فمینیسم بدون حساست استعماری و نژادپرستی، در یک ایدئولوژی امپریالیستی محبوس میشود و خود باعث تداوم نظام بهرهکشی خواهد شد.
«یک فمینیسم استعمارزدا»، کتاب جدید فرانسواز ورژس مانیفستی است علیه «فمینسم سفید» و استعماری؛ و البته دستورالعملی برای برای فمینستی ناحیهزدایی شده و حقیقتاً جهانی. بله، یک «فمینیسم ترا-ملی » که پیششرط تحقق آن، پردهبرداری از تاریخ استعماری فمینسم نهادگرای غربی است.
هدف ورژس در این کتاب به نقل از خود او این است: در اختیار قرار دادنِ کلیدهای لازم برای فهم این نکته که فمینیسم درصورت عدممبارزه همزمان با نژادپرستی، در یک ایدئولوژی امپریالیستی محبوس میشود و خود باعث تداوم نظام بهرهکشی خواهد شد.به نظر ورژس، فمینیسم نمیتواند رهاییبخش باشد، مگر نقطه تقاطع مبارزه علیه استثمار و استعمار باشد؛ و مفاهم جنسیت، طبقه و نژاد را به هم گره بزند.
فمینیسم نهادگرای غربی، بیخبر از تجربیات و مبارزات زنان جنوب جهان، خود را نقطه صفر آزادی و رهایی زنان میداند، و با کارزارهایش برای زنان کشورهای جهان سوم، درصدد تکرار «مأموریت تمدنسازی» است. پیشنهاد ورژس بازگشت به تجربیات غنی و متکثر زنان رنگینپوست و ابنکارهای آنهاست. آنها خودشان میدانند چه میخواهند و چگونه باید مبارزه کنند.
کتاب در ادامه تأملات پیشین ورژس درخصوص شیوه برخورد سیاسی فرانسه با زنان رنگینپوست از دوران بردهداری تاکنون نوشته است؛ با این حال اما آموزههای آن برای تمام زنان رنگینپوست جهان، از جمله زنان ایرانی، راهگشاست؛ به ویژه در شرایط کنونی، که گروهی از بهاصطلاح فمنیسیتهای ایرانی، در خارج از کشور، پای مذاکره و معامله با جنگطلبترین سیاستمدران غربی نشستهاند.
از حقوق زنان نباید ذرهای کوتاه آمد، و درست به همین خاطر باید جلوی تقلیل و استحاله آن به حقوق «زن بورژوای سفید» را گرفت. باید نقاب «سفید» از چهره پرداشت و از ذهنیت و تفکر استعمارزدایی کرد. و به یاد آورد که جنبش دموکراتیک حقوق زنان و مبارزات فمینیستی در جهان سوم، در بستر مقاومت دربرابر اشکال گوناگون سلطه و استعمار خارجی از یک سو، و ازسوی دیگر مقاومت در برابر نظامهای پادشاهی فئودالی، حکام استثمارگر محلی و ساختارهای سنتی پدرسالارانه و مذهبی سربرآورد و ظهور کرد.
گفتوگو
▪️علت پیوند زدنِ تاریخ فمینیسم فرانسوی با تاریخ استعمار چیست و شما چگونه این کار را انجام میدهید؟
فرانسواز ورژس: برای آنکه بفهمیم استعمار چگونه تصویری از زنان و همینطور مردان رنگینپوست ساخته است. فمینیسم استعمارزدا فقط از حقوق زنان دفاع نمیکند، بلکه همچنین میخواهد نشان دهد که چطور مردان نیز در مردانگیای که آنها را سرکوب میکند محبوس شدهاند. تبلیغات، سینما و یا تلویزیون هنوز حافظ و بازتولید کننده کلیشههای مردسالاری اند.
▪️بهزعم شما، استعمار، یعنی ذهنیت استعماری، هنوز وجود دارد. چطور میتوان از شر آن خلاص شد؟
این کار زمان زیادی میبرد و مستلزم تغییر ناخودآگاه افراد است. بُعدِ روانی مهم است چراکه استعمازدایی از خویش امری ضروری و حیاتی است. این مرحله شامل پالودن خود از تمام این ایدهها و طرزفکرهایی است که جامعه در مغزمان فرو کرده است. یعنی قسمی آشتی با خویشتن. ما اغلب اوقات گرایش داریم به اینکه تاریخ خودمان یا تاریخ والدینمان را بیاعتبار بدانیم و نقابی سفید به چهره بزنیم.
▪️غیررنگینپوستان باید چه کاری انجام دهند؟
این پرسش بسیار مهمی است چراکه باید به عمق مسائل رفت و از معصومیتهای و بیگناهیهای جعلی پرده برداشت. بسیاری از مردم وجود جنایتهای استعماری را تصدیق میکنند، اما در عین حال تأیید میکنند که همه افراد مسئول وقوع آنها نبودهاند. بله، البته، اما باید از خود بپرسند که چطور آنها علیرغم همهچیز از این جنایات سود بردهاند، چراکه کل جوامع غربی، از جمله فقیرترین اقشار آن، از محصولات بردهداری، مانند قهوه، چای، تنباکو، شکر و پنبه بهرهمند شدهاند. طی دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰، فرانسه با کار مهاجران ساخته شد. و امروز، همچنان از استثمار کشورهای جنوب جهانی سود میبرد.
▪️پایه و اساس فمینیسم فرانسوی ایجاد تشابه میان وضعیت زنان و وضعیت بردهها بود. برای شما، این مقایسه اهانتآمیز است؛ نه فقط به این دلیل که وضعیت بردهها را تخفیف و کماهمیت جلوه میدهد، بلکه همچنین به خاطر آنکه زنان فرانسوی میتوانستند برده داشته باشند…
فهم این موضوع بسیار مهم است؛ چراکه حماسه حقوق زنان از قدرت زیادی برخوردار بوده و در ذهن ما به خوبی ریشه دوانده است. این زنان نمیتوانستند وکیل، جراح، پزشک، معلم و …. باشند، اما از حق تملک انسانها و مزارع برخوردار بودند. درنظر گرفتنِ این موضوع مسئله حقوق را زیرورو میکند. حق مالکیت خصوصی برای زنان سفیدپوست وجود داشت، و به آنها اجازه میداد به سرمایه و جایگاه اجتماعی دست یابند.
▪️شما میگویید که زنان فرانسوی بورژوا راحتی و آسایششان را وامدار بهرهکشی از زنان رنگینپوست هستند. چطور؟
بهلحاظ تاریخی، آنها میتوانستند بیرون خانه کار و در مشاغل سطح بالا کار کنند، چون میتوانستند زنانی را در اختیار داشته باشند که از خانه و فرزندانشان مراقبت کنند. زنانی که امروز همهجا، از جمله از ادارههایی که آنها در آن کار میکنند، قطارهایی که آنها برای رفتن به تعطیلات یا قرارهای کاری سوار میشوند، و غیره را تمیز میکنند. اکثریت قریب به اتفاق این زنان، رنگینپوست هستند. برای من، فمینیسم یعنی تمام زنان آزاد باشند، نه اینکه تمام زنان در رأس شرکتهای بزرگ باشند. داشتن زنی در رأس شرکت آریوا به خودی خود یک هدف نیست. نگاه کنید که آریوا در نیجریه چه میکند! برابریِ جنسیتیِ صِرفِ—که مدنظرِ نوعی فمینیسم خاص است— در حقیقت در جهت تداوم بخشیدن به سیاستهای امپریالیستی، نژادپرستانه و مبتنیبر بهرهکشی است.
▪️شما میگویید که دولت فرانسه مشوق این پدیده بوده است.
بله از طریق «اداره توسعه مهاجرت در سرزمینهای فرادریایی» که از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۱ فعال بود. وقتی فرانسه رشد اقتصادیاش را آغاز کرد، بسیاری از زنان فرانسوی نمیخواستند در مشاغل درجه سه خدمات دولتی کار کنند، و در نتیجه بهطور انبوه مهاجران زنی عمدتاً از مارتینیک و گوادلوپ برای به عهده گرفتن این مشاغل به کشور وارد شدند. در اواسط قرن بیستم، مهاجرت بیشتر و بیشتر زنانه شد. امروزه در جهان، برخلاف آنچه ممکن است تصور کنیم، اکثریت مهاجران را نه مردان که زنان تشکیل میدهند. بنابراین، باید نگاهمان به مهاجرت را تغییر دهیم، چون این زنان از مردان نامرئیتر هستند. چرا؟ چون نمیخواهیم این کار خانگی را ببینیم. همه چیز باید قبل از آنکه همه از خواب بیدار و عازم کار شوند، تمیز و مرتب باشد.
▪️شما زنان بورژوا را مقابل زنان رنگینپوست قرار میدهید اما آیا بین زنان رنگینپوست و زنان طبقه کارگر مبارزه مشترکی وجود ندارد؟
باید مبارزه مشترکی وجود داشته باشد، اما به منظور و برای از بین بردنِ تصوراتی مثل اینکه «خیلی به مهاجران خوش میگذرد » و «مهاجران نسبت به شهروندان اروپایی در اولویتاند»، اول باید مسئله نژاد حل و فصل شود. همواره باید این پرسش را خود بپرسیم: آیا من متعلق به یک کشور استعمارگر هستم؟ آیا من ایدئولوژی نژادی را جذب و هضم کردهام؟ چطور میخواهم در مورد چیزهایی که احتمالاً ندیدهام بشنوم و بیاموزم؟ آیا امروز حاضرم از زنان رنگینپوستی که با خشونت پلیس مبارزه میکنند حمایت کنم؟
▪️آیا این توقع زیادی نیست که انتظار داشته باشم فمینیسم از مبارزه برای برابری جنسیتی فراتر رود و مسئله نژاد را پوشش دهد؟
نه، چون بدون به حساب آوردنِ مسئله نژاد، نمیتوان از فمینیسم و جنسیت استعمارزدایی کرد.
▪️بهزعم شما، فمینیسم غربی یک «فمینیسم تمدنی» است که همان «مأموریت تمدنسازیِ» معروفِ استعمار را دوباره اجرا میکند. چرا؟
این فمینیسم بر پایه این باور بنا شده که میداند رهاییبخشی و آزادی زنان چیست. از برحق بودنِ خود اطمینان دارد. با این باورهای عمیق و ریشهدار، زنان غربی پس از آزادسازی طبقات فرودست کشورشان میخواهند زنان جهان را آزاد کنند. نوع برخوردی که با زنان محجبه میشود دردنشان همین وضعیت است. درست مانند این وسواسی که نسبت به آنچه در آفریقا رخ میدهد (ختنه زنان، ازدواج اجباری…) وجود دارد، آن هم درحالیکه در حال حاضر در فرانسه در هر ۴۸ ساعت یک زن بر اثر خشونت فیزیکیِ شریک زندگیاش میمیرد، فقر زنان مدام بیشتر و بیشتر میشود، دستمزدهای پایین زندگی آنها را در معرض ناامنی و بیثباتی قرار میدهد و …. آیا این فمینیستها هیچ وقت از خودشان نمیپرسند که پیامدهای برنامه تعدیل ساختاری که کشورشان از آن حمایت کرده است چیست؟
▪️مبارزه با حجاب از چه بابت میتواند استعماری باشد؟
در الجزایر مبارزه با حجاب تحت استعمار کلید خورد. فرانتس فانون بهخوبی نشان داده که استعمار برای پیروزی نیاز داشت زنان استعمارزده را در طرف خودش داشته باشد. برای شکستنِ اتحاد مردم و ایجاد تفرقه بین آنها، به زنان میگفت که مردان آنها یک مشت جانور درندهخو هستند. در فرانسه، طی دهه ۱۹۷۰، فمینیستها دوباره نیاز داشتند که عرصه را به تصرف خود درآورند، چون با این تصور که به حقوق اساسی و ضروریشان دست یافتهاند، یک مقدار زمین بازی را حریف واگذار کرده بودند. ماجرای حجاب واکنش باورنکردنیای را در بین آنها به راه انداخت. آنها برای مردان سیاست، گنجینه واژگانی برای پروپاگاندای ایدئولوژیک فراهم کردند که با توجه به اجماع عمومی بر سر حقوق زنان با موفقیت زیادی همراه شد؛ اما در عین حال اسلامهراسی و راست افراطی از آن تغذیه کردند. نقطه عطف سال ۱۹۸۹است؛: در این سال شاهد چاپ انبوهی از مطالب در مطبوعات، با برگزاری همایشی در سالن کنفرانس موتوآلیته، و مناظرههایی در مجمع ملی هستیم؛ و این نقطه عطف مقارن است با سقوط دیوار برلین، ناکامی امیال و آرمانهای انقلابی و بنابرین کامیابی الگوهای غربی. حقوق زنان در این بین به یک سلاح ایدئولوژیک نئولیبرالی تبدیل شد.
▪️فمینیستهای جنوب جهانی بهراحتی نابرابری جنسیتی و نابرابری نژادی را به نظام سرمایهداری پیوند میزنند. آیا این به آن معناست که سرمایهداری تنها مقصر این وضعیت است؟
فمینیسم استعمارزدا از همین جا میآید. مثلاً، در آرژانتین، زنان علیه زنکشی، برای آزاد شدنِ سقط جنین و برای دستیابی مردمان بومی به حق مالکیت زمین مبارزه میکنند. برای من، فمینیسم استعمارزدا چنین چیزی است و کل جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. ما نمیتوانیم فمینیست باشیم و نسبت مسائلی نظیر محیط زیست، بهرهکشی، نژادپرستی و غیره بیتفاوت باقی بمانیم. و این توجه به معنای همکاری با چنبشهای سیاسی و اجتماعی دیگری است که به دنبال نابودی این نظام تبعیض هستند.
فمینیسم استعمارزدا ضرورتاً ضدسرمایهداری است، چراکه در این نظام کارکنانی که طبق تعریف آن ذیل مقوله یا دسته «زنان» جای میگیرند، با وجودآنکه از تحصیلات بالاتری نسبت به مردان برخورداند، دستمزد پایینتری دریافت میکنند. این نظام با قراردادنِ زنان در یک مجموعه شغلهای خاص و مردان در یک مجموعه شغل دیگر، برسازنده جنسیت است. در اقتصاد و سازماندهیِ کار در سطح جهانی، جنسیت کارکرد دقیق و مشخصی دارد.
▪️شما گاه از عبارات شوکهکننده و واژگان تندوتیزی استفاده میکنید. آیا واهمهای ندارید که اکثریت زنانی که هرگز با این مسائل آشنا نبودهاند، حرفتان را بهخوبی درک نکنند؟
شاید. اما گاهی از اینکه همواره باید زنان سفیدپوست را در مورد تاریخ خودشان آموزش دهم، احساس خستگی میکنم؛ این را در کتابم هم میگویم. این خستگی ناشی از آن است که همواره باید خود را توجیه کنم، درحالیکه زنان سفیدپوست هر آنچه برای درک و فهم قضیه لازم است را در اختیار دارند. فیلمها و کتابهای زیادی در این مورد وجود دارد و درنتیجه امکان خودآموزی فراهم است. اما، شاید، در حقیقت، ما به حد کافی رویکرد آموزشمحور و تعلیمی نداریم، شاید زیادی سریع پیش میرویم. برخی این را به ما میگویند. به هرحال باید حرف آنها را هم شنید.
منبع: لوموند
متاسفانه من هر چی گشتم ترجمه انگلیسی این گفت و گوی عالی رو پیدا نکردم، فقط به فرانسه موجود است گویا.
لطف و کمک بسیار بزرگی می کنید اگر کسی ترجمه انگلیسی این مقاله رو جایی سراغ داره اعلام کنه.
حبیب / 26 August 2019