فهرستِ آثار اسد سیف، منتقد و پژوهشگر ساکنِ آلمان به قرار زیر است:
۱- اسلامی نویسی (بررسیِ دو دهه ادبیات حکومتی در ایران)، سوئد: نشر باران، ۱۹۹۹/ ۱۳۷۸.
۲- ذهن در بند، سوئد: نشر باران، ۲۰۰۲/ ۱۳۸۱.
۳- زمینه و پیشینه ی اندیشه ستیزی در ایران، کلن- آلمان: چاپخانه ی باقر مرتضوی، ۲۰۰۴/ ۱۳۸۳.
۴- عشق در ادبیات داستانیِ ایران در تبعید، کلن- آلمان: انتشارات فروغ، ۲۰۰۸/ ۱۳۸۷.
۵- من و شهرزاد و دن کیشوت، کلن- آلمان: چاپخانه ی باقر مرتضوی، ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴.
۶- طنز در ادبیات داستانیِ ایران در تبعید، کلن- آلمان: چاپخانه ی باقر مرتضوی، ۲۰۱۷/ ۱۳۹۶.
۷- کتابی برای کتاب ها، لندن: نشر مهری، ۲۰۱۸/ ۱۳۹۷.
۸- دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران، لندن: نشر مهری، ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸.
اسد سیف افزون بر کتاب های یادشده، در تدوینِ دو کتاب زیر نیز سهم داشته است:
۱- رمان «روزگار سیاه کارگر»، اثر احمدعلی خداداه، پیشگفتار و پانوشت ها از ناصر مهاجر و اسد سیف، پاریس: نشر نقطه، ۲۰۱۶/ ۱۳۹۵.
۲- زندان به چهار روایت، خاطرات زندانِ محمد متین، به کوشش اسد سیف، کلن- آلمان: انتشارات فروغ، ۲۰۱۶/ ۱۳۹۵.
فکر انتشار دفتر بیستم از «ِنامه ی کانون نویسندگان ایران در تبعید» نیز پس از چند سال وقفه، توسط گروهی از اعضاء این کانون- از جمله حسین دولت آبادی و اسد سیف- مطرح شد، و با ویراستاریِ اسد سیف جامه ی عمل پوشید. در حال حاضر نیز اسد سیف، مدیر اجرائیِ تارنمای «آوای تبعید» است که تاکنون یازده شماره ی آن- و هر شماره بر محور موضوعی معین- منتشر شده است.
ممکن است متن های دیگری نیز به قلم این پژوهشگر نوشته یا ویرایش شده باشد، که من از انتشار آن ها بی خبر مانده باشم. اما تا همین جا نیز می توانم هدف نوشتار او را در سه مرحله ی زیر شناسائی کنم: شناختِ عناصر فرهنگ ایرانی؛ پیدا کردنِ دیرینگیِ ریشه های آن عناصر؛ و کارکرد آن عناصر در شکل بندی های تاریخ اجتماعیِ ایران. بنا بر دیدگاه های عرضه شده در آثار اسد سیف، می توان به این جمع بندی رسید که دغدغه ی این پژوهشگر در درجه ی نخست، شناخت پیش زمینه هائی است که در بستر فرهنگِ ایرانِ «مدرن»، به وقوعِ پدیده ی پسمانده ای مجوز حضور داد که به نام «جمهوری اسلامی» شناسائی می شود. چنان که در جای دیگری نیز گفته ام، روش این پژوهشگر، شکافتنِ موضوع مورد جست و جوی او است به ریزترین عناصر درونیِ آن. و در این رهگذر است که در رابطه با هر موضوع، بارها و بارها زمان ها و مکان های تاریخ را درمی نوردد، و در هر عبور و مرور، بر گوشه ی تاریکی از فضا/ زمانِ مورد بررسی، نور شناخت می تاباند. نکته ی دیگری که به «روشِ» اسد سیف در اکثر آثار او مربوط می شود، آمیزش ژانر «پژوهش» است با «نقد ادبی».
هدف من از نگارش متن حاضر، معرفیِ تازه ترین کتاب اسد سیف، یعنی کتاب «دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران» است. اسد سیف در متنی که «به جای پیش گفتار» بر این کتاب نوشته است، انگیزه ی خود را در انجام این پژوهش به شرح زیر توضیح داده است:
[…] دگرباشان جنسی در ایرانِ بعد از انقلاب همواره مورد پیگرد، بازداشت، منع، سانسور و حذف قرار گرفته اند. […] زندگیِ آنان در ایران برابر است با مرگ. دفاع از آنان همانا دفاع از آزادی و دمکراسی است. در پیِ انقلاب سال ۵۷، ما، تحصیل کردگان و روشنفکران ایران در ناآگاهیِ خویش، هیچ گاه از دگرباشان جنسی دفاع نکردیم. من به نوبه ی خویش، در جبران آن ندیدن، حال می خواهم در کنار دگرباشان جنسی، همصدا با آنان اعلام دارم که «آزادیِ همجنس گرایان، دگرجنس گرایان را نیز آزاد می کند.» […] (ص ۸)
این کتاب، از سه بخشِ تشکیل شده است که هر بخش به نوبه ی خود شامل فرازهای متعدد است: «دفتر اول: در چیستی و کیستی ی یک پدیده»، «دفتر دوم: دگرباشان جنسی در آثار نویسندگانِ غیر همجنس گرا»، و «دفتر سوم: دگرباشان جنسی در ادبیات داستانیِ ایران در تبعید (نویسندگانِ دگرباش). دفتر اول، با استفاده از تاریخ و استوره ی غرب و شرق، در حدود صد و سی صفحه، ما را با واژگان، اصطلاحات، پیشینه، و روندهای جاری در فرهنگ جنسی در ایران و جهان آشنا می کند. اسد سیف برای توضیح و تفسیر فرازهای این بخش، عمدتاً از دانش های روان شناسی و جامعه شناسی و منابع تاریخی سود جسته و در طیِ آن، زیر وُ روی هر یک از این گفتمان ها را سنجیده است. فصل هائی که بخش نخست را تشکیل داده اند، عبارت اند از: «از نخستین پله های تاریخ تا تبعید»، «سیر همجنسگرائی در ایران»، «مرد کیست و زن کدام است»، «با گام های تاریخ در لابه لای مطالعات جنسی»، «فانتزی های جنسی»، «لذت نگاری در رساله ی فجوریه»، «اسلام و همجنس گرائی»، و «تحریف به نام تاریخ (سیری در پدیده ی همجنس گرائی در ایران)». در همین بخش است که اسد سیف با انبانی انباشته از دانش های تاریخی، به پیشینه ی «جنس و جنسیت» و رابطه ی آن ها با «عشق» در فرهنگ های مختلف و در دوره های مختلفِ تاریخ ایران و جهان می پردازد. نمونه ای از ریزبینی و دقتِ نظر او بازتابی است که پیرامون یکی از رسم های جاری در جمهوریِ اسلامی ابراز کرده است؛ یعنی رسمی در زبان و بیان، که از مردهای چپگرا می خواست همه ی زن ها را با واژه ی «رفیق» شناسائی کنند، و از مردهای اسلامگرا می خواست همه ی زن ها را «خواهر» بنامند:
در نظام های توتالیتر، زن برای مردان یا رفیق می شود و یا خواهر. […] میل جنسی و لذت جنسی در این جامعه ها به امری عمومی بدل می شود؛ دولت و اخلاق می کوشند بر آن حاکم گردند. در همین نظام هاست که می بینیم به یک باره خواهر دینی، زنِ آدم می گردد و در بستر برادر دیده می شود. همین برادر، اما، وقتی می شنود که در ایران باستان مرد با خواهر و یا مادر خویش می توانست ازدواج کند، فریادش به آسمان بلند می شود. (ص ۴۵)
در فرازی که به پیشینه ی جنس و جنسیت در رابطه با عشق ورزی و لذت جنسی در فرهنگ هند (سده ی دوم یا سوم میلادی) مربوط است، اسد سیف کتاب «کاما سوترا» را به تفصیل معرفی می کند. در فرازهائی از این معرفی می خوانیم:
کاما سوترا دو واژه ی سانسکریتی هستند. کاما به معنای رانش عشق و لذت و رضایت است؛ سوترا به روش های ابراز عشق و رسیدن به لذت جنسی نظر دارد. […] در این اثر، نفسِ عمل جنسی و هم آمیزی در کنار دیگر عرصه های زندگی قرار می گیرد تا از آغاز آشنائیِ دو فرد با هم، حتا پیش از ازدواج، راهنمای زوج ها باشد. […] کاما سوترا به طبیعت جنسیِ انسان نظر دارد و آن را نه تنها در دگرجنس گرائی، [بلکه] در دوجنس گرائی و همجنس گرائی نیز می بیند. نخستین سندی است که در آن به رابطه ی «سادومازوخیسم» نیز پرداخته است. (ص 54) در کاما سوترا از روسپی گری و خشونت جنسی و روابط جنسیِ خارج از ازدواج، و هم چنین، [روابط] درون و بیرونِ حرمسرا نیز نوشته شده است. (ص ۵۵)
از جمله فرهنگ هائی که اسد سیف همین گونه کنجکاوی، جست وُجو، و پاسخ یابی را در شناختِ گفتمان های جنس و جنسیت و عشق ورزی در آن ها اعمال می کند، می توان از دوره ها و فرهنگ های زیر یاد کرد: در ایران باستان، در یونان باستان، در رُم باستان، در زرتشیت، در یهودیت، در مسیحیت، در اسلام، در قرآن، و جوامع اسلامی، در عرفان، در فاشیسم/ نازیسم، در شوروی پس از انقلاب اکتبر، در زمان حاکمیت استالین، در زمان انقلاب های فرهنگیِ اروپا در دهه ی 1960، در دوره ی موسوم به «جهانی گردانی»، و در ایرانِ جمهوریِ اسلامی. با این که دو بخش بعدیِ کتاب نیز از اطلاعات تاریخی آکنده اند، اما در همین بخش است که اسد سیف بیش ترین یافته های تاریخی را به خواننده اش عرضه می کند. یکی از فرازهای بلند این بخش از کتاب (از صفحه ی ۱۰۵ تا صفحه ی ۱۳۳)، با عنوانِ «تحریف به نام تاریخ»، نقد/ پژوهشِ مفصلی است که اسد سیف بر کتاب «شاهد بازی در ادبیات فارسی» اثر سیروس شمیسا نوشته است.[i] این کتاب در ایرانِ سانسورزده نوشته و منتشر شده است و شمیسا (استاد دانشگاه و پژوهشگر) در جای جای آن، فرهنگ پیش از اسلامِ ایران را از هر نوع همجنس گرائی مبرا دانسته و چیرگیِ خاندان های ترک بر ایران را مسببِ اصلیِ حضور این پدیده در ایران برآورد کرده است. اسد سیف، با رجوع به متن های متعددِ تاریخی، به این نتیجه می رسد که :
[سیروس شمیسا در این کتاب] از نگاه تاریخی، که لازمه ی تحقیق است، فاصله می گیرد. […] حتا همجنس گرائی را در شاهدبازی خلاصه می کند و آن را تا بچه بازی فرومی غلتاند. در این راستاست که برای نمونه، «ابنه ای» بیمار معرفی می گردد و همجنس گرائی، انحراف. (ص ۱۰۷)
اما داوری های اسد سیف بی پشتوانه نیستند. مثلاً ، پس از ذره بینی که بر داستان «قوم لوط» (یا سدوم و گومورا) از کتاب شمیسا می گذارد، به این استدلال می پردازد که:
شمیسا در گریز از خرد علمی، بسیار کودکانه و مسخره آمیز درباره ی حادثه ی قوم لوط می نویسد: «ممکن است شهر لوط و ساکنانش بر اثر بمب اتمی و تشعشعات آن از بین رفته باشند.» شمیسا اگر به قرآن رجوع می کرد و سوره ی «دهر» و یا «طور» را می خواند، شاید از خود می پرسید که این «غلمان مرواریدگونه که در جام های نقره ای به بهشتیان شراب زنجبیلی» می دهند، چه کسانی جز همان پسرانِ زیباروی می توانند باشند که حضورشان در شعر عرب انکارناپذیر است. او نخواسته حتا بر این بیاندیشد که ابونواس، فخر شعر عرب، و ستایشگرِ همجنس خواهی، یک ایرانی الاصل و اهوازی بوده است. راستی اگر مردان عرب شیفته ی پسران زیباروی نبودند، چه لزومی داشت پیامبر آنان را در قرآن به دست یافتن به غلمان نوید دهد؟ (ص ۱۱۲)
اسد سیف با رجوع به منابع متعدد، به مصاف پیشنهادهای شمیسا می رود، و یافته های او را رد می کند. مثلاً، در اثبات حضور همجنس خواهی در ایران (ایران بزرگ باستانی)، به استوره ی گیلگمش اشاره می کند و می نویسد:
شمیسا […] به یونان نقب می زند که همجنس گرائی در آن رواج داشت. ترکان را می بیند تا بگوید یونانیان و ترکان آورنده ی این پدیده به ایران بوده اند. بی آن که ببیند در همین منطقه ی میانرودان رواج داشته است. با نگاهی به «گیلگمش» می شد عشق انکیدو و گیلگمش را بازشناخت. بعید است او این کتاب را نخوانده باشد و از این عشق همجنس خواهانه بی اطلاع بوده باشد. (ص ۱۳۲)
برای این که از همه سونگریِ اسد سیف هم نشانی داده باشم، خواننده ام را به خواندنِ فرازی از همین بخش فرامی خوانم که او در آن، پیرامون طرفگیِ کار شمیسا هم سخن گفته است:
شمیسا موضوعی را که بسیار کسان از محققان ادبیات فارسی، از جمله احسان یارشاطر، غلامحسین زرین کوب، پرویز ناتل خانلری، بدیع الزمان فروزانفر، غلامحسین یوسفی و دیگران در نوشتارهای خویش با استناد بدان اشاره داشته اند، یک جا گردآورده است. نگاه نژادپرستانه و ناسیونالیستیِ او، اما، راه را بر تحقیقی علمی و روشنگر بسته است. با این همه، این اثر تابوشکنی کرده و به موضوعی پرداخته که هنوز در فرهنگ اجتماعیِ ما در شمار تابوهاست. (ص ۱۳۳)
البته، وزن این نکوداشت بسیار کم تر است از وزنِ «نابخردی»هائی که اسد سیف به شمیسا نسبت داده است. به نظر من، مکان زندگیِ سیروس شمیسا و مکان انتشار کتاب او از دیدِ داوری های اسد سیف پنهان مانده است. ما نمی دانیم و مسلماً اسد سیف هم نمی داند که کتاب شمیسا پیش از سانسور در وزارت ارشاد چه گونه بوده است؛ و تبعاً نمی دانیم اگر اسد سیف در ایران می زیست، و کتاب او از صافیِ سانسور رد می شد، چه گونه کتابی از آب درمی آمد. به بیانی دیگر، اسد سیف با استانداردهای موجودِ «نشر در تبعید»، نسبت به اثری چاپ شده در جمهوریِ اسلامی و وزارت ارشاد»ش نظر داده است. من کتاب «شاهد بازی در ادبیات فارسی» را خوانده ام و بسیاری از انتقادات اسد سیف را منطقی و به جا می دانم. اما واژگانی مانند «کودکانه» یا «مسخره آمیز» را شایسته ی «نقد/ پژوهش» نمی دانم. بگذریم از این که مقایسه بین داوری های یک فردِ مانده در سیستمِ ستمِ جمهوری اسلامی با داوری های فردی فراری از این سیستم، سرانجام ما را با همین نوع واژگان روبه رو می کند.
اسد سیف در بخش دوم کتاب به داستان ها و رمان هائی می پردازد که توسط نویسندگانِ غیرِهمجنس گرا نوشته شده اما محور آن ها به نوعی، گِردِ جنس و جنسیت می گردد. روش کار اسد سیف در این بخش نیز به دست دادنِ فشرده ای از داستان است، که همزمان با تحلیل فرهنگی و نقدِ زیبائی شناختی به مخاطب عرضه می شود. داستان ها و رمان هائی که اسد سیف در این بخش از آن ها یاد کرده و آن ها را به نقد کشیده است، عبارت اند از: رمانِ «پسران عشق»، اثر قاضی ربیحاوی، آلمان: نشر گردون- داستان بلندِ «تاریکخانه ی آدم»، اثر فرشته مولوی، لندن: انتشارات اچ اند اس، ۲۰۱۶/ ۱۳۹۵- «آبی تر از گناه، یا: بر مدار هلال آن حکایت سنگین بار»، اثر محمد حسینی، تهران: ققنوس، ۱۳۸۳- «مردی در حاشیه»، اثر شهرام رحیمیان، سوئد: نشر باران- داستان کوتاه «زن و مرد جوان»، اثر شهلا شفیق، در فصلنامه ی «باران» – داستان کوتاه «دیوید و بوریس» اثر مهرنوش مزارعی، در مجموعه ی «خاکستری»، لس انجلس: نشر ری را، دی ماه ۱۳۸۰/ ژانویه ۲۰۰۲ – رمان «تابستان تلخ»، اثر رضا علامه زاده، هلند: نشر برداشت هفت، اسفند ۱۳۷۴/ ۱۹۹۶ – «تو هم آرام می گیری»، اثر مسعود کدخدائی، نشر ثمر (با همکاریِ کتابکده ی نادری در مالمو و دیار کتاب در کپنهاگ)، سوئد: ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴ – رمانِ «پیش از تردید»، اثر فهیمه فرسائی، لندن: نشر مهری، ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸.
با این که اسد سیف همه ی این داستان ها را از بوته ی نقد ادبی هم گذرانده است، اما بنا بر هدف کتاب، گرانیگاه متن های او را تکیه بر نقش فرهنگی/ اجتماعیِ هر یک از این آثار رقم زده است. به عنوان نمونه، در خلال نقد داستان «تاریکخانه ی آدم»، نوشته ی فرشته مولوی، می خوانیم:
فرشته مولوی تنها تابوشکنی نکرده است؛ عدالت طلبی پیشه کرده تا امیدی را در رنگین کمانِ زندگیِ آینده آرزو کند. او به عنوان یک زن، به این موضوع نزدیک شده و این به ارزش کارش می افزاید. او می داند که نقش زنان در این راه تاکنون بسیار مؤثر بوده است. (ص ۱۵۵)
البته، برای دریافتِ طرفگی های حرفه ای، باید همه ی نقدهای اسد سیف را خواند و یا دست کم، بر یکی از متن های او درنگی کارشناسانه داشت؛ که در این مجال اندک فرصت چنین کاری نیست. اما شاید فرازی از تأویل و تفسیر درخشان او بر رمان «آبی تر از گناه…» نوشته ی محمد حسینی، حجتی باشد بر این ادعا:
[…] آبی رنگ عشق است و این رمان، حکایت عشق بی سرانجام راوی است. یکی به میل به او دل می بندد ولی در رسیدن به او شکست می خورد؛ خود اما به عصمت عاشق می شود، در رسیدن به عصمت شکست می خورد. مهتاب را از خود می راند، باید براند. دگرجنس گرا نیست. عاشق عصمت می شود؛ عصمت می میرد؛ باید بمیرد. راوی، خود او را می کشد، یا فکر می کند و داستان می بافد که او را کشته است. این عشق نمی توانست بروید و ببالد. آیا می توان عنوان دوم یا جنبیِ رمان را که «بر مدار هلالِ آن حکایت سنگین بار» نام دارد، در همین رابطه بررسید؟ «مدار» جای «گردش» است؛ گردیدن و دور زدن دایره ای فرضی است و «هلال»، نیم دایره. تصور «دایره» (مدار) بر «نیم دایره» (هلال)، می تواند حکایت همین ناکامل بودنِ روند زندگی باشد در هستیِ فرد و جامعه، که چنین «سنگین بار» بر هستیِ راوی سایه انداخته است. […] (ص ۱۶۴)
اسد سیف پیرامون داستان «دیوید و بوریس» نوشته ی مهرنوش مزارعی نیز می نویسد:
مهرنوش مزارعی در این داستان کوتاه، از نهایت اختصار و ایجاز استفاده کرده، و در واقع این خواننده است که پسِ روایتِ او داستان را در ذهن خویش کامل می کند. او نمی گوید؛ نشان می دهد. منِ خواننده چیزی از گرایش جنسیِ بوریس و دیوید در داستان نمی خوانم. از رفتارشان اما حدس می زنم که باید همجنس گرا باشند. ارزش این کار در همین است. مزارعی کم می گوید تا منِ خواننده را بیش تر شریک خیال ورزی های خود کند. […] (ص ۱۷۹)
اما از «دفتر سوم» این کتاب، یعنی از صفحه ی ۱۹۵ است که به قلمرو آثار «نویسندگان دگرباش» گام می گذاریم، و با نمونه هائی آشنا می شویم که توسط خود دگرباشان جنسی در تبعید آفریده شده است. اسد سیف فشرده ی برخی از این داستان ها را در اختیار خواننده گذاشته و سپس آن را از منظر نقد ادبی سنجیده است. افزون بر این، اما، در مقدمه ی همین بخش است که ویژگی های مشترکِ این ادبیات را – باز از منظر نقد ادبی- جمع بندی کرده است. شاید فشرده ی زیر نظر او را پیرامونِ وجوهِ مختلف این ادبیات توضیح دهد:
ادبیات دگرباشان ادبیاتی جهت مند است. فضائی که داستان در آن شکل می گیرد، به جغرافیای بدن بازمی گردد. می کوشد به جهانی وارد گردد که تاکنون شکل هنجاری در جامعه نداشته است. […] پس می توان گفت که این ادبیات آشناگر و آشتی جو است . […] ادبیات دگرباشان به زبان کم توجه است. می کوشد دردِ دل واگوید، بی آن که به شکل بیان آن توجه کند. […] ادبیات برای دگرباشان جنسی ابزاری است تا هویتِ دگرباش بودنِ خویش را ابراز کنند. […] تصوری ساده از داستان دارند. چه بسیار مواقع، خاطره می نویسند یا حدیث نفس بیان می دارند. در این شکی نیست که زندگیِ این افراد و این که بر آنان چه آمده و می آید، بخشی از تاریخ اجتماعیِ ماست و باید در تاریخ ثبت گردد. اما تاریخ ادبیات نیست. در ادبیات دگرباشان تقلیل ادبیات را می بینیم که محدود می شود به هویتِ جنسی، و در محورقرار دادنِ آن. […] در شیوه و شکل نگارش، کم تر نوآوری دیده می شود. شدیداً تحت تأثیر «وبلاگ نویسی» است و دغدغه ی زبان ندارد. در بیش تر آثار همجنس گرایان، سکسوالیته تنها به رابطه ی جنسی تقلیل داده می شود و همه ی راه ها به «رختخواب» ختم می شود. مراد در این جا این نیست که نباید از سکسوالیته گفت و از سکس ننوشت و تابو نشکست. مراد فاصله گرفتن از کلیشه هاست. […] نویسنده ی این جامعه قادر نیست ادبیات اروتیک خلق کند. زیرا آن را نیاموخته و تجربه نکرده است. به طور کلی، ادبیات ما در این عرصه چیزی مبهم و پریشان است. […] در فرهنگ جنسیِ جاری، فحش و تمسخر، جانشین مهر و محبت شده است. در نبودِ ادبیات اروتیک، ادبیات پورنو، اروتیسم قلمداد می شود. (صص ۱۹۵ تا ۱۹۸)
مهم ترین انگیزه هائی که اسد سیف برای کاستی های یادشده برشمرده است، اول، آغاز برون آئی (آشکارسازیِ) همجنس گرایان ایرانی است در فضای مجازی؛ دوم، فقر زبان فارسی در قلمرو واژگان مربوط به جنس و جنسیت، به مقتضای فرهنگ سرکوبگر در درازنای زمان؛ و از هر دو مهم تر، این که «همه ی این نویسندگان، در زندگیِ اجتماعیِ خویش آشکارسازی نکرده اند، و [در هنگام نوشتن داستان] اسم و هویت شان، فعالیت ها و نوشته هایشان، حتا برای دوستانِ نزدیکشان مخفی بوده […]» (ص ۱۹۹)
اسد سیف به نقل از ساقی قهرمان این مقدمه را به شرح زیر به پایان می برد: «مسئله ی زندگیِ پنهان، مسئله ی بسیار دشوار و حساسی است. در این راه (در راهِ شناسائیِ ارزش های ادبی) نباید تأثیر شکنجه ی روانیِ زندگیِ پنهان بر نویسنده ی دگرباش ایرانی را نادیده گرفت.» (ص ۲۰۰).
پس از این مقدمه ی فراگیر و روشنگر، اسد سیف تاریخچه ی کوتاهی از کاربردِ «نام مستعار» به دست می دهد و سپس به معرفیِ نمونه هائی از آثار دگرباشانِ تبعیدی، و برخی از رسانه های آنان می پردازد. اسد سیف در این بخش از کتاب بر داستان های بسیاری از دگرباشان جنسی درنگ کرده است. از جمله بر داستان های زیر، که نام نویسنده ی بیش ترینشان، به نظر من، نام مستعار می آید:
خشایار خسته، داستان بلندِ «قهوه خانه» ، (تورنتو: نشر گیلگمشان، ۲۰۱۰/ ۱۳۸۹).
پیام فیلی، داستان های «من سبز می شوم، میوه می دهم، انجیر» (آلمان: نشر گردون، ۲۰۱۰/ ۱۳۸۹) -«پسر چندم سال های ابری» (آلمان: گردون، ۲۰۱۳/ ۱۳۹۲) – «برهوت ارغوان و تکلم آب ها» (تورنتو: گیلگمشان، ۲۰۱۴/ ۱۳۹۳).
جانان میرزاده، داستان «پیرهن رنگرزان»، (تورنتو: گیلگمشان، ۲۰۱۰/ ۱۳۸۹).
الهام ملک پور، داستان «کتاب حوز (نامههای ملیحه)» [نامه هائی برای ملیحه]، تورنتو: گیلگمشان، ۲۰۱۰/ ۱۳۸۹.
امیر سلطانی، داستانِ «یوسف و فرهاد»، سازمان اقدام آشکار سازیِ جهانی، ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴.
آذر، داستان «فلاشهای زندگیِ یک لزبین»، مجلهی اینترنتیِ «ماها».
ابوالفضل خدام، داستان «بنگ خام»، تورنتو: گیلگمشان، ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴.
مژگان عیاری، داستان کوتاه «چاهک» از مجموعهی ۱۳ داستان، پاریس: نشر پاریس.
حمید پرنیان، «درد را بریز روی تن من» (شعر- نثر)، کانادا: نشر افرا، ۲۰۰۹/ ۱۳۸۸.
ساقی قهرمان، مجموعه داستان «اما وقتی تنهائی، گاو بودن درد دارد»، کانادا: نشر افرا، ۲۰۰۳/ ۱۳۸۲.
رضا پسر، داستانِ «فقط یک روز»، از مجموعهی پنج داستان، تورنتو: گیلگمشان، ۲۰۱۰/ ۱۳۸۹.
چیترا، «سیزده روایتِ من این هستم»، (متن و تصویر)، کانادا: نشر افرا، ۲۰۰۹/ ۱۳۸۸.هیچ یک از داستان های مجموعه ی «اما وقتی تنهائی، گاو بودن درد دارد» (اثر ساقی قهرمان)، به گفتمانِ «دگرباشان جنسی» مربوط نیست. چرا که همه ی آن ها موقعیت فرودستِ زن در جامعه ی ایران را نشانه رفته اند. اما تحلیل درخشان اسد سیف از داستان های این مجموعه، منِ مخاطب را به این نتیجه نزدیک می کند که به سبب رنجی که بر فرهنگِ «جمهوریِ اسلامیِ ایران»، بر جنس «زن»ِ روا می شود، می توان گفت که «زن» نیز به عنوان «دگرباش جنسی» در این جامعه مُهر و نشان خورده است. فراز زیر نیز بخشِ پایانیِ نقدی را تشکیل می دهد که اسد سیف بر داستان های «سیزده روایتِ من این هستم» (اثر «چیترا») نوشته است:
به طور کلی، داستان های این مجموعه عمق نمی یابند. پنداری دوربینی کارگذاشته شده و حوادث از این طریق نشان داده می شوند. از درونِ شخصیت ها چیزی نمی دانیم. از پیرامونِ آن ها نیز خبر نداریم. انگار جامعه در آنان خلاصه شده است. از موقعیت آنان در جامعه چیزی نمی بینیم. بدونِ هیج هراسی به کار و زندگی و عشق بازی های بی پایان مشغول هستند. از رابطه ی آنان با دیگر مردم، از محدودیت های زندگیِ همجنس گرایان، از رابطه ی آنان با خانواده ی خویش چیزی نمی دانیم. (ص ۲۸۶)
چنان که یادآوری کردم، کتابِ «دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران»، افزون بر ارزش های نقد ادبی و تحلیل فرهنگی، از ارزش های تاریخی هم برخوردار است. گرچه نمی توان انتظار داشت و نمی توان ادعا کرد که این کتاب همه ی نمونه ها را به ثبت تاریخ رسانده باشد و رسانده است، اما بر این واقعیت نیز نمی توان دیده بست که ثبتِ نام و نشانِ بسیاری از رسانه های دگرباشان، از جمله طرفگی های این اثر برشمرده می شود. فهرست برخی از رسانه های اینترنتی یا کاغذیِ معرفی شده در این کتاب (افزون بر تارنماهائی مانند «زمانه»ِ یا «اخبار روز») عبارت است از «رنگین بانو» – «آوای زن» – «جیا» (سایت پرتال راهنمای گرایشات جنسی) – تارنمای «کافه ی زن» – فصلنامه ی «جنسیت و جامعه» – فصلنامه ی «هومان» – «چراغ»- «ماها» – «همجنسِ من»، «دلکده»، و «اقلیت».
بخش گرانبهای دیگر در این کتاب، دانشنامه ی کوتاهی است در نُه صفحه از «واژگان جنسی»؛ واژگانی مانند «آسکسوآلیته» یا «بوچ»، یا «برون آئی»، با معادل هائی به زبان های آلمانی، انگلیسی و فارسی. البته اسد سیف در حین نقد داستان ها پیرامون معنا و کاربرد این واژگان سخن گفته است؛ اما این دانشنامه ی مختصر، توانسته پراکندگی های کاربردی را در یک مجموعه به خواننده ی کتاب عرضه بدارد.
نه تنها ما که در فرهنگ اسلامی بالیده ایم و تکانه ی «مشروطیت» و آزادی های نسبی در رژیم پیشین هم نتوانستند ارزشگزاری های جنسی را در ذهنیت ما تغییر دهند، بلکه بسیار بسیارانی از مردمِ بالیده در فرهنگ های غربی هم هنوز با موضوع «دگرباشان جنسی» و «همجنس خواهی» مرزبندی دارند. در چنین شرایطی- و البته از چشم انداز من- حمایت از همجنس خواهی و کلاً، از «دگرباشان جنسی»، نشانه ای است بی چون و چرا از آزادِگی و آزادی خواهی؛ نشانه ای است از باور به امر تابوشکنی در گذرگاهِ رسیدن به دمکراسی؛ نشانه ای است از تلاش برای زُدایشِ ارزش های زُباله ای از فرهنگ. از این چشم انداز است که این چهارصد صفحه را نمی توان تنها به عنوان یک «کتاب» در فهرست آثار اسد سیف جا داد، بلکه این کتاب حامل نشانه های حرمت گذاری به «انسان» است. و این طرفگی زمانی مضاعف می شود که می بینیم اسد سیف در رهگذر این تابوشکنیِ جانانه، بر کاستی های زیبائی شناختیِ آثارِ دگرباشان نیز بدون هیچ مجامله انگشت گذاشته است. به بیانی دیگر می توان گفت که این پژوهشگر، پروازِ تخیل و مهارت های لازم برای آفرینشِ اثر «ادبی» را فدای حرمت گزاری به موقعیتِ جنسیِ «انسان» در جامعه نکرده است؛ یعنی، ضمن این که هر یک از این دو پدیده را جدا از هم بررسیده است، هر دو پدیده را به عنوان نمودهای انسانی تلقی کرده است. به سببِ همین طرفگی است که کتاب «دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران» بر تارک آثار اسد سیف نشسته است؛ و فراتر این که، ژانر «پژوهش در تبعید» را به منزلتی ماندگار و قابل ستایش ارتقاء داده است.
هوستون- تگزاس، ۱۷ اوت ۲۰۱۹/ ۲۸ مرداد ۱۳۹۸
شناسنامه کتاب:
اسد سیف، دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران، لندن: انتشارات مهری، ۱۳۹۷/ ۲۰۱۹، ۴۰۸ صفحه.
[i] سیروس شمیسا، شاهدبازی در ادبیات فارسی، تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۸۱ (۲۰۰۲). این کتاب در اینترنت نیز در دسترس است.
از همین نویسنده:
بی آن که بخواهم کوشش های اسد جان سیف عزیز را در این زمینه ها نادیده بگیرم ، به قول شما عزیز، سیروس شمیسا را باید در شرایط محیطی ارشاد و سانسور هایش بر رسی کرد ، که حتم دارم اصل کتاب به زعم شمیسا این چیزی که مجوز انتشار یافته نیست ….و این در روند مجوز های ارشادیان چه در زمینه چاپ شعر و به طور کلی ادبیات و موسیقی و هر آنچه که نیاز به پسند آنان دارد طبیعی ست ……
لیلی گلزار / 24 August 2019