بعد از انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا  توسط موشک‌های سپاه پاسداران و اعلام خبر انصراف دونالد ترامپ از عملیات حمله هوایی به ایران در دقایق پایانی منتهی به آغاز این حمله، موجی از ترس و وحشت مردم عادی در ایران را فرا گرفته است. برخی تلاش می‌کنند با شوخی و خنده از شدت این شوک بکاهند و عده‌ای دیگر تلاش می‌کنند اینطور وانمود کنند که این مسائل ربطی به آنان ندارد. اما آیا اثرات روانی بالا رفتن سطح تنش میان ایران و آمریکا قابل انکار است؟

مشقت هر روزه برای بقا. و اینک خطر جنگ، خطر ترکیب فلاکت با بمب

ترسی که اکنون در جامعه ایران از جنگ شکل گرفته آنچنان عمیق و درونی است که شاید فقط بتوان آنرا با حس درونی زنان ایران بعد از اسیدپاشی‌های سریالی مقایسه کرد. هنگامی که موج اسیدپاشی‌ها در ایران آغاز شد و پلیس ایران عملاً با ناتوانی در بازداشت اسیدپاشان این شایعه را قوت بخشید که اسیدپاشان اعضای بسیج و عواملی مذهبی هستند که تلاش دارند در دل زنانی که معتقد به رعایت حجاب اجباری به شکل مورد نظر حکومت نیستند هراس ایجاد کنند. وحشت عمومی در دل زنان ایران در آن زمان بسیار شبیه به وحشت عمومی از خطر جنگ در بین عموم مردم است، با این تفاوت که در هراس از جنگ مردان ایران نیز در برابر این خظر مصونیت ندارند.

به عنوان مشاهده‌گری که فعالیت اصلی او رصد مداوم جامعه ایران است می‌توانم با قاطعیت بگویم هنگامی که در دولت محمود احمدی‌نژاد اسرائیل را مدام تهدید به حمله هوایی به مراکز هسته‌ای ایران می‌کرد هرگز خطر جنگ به شکلی که اکنون برای مردم ایران جدی است، وجود نداشته است.

در تمام ایام پس از خروج آمریکا از برجام نیز ترس از جنگ به این شکل همه‌گیر نشده بود اما در زمانی بسیار کوتاه تقریباً همه مردم ایران از مواضع و توئیت‌های دونالد ترامپ باخبر شده‌اند و حالا خطر جنگ برای آنها جدی شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید نظرات تعدادی از مردم کوچه و بازار است. تلاش شده که صحبت‌ها عینا منتقل شوند. انتخابی که شده برای پوشاندن طیف نظرات شنیده شده است. همه نظر شبیه فکر کردن با صدای بند است. آنها لبریز از تردید هستند. معلوم نیست آنچه افراد مختلف به زبان می‌آورند ناشی از اندیشه و تصمیم آنهاست یا تلاشی برای کاهش فشارهای درونی خود.

پای صحبت مردم

■ یک خانم کارمند می‌گوید از خبر حمله سپاه به پهپاد آمریکایی را از طریق اینترنت و در راه بازگشت به خانه مطلع شده است: «من عادت دارم بین راه موزیک گوش می‌دهم تا سر و صدای خیابان و ترافیک اذیتم نکند. وقتی خبر را خواندم اولش نمی‌دانستم پهپاد یعنی چی. کنجکاو شدم بیشتر در تلگرام و اینترنت سرچ کردم. وای هر دفعه که صفحه را بالا و پائین می‌کردم یک خبر جدید می‌آمد. معلوم بود یک خبر معمولی مثل بقیه خبرها نیست.»

چیزی که این خانم در ادامه می‌گوید دارای نکات جالبی است. او از پدر و مادر مسن خود صحبت می‌کند که پیگیرتر از او اخبار داخلی و خارجی را از طریق گوشی‌های هوشمند خود دنبال می‌کنند.

او ادامه می‌دهد: «وقتی من رسیدم خانه آنها بیشتر از من خبر داشتند چه پیش آمده. ساعت ۱۲:۳۰می‌خواستم بخوابم ولی پدرم نگذاشت. مادرم می‌گفت امشب حمله می‌کنند. من به آنها می‌خندیدم که این حرفها مسخره است. پدرم هر چی کنسرو، لوازم پانسمان و غذای خشک بود را جمع کرده بود توی یک ساک. گفت لباس کامل بپوش که اگر آژیر زدند لخت نباشی. کلی توی دلم به آنها خندیدم ولی صبح که بلند شدم فهمیدم واقعاً داشته جنگ می‌شده و پدر و مادرم فهمیده بودند.»

■ یک مهندس شاغل در بخش دولتی می‌گوید «دیشب نخوابیدیم» و می‌گوید: «اگر حکومتی یک درصد به فکر مردم باشد به خاطر یک هواپیمای بدون سرنشین جنگ به راه نمی‌اندازد. در فیلمی که منتشر شد افراد سپاه با خوشحالی الله اکبر می‌گویند. من نمی‌فهمم این چرا باید خوشحالی داشته باشد. آن آقای سپاهی که با هیجان دارد فریاد می‌زند اگر شب بمباران می‌شد باز الله اکبر می‌گفت؟ یک لحظه با خودشان فکر نمی‌کنند اگر کشته شوند چه بر سر خانواده و نزدیکان آنها می‌آید.»

 ■ یک مامور سد معبر شهرداری که سعی کرده است با پیراهن آستین بلند خالکوبی‌های خود را بپوشاند اما روی صورتش چند جای بریدگی است می‌گوید: «آقا من دیگه مطمئن شدم امسال جنگ میشه. هیچ کاریش هم نمیشه کرد. الکیه. آخه کدوم خری میاد هواپیمای آمریکا را بزنه؟ من نمی‌دونم این آخوندها چه مرگشونه؛ چی فکر می‌کنند پیش خودشون؟ اگر جمهوری اسلامی از راس کار بره، روی این کره زمین به این بزرگی یک سوراخ موش برای فرار پیدا نمی‌کنند. آدم باشید بتمرگید سر جاتون آخه.»

■ یک میوه‌فروش می‌گوید افرادی را می‌شناسد که اقدام به خرید اسلحه کرده‌اند و آماده هستند وقتی جنگ شروع شد انتقامشان را از حکومتی‌ها بگیرند.

او به حال کسانی که نمی‌دانند در کشور چه خبر است غبطه می‌خورد: «خوش به حال اونها. به خدا خوش به حال اونها. کسی که بدونه توی مملکت چه خبره و  چی قراره بشه به اباالفضل شب نمی‌تونه بخوابه. میره روی هوا. سنگ روی سنگ بند نیست. جوری شده که الان لاستیک ماشین بترکه همه مردم می‌ریزند بیرون. بمب که لاستیک نیست. آمریکا یکی بزنه قیامت میشه.»

■ یک کارگر بخش ضایعات که درک سیاسی او در نثار درود و رحمت به «آن خدابیامرز» خلاصه می‌شود در صحبتهایی که هیچ رنگ و بویی از شوخی ندارد می‌گوید: «بزنه. دمش گرم اگر وجود داشته باشه و بزنه. هیچ راهی برای نجات ایران از دست آخوندها نیست جز اینکه آمریکا حمله کنه. صبح تا شب مهمان دعوت می‌کنند در ماهواره حرفهای مفت می‌زنند. از وقتی یادم هست سیاسی‌ها دارند فقط حرف می‌زنند ولی کو؟ چی شده تا حالا؟»

■ یک کارگر دیگر اما می‌گوید که «ما جنگ نمی‌خواهیم.» او جوشکار ساده است. می‌گوید «تنها کاری که توانستم گیر بیاورم حقوقش یک میلیون و هفتصد هزار تومان بدون بیمه است که نهصد هزار تومان آن می‌رود برای اجاره خانه».

طبق شرح حالی که از خود می‌دهد زندگی بسیار دشواری دارد. او از کلمه «استیصال» برای توصیف شرایط زندگی خود استفاده می‌کند با این حال نظرات سیاسی او با آنچه که انتظار می‌رود متناسب با استصیال باشد تفاوت دارد: « مردم حق دارند که خسته باشند؛ من هم خسته‌ام. کشور ما مثل یک خانه است که هیچ چیزش درست نیست. یک روز شیر آب خراب است و یک روز برق قطع است. پشت بامش آب می‌دهد، چاه پر شده، دیوار ترک خورده و … اما کلنگ برداریم خانه را خراب کنیم که چه فایده‌ای ببریم؟ می‌گویند آمریکا حمله کند که آخوندها بروند. این کار یک روز و یک ماه نیست. چند سال مجبور می‌شویم مثل عراق و یمن زندگی کنیم. جنگ فقط خراب می‌کند. راه درستش این است که مثل دی]ماه ۱۳۹۶[ تظاهرات کنیم. من خودم بودم. مردم اگر سفت گرفته بودند می‌توانستیم کاری بکنیم. تهران ضعیف بود ولی.»

■ یک خانم آموزگار برداشتی از وضعیت ایران ارائه می‌دهد که به گفته خودش بر مبنای احساسی است که از زندگی در این اوضاع دارد. او می‌گوید: «جنگ می‌شود. این را می‌دانم جنگ می‌شود. کاش می‌توانستیم کاری کنیم که جلوی آنرا بگیریم ولی مسئولان کشور کارهایی می‌کنند که شرایط مردم بدتر شود.»

■ خانمی که مسئول صندوق یک فروشگاه زنجیره‌ای است می‌گوید: «من نمی‌دانم چقدر جدی است. همه درباره این صحبت می‌کنند که قرار بوده حمله کنند ولی نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که کنسل شده.» او مقداری درباره نظرات خودش صحبت می‌کند و سپس با دست به یک نقطه از فروشگاه اشاره می‌کند. او به قفسه‌ای اشاره می‌کند که مربوط به کنسرو  ماهی است. من در آن چیز غیر طبیعی نمی‌بینم اما او می‌بیند. «از وقتی تن ماهی گران شد فروش آن پائین آمده است. از روی اجناسی که برای ما می‌آید مشخص است. مثلاً روغن مایع تغییر نکرده. یک دوره مردم هجوم آوردند و فروشگاه را خالی کردند اما چند ماهی است وضعیت روغن معمولی است. از پارسال که دلار گران شد فروش بعضی چیزها مثل تن ماه، دستمال توالت، لوازم بهداشتی، لبنیات و… از نصف کمتر شده. بعضی چیزها مصرفش بالا رفته مثل کنسرو بادنجان، تخم‌مرغ و…

دیروز و امروز فروش کنسرو ماهی تُن بالا رفته. همینطوری به همکارم گفتم انگار وضع مردم خوب شده دوباره ماهی تُن می‌خرند. گفت برای بمباران می‌خرند.»

از او می‌پرسم آیا از خریداران در این رابطه سوال کرده است؟ پاسخ می‌دهد: «من نپرسیدم ولی حتماً یه چیزی هست که اینطوری شده. نمی‌دانم برای بمباران است یا چیز دیگر؛ روزهای دیگر اینطوری نبود. خودم امروز می‌خواهم چند تا ببرم خانه. بد نیست توی خانه باشد. والا از این حکومت هیچی بعید نیست. شانس که نداریم؛ می‌بینی فردا دوباره چندتا کشتی را منفجر کردند و جنگ شد.»

■ خانمی مسن و خانه‌دار می‌گوید: «لعنت به پدر و مادر سپاه و آخوندها. هیچ کس از اینها خوشش نمی‌آید جز حقوق‌بگیرهای خودشان ولی جنگ راهش نیست. زمان جنگ ایران و عراق مگر ندید چه وضعیتی داشتیم. چقدر جوانها می‌میرند، چقدر مردم خانه‌ خراب می‌شوند. برگردیم به جنگ فقط گردن آخوندها را کلفت‌تر می‌کنیم. خود مردم باید یک کاری بکنند که از این وضعیت نجات پیدا کنیم.»

■ یک عکاس معتقد است «پرسش از مردم درباره جنگ کاری احمقانه است.» او چنین استدلال می‌کند که نظر مردم درباره جنگ اهمیت ندارد و تنها کسی که می‌تواند جنگ راه بیاندازد یا جلوی جنگ را بگیرد «خود خامنه‌ای است.»

■ یک خانم دانشجو تمایل دارد از تریبونی که به دست آورده برای صحبت با «آقای خامنه‌ای» استفاده کند. به او نمی‌گویم کارش نتیجه‌ای خواهد داشت یا خیر. گوش دادن به صحبتهایش را ترجیح می‌دهم: «آقای خامنه‌ای این درست نیست که ما مردم ایران به خاطر سخنرانی‌های شما عذاب بکشیم. مردم دیگر تحمل ندارند. هیچ کس در این کشور حال و حوصله ندارد. خانواده‌ها کمتر با هم حرف می‌زنند. مردم افسرده‌اند.

آقای خامنه‌ای من دانشجوی دانشگاه تهران هستم که به اندازه خودش معتبر است و افرادی که در آن قبول می‌شوند جزء افراد باهوش کشور هستند. یکی از همکلاسی‌های ما که معدل همه ترمهای او بالای ۱۷ بوده خانواده‌اش گفتند باید برگردد چون با اینکه در خوابگاه زندگی می‌کند هزینه ماهیانه او را ندارند که برایش بفرستند. آقای خامنه‌ای این دانشجو الان دارد با کارهایی که نمی‌خواهم بگویم خرج تحصیل خودش را در می‌آورد. اگر دختر خود شما بود راضی بودید؟ فرق این دختر با دختر شما چی هست که ایشون در کشور انگلیس با آقای حداد عادل خرید می‌کند ولی همکلاسی من شبها یک ساعت در حمام خودش را می‌شوید چون از خودش متنفر شده و بعید نیست کارش به خود کشی بکشد.

آقای خامنه‌ای اگر جنگ بشه مسئولش شما هستید چون اگر مذاکره کنید هیچ اتفاقی نمی‌افته. به خاطر چند تا موشک دارید با زندگی مردم بازی می‌کنید. حالا چی میشه مذاکره کنید؟ اگر مذاکره کنید شاید به توافق نرسید ولی حداقلش این است که می‌توانید جلوی جنگ را بگیرید.»

■ یک مادر ایرانی که به تنهایی سرپرستی کودکان خود را بر عهده دارد می‌گوید «از جنگ می‌ترسم چون وقتی برای طلاق گرفتن از شوهر معتادم می‌جنگیدم فهمیدم اگر در این کشور پول و پشتیبان نداشته باشی خیلی راحت می‌توانند حقّت را بخورند. وقتی از قاضی دادگاه خانواده تا یک کارمند ساده دادگستری به ما زن‌ها در ایران رحم نمی‌کنند و برای وظایف قانونی که باید انجام بدهند بیشرمانه‌ترین حرفها را به ما زنها می‌زنند چطور توقع داشته باشیم یک سرباز خارجی به حقوق ما احترام بگذارد.»

او می‌گوید اگر جنگ بشود جایی را ندارد که به آنجا پناه ببرد و نمی‌داند چطور باید در شرایط جنگ از کودکان خود مراقبت کند. او از دولت آمریکا «خواهش» می‌کند به ایران حمله نکند اما اگر حمله کرد به جای مردم ایران «اینها» را بکشد. «حداقل جوری نشود که اینها عفور بشوند.»

■ یک تراشکار حاشیه نشین با سه فرزند که یکی از دلایل مهم رضایت او به بمباران ایران توسط هواپیماهای آمریکایی نابودی خانه‌های مالکانی است که «خون مستاجران را می‌خورند» در مورد احتمال وقوع جنگ بین ایران و آمریکا می‌گوید: «راستش را بخوام بگم واسه من فرقی نداره. کار آدمیزاد نباید به اینجا بکشه که مال ما کشیده. حالا چند وقت؟ اگر می‌گفتند شش ماه صبر کنید _یعنی آخرش معلوم بود،_ ما حرفی نداشتیم ولی آخرش کجاست؟ آخر نداره. از زمان احمدی‌نژاد شروع شده همینجوری بدتر و بدتر تا رسیده به اینجا که همه چی از دست رفته. خوب آمریکا بزنه. بزنه تمامش کنه همه‌مون تکلیف خودمون را بدونیم راحت بشیم.

این از من. از نظر من بزنه بهتره تا اینطوری بره جلو. ولی ما نگران زن و بچه‌مون هستیم. پریشب خوابیدیم صبح گفتند هواپیماها روی هوا بوده که ترامپ گفته برگردید. خدا به همه‌مون رحم کرد. اگر زده بود یعنی الان توی جنگ بودیم. ترس ما جنگ نیست ما از این حکومت بیشتر می‌ترسیم. این حکومت به مردم رحم ندارد؛ از اجنبی بدتر است. آمریکا موشک‌ها را می‌زنه روی ساختمون دولت ولی اگر شلوغ شود اینها اسلحه را می‌گیرند روی مردم. رحم نمی‌کنند به کسی. این را از من داشته باش چند سال دیگر بگو یه آدمی بود، هیچ‌کاره بود ولی عقلش می‌رسید و اینجا را می‌دید. این حکومت به مردم رحم نمی‌کنه اگر مطمئن بشه کارش تمومه هرچی از مردم دستش برسه به آتش می‌بننده. مردم ایران بی‌غریت نیستند؛ از همین می‌ترسند که کاری نمی‌کنند.»


از همین نویسنده