ناتالی والشوور – هر کسی که دید رنگی چشمانش عادی باشد این را قبول دارد که خون، کم و بیش با توت فرنگی، سِهرههای کاکلقرمز و سیاره مریخ همرنگ است. یعنی همگیشان قرمزند. ولی آیا میشود آنچه را که شما «قرمز» مینامید، همان «آبی» یک نفر دیگر باشد؟ یعنی آیا امکانش هست که گردونه رنگهای یک نفر، انطباق چندانی با مال دیگری نداشته باشد؟
ژی نیتز (Jay Nietz)، متخصص دید رنگی از دانشگاه واشنگتن میگوید: “این سئوالی است که از همان روزهای اول مدرسه برایمان پیش آمده”. در گذشته، جواب اغلب دانشمندان این بود که به احتمال زیاد، انسانهای عادی همه رنگهای مشابهی را میبینند. باور مرسوم حول این عقیده میچرخید که مغز ما، روشی از پیشتعیینشده برای پردازش نوری دارد که به سلولهای چشممان میخورد و نحوه درک رنگ این نور هم به نوع واکنشهای حسی مشترک میان انسانها مرتبط است. اما اخیراً پاسخ به این پاسخ اندکی فرق کرده.
نیتز میگوید: “آزمایشهای اخیر، رفتهرفته متقاعدمان ساخته که ما برداشت یکسانی از رنگها نداریم”. جوزف کرول (Joseph Carroll) از دیگر متخصصین دید رنگی از کالج پزشکی ویسکانسین، از این هم فراتر رفته و میگوید: “گمان کنم به یقین میشود گفت افراد، رنگهای مشابهی را نمیبینند”. این یعنی که رنگ قرمز یک نفر، میتواند آبی دیگری باشد و یا بالعکس. در واقع از دید شما، خون میتواند به همان رنگی باشد که یک فرد دیگر آن را «آبی» مینامد و آسمانتان هم به رنگ «قرمز». ولی شاکله دریافتهای شخصی ما طوریست که این موضوع، در انگیزش احساساتمان اثری نخواهد داشت.
گونهای از ادراک
آزمایشهایی که روی میمونها صورت گرفته نشان میدهد ادراک رنگی ما، محصول رویارویی مغزمان با تجربههای جهان بیرون است؛ اگرچه این فرآیند، از مسیر مشخص و از پیشتعیینشدهای به ثمر نمینشیند. میمونهای آزمایشگاهی نر، مثل انسانهای کوررنگ و نیز اکثر پستاندران، فقط از دو گونه سلول مخروطی حساس به رنگ در چشمشان بهرهمندند: یعنی سلولهای مخروطی حساس به رنگ سبز؛ و سلولهای مخروطی حساس به رنگ آبی. در فقدان دادههای اضافی حاصل از سلولهای غایبی نظیر مخروطیهای حساس به قرمز، این میمونها فقط آن دسته رنگهایی را میبینند که ما به آنها «آبی» و «زرد» میگوییم؛ حالآنکه طول موجهای مربوط به رنگ «قرمز» و «سبز» از دیدشان فاقد رنگ است و لذا قادر به تمیز نقاط سرخ و سبز در یک پسزمینه خاکستری نیستند.
نیتز و چندین تن از همکارانش، طی پژوهشی که در سال ۲۰۰۹ میلادی در نشریه nature انتشار یافت، نوعی ویروس را به چشم میمونها تزریق کرده بودند که تصادفاً به جمعی از سلولهای مخروطی حساس به رنگ سبزشان حمله میکرد. این ویروس، نوعی ژن منحصربهفرد را درون DNA سلولِ قربانی میکاشت که باعث میشد حساسیت سلول، از رنگ سبز به رنگ قرمز تغییر کند. در نتیجه چشم این میمونها رویهمرفته به سه نوع سلول مخروطی حساس به آبی، سبز و قرمز مجهز میشد. اگرچه مغزشان به لحاظ عصبشناختی، آمادگی ِ چندانی برای واکنش به سیگنالهای دریافتی از مخروطیهای حساس به قرمز را نداشت؛ اما در کمال شگفتی دانشمندان، میمونها تغییرات پیشآمده را فوراً حس کردند و موفق به تشخیص نقاط سبز و قرمز در پسزمینهای از رنگ خاکستری شدند.
برداشت یکسانی از رنگها نداریم
دانشمندان از آن پس درصدد درک این موضوعاند که آیا معالجات ژنتیکی ِ مشابهی را هم میتوان برای درمان کوررنگی انسانها به کار بست یا نه؛ چراکه تقریباً یک درصد مردم آمریکا به چنین عارضهای دچارند. این پژوهش همچنین نشان داده که در آینده شاید انسانها بتوانند از نوع چهارم سلولهای مخروطی، نظیر مخروطیهای حساس به نور ماورای بنفشی هم که در چشم برخی از پرندگان وجود دارد، بهره بگیرند و امکان تشخیص رنگهای بیشتری را به دست آورند.
با اینحال، آزمایش با میمونها نتیجه جذاب دیگری را هم به دنبال داشت: اینکه اگرچه سلسلهاعصاب مغز میمونها، فقط آمادگی دریافت سیگنالهایی از سلولهای مخروطی ِ حساس به رنگ سبز را داشت، اما فوراً از سیگنالهای ناخوانده دریافتی از سلولهای مخطروطی ِ حساس به قرمز هم استقبال کرد و بهنوعی قابلیت دریافت رنگهای تازهتری را به میمون بخشید. نیتز میگوید: “سؤال اینجاست که هماینک این میمونها راجع به رنگهای تازه چه فکر میکنند؟”
بهگفته کرول که در آن پژوهش شرکت نداشته، نتایج حاکی از این بود که هیچ مسیر مشخص و از پیشتعیینشدهای جهت صورتبندی درک حیوان از یک طول موج خاص دیده نمیشود. او میافزاید: “میشود گفت که قابلیت تمیز برخی طول موجها، بهنحوی از درون خودِ رنگ آبی شکوفا شده است – آنهم از طریق تزریق سادهی یک ژن. بنابراین سلسلهاعصاب [مغز]، دادههای دریافتی [از سلولهای حساس به رنگ] را میگیرد و گونهای ادراک را تحویلمان میدهد”.
بهگفته دانشمندان، از وقتی که متولد شدیم، مغزمان احتمالاً همین کارها را میکرده. سلولهای عصبی ما بهشکل پیشینی در برابر رنگِ محیط واکنش نمیدهند؛ بلکه ما خودمان نوع ادراک رنگیمان را پی میریزیم. یا همانگونه که کرول میگوید: “رنگ، یک احساس شخصیست”.
رنگهای حسی
با این وجود، سایر پژوهشهایی هم که نشان از اختلافات بینفردی ما در نحوه دریافت رنگهای مختلف دادهاند، هیچگونه نشانی از تفاوت واکنشهای «حسی» ما به این رنگها ندادهاند و لذا چنین واکنشهایی را باید از آبشخور مشترکی پنداشت. صرفنظر از اینکه بههنگام تماشای آسمان چه رنگی را میبینید، طول موج کوتاه این رنگ (که ما مشترکاً به آن «آبی» میگوییم)، به ما حس آرامش میدهد؛ حالآنکه طول موجهای بلندتر (از قبیل زرد، نارنجی و قرمز)، هیجانمان را دوچندان میکند. گمان میرود این واکنشها – که نهتنها در انسان، بلکه در اغلب جانداران دیده میشود؛ از ماهی گرفته تا تکیاختههایی که در صورت «زرد» بودن نور محیط، تمایل بیشتری هم به فرآیند فتوسنتز پیدا میکنند – صرفاً بهعنوان روشی برای درک چرخهی شبانهروز بوده که اینچنین تکامل یافتهاند.
به دلیل نوع پراکندگی ِ نور آفتاب در جو زمین، رنگ آبی تسلط بیشتری بر آسمان شب و حوالی نیمروز دارد؛ یعنی اوقاتی که موجودات زنده بهمنظور فرار از تاریکی و نیز اشعه شدید فرابنفش خورشید، خودشان را غالباً مخفی میکنند. بههمین ترتیب، آسمانِ حوالی طلوع و غروب خورشید هم از نور زرد اشباع شده؛ یعنی همان اوقاتی که سطح فعالیت جاندران زمین، به اوج میرسد.
نیتز و همکارانش، طی پژوهشی که در شماره مه ۲۰۱۲ نشریه Animal Behavior انتشار یافت، متوجه شدهاند که تغییر رنگ (یا تغییر طول موج نور) محیط، اثری به مراتب بیشتر از تغییر شدت نور، در درک یک ماهی از چرخه شبانهروز دارد؛ بدینمعنا که احساس خستگی موجوداتِ زنده بههنگام شب، بیشتر از تسلط رنگ آبی بر محیط (در عوض تاریکی ِ آن) ناشی میشود و بههمیننحو، علت بیدار شدنمان در صبح، از بابت زردی نور محیط (در عوض روشنایی آن) است.
اما چنین واکنشهای تکاملیافتهای نسبت به رنگ محیط، هیچ ارتباطی به سلولهای مخروطی چشم ما، یا حتی نوع ادراکِ آگاهانهمان از رنگها ندارد. در سال ۱۹۹۸ میلادی بود که دانشمندانْ موفق به کشف مجموعهای کاملاً مستقل از گیرندههای رنگیْ در چشم انسان شدند. این گیرندهها که به «ملانوسپین» (Melanospin) معروفاند، مستقلاً غلظت رنگ آبی یا زردِ نور دریافتی را تعیین کرده و دادههای بهدستآمده را خود روانه قسمتهایی از مغزمان میکنند که در انگیزش ِ احساسات و همچنین تنظیم آهنگ شبانهروز دخالت دارند. احتمالاً این ملانوسپینها حدود یک میلیارد سال قبل از پیدایش سلولهای مخروطی تکامل یافتهاند و لذا گیرندههای رنگی ِ جانداران باستانی، سیگنالهای حاوی اطلاعات رنگی را به نحو کاملاً مستقلی روانه مغز جاندار میکردهاند.
نیتز در اینباره میگوید: “علت اینکه ما بههنگام تماشای رنگهای سرخ و نارنجی و زرد احساس شادمانی میکنیم این است که در واقع این سیستم باستانی ِ تشخیص رنگهای سرخ و زرد را تحریک کردهایم. اما دریافت آگاهانهمان از رنگهای زرد و آبی [و هر رنگ دیگری]، محصول یک فرآیند عصبی ِ کاملاً متفاوت است – که از همان سلولهای مخروطی چشم انگیخته میشود. لذا اینکه ما واکنشهای هیجانی ِ مشابهی به طول موجهای مختلف نور ابراز میکنیم، حاکی از مشابهت نوع دریافتِ حسیمان از رنگهاست”.
بهگفته نیتز، افرادی که قسمتهای مربوط به ادراک رنگی ِ مغزشان آسیب دیده، شاید امکان درک آگاهانهی رنگهای آبی، سرخ یا زرد را نداشته باشند؛ اما گمان میرود همچنان واکنشهای هیجانی مشابهی را به طول موجهای مختلف نور محیط ابراز کنند. بههمیننحو، حتی هم اگر شما آسمان را به رنگی که یک نفر دیگر آن را «سرخ» مینامد، ببینید؛ این آسمانِ «آبی»تان همچنان آرامشبخش خواهد بود.
پانوشت:
مطلب بالا، با آگاهی مترجم از مباحثات فلسفی مربوط به «زبان شخصی» و «تجربیات بینا-توصیفی» منتشر میشود؛ و لذا فراتر از خبررسانی صِرف و ارائه صورتی تازه از اینگونه سؤالات، وی مسئولیتی را در قبال اشاعه نگاه مطلقاً علمی به این مقوله، نخواهد پذیرفت.
در همین زمینه:
نقبی به عصبشناسی ِ زیبایی
آیا آدمی ذاتاً قادر به جهتیابیست؟
وقتی که رنگها دردسرسازند
حل معمای صدهاساله پیرامون ادراک آدمی
لام اقای سنایی
مقایه جالبی بود. فقط یک اشتباه “بینا-توصیفی” داشت که محض اطلاع رسانی گوشزد میشود. کلمه melanopsin ونه melanospin صحیح است که احتملا به دلیل “کجبینی” حروف انگلیس توسط چشم افراد دوزبانه که بنده هم از ان رنج میبرم اتفاق افتاده است. مثل اینکه به دلیل تفاوت شگرفی که بین حروف الفبای عربی و لاتین وجود دارد ( جمله نوشتن از چپ یا راست) این پدیده حاصل میشود.
یک یاداوری دیگر: حداقل پرندگان در هنگام غروب که نور زرد و قرمز بر ابی و بنفش مستولی میشوند دچار کاهش در قوه بینایی میشوند و به لانه یا اسایشگاه شبانه میروند. ظاهرا پرندگان غیر شبانه (جغد طوطی نیوزلاندی شبانه) از این قاعده مستثناهستند) قدرت دید و تشخیص نور قرمز و زیر قرمز را ندارند. اگر گنجشکی یا “فینچی” را در یک اطاق با پرده های تارنجی رها کنید خواهید دید که پرنده شما قادر به تشخیص اشیاء نیست و مدام با اشیاء داخل اطاق برخورد میکند و سراجام در گوشه ای مینشیند و کز میکند و به خواب میرود. به این ترتیب استنباط دانشمندان و نویسندگان این مقاله:
“به دلیل نوع پراکندگی ِ نور آفتاب در جو زمین، رنگ آبی تسلط بیشتری بر آسمان شب و حوالی نیمروز دارد؛ یعنی اوقاتی که موجودات زنده بهمنظور فرار از تاریکی و نیز اشعه شدید فرابنفش خورشید، خودشان را غالباً مخفی میکنند. بههمین ترتیب، آسمانِ حوالی طلوع و غروب خورشید هم از نور زرد اشباع شده؛ یعنی همان اوقاتی که سطح فعالیت جاندران زمین، به اوج میرسد.” نمیتواند کاملا درست باشد.
یک نکته دیگر هم اینکه چشم پرندگان روزانه نور نفش و احتمالا فرابنفش را تشخیص میدهد یعنی اینکه طیف نور قابل تشخیص توسط چشم پرندگان به طرف فرابنفش تمایل دارد و قسمت های قرمز و نارنجی را نمیبند.
و نکته اخری در رابطه با میزان کور رنگی که در این مقاله 1% نوشته شده است و ظاهرا از این میزان بیشتر است. کوررنگی سبز-قرمز که بنده هم انرا دارم به میزان 10% در میان مردها و خیلی -خیلی کمتر در میان زن ها یافت میشود. دلیلش هم اینست که ژن مربوط به رنگ کوری قرمز – سبز روی کرموزوم ایکس (جنسیتی) قرار دارد و مردها که فاقد یک کروموزوم ایکس هستند بیشتر به این مشکل مبتلا میشوند. یکی از مشکلاتی که این مساله در امریکا ایجاد کرده بود و برایش راه حلی مناسب به کار گرفته شده است همانا دیدن و تشخیص چراغهای راهنامیی-رانندگی است. در چراغهای قدیمی که هنوز هم در برخی شهرهای قدیمی امریکا دیده میشوند از نور های فرمز و سبز خالص استفاده و موجب میشد تا این چراغها به راحتی توسط کوررنگان طیف سبز-قرمز دیده نشوند و تصادف ایجاد شود. به همین دلیل در ساخت چراغهای جدید مقداری نور زرد به چراغ قرمز و مقداری هم نور ابی به چراغ سبز اضافه کی کنند تا این دسته از رانندگان که تعدادشان کم هم نیست بتوانند به راحتی چراغ ها را تشخیص دهند.
اما در مورد اینکه ایا از نقطه نظر اتخاب طبیعی رنگ کوری یک مزیت است یا یک نقیصه بیولوژیکی بحث هایی پیش امده که نشان میدهد رنگ کوران قرمز-سبز شاید یک مزیت بر همنوعان خود داشته باشند. شنیده ام در جنگ جهانی دوم از رنگ کوران برای تشخیص وسایل و ادوات استتار شده نظامی دشمن استفاده میشده است. این بدین دلیل است که چشم افراد عادی با استتار نظامی به اشتباه می افتد اما چشم رنگ کوران استتار را تشخیص میدهد. در طبیعت هم بسیاری جانداران از پدیده کاموقلاژ یا استتار بیولوژیکی استفاده میکنند که بدین ترتیب از دید رنگ کوران سبز قرمز بی فایده است و تشحیص داده میشوند شکار میشوند. پس رنگ کوری میتواند یک مزیت باشد.
موفق باشید
دکتر ابراهیمیان
کاربر مهمان / 01 July 2012
با سلام مجدد
اتصال زیر دارای مطالب گوناگون و جالبی در مورد بیماری داتونیسم (رنگ کوری) دارد. بر اساس این مرجع میزان رنگ کوری در مردان 8% و در زنان نیم در صد گرارش شده است. در قسمت سمت راست مقاله هم یک دایره خاوی مهره های رنگی سبز و قرمز و خاکستری است که در ان عددی نوشته شده. اگر شما هم مثل بنده از رنگ کوری رنج میبرید در یک نگاه نمیتوانید ان عدد را بخوانید. اما دیگران به وضوح انرا میبینند.
دیگر اینکه رنگ کوری میتواند یک ارجحیت بیولوژیکی هم محسوب شود چه رنگ کورها را نمیتوان با استتار بیولوژیکی گول زد.
با تشکر مجدد از اقای سنایی
http://en.wikipedia.org/wiki/Color_blindness
کاربر مهمان / 02 July 2012