مهشب تاجیک – تاریخ نشان میدهد که زنان و فعالان حقوق زن، با وجود تمام تلاشها و کنشهایشان هیچگاه نتوانستهاند برای زنان وضعیتی با ثبات فراهم بیاورند و حقوق آنها را تفویض کنند.
آنها موفق به برونرفت از معضل اعاده حق نشدهاند، زیرا نتوانستهاند ایفای حقوق خود و همچنین کارکرد عام آن را بهعنوان نقطه اتصالی به هزار و یک موقعیت گوناگون دیگر ثابت کنند. هرچند نوع نگاه مرسوم به مسائل مرتبط با زنان براساس آنچه تاکنون وجود داشته همواره متضمن نوعی از ارتجاع در برابر وضعیتهای موجود بوده است، به این دلیل که ضرورت هر اتصال به موقعیت زنبودگی مبتذل شمرده میشود و امور در پیوست با زنان، همیشه امر جزئی و خصوصی برشمرده شده و رسیدگی به آنها در برابر امور کلی و جهانشمول مفروض در زیست مردانه، از درجه اعتبار کمتری برخوردار بوده است. در همین زمینه، اگر زنانی حتی بهدنبال بیان مسائل خود بودند زمانی موفق به این کار میشدند که خود را وارد گفتمان عقلانی متعلق به زیست مردانه کنند؛ اگرچه در این مسیر همیشه از اولویت دوم یا چندم برخوردار میشدند.
حجاب در چشمانداز و افقهای گوناگون
امور در پیوست با زنان، همیشه امر جزئی و خصوصی برشمرده شده و رسیدگی به آنها در برابر امور کلی و جهانشمول مفروض در زیست مردانه، از درجه اعتبار کمتری برخوردار بوده است. در همین زمینه، اگر زنانی حتی بهدنبال بیان مسائل خود بودند زمانی موفق به این کار میشدند که خود را وارد گفتمان عقلانی متعلق به زیست مردانه کنند؛ اگرچه در این مسیر همیشه از اولویت دوم یا چندم برخوردار میشدند.
گروههای مختلف در برابر حجاب، مواضعی گرفتهاند که اگرچه متفاوت به نظر میرسد ولی همه این گروهها بهاتفاق در یک راستا عمل کردهاند. برای نمونه میتوان مواضع روحانیت و روشنفکران بهویژه چپها را در سیر تاریخی از مشروطیت تا به امروز مورد بررسی قرار داد و آنگاه به این واقعیت آشکار رسید که این دو گروه بهظاهر متخاصم بهطور خاص در مورد مسئله زنان و بهطور عام در بسیاری از موارد با هم اتفاق نظر دارند. این اتفاق نظر ضرورتاً آگاهانه یا با موضعگیری آشکار نبوده است، بلکه گاه ضرورت خارج از دسترس مشترکات فکری هر دو گروه بهطور ناآگاهانه آنها را به پشت یک خاکریز فرا میخواند.
نخستین اعتلاف عمده این دو قشر مربوط به سال ۱۲۷۰ خورشیدی است که بر سر بحران تنباکو به اتفاق نظر رسیدند. نمونه بعدی مربوط به حوزه زنان را میتوان سال ۱۲۸۵ مصادف با تصویب قانون اساسیای دانست که زنان را فاقد حق رای میدانست و ایشان را در این قانون، در کنار مجنونان و نابالغان مینشاند. اینگونه زیست متداخل در مرحلههای دیگری از تاریخ معاصر ایران نیز خود را نشان داده است و همچنان این هشدار را زنده نگاه میدارد که تخفیف موقعیت سرکوب زنان، تضییع حق و اعمال خشونت علیه ایشان هیچ چارهای میان این دو گروه باقی نمیگذارد و هیچ راهکاری به کمک ایشان نمیتواند بیابد، مادامی که هر دوی آنها از حیث زاویه نگاه و اندیشه از یک آبشخور تغذیه میکنند درحالیکه چیزی جز این جلوه کرده است.
ضرورت پیوستن به گفتمان مسئله حجاب
ضرورت پیوستن به گفتمان مسئله حجاب آنجا رخ مینمایاند که نقطههای تمایز دیدگاههای افراد مختلف در بازههای زمانی متفاوت آشکار میشوند. برای نمونه میتوان به سکوت محمد مصدق در برههای از تاریخ و پیگیری مسئله حق رای در زمانی دیگر اشاره کرد.
مهمترین گفتمان همیشه غایب در مباحث مربوط به جنبشها بهویژه جنبشهای اجتماعی عدم شفافیت در مواضع هر حوزهای و وجود سیستمهای تهاجمی بهمنظور نفی و انکار هر برنهادهای در مقابل آنهاست. در این میان، جنبش زنان یکی از آن برنهادههای همیشه دچار آسیب و تهاجم و سوء استفاده است که همواره مورد بیمهری دو چندان واقع شده است.
میتوان برخورد چندین و چندگونه شیرین عبادی را پیرامون مسئله حجاب به یاد آورد. آن زمانی که او بر سر پوشش خود هم درمانده مینمود چگونه انتظار میرفت موضع قاطع و صریحی پیرامون یک مسئله بسیار مهم صادر کند. چه رویکردهایی را باید برای هر فعال و کنشگری در این زمینه متصور شد تا با توجه به مفاهیمی چون عرف، قانون، اسلام و یا قانونشکنی و حبس و گفتار سرکوبگرانهای که همیشه در پس مقوله حجاب و زنان جاری بوده است با این مضامین متداخل، امکان پاسخگویی به این مسئله را پیدا کند با دیرینهشناسی اجزای این مقوله، کلیت این مفاهیم را در شرایط خاص بررسی کند.
مهمترین گفتمان همیشه غایب در مباحث مربوط به جنبشها بهویژه جنبشهای اجتماعی عدم شفافیت در مواضع هر حوزهای و وجود سیستمهای تهاجمی بهمنظور نفی و انکار هر برنهادهای در مقابل آنهاست. در این میان، جنبش زنان یکی از آن برنهادههای همیشه دچار آسیب و تهاجم و سوء استفاده است که همواره مورد بیمهری دو چندان واقع شده است و با اینکه حدود صد و پنجاه سال از هستی مبارزات برابریخواهانه زنان ایران میگذرد، دست کم در آغاز چنین به نظر آورده میشود که این نـوع از برابریخواهی زنان، اهدافی را دنبال میکند که طرفداری در میان مردم ندارد و همچنین به درد عموم مردم نمیخورد. آنان بهصورت عمده با طرح این ادعا که زنان در دل پروژههای مدرنیزاسیون واقع شدهاند، بهراحتی زنان را به حاشیه میرانند و بهوسیله سازوکارهای چندگانه حبس و امتناع و نفی، ابژههای این گفتمان را از تمرکز در میآورند و به تملک خود میرسانند. مثال چنین رویکردی نسبت به جنبش زنان، در تاریخ سده معاصر به فراوانی وجود دارد.
در آغاز انقلاب سال ۱۳۵۷ که هنوز حجاب اجباری نشدهبود، رویارویی ساخت انقلابی موجود با زنان و ساخت فرهنگی برساختهشده تا به آنجا، چنان سطحی، کممایه و مبتذل بود که با شعارهای عوامفریبانه و پارانوئیکی مانند زن غربی و عروسکهای خانگی شکل گرفت و یا تحت لوای رهایی بخشیدن به بازتولید ایدئولوژی نگاه جنسی به زنان، کارکرد پدرسالارانه خود را مشروعیت میداد. اینگونه بود که رابطه میان سوژه جنسی و سرکوب زنان، نوعی بیماری همهگیر شد و در این راستا، آرای انقلابیون و چپگرایان (به عنوان ابزار درهمتنیده انقلابی که از قضا اسلامی هم شد و موتور محرکهاش مبارزه با فساد و دفاع از ازدسترفتهها بود)، به یک هدف رهنمون شده بودند. در این رهگذر، بایسته بود تا زنان نیز در جایگاه نخستین قربانیان قرار گیرند تا باز هم تاریخ، درس خود را داشته باشد.
آنگاه که زنان برای حق خود مبنی بر آزادی انتخاب پوشش به خیابانها آمدند همه متفق بودند که زنان برای اعاده حق خود منتظر بمانند چراکه مسائل مهمتری در راس امور قرار دارد اگرچه حکایت انتظار و اتفاق نظر بر آن، در خفا به وفاق بر سر فقدان حقی به نام زن تبدیل شده بود. چه خامدستانه شور انقلاب چشمها را بار دیگر بست تا تداخل حقوق حقه زنان با حقوق شهروندی و سایر موارد به چشم نیاید، بهویژه در ساختاری که تفاوت میان عینیت و ذهنیت در مورد زنان در همان زیستبوم حجاب است که خود را در سازوکارهای دیگر اجتماعی تکثیر میکند؛ چنانچه این تکثر به بازتولید مضاعف میانجامد و در نهایت خود را بهصورت تعبیرهای تازهای به جامعه و بهویژه زنان تحمیل میکند و نمودار تـازهای بـا رویـههای زنستیزانه، رویکردهـای تحلیـلهای سنتی اسلامی و ارزیابیهای زنستایانه با نگاهی فرازمینی نمایانگر سقوط از وجوه انسانی میشود. در همین نمودار است که فمینیسم اسلامی تعریف میشود به گونهای که زنان را باز هم به حاشیه میراند و مبحث پیشپاافتادهای مانند حجاب، در لوای اینگونه عجیبالخلقه فمینیسم مانند بهمنی بر سر مردم گرم از انقلاب فرو مینشیند که اصل اساسی امر خصوصی در مواجه با امر کلی زایل میشود. این در حالی است که برای مسئله زنان و بهخصوص آزادی پوشش ایشان هرگز زمان و موقعیتی موجود نبوده است و اگر هم بوده بافتن مهملات و بازنگری در اصول اساسی بیراهه ساخته است و مدام به بازتولید مکرر فرآیند تجدید نظرطلبی و جابهجا کردن و پس و پیش کردن اعتباردهی به مقوله زن و حجاب مشغول بودهاند.
واکنشهای محافظهکارانه و بیربط
واکنشهای محافظهکارانه و یا بیربط به چنین مقوله نه آنچنان پیچیدهای بهلحاظ لزوم تعیین موضع، از سوی روشنفکران و فعالان مدنی قرنطینهای بهوجود آورد که امروزه نهتنها گریبانگیر زنان این سرزمین شده، بلکه معضل را در تمامی ساختهای اجتماعی متکثر کرده است.
در آغاز انقلاب سال ۱۳۵۷ که هنوز حجاب اجباری نشدهبود، رویارویی ساخت انقلابی موجود با زنان و ساخت فرهنگی برساختهشده تا به آنجا، چنان سطحی، کممایه و مبتذل بود که با شعارهای عوامفریبانه و پارانوئیکی مانند زن غربی و عروسکهای خانگی شکل گرفت و یا تحت لوای رهایی بخشیدن به بازتولید ایدئولوژی نگاه جنسی به زنان، کارکرد پدرسالارانه خود را مشروعیت میداد.
همواره پرداختن به مقوله حجاب بهمنظور گزافهگوییهای بیشمار مورد توجه دو گروه بهظاهر متخاصم و متمایز بوده است؛ گروه نخست به اسلام یا جمهوریاسلامی معتقدند و خواهان خوانشی جدید از حجاب و حقوق مربوط به زنان در همان راستای مورد عنایت خود هستند. این گروه با تفسیر حجاب به ارزشهای نمایشی، آیینی و قومی دست به عایقسازی بدنه تقوای خود میزند و یا به تفسیری دیگر، در صدد تهیه روکشی برای پوشاندن مفصلهای پوسیده خود بر میآید. گروه دوم اما افرادی را در خود جای میدهد که لزوماً به اسلام یا جمهوری اسلامی معتقد و ملتزم نیستند، ولی برای ماندگاری در ساخت قدرت و تداوم حیات، در محدودهای قدم میگذراند که حکم بیچون و چرای روابط حاکم بر جامعهای اسلامی آن محدوده را تعیین میکند. گروه نخست با انتظار یک زیست معنوی در لوای ساحت اجتماعی امروزین، پدیده حجاب را واقعیتی گاه روشن و گاه نهفته برای رستگاری تعریف میکنند و با تمام حس تصاحبی که در آئینمند کردن این موضوع دارند، مواضع شفاف و روشنی اتخاذ میکنند، اما گروه دوم با آگاهی عمیقی که نسبت به این مسئله دارند، در فعالیتهای عملی و تئوریک خود چنان کنش منفعلی از خود نشان میدهند که از سهلانگاری یا نبودن مسئلهای به نام حقوق زنان خبر میدهند؛ آنها به گونهای به جابهجایی واقعیت و میل میپردازند که گویی تنها مهارتشان در بازنمون واقعیت بهسوی فروکاهیده شدن مداوم است.
ایـن گروه در این راستا با چنان شتابی حرکت میکنند که خود نخستین احکام بیچون و چرای ایدئولوژی جاری را به اجرا در میآورند. برخلاف تصور و برداشت متداول، زنان ایران از سالهای آغازین قرن بیستم برای احقاق حقوق خود در تلاش بودهاند.
مدارک تاریخی در دسترس خبر از این تلاش میدهد. زنان در آغاز انقلاب امیدهای خود را برباد رفته یافتند و تلاشهای آنـان با یاس و سرخوردگی روبهرو شد. اکنون تنها امید رهایی از بنبست موجود حرکت از سویه فعالیتهای تئوریک بهجانب واقعیت برهنهای است که نهتنها حق زنان را از او گرفته است، بلکه قصد دارد موجودیت زن را بیاعتبار کند و پیرامون شناخت زمان، هماندیشی و همسویی مدنی و عملکرد بازآفرینی انسان ازدسترفته اغتشاش بیافریند. اتمسفر مذهبی جامعه ما از ما میخواهد تا بر جامعه حجاب بپوشانیم، چراکه آنچه به دیده نیاید، امر متصور است و دیری است تولید ذهنیت را نهادهایی بر عهده گرفتهاند که با تولید ناموس، غیرت و ضرورت حجاب اهرمهای قدرت مهار را در دست گرفتهاند. انگیزههای مبهم فعالیت در هر سازوکاری از همان مواردی است که اهرمها را در دستان سرکوبگر استوار میکنند، فعالیتهای انفرادی و تکروی با شکستی بیچون و چرا مواجه خواهد شد. الگوی همسانسازی بسیاری از حرکتها شکافهای ریشهای را هم از بین خواهد برد و ما را برای چرخشی که باید، مهیا خواهد ساخت؛ درست همانچیزی که انسان را برمیگرداند.
زبان فارسی با قدرتهای شاعرانه اش اجازه میدهد که برای بحث های بسیار زمینی هم با پوشاندن جامه و استعارات شاعرانه، سفید را سیاه یا سیاه را سفید جلوه داد و از بحث روشن گریخت. در صحبتهای شما که به فارسی سلیسی ادا شده متاسفانه حول کلمۀ حجاب بسیار با اهرم های شعری حرکت شده و گوئی تمام مسائل جامعه ایران در کل و جامعه زنان در زیر آن، حجاب زنان است. قربانت گردم نمیدان در ایران زندگی میکنی یا در خارج. حجاب زنان ایرنانی فقط دز مقالات زنان و مردان در مجلات و سایت های خارج از کشوری دیده میشود. داخل اگر تشریف بیآورید از دیدن مانتو های توری و موهای صد رنگ و آرایش هفتصد قلم و روابط جنسی آزاد زنان ایرانی انگشت هاتان را از تعجب خواهید گزید.
مگر از کی تا بحال قوانین نوشته شده با آنچه عمل میشده یکسان بوده. خانم نازنین این حرفها را در تهران بگوئید دختران جوان به شما خواهند خندید و با اطلاعات خیلی خیلی دست اولشان در مورد مسائلی که شما را ممکن است دچار شرم کند، به حالی خواهد اندخت که پرونده حجاب و غیره را برای همیشه ببندید.
بهدخت / 04 July 2012
«امور در پیوست با زنان، همیشه امر جزئی و خصوصی برشمرده شده و رسیدگی به آنها در برابر امور کلی و جهانشمول مفروض در زیست مردانه، از درجه اعتبار کمتری برخوردار بوده است» یعنی چی؟
کاربر مهمان / 04 July 2012
خانم بهدخت ! ایران فقط تهران ، آن هم مناطقی خاص از تهران نیست… من زنان بسیاری را می شناسم که به دلیل فشار خانواده هم مجبور به پوشیدن حجاب اند و هم محدودیتهای زیادی در زندگی روزمره دارند . شما کی می خواهید از نوک دماغتان جلوتر را هم ببینید ؟؟ در ضمن آن داف هایی که شما ازشان نوشتید خودشان تا دماغ در نوع دیگری از مردسالاری فرو رفتند و چندان وضعشان بهتر نیست !
کاربر مهمان / 05 July 2012
من با کامنت گذار عزیز بهدخت کاملا موافقم. اما کم حجابی یا بد حجابی اصل موضوع را تغییر نمیدهد. و اصل موضوع اینست: قانون اجباری به نام حجاب و اجبار برای رعایت آن. هر چند این حجاب به شکل سمبلیک رعایت بشود باز هم اجبار آن و رعایت قانون از بین نمی رود.
گذشته از این چرا دوست عزیز فکر نمیکنید که اجبار بودن حجاب سبب تغییر شکل دادن آن و بشکل اجق وجق در آمدن آن در خیابانها توسط دختران و زنان شده. و این خود بهترین نشانه اعتراض به اجبار رعایت حجاب است و نه عشق به آن یا خلاقیتی در ایجاد حجاب در فرم مدرن!
و در نهایت کاش مسئولان باهوش تر از این بودند و برای ساده کردن و راحت کردن کار خودشان و همینطور زنان به ستوه آمده که ساعتها و ساعتها باید خود را بزک کنند یا مدلهای عجیب اختراع کنند تا شاید قیافه خودشان برای خودشان دلپذیر شود خیلی خیلی قبل تر این اجبار مسخره را از قانون حذف میکردند. هنوز هم دیر نیست.
کاربر مهمان / 05 July 2012