ابتدا سخنرانی خامنه‌ای درباره ضرورت آرایش جنگی، بعد اعزام ناوهواپیمابر آبراهام لینکلن به خاورمیانه و استقرار بمب‌افکن‌های راهبردی بی ۵۲  آمریکا در قطر، و سپس تغییر «استراتژی صبر» ایران به «استراتژی عمل» با تصمیم شورای امنیت ملی برای به تعویق درآوردن برجام و بیش و کم همزمان با این اقدامات بحث در شورای امنیت کاخ سفید درباره اعزام ۱۲۰ هزار سرباز آمریکایی به خلیج فارس. ۴۸ ساعت بعد خبر انفجار کشتی‌ها در آب‌های سرزمینی امارات در شرق بندر فجیره و بلافاصله بعد از آن: حمله حوثی‌های یمن با پهپاد به دو نیروگاه پمپاژ نفت سعودی در استان‌های الدوادمی و عفیف. جنگ به ما نزدیک‌تر است از نفسی که می‌کشیم.

جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران
جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران

رئیس جمهوری آمریکا بارها اعلام کرده که مایل است با ایران مذاکره کند. رهبر جمهوری اسلامی اما بر این نظر است که جنگ درنمی‌گیرد. خامنه‌ای مذاکره با آمریکا را به صراحت ممنوع اعلام کرده و گفته است فقط ترسوها از جنگ می‌ترسند. سردار یدالله جوانی جمعه ۱۰ مه/ ۲۰ اردیبهشت در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم ادعا کرد که آمریکا جرأت حمله نظامی به ایران را ندارد. سردار پاسدار حاجی‌زاده، فرمانده هوانیروز سپاه هم آرایش جنگی قوای آمریکا را به گوشت زیر دندان سپاه تشبیه کرد. رهبر و سپاه دست در دست هم داده‌اند که ایران را ویران کنند. فراموش نکنیم که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تهران، هم‌صدا با روسیه دونالد ترامپ را به هیلاری کلینتون ترجیح می‌داد. تهران گمان می‌کرد ترامپ اهل معامله است، غافل از آنکه واشنگتن برای کنار زدن رقبای خود و خنثی کردن تهدیدها در سراسر جهان، از آمریکای شمالی و جنوبی تا دریای چین و شمال آفریقا و خاورمیانه سیاست اخذ تصمیمات «غیر قابل پیش‌بینی» را در پیش گرفته است. احتمال حمله نظامی به ایران با هدف استراتژیک اشغال جزایر سه‌گانه و قطع دسترسی ایران از خلیج فارس و تنگه هرمز و توقف صدور نفت ایران بخشی از این تمهیدات است.

تهران گمان می‌کند ایالات متحده آمریکا که در جنگ عراق و در جنگ افغانستان میلیاردها دلار هزینه کرده، آمادگی حمله به ایران را ندارد. غافل از آنکه این‌بار دولت ترامپ به بهانه گسترش آزادی‌های مدنی و حقوق بشر به ایران حمله نمی‌کند. در نظر طراحان پنتاگون قطع دسترسی ایران به خلیج فارس در یک «جنگ محدود» کفایت می‌کند. بنابراین – بر اساس این تحلیل‌ها –  حمله نظامی به ایران هرچند ممکن است خسارت‌هایی برای آمریکا و متحدانش به بار بیاورد، اما هزینه آن برخلاف جنگ افغانستان و عراق چندان سنگین نیست. بماند که ممکن است عربستان و امارات و بحرین بخشی از هزینه جنگ احتمالی را به عهده گرفته باشند. جنگ نامتقارن سپاه – بر گرته جنگ ویتنام و با تکیه بر تجربه جنگ‌های داخلی سوریه و عراق – هم احتمالاً به نتیجه نمی‌رسد. به این دلیل ساده که از هم‌اکنون روسیه به لحاظ نظامی و چین از نظر اقتصادی پشت ایران را خالی کرده‌اند. برخلاف جنگ عراق، اسرائیل هم این بار برای تضمین امنیتش با کشورهای عربی هم‌دست است. بنابر این ایران از هر نظر تنهاست.

می‌توان تصور کرد که نیروهای سپاه پاسداران با همکاری شبه‌نظامیان شیعه در لبنان، عراق، سوریه و یمن تلاش خواهند کرد با حملات نامتقارن به سربازان آمریکایی و متحدان آن‌ها در خاورمیانه و همچنین با حمله به اسرائیل از طریق جنوب لبنان و جنوب غربی سوریه سناریوی «جنگ محدود» را به واقعیت میدانی «جنگ نامحدود» بدل کنند. در این‌صورت ممکن است تسخیر ایران در دستور کار قرار گیرد. تخمین زده می‌شود که آمریکا برای فتح ایران به ۷۰۰ هزار سرباز نیاز دارد. یک به ۱۰ هم که حساب کنیم به هفت میلیون کشته می‌رسیم.

آمادگی برای جانفشانی در این جنگ دست‌کم در شهروندان متعارف ایرانی چندان نیست که در زمان جنگ هشت ساله سراغ داریم. این سخن محمد بطحایی، وزیر آموزش و پروش که ۱۲ میلیون دانش‌آموز ایرانی آماده اعزام به جبهه‌ها هستند را مقایسه کنید با هم‌خوانی ترانه «جنتلمن» ساسی مانکن در مدارس ایران. عموم مردم  فعلاً از جنگ بیزارند. کار، نان و آزادی و حداقل سهمی از شادی می‌خواهند. اعتراضات و اعتصابات در دو سال گذشته و فداکاری مردم در سیل سراسری را نباید از نظر دور داشت. اما این را هم باید در نظر گرفت که هرگونه تهاجم نظامی به ایران، زمینه‌ای برای دستگاه مداحان در جهت بسیج همگانی، این‌بار تحت شعار دفاع از حرم امام رضا با آمیزه‌ای از احساسات وطن‌پرستانه را فراهم می‌آورد. امثال محسن حججی در ایران کم نیستند. در هر حال با نخستین گلوله‌ای که شلیک شود، قطعاً ایران دیگر به شکلی که می‌شناسیم، وجود نخواهد داشت. ماهیت جمهوری اسلامی تغییر خواهد کرد و هرگونه مجرایی برای تغییر از درون مسدود خواهد شد.

به تعبیری که وزیر خارجه ایران به کار می‌برد، ما در یک کشتی ننشسته‌ایم. حیات و ممات فلات ایران با آزادی‌های مدنی و عقب‌نشینی آخوندهای مرتجع حوزه علمیه قم و نظریه‌پردازان ولایت فقیه درآمیخته است. علیرضا رحیمی، عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی در نطقی که ۲۲ اردیبهشت در جلسه علنی مجلس ایراد کرد از برخی از این تفکرات ضد ایرانی در حوزه‌ها پرده برداشت:

«اخیراً عده‌ای [ در حوزه علمیه] تئوری‌سازی کردند عصمت ظلیه بخشی از ولایت فقیه است به این معنی که ذیل عصمت ائمه و اعتقاد شیعیان این عصمت به غیر ائمه نیز تقلیل پیدا می‌کند و افراد عادی نیز به مقام عصمت می‌رسند. این افراد مدعی شده‌اند که تاکنون فقط دو نفر به مقام عصمت ظلیه رسیده‌اند و سومی هم نخواهد داشت.»

کسانی که با تاریخ تشیع آشنا هستند خویشاوندی این نظریه‌ها را با عقاید شیخیه در دوران فتحلیشاه قاجار درک می‌کنند. از اینجا تا ارتقا به جایگاه امام زمان فقط یک قدم فاصله است. جنگی که در راه است، حتی اگر ایران را از دسترسی به خلیج فارس محروم کند، در خدمت این تفکر قرار دارد: ارتقای جایگاه مقام ولایت به عصمت ظلیه. پیش‌بینی شده که با وقوع این جنگ ایران ۴۰ سال به عقب بازگردد. بازگشت به صدر انقلاب تنها راهی است که برای ارتجاع مذهبی در جهت مهار کردن خواسته‌های مدنی و به تعویق انداختن آزادی‌ها باقی مانده.

در این بین سلطنت‌طلبان و متأسفانه شماری نه چندان اندک از قلم‌به‌دستان مزدبگیر از احتمال وقوع جنگ به هیجان آمده‌اند. حتی اگر مبنا را بر «وطن‌پرستی» و احساسات ناسیونالیستی یا بیزاری از وضع کنونی بگذاریم، طرفداری از جنگ به معنای خیانت به تاریخ و فرهنگ ایران است. برای برون‌شد از بن‌بست کنونی بعد از شکست نهضت سبز تنها یک راه وجود دارد: استمرار حرکت‌های آزادی‌خواهانه مدنی، انسجام نهادهای اجتماعی و کارگری، ارتقای سطح مطالبات صنفی برای ایجاد تغییر تدریجی اما پایدار در ساحت نظام. از این نظر «استمرارطلبی» با تکیه بر نهادهای مدنی و مبارزه فعال علیه استبداد و بی‌عدالتی را می‌توان بر «جنگ‌طلبی» با تکیه بر ناو صد هزار تنی آمریکا و بمب‌افکن‌هایی با توانایی حمل سلاح اتمی ترجیح داد. می‌توان این جملات را عیناً نقل کرد:

«در مورد ما مهم گره خوردن جنبش صلح به جنبش محرومان است، جنبشی که از دی ماه ۱۳۹۶ برآمد یافت. جنبش زنان در همه کشورها از ستون‌های اصلی جنبش صلح است. زمین جنبش صلح همچنین زمین رویش جنبش دانشجویان و جوانان است. جنبش صلح، جنبش هنر و اندیشه است.»

بیشتر بخوانید: