علی صبوحی − فیزیکالیسم بر این باور است که تمام حقابق جهان حقایقی فیزیکی هستند. به عبارت دقیقتر، هر ویژگی موجود در جهان با یک ویژگی فیزیکی اینهمان است.
در این نوشته تلاش میشود فیزیکالیسم شرح داده شود. سپس، مهمترین انتقادات وارد بر فیزیکالیسم بیان میشوند. در پایان امکان پاسخ گویی به انتقادات بر ضد فیزیکالیسم سنجیده خواهد شد.
۱- فیزیکالیسم و مسئله ذهن- بدن
برای درک عمیق یک نظریه فلسفی بهتر است آن را در بستر تاریخ فلسفه مطالعه کرد. در این راستا، فیزیکالیسم آموزهای است علیه دو گانهگرایی (Dualism) دکارت. دکارت – که به عنوان مؤسس فلسفه مدرن شناخته میشود- ذهن و بدن را دو هویت مستقل و متمایز میدانست. ذهن در نظر دکارت هویتی غیر مادی است و بستر اعمالی چون فکر کردن، شک کردن، خواستن، اراده کردن و …. ذهن و فعالیعتهای آن اگر چه بر بدن و رفتارها تاثیر علُّی (causal) دارند، اما از نظر دکارت اینهمان نیستند. مهمترین دلیلی که دکارت در رد این همانی ذهن- بدن ارائه میکند این است که میتوان در وجود بدن خود شک کرد اما نمیتوان بر وجود ذهن شکاک شک کرد. شکل دیگر بیان این استدلال این است که میتوان ذهن و بدن را هر کدام بدون دیگری تصور کرد. به عبارت دیگر، اگر ذهن و بدن این همان میبودند تصور هر یک بدون دیگری ممکن نبود.
اما مشکل اساسی دو گانه گرایی ذهن-بدن چگونگی اندرکنش این دو است: چگونه ذهن به عنوان هویتی غیر مادی بر بدن مادی تأثیر علّی دارد؟ این مشکل از آنجا بر میخیزد که رابطۀ علیت (causation) رابطهای است میان پدیدههای مادّی و تنها دو هویت مادی میتوانند بر روی همدیگر تأثیر علی داشته باشند. بنابر این، طرفدار دوگانهگرایی دکارتی میبایست توضیحی قابل قبول برای چگونگی اندر کنش ذهن (غیر مادی) و بدن (مادی) ارائه دهد.
همان طور که گفته شد فیزیکالیسم نظریهای بر ضد دوگانهگرایی دکارتی و ذهن غیر مادی است. فیزیکالیست بر این باور است که تنها هویتهای مادی میتوانند بر یکدیگر تأثیر علی داشته باشند. بنابراین، ویژگیهایی ذهنی مثل باور، میل، اراده و …تنها در صورتی میتوانند علت رفتارها باشند که به عنوان هویات مادی نگریسته شوند.
اما سئوالی که پس از این صورت بندی به ذهن خواننده دقیق خواهد رسید این است که چه تفاوتی میان فیزیکالیسم و ماتریالیسم )ماده گرایی) وجود دارد؟ اگر تز مرکزی فیزیکالیسم این باشد که ویژگیهای ذهنی نمیتوانند غیر مادی باشند، نظریه فیزیکالیسم با ماتریالیسم فرق فارقی نخواهد داشت. چنین ملاحظه به جا است. فیزیکالیسم در اساس نظریهای ماتریالیستی است. اما میبایست به تفاوت ظریفی میان ماتریالیسم (ماده گرایی) و فیزیکالیسم توجه کرد. مطابق تعریف کلاسیک، ماده چیزی است که دارای ویژگیهای چون امتداد و شکل است (مثلا، برکلی، اصول دانش انسان، بخش ۹). با این حال، تعریف ماده نزد فیزیکالیسم متفاوت از تعریف آن در نظریه ماتریالیسم است. فیزیکالیست درک وسیعتری از ماده دارد. تعریف ماده برای فیزیکالیست بر گرفته از فیزیک مدرن است. فیزیک مدرن که با نیوتن آغاز میگردد حکم به وجود هویتهایی میکند که اگرچه مادی هستند، اما دارای شکل و امتداد نیستند. به طور مثال، هویاتی مثل میدان و ذرات بنیادی دارای شکل نیستند. اما بی شک هویات مادی هستند. و آنچه باعث میشود یک ویژگی را از منظر فیزیک مدرن ویژگی فیزیکی (مادی) بدانیم نقش علی-کارکردی آن ویژگی در چهار چوب یک نظریه فیزیکی است. چنین درکی از ویژگیهای فیزیکی، امکان صورتبندی دقیق و پر باری را برای ارائه نظریه فیزیکالیستی ذهن فراهم میآورد.
۲- اینهمانی
در قسمت قبل گفته شد که فیزیکالیسم نظریهای است که ویژگیهای ذهنی را با ویژگیهای فیزیکی اینهمان میداند. در این بخش به توضیح بیشتر این ادعا میپردازیم. ابتدا میبایست منظور خود از اینهمانی (identity) را مشخص کنیم. اگر دو چیز با هم این همان باشند آنگاه آنها ویژگیهای یکسانی خواهند داشت. رابطه این همانی را میتوان به شکل منطقی زیر نشان داد: (F بیانگر یک ویژگی است)
[(x) (y) [(x=y)→ (Fx→FY)
با چند مثال تعریف را روشن میکنیم. آب و ساختار مولکولی H2O اینهمان هستند. تمام ویژگیهایی که آب دارد -مثل بی بو بودن، رافع عطش بودن و …- ساختار مولکولی هم دارا است. به همین صورت، گرما و انرژی جنبش مولکولی این همان هستند. هر ویژگی که گرما دارد انرژی جنبش مولکولها هم آن را دارد.
حال میتوان اینهمانی ویژگیهای ذهنی و فیزیکی را تعریف بر اساس رابطه بالا تعریف کرد. یک ویژگی ذهنی مثل درد با یک ویژگی فیزیکی در مغز اینهمان است؛ بدین معنی که هر ویژگی که درد دارد ویژگی فیزیکی نیز آن را دارد. لازم به ذکر است که فیزیکالیسم بیانگر یک رابطه متافیزیکی است و نه یک رابطه معناشناختی. مراد از اینهمانی ویژگیهای ذهنی و فیزیکی در نظریه فیزیکالیسم این نیست که واژههای بیانگر ویژگیهای ذهنی – مثلاً واژه “درد” – هم معنا با واژههای بیانگر ویژگیهای فیزیکی است. آن چه فیزیکالیسم میگوید این است که ویژگیهای ذهنی چیزی جز ویژگیهای فیزیکی نیستند. فیزیکالیسم نظریهای در باره ماهیت ویژگیهای ذهنی است ، نه معنای آنها.
۳- انتقادهای وارد شده بر فیزیکالیسم
اگرچه نظریه فیزیکالیسم با مشکل چگونگی رابطه علی ذهن بر بدن- مشکلی که دوگانهگرایی را تهدید میکند- روبرو نیست، اما ایرادهایی دیگر به آن وارد شده است. در این بخش به معرفی این انتقادها میپردازیم.
۳-۱) استدلال زمبی
اساس این استدلال این است که میتوان موجوداتی موهومی، به اصطلاح “زمبی” (Zombie) را تصور کرد که از لحاظ فیزیکی دقیقًأ مانند ما هستند اما هیچ گونه ویژگی ذهنی ندارند. پس، ویژگیهای ذهنی با ویژگیهای فیزیکی این همان نیستند.
در رابطه با این استدلال چند پرسش مطرح است:
۱) آیا زمبیها تصور پذیر هستند؟
۲) چرا تصور پذیر بودن زمبی برای فیزیکالیسم مشکل ساز است؟
فرض میکنیم پاسخ به پرسش اول مثبت است و زمبیها قابل تصور هستند. حال چرا تصورپذیر بودن زمبی نشان میدهد فیزیکالیسم نادرست است؟ برای درک بهترمسئله باید چند گام به عقب برگردیم. گفتیم که از منظر فیزیکالیسم رابطۀ ویژگیهای ذهنی و فیزیکی رابطۀ اینهمانی است. اکنون این نکته را اضافه میکنیم که گزارۀ بیانگر رابطۀ این همانی میان دو چیز گزارهای است که ضرورتأ صادق است. به عبارت دیگرّ، گزارۀ “درد=ویژگی فیزیکی” بیانگر یک صدق ضروری است. منظور از صدق ضروری چیست؟ گزارهای که ضرورتاً صادق است گزارهای است که در همۀ جهانهای ممکن صادق است. منظور از جهان ممکن یک وضعیت ممکن از امور است. بطور مثال، نویسنده این متن ممکن بود بجای نوشتن این متن به کار دیگری بپردازد. بر این اساس، وضعیتی که نویسنده این متن در ساعت ۱ بامداد روز ۲۴ مه به کار دیگری میپرداخت یک جهان ممکن است. بنابراین، گزارۀ ضرورتاً صادق، گزارهای است که در همه وضعیات ممکن از امورصادق است. نتیجۀ منطقی این نحلیل برای فیزیکالیسم این است که گزارۀ “درد=ویژگی فیزیکی” در همۀ جهانهای ممکن صادق است. به بیان دیگر، نتیجۀ تز فیزیکالیسم این است که هیچ جهان ممکنی وجود ندارد که در آن درد وجود باشد اما ویژگی فیزیکی وجود نداشته باشد. اما استدلال زمبی نشان میدهد که میتوان جهان ممکنی را تصور کرد که در آن زمبی ها، آن ویژگی فیزیکی که در انسانها با درد همراه است را دارند اما دردی را تجربه نمیکنند.
۳-۲) استدلال اتاق سیاه-سفید
این استد لال توسط فرانک جکسون، فیلسوف استرالیایی، مطرح شده است. دانشمندانی به نام مری را در نظر بگیرید که تسلط کامل بر فیزیک دارد. مری تمام قوانین علم فیزیک از جمله قوانین مربوط به فیزیک رنگها را میداند. با این حال، مری تمام عمر خود را در اتاق سیاه-سفید گذرانده، با کامپیوتر سیاه-سفید کار کرده و تمام کتابهایی که خوانده سیاه-سفید بودهاند. حال فرض کنید روزی مری از اتاق خود بیرون میآید و برای اولین بار رنگ قرمز را تجربه میکند. مری علیرغم دانش کامل از فیزیک رنگها، پس از تجربه قرمزی چیز جدیدی را فرا میگیرد. او خواهد فهمید که قرمز بودن چگونه چیزی است. این آزمایش فکری نشان میدهد که توصیف فیزیکی از جهان توصیف کاملی نیست. اگر فیزیکالیسم نظریه درستی باشد، باید توصیف فیزیکی از جهان نیز کامل باشد.
۳-۳) استدلال شکاف توضیحی
این استدلال همانند استدلال اتاق سباه-سفید بر این پایه است که توضیح فیزیکی جهان توضیح کاملی نیست. کشف رابطه اینهمانی میان یک ویژگی فیزیکی و ویژگی ذهنی مثل درد، از نظر طرفداران این استدلال، توضیح مکفی برای ویژگی کیفی درد نیست. به بیان دیگر، هیچ ویژگی فیزیکی نمیتواند توضیح دهد که چرا یک ویژگی ذهنی مثل درد دارای ویژگی کیفی است. در برابر هر ابنهمانی فیزیکی با ویژگی ذهنی درد کمامان این “پرسش گشوده” وجود دارد که آیا آن ویژگی فیزیکی دارای ویژگی کیفی درد است؟ (این استدلال اولین بار توسط جی.ئی.مور-فیلسوف بریتانیایی قرن بیستم- بر علیه فیزیکالیسم در اخلاق مطرح شد. استدلال مور این است که در برابر هر توضیح فیزیکالیستی از ویژگی اخلاقی، مثلاً ویژگی خوبی، کماکان این پرسش گشوده وجود دارد که آیا آن ویژگی فیزیکی خوب است.)
نکته مرکزی در انتقادهای مطرح شده علیه فیزیکالیسم در این بخش این است که ویژگیهای ذهنی دارای ویژگی کیفی هستند و فیزیکالیسم نمیتواند این ویژگیهای کیفی را توضیح دهد زیرا؛ ممکن است ویژگیهای فیزیکی بدون ویژگیهای کیفی حضور داشته باشند (استدلال زمبی) ؛ کسی تمام قوانین فیزیک را بداند اما ویژگیهای کیفی را نداند (استدلال اتاق سیاه-سفید) ؛ قوانین فیزیکی ویژگیهای کیفی را توضیح نمیدهند.
۴– پاسخهای فیزیکالیسم
همان طور که گفته شد نکته مرکزی در انتقادات مطرح شده علیه فیزیکالیسم وجود آن چیزی است که ویژگیهای کیفی نامیده میشود. و دیدیم که استدلال زمبی، استدلال اتاق سباه-سفید و استدلال شکاف توضیحی هر سه بر این مسئله تأکید دارند که فیزیکالیسم قادر به توضیح ویژگیهای کیفی ذهن نیست. اما فیزیکالیسم چگونه میتواند به این انتقادها پاسخ گوید؟ در ادامه چند نوع پاسخ فیزیکالیستی را بررسی میکنیم.
۱- نفی ویژگی کیفی: برخی از فیزیکالیستها اساسا منکر وجود ویژگیهای کیفی هستند. یک روش برای نفی ویژگیهای کیفی پرداختن به انگیزه وضع چنین ویژگیهایی و انتقاد از آن است. به نظر میرسد مهمترین انگیزه طرفداران ویژگیهای کیفی نقش این ویژگیها در توضیح آن چیزی است که دانش شخص به ذهن خود نامیده میشود. فلاسفه عموما بر این باورند که دانش ما به ویژگیهای ذهنی خود، متفاوت از دانش دیگران نسبت به ویژگیهای ذهنی ما است. این تفاوت شامل ویژگیهای “خطا ناپذیری” و “دانش مستقیم” به ویژگیهای ذهنی خود است. به طور مثال، کسی را در نظر بگیرید که درد دارد. دانش چنین شخصی به درد خود خطا ناپذیر است. ممکن است کسی در تشخیص محل درد خود اشتباه کند (مثلا رایج است که افراد درد در ناحیه معده و قلب را اشتباه میگیرند)، اما کسی در این که آن چه تجربه میکند درد است اشتباه نمیکند. همچنین، دانش شخص به درد، متکی بر هیچ شاهد evidence)) و استنتاجی نیست. چنین ویژگیهایی منحصر به دانش شخص نسبت به ویژگیهای ذهنی خود است. دانش ما به ویژگیهای ذهنی درد دیگران، متکی بر شواهد رفتاری مثل ناله، گریه و سایر رفتارهای متناظر با درد است. همچنین دانش ما نسبت به وبژگیهای ذهنی دیگران خطا پذیر است. حال، پرسش این است که چه چیزی دانش مستقیم و خطا ناپذیر شخص به ذهن خود را ممکن میسازد؟ از نظر طرفداران ویژگیهای کیفی آن چه چنین چیزی را ممکن میسازد وجود ویژگیهای کیفی است. از آن جا که شخص ویژگیهای کیفی را به طور بی واسطه در مییابد دانش او به ویژگیهای ذهنی خود خطاناپذیر و مستقیم است.
۲− گفتیم برخی از فیزیکالیستها به وجود ویژگیهای کیفی اعتقاد ندارند. اما چطور میتوان دانش شخص به ذهن خود را بدون توسل به ویژگیهای کیفی توضیح داد؟ بر اساس ایدهای از ویتگنشتاین، مشکل اصلی فلسفه تلاش برای توضیح پدیدها ست. به عقیده ویتگنشتاین، به جای پاسخ به مسائل فلسفه باید ابهاماتی را رفع کرد که منجر به پدید آمدن آن سئوالات میشود. بر این اساس، دانش شخص به ویژگیهای ذهنی خود نباید به شکل یک دست آورد شناختی که محتاج توضیح است نگریسته شود. بلکه، دانش هر شخص به ذهن خود مفروض است مگر آنکه رفتار شخص خلاف آنرا نشان دهد.
۳− دستهای دیگر از فیزیکالیستها وجود ویژگیهای کیفی را انکار نمیکنند، همچنین استدلالهای مطرح شده در استدلال زمبی، اتاق سیاه-سفید و استدلال شکاف توضیحی را درست میدانند. از منظر این دسته از فیزیکالیستها تصور پذیری زمبی و سناریوی اتاق سیاه-سفید نشان دهنده نا درست بودن اینهمانی ویژگیهای ذهنی و فیزیکی نیست. استدلالهای اشاره شده تنها نشان میدهند که رابطه اینهمانی، یک صدق پیشینی (a priori) نیست. یک گزاره پیشینی گزارهای است که صدق آن مستقل از تجربه حسی است .بر این اساس، از منظر دستهای از فیزیکالیستها تصور پذیری زمبی و اتاق سیاه-سفید تنها نشان دهنده این است که صدق گزارۀ بیانگر این همانی میان ویژگیهای ذهنی و فیزیکی را نمیتوان مستقل از تجربه حسی دانست. دلیل این امر این است که شرط داشتن مفاهیم مربوط به ویژگیهای کیفی، تجربۀ حسی آن ویژگیها است. به عبارت دیگر، کسی که ویژگی قرمز بودن را تجربه نکرده باشد، نمیتواند برخوردار از مفهوم “ویژگی قرمزی” باشد. این استدلال نشان میدهد که چرا مری، دانشمند اتاق سیاه- سفید، پس از خروج از اتاق و دیدن شی قرمز دانش جدیدی کسب میکند. زیرا مری تا هنگامی که در اتاق سیاه- سفید است و تجربه بینایی قرمزی را ندارد، مفهوم ویژگی قرمزی را در اختیار ندارد. بر همین اساس، از آنجا که فیزیکالیسم و رابطه این همانی پیشینی نیستند، بطور پیشینی نمیتوان تصور جهان زمبی را انکار کرد.
۵- سخن پایانی
در ابن مقاله کوشش شد تا تز فیزیکالیسم معرفی ، و انتقادات وارد به آن بررسی شوند.
دیدیم که فیزیکالیسم به صورت این همانی میان ویژگیهای ذهنی و فیزیکی تعریف میشود. انگیزه اصلی حمایت از فیزیکالیسم در فلسفۀ معاصر توان آن در توضیح علیت ذهنی و چکونگیاند کنش ذهن و بدن است.
انتقادات وارد به فیزیکالیسم معرفی شدند:
۱) استدلال زمبی،
۲) استدلال اتاق سیاه-سفید،
۳) استدلال شکاف توضیحی.
گفتیم آنچه در این استدلالها مشترک است این است که فیزیکالیسم نمیتواند ویژگیهای کیفی مربوط به ویژگیهای ذهنی را توضیح دهد.
فیزیکالیست از دو طریق میتواند به این انتقادات پاسخ گوید:
۱) انکار ویژگیهای کیفی و توضیح دانش شخص به ذهن خود بدون توسل به ویژگیهای کیفی
۲) توسل به فیزیکالیسم پسینی.
برای مطالعه بیشتر:
• برای دنبال کردن تعریف فیزیکالیسم و تفاوت آن با ماتریالیسم:
Stoljar, D, 2010, Physicalism, Routledge
• برای مطالعه بیشتر در باره تز اینهمانی ذهن-بدن به مقاله کلاسیک زیر رجوع کنید:
Smart, J.J, 1959, “Sensations and Brain Processes”, Philosophical review
• استدلال زمبی اولین بار توسط سول کریپکی در کتاب نام گذاری و ضرورت (بخش سوم) ارائه شد. این کتاب توسط کاوه لاجوردی به فارسی ترجمه شده است.
• استدلال اتاق سیاه- سفید :
Jackson, F, 1986, “What Marry didn’t know”, Journal of Philosophy, XCI, 4
• برای پاسخ ویتگنشتاین به مسئله دانش به ویژگیهای ذهنین.ک (مقالههای 10و 11)
Wright, C, 2001, Rails to Infinity, Harvard university Press
• برای فیزیکالیسم پسین:
Loar, B, “phenomenal states”, reprinted in Chalmers، 2002
• بسیاری از مقالات کلاسیک فلسفه ذهن و اشاره شده در بالا در کتاب زیر گرد آوری شده اند:
Chalmers, D, 2002, Philosophy of mind, Oxford University Press
با تشکر فراوان از جناب صبوحی به خاطر مقاله ارزنده و پر مایه شون، و بخصوص زبان شسته رفته، روان ، دقیق و درخورمطلب شون که به راستی مثال زدنی ست در زمانی که اینهمه در تولید علم به زبان فارسی عقب هستیم… با احترام
آرش آریانی / 27 June 2012
با تشکر فراوان از جناب صبوحی به خاطر مقاله ارزنده و پر مایه شون، و بخصوص زبان شسته رفته، روان ، دقیق و درخورمطلب شون که به راستی مثال زدنی ست در عصری که اینهمه در تولید علم به زبان فارسی عقب هستیم.. با احترام
آرش آریانی / 27 June 2012
سلام اقای صبوحی.
مقاله تان گرچه خیلی روان بود اما بازهم لغات و اصطلاحاتی در ان بود که به قول یکنفر میل ریگ زیر دندان اندیشه گیر میکنند. یکی از انها اصطلاح “اینهمان” است که نمیدانم میتوان انرا با “هم تا” یا “همطراز” یا “همگون” یا “همانند” یا “همردیف” یا برابر یا هم-سنگ برابر دانست یا نه؟ یکی دیگر ترکیب “فرق فارق” بود که شاید با فرق شگرف همتا باشد. در مورد این مقوله فلسفه دکارت که بدن و ذهن را نا همتا میدانست باید عرض کنم که پزوهشکران علوم طبیعی تا اوایل قرن بیستم و شاید به همین به دلیل همین دوگانه گرایی بدن انسان وموجودات زنده را یک هویت ارگانیک میدانستند و به همین خاطر هم از ازمایش و تحقیق کردن در حیطه شیمی الی خودداری میکردند. نمی دانم این ها هم به فلسفه فیزیکالیزم ارتباط پیدا منکنند یا نه. شاید هم بنده از مقوله فلسفه بی اطلاع هستم و این زیگ ها زیر دندان خودم هستند تا در اندیشه فلسفی و نوشته شما.
خیلی ممنون
کاربر مهمان / 28 June 2012
سه انتقاد وارده بحث کمابیش ایراد بازی های ذهنی فلاسفه بوده، دنیل دننت در اکثر مقالات و کتب خود پاسخی مفصل به هر کدوم از این سه انتقاد بر فیزیکالیسم داده است که دوستان رو ارجاع میدم به کتاب های
consciousness explained
and
sweet dreams
مشکل اصلی “کوالیا” یا حس کیفی، نامفهوم و غیر قابل تعریف بودن اون هست،
برای رهایی از Cartesian theater یا همان بحث جدایی ذهن یا دنیای ذهنی و غیر قابل توضیح بودن اون توسط دنیای فیزیک ، مشکل در این است که ذهن یا آگاهی رو جریان سیال یک دست ببینیم، که مشکل ها و بیماری های مغزی نشان داده که اینطور نیست،
برای رهایی از این مشکل میشه اینطور مثال زد که من یا آگاهی یا دنیای ذهن یک ساخته بسیار سود مندی است همچون مرکز جرم اجسام، وجود خارجی ندارد اما برای تببین موجود در جهان خارج به او کمک میکند،
بحث دو گانگی ذهن و جسم یا مغز ، وجود ذاتی چیزی به نام من یا آگاهی یا ذهن، من رو یاد بحث ویتالیته یا ذات حیات میندازه، دانشمندا از توضیح حیات با داشته های فیزیکی شون وا موندن و رو به چیزی به نام ذات حیات اوردن ، که با پیشرفت علم و شکاندن حیات به اجزا کوچکتر قابل توضیح و تبیین توسط علم ، این بحث حل شد،
بحث من، آگاهی یا ذهن هم همینگونه هست و خواهد بود (همین حالا و در آینده نه چندان دور)
خشایار / 29 June 2012
عالی بود
کامران / 13 July 2012
با سپاس از زحمات گردانندگان تارنما
در صورت ممکن خواستار داشتن ایمیلی از آقای آرش آریانی هستم با سپاس فراوان
آرش آریانی / 22 May 2015