شاخص‌های بازار بورس آمریکا این هفته با سقوطی بزرگ به نگرانی‌ها درباره وقوع یک بحران اقتصادی جهانی تازه دامن زدند. منحنی بازدهی اوراق قرضه کوتاه‌مدت و بلندمدت که معکوس‌شدن آن یکی از نشانه‌های رکود اقتصادی در راه است،‌ در ایالات متحده و بریتانیا معکوس شد. همزمان رشد اقتصادی بخش تولیدی و صنعتی در آمریکا و آلمان و ژاپن و چین و بریتانیا کاهش یافته است. آیا اقتصاد جهانی در آستانه رکودی تازه است؟ تأثیر آن بر تنش ایران و آمریکا چه خواهد بود؟

اقتصادهای بزرگ در تنگنا

شاخص میانگین صنعتی داو جونز چهارشنبه ۱۴ اوت / ۲۳ مرداد ۸۰۰ امتیاز یا حدود ۳,۱ درصد سقوط کرد. به گزارش روزنامه آمریکایی «واشنگتن‌پست»، این شاخص در سه هفته گذشته نزدیک به ۷ درصد سقوط کرده است.

میانگین صنعتی داو جونز فهرستی از ۳۰ سهام برتر بازار بورس نیویورک و نزدک متعلق به شرکت‌های بزرگ عام مستقر در ایالات متحده است.

داو جونز جمعه ۱۶ اوت / ۲۵ مرداد افزایش یافت،‌ هرچند هنوز نتوانسته ضررهای هفته‌های اخیر را جبران کند.

در بازار بورس کالاها نیز قیمت مس کاهش یافت و قیمت‌های آینده برای نفت خام آمریکا نیز بیش از ۳ درصد کمتر شد.[1]

همزمان رشد اقتصادی جهانی رو به کاهش است. چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان آهسته‌ترین نرخ رشد خود را از ۱۹۹۲ به این سو تجربه می‌کند.

رشد اقتصادی ژاپن زیر ۲ درصد، چیزی حدود ۱,۸ درصد پیش‌بینی شده که آن را در زمره نرخ‌های رشد اقتصادی پایین قرار می‌دهد.

بریتانیا، یکی دیگر از اقتصادهای بزرگ جهان نیز در سایه عدم اطمینان از نحوه خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت) رو به انقباض می‌رود.

وضع در اتحادیه اروپا هم خوب نیست. اتحادیه به طور کلی با کاهش تولید مواجه شده؛ بیشترین کاهش تولید در سه سال اخیر. رشد اقتصادی آلمان،‌ نیرومندترین اقتصاد آن نیز به خاطر کاهش صادرات و مشکلات صنعت خودروسازی این کشور کاهش یافته است.

خبر انقباض ۰,۱ درصدی اقتصاد آلمان در سه‌ماهه دوم سال جاری نسبت به مدت مشابه سال قبل بازارهای بورس اروپایی را دچار سقوط کرد.

این مشکلات البته همگی در اقتصادی جهانی‌شده به یکدیگر مرتبطند. برای مثال، کاهش تولید در چین به کاهش صادرات قطعات خودرو آلمان به چین منجر خواهد شد؛ و بحران اقتصادی در آلمان به کاهش تولید در کشورهای شرق اروپایی که میزبان صنایع آلمانی هستند، می‌انجامد.

علامت هشدار:‌ منحنی معکوس بازدهی

هشدار اصلی درباره امکان بحران اقتصادی در آینده نزدیک را بازارهای اوراق قرضه دولتی آمریکا و بریتانیا نشان دادند: شیب منحنی بازدهی اوراق قرضه نزولی شد.

دولت‌ها، شرکت‌ها و موسسات مالی برای دستیابی به پول ــ یا جمع‌کردن پول از بازار ــ اوراق قرضه‌شان را می‌فروشند. اوراق قرضه در واقع تعهدهایی مالی در آینده هستند که تاریخ سررسید دارند. خریداران اوراق قرضه سالیانه بهره آن را می‌گیرند تا تاریخ سررسید فرا رسد و اصل مبلغ را دریافت کنند؛ انگار خریداران به صادرکنندگان اوراق قرضه وام داده باشند.

اوراق قرضه کوتاه‌مدت (۲ ـ ۵ سال)، میان‌مدت (۵ ـ‌ ۱۰ سال) یا بلندمدت (بیش از ۱۰ سال) هستند.

منحنی بازدهی نشان می‌دهد که احساس خریداران نسبت به وضعیت اقتصادی آینده چگونه است. به طور معمول هر چه زمان اوراق قرضه طولانی‌تر باشد، خریدار نیز باید ریسک بیشتری بپذیرد و بنابراین بازدهی بیشتری انتظار دارد. بنابراین صادرکنندگان اوراق قرضه باید برای فروختن اوراق ۱۰ ساله مشوق‌های بیشتری نسبت به اوراق ۲ ساله اعطاء کنند.

برای فهمیدن ایده منحنی بازدهی، به شرط‌بندی روی یک تیم فوتبال فکر کنید[2]. اگر بخواهید مثلاً‌ روی تعداد پیروزی‌های تیم پرسپولیس (یا استقلال) برای فصل بعدی لیگ ایران شرط‌بندی کنید، ریسک بالایی می‌پذیرید، چون از وضعیت این تیم در فصل بعدی بی‌خبرید. اما اگر بخواهید روی بازی بعدی این تیم با مثلاً سپاهان اصفهان شرط‌بندی کنید، از شرایط هر دو تیم باخبر هستید و نهایتاً انتخاب‌تان ریسک کمتری دارد. پس منطقی است که از شرط‌بندی اول انتظار بازدهی بیشتری در صورت پیروزی داشته باشید تا از شرط‌بندی دوم.

اکنون در آمریکا و بریتانیا منحنی برگشته است، یعنی بازدهی اوراق قرضه طولانی‌مدت از بازدهی اوراق کوتاه‌مدت و میان‌مدت کمتر شده است. به عبارت دقیقتر، بازدهی اوراق قرضه ۲ ساله بیشتر از اوراق قرضه ۱۰ ساله شده است.

شرایط موجود می‌تواند تحت عوامل مختلف از جمله انتظار سرمایه‌گذاران نسبت به رشد اقتصادی، نرخ بهره، و تورم به وجود بیاید.

به طور کلی منحنی معکوس به معنای آن است که خریداران احساس می‌کنند که چشم‌انداز اقتصادی مساعد نیست، احتمال رکود اقتصادی وجود دارد، و این آخرین فرصت آنها برای کسب بازدهی بیشتر همین حالا است.

شیب صعودی منحنی بازدهی از هفته‌ها پیش رو به کاهش بود. اما چهارشنبه، در سایه جنگ تجاری چین و آمریکا و انقباض اقتصاد آلمان نزولی شد.

پیش از وقوع شش بحران‌ مالی اخیر در ایالات متحده، همیشه این منحنی معکوس شده است. پیش از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ که به «رکود عظیم» انجامید، منحنی بازدهی بین اوراق طولانی‌مدت و کوتاه‌مدت در ژوئیه ۲۰۰۶ معکوس شد [3]. منحنی مربوط به اوراق قرضه ۲ ساله و ۱۰ ساله نیز ۲۰۰۷ معکوس شد.  به همین خاطر،‌ منحنی بازدهی را یکی از ابزارهای پیش‌بینی رکود می‌دانند.

بروز این منحنی به معنای قریب‌الوقوع‌بودن بحران نیست. به لحاظ تاریخی، می‌توان منتظر دورانی ۱۸ ـ ۲۴ ماهه تا وقوع رکود بود، اگر اساساً رکودی رخ دهد.

در این صورت، رکود اقتصادی در آمریکا در حوالی انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ آشکارتر خواهد شد.

مدیران شرکت‌های مشاوره سرمایه‌گذاری نیز از رکود در راه نگرانند. یکی از آنها به سی‌بی‌اس نیوز آمریکا می‌گوید که پیش‌بینی پژوهشگران از وقوع رکودی طی ۲ تا ۳ سال آینده خبر می‌دهد.[4]

فشارها بر رئیس فدرال رزرو آمریکا برای کاهش نرخ بهره و ارزان‌ترکردن پول افزایش یافته است. این فشارها ۳۱ ژوئیه باعث کاهش نرخ بهره شده بود. اما آمریکا که با معافیت‌های مالی گسترده مشوق مالی برای رشد اقتصادی به بازار تزریق کرده است، از افزایش نقدینگی و افزایش نرخ تورم نگران است.

نرخ بهره هدف فدرال رزرو که نرخ بهره مترتب بر وام‌های موسسات مالی و بانکی از دیگر موسسات مالی و بانکی است، در دوران رکود پایین کشیده می‌شود و در دوران رشد بالا می‌رود. پایین‌تر بودن این نرخ سرمایه‌گذاری در خارج آمریکا را جذاب‌تر می‌کند و بالاتربودن آن، سرمایه‌گذاری در داخل آمریکا.[5]

در آستانه بحران مالی ۲۰۰۸، نرخ بهره هدف فدرال رزرو آمریکا از ۵,۲۵ درصد به بازه صفر درصد تا ۰,۲۵ درصد کاهش یافت. نرخ بهره هدف تا دسامبر ۲۰۱۵ همین باقی ماند.

چرا منحنی قرضه معکوس می‌شود؟

یک اصل مهم در مورد اوراق قرضه رابطه معکوس میان قیمت و بازدهی آن است.

اوراق قرضه‌ای که دولت آمریکا صادر می‌کند در بازارهای ثانوی فروخته و دست به دست می‌شوند و قیمت خرید و فروش آنها را این بازارهای ثانوی تعیین می‌کنند. بنابراین اگر اورقی پنج ساله با قیمت اسمی ۱۰۰ دلار و بهره سه درصد را در یک بازار ثانویه به قیمت ۱۱۰ دلار خریده باشید، بهره اوراق شما همچنان بر اساس قیمت اسمی محاسبه می‌شود و بنابراین بازدهی اوراق شما کمتر خواهد بود. پس هر چه قیمت اوراق قرضه بالاتر رود، بازدهی آن کمتر می‌شود.

در حالت رشد اقتصادی، انتظار تورم وجود دارد، سرمایه‌گذارن انتظار دارند که نرخ بهره کوتاه مدت برای هماهنگی با تورم افزایش بیابد. این موجب افزایش بازدهی اوراق قرضه و کاهش قیمت آن می‌شود. بازدهی اوراق قرضه بلندمدت به نرخ بهره حساس‌تر است و بیشتر آن را دنبال می‌کند.

اما وقتی اقتصاد رو به رکود می‌رود، تقاضا برای پول کاهش می‌یابد. اطمینان به بازار سهام کمتر می‌شود و سرمایه‌گذاران به خرید اوراق قرضه دولتی اطمینان بیشتری دارند و بهترین راه سرمایه‌گذاری را وام دادن به دولت می‌بینند. بنابراین قیمت اوراق قرضه دولتی افزایش می‌یابد و این موضوع به کاهش بازدهی منجر می‌شود، زیرا رابطه قیمت و بازدهی اوراق قرضه معکوس است.

کاهش بازدهی اوراق قرضه بلند‌مدت در حالتی رخ می‌دهد که اضطراب نسبت به آینده وجود دارد. انتظار برای کاهش نرخ بهره از سوی بانک مرکزی به بازدهی اوراق قرضه و به خصوص اوراق قرضه بلندمدت آسیب می‌زند.

در واقع اکنون وضعیت اقتصادی بریتانیا و آمریکا به نحوی است که شرط‌بندی بر سر بازی بعدی نسبت به شرط‌بندی بر سر فصل آینده بازدهی بالاتری دارد. انگار ستارگان پرسپولیس (یا استقلال) اعلام کرده باشند که فصل بعدی به تیم دیگری خواهند رفت، یا مشکلات دیگر آینده این باشگاه را به خطر انداخته باشد.

آیا رکود قطعی است؟

بر اساس عددها و آمار، نمی‌توان مطمئن بود که رکود قطعی است. جنگ تجاری چین و آمریکا که یکی از دلایل عدم اطمینان در بازارهاست، می‌تواند برندگانی غیرمنتظره در اتحادیه اروپا داشته باشد، اقتصاد آلمان را نیرومندتر از گذشته کند و اقتصاد ایتالیا را از وضعیت فعلی نجات دهد. [6]

به علاوه، دوسوم اقتصاد آمریکا را بخش مصرفی تشکیل می‌دهند. اقتصاد تولیدی آمریکا، بنا بر آخرین برآوردهایی که پنج‌شنبه ۱۵ اوت منتشر شد، با مشکلاتی در آینده روبرو خواهد شد، اما مصرف‌کننده آمریکایی هنوز قوی است.[7]

اگر این پیش‌بینی‌ها درست باشد، مصرف‌کننده آمریکایی به نیروی محرکه اصلی اقتصاد آن کشور بدل خواهد شد. برخی اقتصاددان‌ها معتقدند که آشوب بازار اوراق قرضه انعکاسی از واقعیت اقتصاد نیست، بلکه بازتابی از احساس هراس از جنگ تجاری آمریکا و چین است.

عددهای فشرده همه واقعیت نیستند. آنها نمی‌توانند تمام پدیده‌های اجتماعی و سیاسی و ژئوپولتیک و روان‌شناختی را در خود بگنجانند. اما همین موضوع باعث شده است که برخی رکود اقتصادی را قطعی بدانند.

سیاست معافیت مالیاتی ترامپ به شرکت‌ها و سرمایه‌داران مشوق مالی برای مشارکت در رشد اقتصادی اعطاء کرد. به باور بسیاری از اقتصاددان‌ها، این مشوق اقتصادی کوتاه‌مدت بود و به زودی رنگ می‌باخت. به نظر می‌رسد اکنون دیگر از تحریک اقتصادی ناشی از کاهش مالیات‌ها چیزی نمانده باشد.

به علاوه، برخلاف این پیش‌فرض که معافیت مالیاتی به افزایش دستمزدها و افزایش سرمایه‌گذاری شرکت‌ها در اقتصاد می‌انجامد، نه دستمزدها در آمریکا رشد قابل توجهی کردند و نه شرکت‌ها درآمدشان از معافیت مالیاتی را به سرمایه‌گذاری در بخش تولیدی ترجمه کرده‌اند.

بر سر تنش با ایران چه خواهد آمد؟

دو تن از اقتصاددان‌هایی که رکود را پیش از منحنی بازدهی پیش‌بینی کردند، نوریل روبینی،‌ اقتصاددان آمریکایی و برونلو رزا، اقتصاددان ایتالیایی بودند. آنها سپتامبر گذشته در مقاله‌ای مشترک در «پروجکت سندیکیت» درباره بروز بحران اقتصادی در ۲۰۲۰ هشدار دادند. آنها در این مقاله نوشتند که ۲۰۱۹ احتمالاً رشد اقتصادی ادامه خواهد داشت اما «تا ۲۰۲۰، شرایط برای یک بحران مالی و از پی آن، یک رکود جهانی مهیا خواهد شد»[8].

آنها ۱۰ دلیل برای این اتفاق شمردند. سیاست اقتصادی نادرست دولت ترامپ به باور آنها اقتصاد را به تورم بیش از حد نیاز دچار کرده است، درحالی‌که سیاست‌های تحریک مالی‌اش تا ۲۰۲۰ از رمق خواهد افتاد. به باور آنها، جنگ تجاری، تعرفه‌ها و سیاست خارجه ترامپ به این بحران دامن زده است.

اما نویسندگان مقاله‌شان را با هشداری درباره تنش‌ها با ایران ــ پیش از وخیم‌شدن آنها در مه سال جاری ــ به پایان می‌رسانند:

«وقتی نرخ رشد ۴ درصد بود، ترامپ حمله به فدرال رزرو را آغاز کرده بود. حالا تصور کنید که او در سال انتخابات، یعنی ۲۰۲۰ چه رفتاری خواهد کرد، وقتی رشد زیر یک درصد برود و اشتغال کاهش یابد. وسوسه‌ی ترامپ برای “تکان‌دادن سگ”[9] و جعل یک بحران سیاست خارجه بسیار بالا خواهد بود، به ویژه اگر دموکرات‌ها کنترل بر مجلس نمایندگان را بازپس بگیرند [این اتفاق افتاده است]. از آنجا که ترامپ پیشاپیش جنگ تجاری با چین را آغاز کرده و جرأت حمله به کره شمالی دارای بمب اتم را ندارد، آخرین و بهترین هدف‌اش ایران خواهد بود. او با تحریک ایران به تقابل نظامی، شوکی ژئوپولتیک و رکودی خواهد آفرید که بی‌شباهت به افزایش قیمت نفت در سال‌های ۱۹۷۳، ۱۹۷۹ و ۱۹۹۰ نخواهد بود. و قطعاً این باعث وخامت رکود جهانی آتی خواهد شد.»

مشخص نیست پیش‌بینی این نویسندگان تا چه حد درست باشد. با این حال، تنش‌ها همین حالا افزایش یافته و خطر جنگ هنوز برطرف نشده است.

برخی دیگر از کارشناسان اقتصادی معتقدند که با کاهش رشد اقتصادی، تقاضا برای انرژی نیز کاهش یافته و تنش‌های ایران و آمریکا به افزایش قیمت نفت به اندازه‌ای که پیش‌بینی می‌شد، نینجامیده است.

کارل مارکس در نظریه بحران خود می‌گوید که شرایط بحران در سرمایه‌داری «دائمی» است، حتی اگر خود بحران دائمی نباشد. اینکه بحران بعدی چه زمانی فراخواهد رسید، به شکل قطعی مشخص نیست. فرارسیدن آن اما، به باور منتقدان سرمایه‌داری متأخر، یک قطعیت است.

اقتصاد‌دان‌ها یک هشدار دیگر نیز به هشدار درباره رکود آینده می‌افزایند:‌ اگر با وقوع بحران بزرگ ۲۰۰۸ وحدت سیاسی نسبی بین رهبران جهان برای پرداختن به آن به شکلی واحد وجود داشت، چنین چیزی در عصر ترامپ وجود ندارد. به علاوه، اگر آن زمان می‌شد با سیاست‌های تسهیلی مالی و پرداخت بدهی بانک‌ها و نجات‌دادن شرکت‌های بزرگ از ورشکستگی و پیگیری اقتصاد نسبتاً گشاده‌دستانه دولتی از پس رکود برآمد، سیاست کاذب انبساطی‌ای همچون معافیت‌های مالیاتی امکان افزایش بدهی دولت را در مواجهه با بحران آتی سلب کرده است.

به علاوه، جنبش‌های پوپولیستی و نارضایتی‌های اجتماعی این‌بار نیرومندتر از گذشته در برابر اراده دولت برای نجات شرکت‌ها و بانک‌ها، عاملان بحران مالی از ورشکستگی ــ به جای کمک به شهروندان برای حفظ خانه‌شان ــ‌ ظهور خواهند کرد. اینکه دولت‌ها در برابر این جنبش‌ها سرکوب‌گرتر شوند یا به زانو درآیند،‌ حادثه‌ای غیرقابل پیشگویی است.

یادداشت‌ها:

[1] نیویورک‌تایمز

[2] نیویورک‌تایمز

[3] خلاصه پژوهشی در دانشگاه دوک

[4] سی بی اس نیوز

[5] برای اطلاع بیشتر از دینامیک پیچیده بین منحنی بازدهی و نرخ بهره، ن.ک. به این مقاله

[6] دویچه‌وله

[7] سی ان بی سی

[8] پروجکت سندیکت

[9] Wag the Dog: نام فیلمی آمریکایی است که واشنگتن برای جلوگیری از بحران به خاطر آزار جنسی یک زن به دست رئیس‌جمهوری دو هفته پیش از انتخابات، یک بحران جنگ خارجی جعل می‌کند. این نام اشاره‌ای به ضرب‌المثلی انگلیسی است، «دم سگ را تکان می‌دهد» [به جای اینکه سگ دمش را تکان بدهد].


در همین زمینه: