اکبر گنجی − صادق لاریجانی (متولد ۱۳۳۹ نجف) پلههای ترقی در ساختار سیاسی را خیلی سریع طی کرده است. در سال ۱۳۷۷ به عنوان نمایندهی دورهی سوم مجلس خبرگان رهبری از استان مازندان به مجلس راه یافت.
در سال ۱۳۸۰ توسط آیت الله خامنهای به عنوان یکی از فقهای شورای نگهبان منصوب شد. در ۲۴ مرداد ۱۳۸۸ از سوی رهبر جمهوری اسلامی بر کرسی ریاست قوهی قضائیه نشست.
به تبع آن، در این مدت عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است.
علاوه بر اینها، وی اینک یکی از اعضای هیأت رئیسهی مجلس خبرگان رهبری است.
لاریجانی و علوم انسانی
لاریجانی در زندگینامهی خودنوشتاش آورده که از سالها پیش نسبت به موضوع تهاجم فرهنگی غرب- طرح شده از سوی آیت الله خامنه ای- حساس بوده است. او مینویسد:
“پس از چندی حس کردم تهاجم فرهنگی غرب کمی از تهاجم نظامی آن ندارد و لذا در حد وسع خویش و با بضاعتی مزجاه همّ خویش را در مقابلهی با این تهاجم فرهنگی قرار دادم. تهاجمی که ایمان مردم را هدف گرفته و قطعاً در راستای اهداف شوم استعماری است. چون نیک میدانند این کشور اسلامی با ایمان مردم زنده مانده است نه تجهیزات مادی و اقدامات نظامی” (
منبع).
محل نزاع نوشتار کنونی مدعای ستبری است که لاریجانی اخیراً علیه روشنفکران مطرح کرده است.
او در ۱۰/۳/۹۱ در جلسهی مسئولان عالی قضائی گفته است:
“مصلحت امت اسلام در تبعیت از ولایت فقیه است و در طول تاریخ تا کنون هیچ فقیهی کشور را نفروخته است اما از میان روشنفکرانی که همواره خواهان کمرنگ شدن و حذف اسلام از زندگی و راه و حرکت مردم ایران بودهاند کسانی کشور را فروختهاند.”
این مدعا در ۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ از سوی علی شریعتی بیان شده بود. لاریجانی ۴۲ سال بعد مدعای شریعتی را تکرار کرده است.
لاریجانی از ناقدان علوم انسانی است. او یکی از مدافعان نظریهی اسلامی کردن علوم انسانی است. وی بیش از ۱۶ کتاب منتشر کرده و با فلسفهی غرب آشناست. سخن او این است که از منظرهای گوناگون میتوان به انسان نگریست و بدین ترتیب علوم انسانی مختلفی زاده خواهد شد. کتاب و سنت نیز “نگاه خاص” به انسان دارند، این نگاه متفاوت از نگاه غربیان به انسان است. او مخالف تعطیل کردن “علوم انسانی غربی” است. راهبرد او این است. اول- کشف پیش فرضهای علوم انسانی چون فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی، و غیره. دوم- کشف دیدگاه کتاب و سنت دربارهی انسان. سوم- تطبیق این دو دیدگاه با یکدیگر.
او برای نشان دادن تفاوت دیدگاه به موضوع همجنس گرایی- به تعبیر او همجنس بازی- اشاره کرده و میگوید:
“اخیرا شنیدهام که از یکی از روشنفکران نظرش را دربارهی هم جنسبازی پرسیدهاند که وی مطرح کرده من نمیدانم چه باید گفت. چرا ما زیربناهایی را میپذیریم که ما را به اینجاها بکشاند؟ وقتی یک مسئول دستگاه قضایی این کتاب را به بنده میدهد معلوم میشود که اینها اثر خود را گذاشته است…این اندیشمند امروز به جایی رسیده که وقتی از وی دربارهی همجنسبازی سوال میشود میگوید من نمیتوانم دربارهی این موضوع و درستی و غلط بودن آن اظهار نظر کنم. این اندیشمند میگوید دورهی تکلیفها گذشته است و امروز زمانی است که باید به حقوق انسانها توجه شود. که این موضوع جای تاسف دارد.” (
منبع)
این سخنان ناظر به سخنرانی عبدالکریم سروش در شهر تورنتوی کاناداست. به گمان لاریجانی بدیهی است که یک مسلمان باید مخالف همجنس گرایی باشد، اما گویی روشنفکری مقتضای تأسف باری دارد.
تکرار مدعای شریعتی
لاریجانی یکی از مدافعان نظریهی ولایت فقیه است. سهل است او با احکام ولی فقیه مناصب سیاسی را در اختیار گرفته است. شاید برخلاف انتظار نباشد که او به عنوان یک فقیه، مدافع فقیهان و ناقد روشنفکران باشد. اما دوری از جادهی انصاف خلاف انتظار است. شاید همین هم خلاف انتظار نباشد، برای این که لاریجانی نزدیک سه سال است که ریاست دستگاه سرکوب جمهوری را برعهده دارد و دستگاه تحت امر او مخالفان و ناقدان را بازداشت و شکنجه و محکوم کرده و میکند. بازداشتگاه ها، بازجوییها و شکنجهها بهترین تجلی گاه فقه و فقاهت این فقیهاند.
محل نزاع نوشتار کنونی مدعای ستبری است که لاریجانی اخیراً علیه روشنفکران مطرح کرده است. او در ۱۰/۳/۹۱ در جلسهی مسئولان عالی قضائی گفته است:
“مصلحت امت اسلام در تبعیت از ولایت فقیه است و در طول تاریخ تا کنون هیچ فقیهی کشور را نفروخته است اما از میان روشنفکرانی که همواره خواهان کمرنگ شدن و حذف اسلام از زندگی و راه و حرکت مردم ایران بودهاند کسانی کشور را فروختهاند.” (
منبع).
این مدعا در ۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ از سوی علی شریعتی بیان شده بود. لاریجانی ۴۲ سال بعد مدعای شریعتی را تکرار کرده است.
به مدعای علی شریعتی بنگرید:
“در تمام جامعههای اسلامی که در صد سال اخیر با تمدن جدید آشنا شدند و با مسائل اقتصادی و سیاسی و نظامی اروپا سر و کار پیدا کردند نگاه کنید، پای یکی از این قراردادهای سیاهی را که در این یک قرن و بیش از یک قرن تدوین شده و این قراردادهای شوم استعماری که در میان کشورهای اسلامی افریقا و آسیا با امپریالیسم منعقد گردیده، یعنی تحمیل گردید، زیر یکی از این قراردادها امضای یک عالم اسلامی وجود ندارد. متأسفانه و با کمال شرمندگی همهی امضاها از تحصیلکردههای مدرن و روشنفکر و امروزی و غیر متعصب و دارای جهان بینی باز و اومانیستی و مترقی و غیر مذهبی است! حتی اگر یکی از میان این عوامل میخواسته خود را بفروشد و پای قرارداد استعماری را امضاء کند، اول عمامه و قبا و عبا را میکنده و ریش میتراشیده و فکل میبسته و یک سفری به فرنگ میرفته است و در رودخانهی تایمز غسل تعمیدش میدادهاند و بعد بر میگشته و تصحیف حر میشده و آلت فعل و بالاخره به نام یک شخصیت متجدد و مترقی اروپایی مآب غیر مذهبی امضأ میکرده است (تقی زاده)” (علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۵ ، صص ۹۲- ۹۱. تمام کلمات سیاه شدهی این جمله از خود شریعتی است).
نقد مدعای دیروز شریعتی و مدعای امروز لاریجانی
این مدعا از جهات عدیده مخدوش است و شواهد و قرائن تاریخی مبطل بسیار دارد. به نکات زیر توجه کنید:
یکم- فقیهان در دوران استعمار ریاست کشور را در دست نداشتهاند تا پای قراردادهای استعماری را امضا کنند یا کشور را بفروشند. فرض کنید که من مدعی شوم: “خاندان اکبر گنجی هیچ گاه پای هیچ قرارداد استعماری را امضا نکرده و لذا وطنفروشی نکرده است”. خوب ناقدان میپرسند: مگر خاندان تو کارهای بودهاند تا وطنفروشی کنند؟ از این جهت این امر هیچ فضیلتی برای خاندان گنجی یا فقیهان به شمار نمیرود.
دوم- فروش کشور چه معنایی دارد؟ مگر کشور را میتوان فروخت تا روشنفکران آن را فروخته باشند؟ این چه نوع اتهامی است که شخص اول دستگاه قضایی کشور متوجه روشنفکران میکند؟
سوم- شاید منظور جداکردن بخشی از سرزمینهای ملی و بخشش آن به کشورهای دیگر باشد؟ اگر چنین است، کدام روشنفکران چنین کرده اند؟ مگر آن که لاریجانی مدعی شود که هرکس روحانی و فقیه نیست، روشنفکر است. روشن است که روشنفکر نامیدن کلیهی غیرروحانیون، مدعایی باطل است. به دورانهایی که ایران درگیر جنگ شده و سپس مجبور به بخشش بخشهایی از سرزمین خود شده است، بنگرید. آیا زمامداران حاکم گروه فاقد طبقهی روشنفکران بوده اند؟ روشنفکر نامیدن پادشاهان قاجار (فتح علی شاه) مدعای نامعقولی است که حتی بعید است از زبان یک فقیه برون آید. هرکس فقیه یا از صنف روحانیت نیست، غیر فقیه و غیر روحانی است، نه روشنفکر. تنها تعداد محدودی از غیر فقیهان و غیر روحانیون روشنفکر به شمار میروند. محمد رضا شاه پهلوی بحرین را بخشید. آیا چون او فقیه و آخوند نبود، پس روشنفکر بود؟
چهارم- عهدنامههای گلستان و ترکمان چای شاید بدنامترین قراردادهای تاریخ ایران باشند. این قراردادها که نتیجهی شکست ایران در جنگهای ایران و روس بود، به جدا شدن بخشهای وسیعی از خاک ایران منتهی شد. ایرانیان هرگاه میخواهند یک توافق به دولتهای خارجی را مذمت کنند، آن را با عهد نامهی “ننگین ترکمان چای” مقایسه میکنند. به عنوان نمونه آیت الله خامنهای در سخنرانی ۱۴/۳/۹۱ گفت:
“حتّى در زمینهى حفظ تمامیت ارضى کشور، حفظ حاکمیت دولتها، ضعف خجالتآورى را در این دورانِ دویست ساله مشاهده و تجربه کردیم. در همین دورانِ دویست ساله است که معاهدهى ذلتبار ترکمانچاى و قبل از آن، معاهدهى گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا کردند.” (
منبع)
جنگ دوم ایران و روس با احکام جهادی فقیهانی چون ملا احمد نراقی- صاحب عواید الایام و نظریه پرداز ولایت فقیه- آغاز شد. فقیهان در محل اقامت فتح علی شاه گرد آمده و حکم جهاد صادر کردند. اگر آنها چنان نکرده بودند، بخش وسیعی از سرزمینهای ایران از دست نمیرفت. آیت الله سید محمد طباطبایی (۱۲۴۲- ۱۱۸۰ قمری) و شیخ جعفر کاشف الغطأ با نوشتن رسالههای جهادیه و صدور فتوای جهاد حکومت را وادار به جنگ با روسیه کردند. آیت الله طباطبایی به فتح علی شاه نوشت که اگر اقدام به جهاد با روسیه نکند، خود برای آن قیام خواهد کرد. شاه از ترس فقیهان اقدام به جنگ با روسیه کرد. سپهر دربارهی اجتماع فقیهان در حضور فتح علی شاه نوشته است:”این جملهی مجتهدان که انجمن بودند به اتفاق فتوا دادند که هر کس از جهاد با روسیان باز نشیند از اطاعت یزدان سر بر تافته و متابعت شیطان کرده است” (ناسخ التواریخ ، محمّد تقی لسان الملک سپهر ج ۱ ـ ۳۶۵/۲ اساطیر تهران).
سپس فقیهانی چون آیت الله طباطبایی، آیت الله محمد جعفر استر آبادی ، ملا محمد تقی برغانی ، میرزا عبدالوهاب قزوینی ، ملا احمد نراقی ، سید نصرالله استر آبادی ، سید محمد قزوینی ، سید عزیزالله مجتهد طالشی و آخوند ملا محمد مامقانی جهت پشتیبانی از جنگ به تبریز رفتند. پس از شکست در جنگ، بسیاری از مردم به فقیهان توهین و آنها را مسخره میکردند. آیا فقیهان عامل اصلی این وطنفروشی نبودند؟ اساساً فقیهان حکومت را حق خود میدانستند و فتح علی شاه به نیابت از آنها حکومت میکرد. اما مضحک تر از همه روشنفکر قلمداد کردن فتح علی شاه توسط “فقیه زندانبان” است.
پنجم- فقیهان رضا شاه را عامل انگلستان به شمار میآورند. به گفتهی آنها بریتانیا رضا شاه را با کودتا بر سر کار آورد. به عنوان نمونه آیت الله خامنهای در مراسم سالگرد آیت الله خمینی در ۱۴/۳/۹۱ در این باره گفت:
“در همین دوران بود که دولت انگلیس آمد حکومت پهلوىها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب کردند، از یک مرکز فرودستى او را بالا کشیدند، به سلطنت کشور رساندند و سلطنت او را در کشور به صورت یک قانون درآوردند و همهى امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود.” (
منبع)
رضا شاه میخواست نظام پادشاهی را به نظام ریاست جمهوری مبدل سازد. نامدارترین فقیهان در مقابل او ایستادند و وی را قانع ساختند که پادشاه ایران شود. فقیهان در مراسم تاج گذاری او شرکت داشتند. پس فقیهان به جای آن که کاری کنند که رضا شاه یک دوره رئیس جمهور باشد و برود، عامل انگلستان و فرزند آمریکایی اش- باز هم به گفتهی فقیهان- را برای مدت ۵۷ سال بر ایران حاکم کردند. آیا به پادشاهی رساندن عامل بریتانیا- مدعای فقیهان- وطنفروشی نبود؟
ششم- در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق، آیت الله کاشانی و آیت الله بهبهانی با کودتاگران همکاری کردند. بیت آیت الله کاشانی از آمریکاییها پول دریافت کرد. به نوشتهی مارک گازیوروسکی: “صبح روز ۱۹ اوت (۲۸ مرداد) دو تن از مامورین سیا به نامهای بیل هرمن و فرد زیمرمن با آرامش ملاقات کردند و مبلغ ۱۰ هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین بهنظر میآید که کاشانی ترتیب آن را داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیهی بازار به مرکز تهران روانه شود” (مارک گازیوروسکی، کودتای اوت ۱۹۵۳، ترجمهی غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار، ص ۳۷؛ هم چنین: مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، ج۲، ص ۱۱۸).
آیت الله کاشانی در پاسخ به پرسش اخبار الیوم مبنی بر این که بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: “پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه” (کیهان، ۱۷/۶/۱۳۳۲). به گفتهی او بزرگترین اشتباه مصدق پروژهی جمهوری کردن نظام سیاسی ایران بود:”مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد” (کیهان ، ۱۷/۶/۱۳۳۲). آیت الله کاشانی آن گاه مصدق را به خیانت به کشور و مجازات مرگ محکوم میکند. میگوید:
“این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بودهاست.تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد.طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است” (کیهان، ۱۷/۶/۱۳۳۲).
آیا مشارکت در کودتای ۲۸ مرداد و دریافت پول از آمریکا وطنفروشی نبود؟
آیت الله بروجردی روابط خوبی با شاه و دربار داشت و پس از کودتای ۲۸ مرداد نیز از رئیس دولت کودتا و شاه حمایت میکرد. سپهبد زاهدی نخست وزیر دولت کودتا طی تلگرافی در ۶/۶/۱۳۳۲ به آیت االله بروجردی نوشت:
“حضور محترم حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی دام ظله. به عرض عالی میرساند بهمناسبت حلول عیدسعید غدیرخم ـ که بزرگترین اعیاد مذهبی میباشد ـ تبریکات خالصانهی خود را تقدیم و در انجام خدمتی که به مبادی مقدس دین حنیف اسلام و حفظ میهن و رفاه مردم برحسب امر مطاع شاهانه برعهده دارد از انفاس قدسیه آن پیشوای روحانی بزرگ یاری میطلبد. ارادتمند سپهبد فضلالله زاهدی نخستوزیر. ششم شهریور ماه ۱۳۳۲” (
پاسخ آیت الله بروجردی به پیام زاهدی به شرح زیر بود:
“بسماللهالرحمنالرحیم. جناب آقای سپهبدفضلالله زاهدی نخستوزیر دام اجلاله. به عرض میرساند مرقوم محترم که متضمن تبریک عیدغدیرخم که اعظم اعیاد مذهبیه است بوده واصل گردید. مرجو آنکه خداوند عز شأنه جنابعالی را در انجام وظایف دینیه که در این موقع خطیر به عهده گرفتهاید اعانت فرموده و عامهی مسلمین را از برکات عیدسعید بهرهمند فرماید. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته ۱۹ ذیحجه ۱۳۷۲ حسین الطباطبایی البروجردی”.
به گفتهی اردشیر زاهدی در خاطراتش ، در آستانهی کودتای ۲۸ مرداد، فقیهان برجستهای چون آیتالله بروجردی، حکیم، کاشانی و شهرستانی با مصدق مخالف شده بودند و از شاه میخواستند که او را عزل کند. منابع تاریخی از دیدار آیتالله هبهالدین شهرستانی با شاه در دورهی کوتاه اقامت وی در بغداد ـ بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد ـ سخن به میان آمده است (حسین مکی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و رویدادهای متعاقب آن، ص ۲۶۳). شاه پس از ترک بغداد و عزیمت به رم، یک تلگراف برای آیت الله بروجردی ارسال میکند. آیت الله بروجردی در پاسخ او مینویسد:
“حضور مبارک اعلیحضرت همایون خلدالله تعالی ملکه ـ تهران. تلگراف مبارک که از رم مخابره فرموده بودید و مبشر سلامت اعلیحضرت همایونی بود موجب مسرّت گردید. نظر به آنکه تصمیم مراجعت (شاه از رم به ایران) فوری بود، جواب تأخیر شد. امید است ورود مسعود اعلیحضرت به ایران مبارک و موجب اصلاح مقاصد دینیه و عظمت اسلام و آسایش مسلمین باشد. حسین طباطبایی البروجردی”.
حال میتوان پرسید: از نظر فقیهان شاه وطنفروش بود یا مصدق؟ فقیهان از کدامیک حمایت به عمل آوردند؟ در این که فقیهان شاه را وطنفروش قلمداد کرده و میکنند، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
هفتم- صدام حسین به ایران تجاوز کرد و شورای امنیت سازمان ملل نیز عراق را به عنوان متجاوز رسماً اعلام کرد. اما آیت الله خمینی با بیان سخنان تحریک آمیز در اقدام او مشارکت داشت (در مقالهی “نقش آیت الله خمینی در آغاز جنگ” به این مسئله پرداخته ایم. رجوع شود به کتاب: بود و نمود خمینی، وعدهی بهشت، برپایی دوزخ، صص ۵۶۰- ۵۴۳). پس از فتح خرمشهر کشورهای عربی حاضر به پرداخت حدود ۶۰ میلیارد دلار خسارت به ایران شدند، اما آیت الله خمینی و دیگر فقیهان این پیشنهاد را رد کردند. شعار آیت الله خمینی این بود:”جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم“. صدها هزار جوان ایرانی در جنگ کشته شد، تعداد بیشتری زخمی گردیدند، یک هزار میلیارد دلار خسارات مادی به کشور وارد آمد، کار که به شکست انجامید، آیت الله خمینی جام زهر را نوشید و نامهی محرمانهی به مسئولان نظام را نوشت که بعدها توسط هاشمی رفسنجانی منتشر شد. تا ۱۳ روز پیش از پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ شورای امنیت، آیت الله خمینی پذیرش صلح را خیانت به پیامبر اسلام قلمداد میکرد. بهترین جوانهای ایران زمین دلیرانه از کشور خود در جنگ دفاع کردند. اما تصمیم گیریهای فقیهان چیز دیگری بود. نقش اصلی برعهدهی آیت الله خمینی، آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی بود.
هشتم- در ماجرای خلع آیت الله شریعتمداری از مرجعیت توسط جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم، آیت الله هاشمی رفسنجانی در نمازجمعهی ۳/۲/۱۳۶۱ تهران گفت:
“ایشان[آیت الله شریعتمداری] از آمریکا تقاضای پول کرده برای حرکت در مقابل جمهوری اسلامی و آمریکاییان، اول برنامهی او را خواستند و گفتند ما باید برنامه را ببینیم تا پول بدهیم که چکار میخواهید بکنید”.
آیت الله مهدوی کنی نیز در سخنرانی قبل از خطبههای نماز جمعهی هاشمی گفت که آیت الله شریعتمداری به دنبال تجزیهی آذربایجان از ایران بوده است. هاشمی رفسنجانی نیز در همین نماز جمعه مدعای آیت الله مهدوی کنی را تأیید کرد. آیا آیت الله شریعتمداری فقیه نبود؟ آیا پول گرفتن از دولت آمریکا و تجزیهی بخشی از خاک ایران وطنفروشی نیست؟ البته آیت الله شریعتمداری طی نامهای به آیت الله خمینی سخنان این دو فقیه عضو مجلس خبرگان رهبری را تکذیب کرد و “دروغ محض” و “حرفهای بی حقیقت” خواند. فقیهان دروغ گو چگونه این مدعیات را به خورد مردم میدادند؟ وقتی با خود چنین میکنید، معلوم است که با روشنفکران چه خواهید کرد. آیت الله موسوی خوئینیها نیز در ۹/۲/۱۳۶۱ طی مصاحبهای به روابط آیت الله شریعتمداری و دولت آمریکا پرداخت و گفت:
“این مرجعی که آمریکا میخواست بر ایران و کشورهای مجاور تحمیل کند، کارش به رسوایی کشید. مرجعیت اسلام ثابت کرده که این قلهی رفیع جایی نیست که هر مگسی بتواند دست به آن جا پیدا کند و آمریکا بتواند در آن فضولی بکند و میبینیم که این مرجع آمریکایی به چه رسوایی کشیده میشود”.
آیا “مرجع آمریکایی” وطنفروشی نیست؟
نهم- پس از اعتراضهای مردمی به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ، رسانههای رژیم، آیت الله احمد جنتی و وزیر اطلاعات مدعی شدند که سید محمد خاتمی حدود یک میلیارد دلار از دولت عربستان سعودی دریافت کرده و قرار است که ۱۷ میلیارد دلار دیگر نیز دریافت کند. ابتدأ آیت الله جنتی در ۵/۵/۱۳۸۸ گفت:
“من سندی را به دست آوردم که آمریکاییها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه دادند و همین سعودیها که به نمایندگی آمریکا صحبت میکردند، گفتند اگر توانستید نظام را منقرض کنید تا پنجاه میلیارد دلار دیگر را هم میدهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد.” (
منبع)
سپس حجت الاسلام حمید رسایی- عضو جبههی پایداری و نمایندهی مجلس- اعلام کرد که مبالغ پرداختی بسیار بیش از اینهاست و یک میلیارد دلار مد نظر آیت الله جنتی فقط به خاتمی پرداخت شده است. (
منبع). به دنبال اعتراض مهدی کروبی و درخواست سند، سخنگوی شورای نگهبان در ۱۶/۵/۱۳۸۸ اعلام کرد “در تلاشهای دشمن علیه نظام اسلامی اساسا تردیدی وجود ندارد و آیت الله جنتی نیز حتما اسنادی در این خصوص داشته است…هر زمان به جرم کسانی که مقابل نظام ایستادند رسیدگی شود، اسناد کمکهای میلیاردی به آنها نیز ارائه میشود.” (
منبع). سپس نوبت به فقیه بعدی، حیدر مصلحی- وزیر اطلاعات- رسید که گفت: “بله این موضوع واقعیت دارد بلکه شما میتوانید بالاتر از آن را نیز حساب کنید.” (
منبع)
آیا دریافت یک میلیارد دلار از دولت آمریکا وطنفروشی نیست؟ مگر سید محمد خاتمی فقیه نیست؟ البته این مدعا کاذب است و خاتمی پولی از آمریکا و عربستان سعودی دریافت نکرده است، اما در بحث کنونی مدعای فقیهان مهم است، نه حقیقت.
دهم- حسن روحانی یکی از فقهای عضو مجلس خبرگان رهبری است (فقاهت همهی اعضای مجلس خبرگان رهبری را شورای نگهبان تأیید کرده است. از این نظر دربارهی میزان سواد فقهی حسن روحانی سحن نخواهیم گفت). او مسئول مذاکرات هستهای با اروپائیان در دوران ریاست جمهوری خاتمی بود. وی بارها و بارها از سوی زمامداران جمهوری اسلامی به “خیانت” در آن مذاکرات و وطنفروشی متهم شده است. مگر علی لاریجانی- برادر صادق لاریجانی- مدعی نشد که که حسن روحانی “در غلطان” را داد و “آب نبات” گرفت؟
یازدهم- عظمت طلبی اتمی آیت الله خامنهای چند قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای اقتصادی یک جانبهی آمریکا و اروپا را به دنبال آورده است. تحریمها فشار بی امانی بر اقتصاد کشور و مردم وارد آورده و میآورد. در واقع مردم ایران دارند به جای فقیهان مجازات میشوند. مذاکرات هستهای ایران و گروه پنج به علاوهی یک مجدداً در استانبول و بغداد آغاز شد و قرار است که دور سوم آن در آخر خرداد ماه در مسکو پی گرفته شود. این مذاکرات تحت هدایت مستقیم آیت الله خامنهای صورت میگیرد. دولتهای غربی به دنبال عقب نشینی ایران اند، اما حاضر به لغو تحریمهای اقتصادی نیستند. اگر ایران در این مذاکرات نابرابر و زورگویانه عقب نشینی نکند، تحریمهای تیرماه اتحادیهی اروپا تقریباً فروش نفت ایران را ناممکن میسازد.
یک احتمال هم این است که هیچ گونه توافقی صورت نگیرد و قطار به مقصد جنگ در حال حرکت باشد. اگر ایران مورد تهاجم نظامی تجاوزکارانه قرار گیرد، ایران نیز واکشن نشان خواهد داد و در نتیجه این احتمال وجود دارد که جنگی همه جانبه درگیرد. یک جنگ همه جانبه، میلیونها کشته و زخمی و آواره به دنبال خواهد داشت. ضمن این که احتمال تجزیهی ایران در چنان شرایطی یک احتمال بالاست. فقیهان مسئولیت این فاجعه را دیگر نمیتوانند به گردن روشنفکران بیندازند.
مدعای آیت الله صادق لاریجانی کاذب است. کارنامهی فقیهان در طی ۳۳ سال اخیر موجب شده است تا بسیاری به جای حملهی به فقیهان، به اسلام بتازند. این هم یکی دیگر از دستاوردهای فقیهان است.
ازاول که گفته شد از برگشت به ايران احساسی ندارذو هنوز نيامده چماق و بگير وببند شروع شد و جنگ هشت ساله که با تدبير ميشد جلويش را گرفت شروع شد و ميليونها کشته و خسارات بجا گذاشت و آرم بنگالی بر پرچم نقش بست و ميلياردها دلار پول مردم بالا کشيده شدو زندانها پرشد و چين بالاترين صادرات دنيا را رکورد زدو…
اينها نشان وطن خواهی است ؟!
کاربر مهمان / 10 June 2012
آفرین، ارجاعات و اسناد ارائه شده عالی و جالب است. پیشنهاد میکنم در خصوص هر کدام از این خیانتهای آقایان مطلب جداگانه ای بنویسید
کاربر مهمان / 11 June 2012
آفرین، مقاله/جوابیه خیلی خوبی بود
کاربر مهمان / 11 June 2012
آقای گنجی زمانی که در دولت خاتمی مشاور خاتمی در سپاه بودید چرا این حرفها را نمی زدید؟مردم ایران دیگر گول شماها را نخواهند خورد مردم ایران خواهان یک پادشاهی یا جمهوری سکولار هستند نه حکومت اصلاح طلبان
کاربر مهمان / 11 June 2012
بسیار عالی بود. نمونه کامل یک پژوهش میدانی بر پایه مستندات و مدارک در دسترس و معتبر.
میثم ابن تمار / 12 June 2012
بله معدود روحانيون مانند طالقاني و شريعتمداري و منتظري در جناح مردم و همه ضد حکومت ولي فقيه استبدادي بودند….
کاربر مهمان / 12 June 2012
دوستی بدون اسم تهمتی را مطرح ساخته اند. این پاسخ کوتاه را خدمت شان ارائه می کنم:
اولاً: فرض کنید که بنده در گذشته این حرف ها را نمی زدم و اینک می زنم، خوب چه اشکالی دارد؟ آیا بابت بیان این سخنان باید مواخذه شوم؟ سکوت بهتر است یا نقد؟
ثانیاً: بنده چگونه می خواهم مردم ایران را فریب دهم؟ مگر من قرار است به حکومت دست پیدا کنم که برای آن دروغ بگویم؟ بارها و بارها گفته ام که بنده “فعال سیاسی جزبی سازمانی” نیستم. می خواهم که یک روشنفکر قلمرو عمومی باشم- اگر امکان پذیر باشد- کار روشنفکر نقد است. اگر جمهوری اسلامی برود و نظامی سکولار و دموکراتیک به جای آن بنشیند، وظیفه ی ما نقد آن رژیم است. روشنفکر باید ناقد قدرت و ثروت بیکران باشد.
ثالثاً: من قبل از این که خاتمی رئیس جمهور شود، کارمند دولت بودم. پستی نداشتم. مدتها بود که بیرون به فعالیت های مطبوعاتی و انتشاراتی مشغول بوددم. پس هیچ سمتی در دولت- حتی در حد یک کارمند نداشتم. چه رسد به این که مشاور رئیس جمهور باشم. آن هم “مشارو خاتمی در سپاه”.
رابعاً: در دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری خاتمی، دو بار زندانی شدم. بار اول به دنبال سخنرانی در دانشگاه شیراز درباره ی فاشیسم و با اتهام فاشیسم خواندن آیت الله خامنه ای.در 15 آذر ماه 1376 بازداشت و به یک سال زندان محکوم شدم. این چند ماه پس از آغاز ریاست جمهوری خاتمی بود. بار دوم در دوم اردیبهشت 1379 بازداشت شده و به شش سال زندان محکوم شدم. 6 سال تمام در زندان بودم.
خامساً: برای دفاع از نظام سلطنتی نیازی به دروغ گویی نیست. من همیشه از گذار از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک و ملتزم به آزادی و حقوق بشر دفاع کرده ام، نه از حکومت هیچ گروه خاصی.
پایدار باشید.
کاربر مهمان اکبر گنجی / 12 June 2012
استفاده کردیم ممنون
علی / 14 June 2012
درست است که شریعتی گفته که روحانیت پای هیچ قرارداد استعماری را امضاء نکرده است ، اما در جای دیگر شریعتی گفته که : ” این بابا کوهی ( روحانیت ) دستش به جایی بند نبوده است .
کاربر مهمان مجتبی / 15 June 2012
مطلب منصفانه اي نبود. كجا همه فقيهان در تصميم آقاي خميني در ادامه جنگ شسريك بوده اند !آنهم در حاليكه بزرگترين فقها آن دوره مثل شريعتمداري اساسا در حبس خانگي بوده و كساني چون خويي در عراق بودند. در جنگ با روسها نيز بسياري از واقعيت هاي تاريخي همچون پيروزهاي اوليه و شكست تاشي از عدم حمايت شاه قاجاز از عباس ميرزا ناديده گرفته شده است.
مرتضي / 29 January 2013