اکبر گنجی − سخنان عبدالله نوری در ۲۱/۴/۹۱ از تحرک جدید اصلاح طلبان خبر می‌داد. در گام بعد عبدالله نوری و سید محمد خاتمی در ۲۲/۴/۹۱ دیدار کردند. آن دو بر اجرای همه جانبه‌ی قانون اساسی، آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر از موسوی و کروبی، حقوق مردم، آزادی بیان، نقد و توسعه‌ی سیاسی تأکید کرده و اعلام کردند که “تمامی دلسوزان انقلاب و علاقمندان به این آب و خاک با هرگونه تهدید خارجی و فشار علیه ایران مخالف‌اند و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی را وظیفه خود می‌دانند”.

 
سپس خاتمی در دیدار با اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران اجرای بی تنازل قانون اساسی را خواست خود و میر حسین موسوی اعلام کرد و برای مرزبندی خویش با جریان‌های بدیل، بر مخالفت خود − و اصلاح طلبان − با سکولاریسم، خشونت طلبی و براندازی تأکید کرد.
 
برداشت‌های خاتمی از وضعیت فعلی
 
فعالیت مجدد باید مبتنی بر تحلیلی از فضای عمومی کشور و رویکرد رژیم نسبت به مخالفان و منتقدان باشد. خاتمی درباره‌ی گشایش سیاسی نوید اندکی داده و می‌گوید: “نشانه‌هایی برای تغییر فضا هست، هرچند خیلی چشمگیر نیست”. به باور او در چنین فضایی نباید دنبال مطالبات حداکثری رفت، بلکه تغییرات کوچک هم می‌تواند گامی به پیش باشد. می‌گوید:
“باید تلاش کنیم تا بتوانیم گامی به جلو برداشته و تغییراتی هرچند کوچک را رقم بزنیم. نباید انتظار برآورده شدن حداکثرها را در زمان‌های کوتاه داشت”.
 
خاتمی در دیدار با گروهی از مردم اصفهان ضمن تأکید بر حقوق مردم، نیاز به مشروعیت مردمی حکومت، پاسخگو کردن دولت، آزادی زندانیان سیاسی، باز شدن فضا، تبدیل وضعیت امنیتی به وضعیت رقابتی، مجدداً اعلام کرد که مردم “موافق نیستند که اصل نظام از بین برود و حتی کسانی که دینی هم نیستند، ولی صاحب انصاف‌اند نیز نه با دخالت خارجی موافق‌اند و نه می‌خواهند نظام از بین برود”.
 
خاتمی افزود که اصلاح طلبان اصلاحات را برای حفظ نظام می‌خواهند و افزود:
“من معتقد نيستم بايد این نظام را براندازی کرد و نباید هم چنین چیزی اتفاق بیفتد. ما شدیداً مخالف براندازی هستیم. چنین امری هم به لطف خدا اتفاق نمی‌افتد. ما با اصل نظام، امام و جمهوری اسلامی موافقيم، اما به روش‌ها و سیاست‌های جاری انتقاد داریم… اینها از جمله اهداف کل جنبش و اصلاحات است با ذکر این که قانون اساسی را قبول داریم، در چارچوب نظام هستیم و با براندازی آن مخالف و با روش‌های غیرمدنی در برخورد با مسایل و تندروی و خشونت مخالفیم”.
 
نوری و خاتمی مواضع همیشگی اصلاح طلبان را بیان کرده‌اند. عبدالله نوری رادیکال تر و مقاوم تر از محمد خاتمی است، ولی در اساس و خطوط محوری تفاوت چندانی میان آنها مشاهده نمی‌شود. ضمن آن که در شرایط کنونی این دو- و بقیه‌ی چهره‌های شاخص اصلاح طلب- چاره‌ای جز هماهنگی ندارند. پیشنهاد تشکیل “اتاق فکر اصلاح طلبان” از سوی نوری از سوی خاتمی نیز مورد استقبال قرار گرفته و او گفته است که اعضای آن بیش از سه تن باشند.
 
بررسی تحرکات اصلاح‌طلبان از سه دیدگاه
 
به فعالیت‌های اخیر از سه زاویه می‌توان نگریست:
 
اول- اصلاح طلبان: به طور طبیعی اصلاح طلبان در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی فعالیت کرده و می‌کوشند تا از طریق نهادهای انتخابی وارد ساختار سیاسی شده و با انجام اصلاحات به اهداف خود دست یابند. تشکیل حزب یا سازمان سیاسی و شرکت در انتخابات به قصد تصاحب قدرت سیاسی نه تنها مذموم نیست، که حق افراد و گروه هاست. حتی اگر هدف اصلاح طلبان صرفاً پیروزی در انتخابات و تصاحب قوه‌ی مجریه باشد، هدف اخلاقاً قابل سرزنشی را تعقیب نمی‌کنند. واقعیت این است که آنان به دنبال ایجاد وضعیتی مشابه وضعیت دوران ۸ ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی هستند. نادیده گرفتن و انکار تفاوت‌های دوران ریاست جمهوری خاتمی با دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، نمایانگر نگرش ایدئولوژیک و چشم بستن بر واقعیت‌های ستبر است. خواست آنان یک سویه‌ی ماجراست، سویه‌ی دیگر، خواست حکومت است.
 
دوم- جمهوری اسلامی: حذف اصلاح طلبان از قلمرو سیاسی هزینه‌ی زیادی برای آیت الله خامنه‌ای و جمهوری اسلامی داشت. آیت الله خامنه‌ای و مریدانش به هیچ وجه حاضر به قبول بازتولید شرایط پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ نیستند. او بارها آن دوران را “حاکمیت دوگانه”‌ی طراحی شده به وسیله‌ی دشمن (آمریکا و اسرائیل)  قلمداد کرده است. به همین دلیل به اخراج آنان از حکومت بسنده نکرد، بلکه رسانه‌ها و احزابشان را تعطیل، چهره‌های شاخص شان را زندانی و موسوی و کروبی و رهنورد را هم در منازلشان زندانی کرد. چه عاملی تغییر کرده تا او بخواهد قلمرو سیاسی را به روی آنان بگشاید؟ “خواست اصلاح طلبان” کافی نیست، برای این که این خواست همیشه وجود داشته است.
 
 انتخابات جمهوری اسلامی غیر رقابتی، ناعادلانه، متقلبانه و ناموثر است. با این حال، به انتخابات ریاست جمهوری باید به چشم یک فرصت نگریست. فرصتی برای بسیج اجتماعی. اگر افرادی چون عبدالله نوری کاندیدا شوند و ستادهایی در سراسر کشور برپا شود، شبکه‌های اجتماعی بالفعل شکل خواهد گرفت. باید راهی برای تحرک اجتماعی و بسیج اجتماعی پیدا کرد و گشود. مسئله رفتن این فرد یا آن گروه به قدرت نیست، مسئله قدرتمندکردن مردم از طریق سازمان یابی متنوع و متکثر آنان برای بسیج اجتماعی است. دموکراسی محصول موازنه‌ی قوا میان دولت و جامعه‌ی مدنی است. بدون یک جامعه‌ی مدنی گسترده و قوی، دموکراسی وجود نخواهد داشت.
البته تغییرات مهمی در این مدت روی داده است. تحریم‌های فلج کننده‌ی اقتصادی فشار بی امانی را بر زندگی مردم تحمیل کرده است و وضع آنان روز به روز بدتر و بدتر خواهد شد. ۴ ماه تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است. دولت آمریکا و دیگر دولت‌های غربی امیدوارند که تا آن زمان کار رژیم جنایتکار بشار اسد (متحد جمهوری اسلامی) را ساخته باشند و تحریم‌های اقتصادی نیز نه تنها وضع جمهوری اسلامی را متزلزل سازد، بلکه نارضایتی مردم از رژیم را افزایش داده و منجر به اعتراض سیاسی آنان شود. اسد که سقوط کرد، تحریم‌ها که اوضاع را به هم ریخت، رئیس جمهور آمریکا که انتخاب شد، اگر جمهوری اسلامی عقب نشینی اساسی نکرد، حمله‌ی نظامی به ایران گزیزناپذیر خواهد شد.
 
برخی بر این گمانند که این فرایند علی خامنه‌ای را به مصلحت سنجی کشانده و در نتیجه راه بازگشت اصلاح طلبان را همواره خواهد کرد. این گروه بر این تصورند که تحرک تازه‌ی اصلاح طلبان نتیجه‌ی توافقی پشت پرده میان آنان و رژیم است. اما این گمان از زوایای گوناگون قابل تردید است:
اولاً:نگاه آیت الله خامنه‌ای به وضعیت جهان، منطقه و ایران با نگاه مخالفان و منتقدان تفاوت دارد. او بحران‌های جهان غرب را عمیق دانسته و دولت‌های غربی را در وضعیتی نمی‌بیند که ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند. خیزش مردم کشورهای منطقه- بهار عرب- را هم “بیداری اسلامی” و در راستای انقلاب اسلامی و به سود جمهوری اسلامی به شمار آورده و می‌آورد. جمهوری اسلامی را هم بسیار قدرتمند ، واکسینه شده در برابر تحریم‌های اقتصادی ۳۳ سال گذشته و دارای پایگاه مردمی گسترده قلمداد می‌کند.
ثانیاً: “دیکتاتورشناسی” ما گویی ضعیف است. زمامداران خودکامه گرفتارنخوت، تکبر و خودشیفتگی بیمارگونه‌ای هستند.
آنان بر این باورند که همه چیز را بهتر از همه می‌فهمند. خامنه‌ای بارها گفته است که هیچ کس به اندازه‌ی او با مردم در ارتباط نیست و هیچ کس به اندازه‌ی او به اطلاعات دسترسی ندارد. محمد رضا شاه پهلوی هم دقیقا بر همین باور بود.
آنان خود را مدیران لایقی می‌دانند که بحران‌های عظیمی را مدیریت کرده و از پس توطئه‌های دشمنان داخلی و خارجی پیروز بیرون آمده‌اند. یقین دارند که کشور را به بهترین نحو اداره کرده‌اند.
آنان براین باورند که کنترل اوضاع در دستان با کفایت شان قرار دارد. مگر صدام حسین و معمر قذافی و بشار اسد چنین نمی‌اندیشیدند؟ خامنه‌ای هم بر این گمان است.
 
با توجه به این دو نکته، علی خامنه‌ای طرح خطرات پیش روی کشور از سوی مخالفان و منتقدان را هم توطئه‌ی دشمنان به شمار می‌آورد، نه این که اوضاع واقعاً بحرانی و خطرناک باشد. دشمنان برای این که دل مسئولان را خالی کرده و آنها را متزلزل سازند، این دروغ‌ها را می‌بافند. بر مبنای این نگرش، چه دلیلی دارد که او اصلاح طلبان را به حکومت وارد کند؟
 
سوم- ساختار شکنان: این دسته که رژیم جمهوری اسلامی را رژیمی اصلاح ناپذیر و در آستانه‌ی فروپاشی و سقوط می‌بینند، اصلاح طلبان را گروهی قدرت طلب قلمداد می‌کنند که رژیم آنان را برای نجات خود دوباره به میدان آورده است. برخی از ساختارشکنان گفته‌اند که به طور همزمان باید با جمهوری اسلامی و اصلاح طلبان جنگید.
 
ساختارشکنان نیز با مسائل خاص خود دست به گریبان هستند:
اولاً: اپوزیسیون ساختارشکن مقیم خارج تاکنون هیچ شاهد و قرینه‌ای دال بر وجود پایگاه اجتماعی در داخل ایران عرضه نکرده است. اپوزیسیون خارج تاکنون هیچ حرکتی در درون ایران به راه نینداخته و اینک نیز قادر به ایجاد هیچ تحرکی در ایران نیست. این گروه‌ها حتی قادر نیستند در فضای کاملاً آزاد و مساعد خارج ۱۰ درصد ایرانیان را به حمایت از خود و اهدافشان گرد آورند. اپوزیسیون باید نماینده‌ی اقشار گوناگون اجتماعی باشد.
ثانیاً: چه شواهد و قرائنی دال بر فروپاشی و سقوط جمهوری اسلامی در دست است؟ آیا اگر تحریم‌های فلج کننده‌ی جهانی و تهاجم نظامی به ایران نباشد، جمهوری اسلامی سقوط خواهد کرد؟ آیا اگر تحریم‌های فلج کننده موجب سرنگونی رژیم نشود، راهی جز حمله‌ی نظامی به ایران وجود خواهد داشت؟ آیا تمام امید گروهی که خود را آلترناتیو جمهوری اسلامی قلمداد می‌کند باید به تهاجم نظامی دولت‌های بیگانه متکی باشد یا خود به طور مستقل باید بتواند رژیم را سرنگون سازد؟
 
نتیجه‌گیری
 
مسئله‌ی ایران مسئله‌ی گذار از رژیم “استبداد دینی” کنونی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. باید دید چگونه می‌توان از نظام موجود به نظام دموکراتیک عبور کرد؟
 
درگیر شدن نیروهای ملی با یکدیگر حاصلی جز هرز دادن نیروها و از دست رفتن فرصت‌ها ندارد. هرکس می‌تواند کاری را که درست می‌داند انجام دهد. هر گروهی می‌تواند و باید به فعالیت‌های دیگر گروه‌ها از منظر فرصت سازی بنگرد. به جای فرصت سوزی باید فرصت سازی کرد. برخوردهای حذفی و طردکننده فرصت سوزی است.
 
انتخابات جمهوری اسلامی غیر رقابتی، ناعادلانه، متقلبانه و ناموثر است. با این حال، به انتخابات ریاست جمهوری باید به چشم یک فرصت نگریست. فرصتی برای بسیج اجتماعی. اگر افرادی چون عبدالله نوری کاندیدا شوند و ستادهایی در سراسر کشور برپا شود، شبکه‌های اجتماعی بالفعل شکل خواهد گرفت. باید راهی برای تحرک اجتماعی و بسیج اجتماعی پیدا کرد و گشود. مسئله رفتن این فرد یا آن گروه به قدرت نیست، مسئله قدرتمندکردن مردم از طریق سازمان یابی متنوع و متکثر آنان برای بسیج اجتماعی است. دموکراسی محصول موازنه‌ی قوا میان دولت و جامعه‌ی مدنی است. بدون یک جامعه‌ی مدنی گسترده و قوی، دموکراسی وجود نخواهد داشت.
 

اگر زمامدار خودکامه‌ای چون خامنه‌ای اندکی عقلانیت به خرج می‌داد و به مصلحت خود و جمهوری اسلامی می‌اندیشید، کلیه‌ی زندانیان سیاسی را آزاد می‌کرد، به احزاب و رسانه‌های منتقد اجازه‌ی فعالیت می‌داد، انتخاباتی رقابتی و منصفانه و غیرمتقلبانه برگزار می‌کرد و به نتیجه‌ی آن ملتزم می‌ماند. مردم که نظام سیاسی را از آن خود به شمار آورند و از آن راضی باشند، روابط با جهان نیز تغییر خواهد کرد. اما افسوس که زمامداران خودکامه از تاریخ درس نمی‌گیرند و خامنه‌ای هم در آینه‌ی صدام حسین، قذافی، حسنی مبارک، بن علی، بشار اسد و…به خود نمی‌نگرد. افسوس که نه زمامدار خودکامه از تاریخ درس می‌گیرد و نه مخالفان. افسوس که به جای عبرت آموزی از تجربه‌های موفق گذار به دموکراسی به دنبال تجربه‌های نابودکننده می‌رویم.