بگو
از مرگ خسته ایم.”
گفت:” باید مُرد
تا از زندگی سخن گفت.”
گفتم:” جرأت به مرگ بس است
جرأت به زندگی ببخش.”
گفت:” تا مرگ، زندگی ماست
از مرگ باید زندگی ساخت.”
جمعیت، گرد بر گرد او کشیده بود
و می خواست از ناله های مرگ او
فریاد خشمی بسازد
سرکشیده تر از باروی مرگ.
گفتم:” شهادت بس است”
گفت:” خیانت به آرمان هم.”
گفتم:” خونریزی بس است.”
گفت:” تسلیم به خودکامگان هم.”
جمعیت هوار می کشید
و می خواست از مرگ نیرو بگیرد.
به خود گفتم:
“باز هم نعشی در جلو
باز هم دسته ی عزایی از عقب.”
افسوس! ما پاسدار زندگی بودیم
اما پاسداران مرگ
آنقدر کشتند
آنقدر کشتند
که زندگی در دهان ما
طعم مرگ گرفته بود.
پنجه ی سوخته اش را
در دست گرفتم
گفتم:” نیوشا برخیز!
تو دولت عشقی (۲)
این تابوت را به دولت مرگ واگذار.”
فریادی کشید:
“من نیوشا نیستم
من ابراهیمِ آزَرَم (۳)
از آتش، گلی ساخته ام.”
ملافه ی سفیدی بر او کشیدند
و چشم هایش را
از ما گرفتند.
جمعیت پا به زمین می کوبید
و مشت بر آسمان:
“ای مرگ آفرینان!
هفت سال جنگ بس است
ما صلح می خواهیم
ما صلح می خواهیم.”
و نیوشا، انوشا (۴) بود
از ناامیدی خود
گل امیدی ساخته بود
فراتر از خاک ناامیدی
۲۰ سپتامبر ۱۹۸۷
خودسوزی نیوشا / 22 September 2019
۱ـ در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۱۹۸۷ مطابق با ۲۹ شهریور ۱۳۶۶، نیوشا فرهی یکی از کوشندگان جنبش چپ در لس آنجلس و صاحب یک کتابفروشی در محله ی ایرانی نشین وست وود در تظاهراتی که به مناسبت اعتراض به ادامه ی جنگ ایران و عراق و همچنین حضور خامنه ای در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، روبروی ساختمان فدرال در غرب لس آنجلس برگزار شده بود، به سنت راهبان بودایی مخالف جنگ ویتنام خود را آتش زد و سیزده روز بعد در اثر سوختگی های شدید در بیمارستان درگذشت.
من در این تظاهرات شرکت داشتم و همانطور که در شعر آمده پنجه ی سوخته اش را در دست گرفتم. در آن زمان بیشتر فصول کتاب “در جستجوی شادی: در نقد فرهنگ مرگ پرستی و مردسالاری در ایران” را نوشته بودم و به همین دلیل پس از خودسوزی نیوشا بلافاصله با او وارد گفت وگویی ذهنی شدم. این شعر در همان زمان در ویژه نامه ی نیوشا در نشریه “جهان” چاپ شد و سپس در مجموعه ی شعر “اندوه مرز” ۱۳۶۹.
۲ـ نیوشا در نامه ی خودسوزی اش مفاهیم سوسیالیستی و عرفانی را درهم آمیخته و از “دولت عشق” سخن می گوید.
۳ـ ابراهیم پیامبر پسر بت تراشی بود به نام تارخ. شکل عربی این نام آزر است. ابراهیم بت های پدر را می شکند و گناه آن را به گردن بت اعظم می اندازد. فرعون آتشی فراهم می آورد تا ابراهیم با رفتن درون آن بی گناهی خود را ثابت کند. آتش بر ابراهیم، گلستان شده و آزر نیز یکتاپرست می شود. رجوع کنید به قرآن سوره ی ۶ آیه ی ۷۶.
۴ـ “انوشا” به معنای نامیرا است.
خودسوزی نیوشا / 22 September 2019
در پاسخ به کامنتی که من را خطاب کرده:
1. تهمت زنی و دشمن خوانی همواره به معنی رسیدن به انتهای راه استدلال است. از سوی شما و دوست و دشمن شما در این جامعه بسیار شایع است و بسیار شنیده ایم که وقتی با کسی نباشی او می پندارد که بر او هستی. اما به قول شاملو عدوی تو نیستم من ، انکار توام.
2. سال 57 هم بسیار از مردم به کاری که می کردند ایمان داشتند، این نشان عقلانی و صحیح بودن آن عمل نیست.
منتقد / 22 September 2019
جناب “منتقد” شوربختانه نسخه نویسی های یکی, دو خطی (که بسیار کومیک و تخمیک می باشند) انتهای راه استدلال است.
یا به قول نامجو:
“کلی گویی آفت شعر است
حرف مفت آفت ذهن”
در این مورد مشخص دشمن کسی است که با ج.ا. همصدا شده و اعتراض را به “عارضه شخصی” تقلیل میدهد و تحریف می کند.
نگاهی به آینه در این لحضه می تواند کمک کند.
شاملو اتفاقا دشمن خونی فرهنگ چوخ بختیاریِ, نسخه نویس بود. پس قضیه بر عکس است و شاملو عدوی شماست.
سال ۵۷ تا جایی که به سرنگونی “عاری از مهر” مربوط است حرکتی بسیار درست, صحیح, عقلانی و به بیان بهتر نتیجهء اخلاقی و منطقی سلطهء یک فاحشه بازِ جنایتکار بر کشور بود.
تا جایی که ج.ا. بر سر کار آمد شکست انقلاب علیه سلطنت بود.
اما مسلما چنین پیچیده گی هایی برای یک ذهن متحجر چوخ بختیاری بیش از حد گیج کننده است, و در قاموس نسخه نویسی های یکی, دو خطی کومیک – تخمیک نیست.
اصل مطلبی را که شما مسکوت گذاشتید, قضیهء خود سوزی سحر بود.
که به “نظر” شما از روی “ضعف” بود و محکوم است.
اما در عمل میبینیم که تبدیل شده است به یک جنبش بسیار قوی برای برابری زنان در ایران.
آیا فکر نمی کنید که نسخه نویسی های یکی, دو خطی مقداری بیش از حد حالتی کومیک-تخمیک گرفته است؟
کلی گویی آفت ذهن است / 23 September 2019