گدایی بخش ثابت زندگی شهری در ایران بوده و هست. چهره آن در دوره اخیر عوض شده. در بررسی آن نباید تکدی‌گری سازمان‌یافته حکومتی را نادیده گرفت.

در این “نمای نزدیک” به ریشه‌های موضوع نمی‌پردازیم. هدف فقط دادن یک تصویر است. نوعی گدایی و عادت‌شده داریم، اما اینک در ایران گسترش فلاکت مواجهیم و فلاکت عمومی به گدایی کمیت و کیفیتی می‌دهد که به تدریج داریم علایم آن را می‌بینیم.

گدایی از معدود حرفه‌هایی است که نه به سرمایه نیاز دارد، نه به ابزار کار و سرقفلی مغازه. فقط دانستن شگردهایی تجربی برای جلب دلسوزی کفایت می‌کند. در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران هر روز شیوه‌های نوتری از گدایی باب می‌شود که پیش از آن سابقه نداشته‌اند. از گدایان شهر، دیگر کسی خود را گوشه‌ای از خیابان ولو نمی‌کند تا رهگذران پول خُردی در بساطش بگذارند. در زمانه و روزگار ما با پول خُرد که نمی‌توان شکمی را سیر کرد. در نتیجه گدایی هم، همراه با زمینه‌هایی که جمهوری اسلامی می‌چیند، دارد پوست می‌‌اندازد تا برای گذران زندگی با شیوه‌هایی نو و امروزی هماهنگ گردد. از گدایان شهر معمولا کسی نمی‌پذیرد که به حرفه‌ی گدایی اشتغال دارد. همگی از کاربرد چنین عنوانی در مورد شناسایی خود امتناع می‌ورزند. شیوه‌های نوتری از گدایی را باب کرده‌اند که با رفتار و عمل‌کرد گدایان پیشین چندان سازگار به نظر نمی‌رسد.

در گشت و گذار میدانی، به نمونه‌های روشن‌تری از این ماجرا می‌توان دست یافت. نمونه: مردی داخل بانک شد و از همان ابتدا صدایش را بلند کرد که یک نفر پنجاه هزار تومان به او بدهد تا در داروخانه پول نسخه‌اش را بپردازد. کارمند بانک، با تجربه‌ای که از پیش اندوخته بود به او یادآور گردید صدایش را بلند نکند، فقط نسخه‌ را در اختیارش بگذارد که بفرستد از داروخانه برایش بگیرند. مرد پاسخ داد که نسخه‌اش را در خانه جا گذاشته است. کارمندِ بانک، توضیح داد که ایرادی ندارد برو از خانه بیار پول کرایه‌ات را هم بگیر. سرانجام که گدا چنین دید، با فحش و جنجال بانک را ترک کرد.

شیوه‌ی دیگری از گدایی هم باب شده است که آن هم هنجارهای دنیای جدید را به همراه دارد. چون عده‌ای شماره حساب بانکی خود را جلوی عابر بانک‌ها می‌نویسند تا هرکس که تمایل داشته باشد پول به حسابشان بریزد. حتا برای تشویق مردم به کمک، مشکلاتی را هم بیان می‌کنند. برای مثال می‌گویند همسرشان در بیمارستان بستری است و از بیماری سرطان رنج می‌برد.

عده‌ای هم کنار همین عابر بانک‌ها می‌ایستند و مراجعان را نظاره می‌کنند. آنوقت بیخ گوش طرف می‌گویند: آقا من گدا نیستم. امکان دارد ده هزار تومان به من کمک کنید؟ در واقع گدا نبودن او، برای دریافت ده هزار تومان پول از هر عابری توجیه به عمل می‌آورد. گداهای ده هزار تومانی اینک در هر جایی از شهر تهران پرسه می‌زنند. همگی اصرار می‌ورزند که گدا نیستند اما به ده هزار تومان پول نیاز دارند.

گروهی هم جلوی رستوران‌ها و ساندویچی‌ها به صف می‌شوند. آنوقت خیلی محترمانه هر عابری را به گوشه‌ای می‌کشند و از او می‌خواهند که برایشان چلوکباب یا پیتزایی بخرد. کسی از همین‌ها جلوی مرا گرفت. ابتدا اصرار داشت تا بپذیرم که او گدا نیست. من هم دلداریش دادم که می‌فهمم و درکش می‌کنم. می‌گفت ولی تقاضایی از من دارد و آن اینکه برایش دو پرس چلوکباب بخرم و او آن‌ها را به خانه ببرد تا با خانمش بخورد. پیش خودم گفتم، من تا امروز چنین کاری برای خانمم نکرده‌ام که او را به خوردن چلوکباب دعوت کنم. ولی حالا قرار بود، برای دیگری چلوکباب بخرم که نوش جان بکند.

شکی نیست که گدایی هم بخشی از اقتصاد کشور را در بر می‌گیرد و به همین منظور بازاری ویژه‌ای را هم می‌گرداند. ولی از این بازار هرگز ارقام و اعداد درست و دقیقی از سوی دولت ارایه نمی‌گردد. در عین حال اکثر گردانندگان این بازار غیر رسمی، از خانم‌های جوانی پا می‌گیرد که هیچ وقت در پوششان، با ظاهر گدایان سنتی همخوانی به چشم نمی‌آید. حتا سر راه آدم دخترانی کاملا جوان قرار می‌گیرند. گروهی از این‌ها چادر به سر کرده‌اند تا به گمان خویش در پوشش چادر بیش‌تر و به‌تر مظلومیت خود را برای بیننده به نمایش بگذارند. اما خانم‌های جوانی هم هستند که گویا در استفاده از شالِ سر یا کفش و لباس رنگی با دیگران مسابقه گذاشته‌اند. چون گاهی به تمامی سرخ‌پوش می‌شوند و گاهی نیز پوششی از سبز یا آبی را بر رنگ‌های دیگر ترجیح می‌دهند.

این گروه از خانم‌ها جدای از پیاده‌روی رستوران‌ها، در پیاده‌روی مرغ‌فروشی‌ها و قصابی‌ها هم کم نیستند. آنوقت خیلی راحت جلوی عابران را می‌گیرند و در گوششان زمزمه می‌کنند که برای ایشان گوشت و مرغ بگیرند. با این همه چندان آشکار نیست که آنان به دنبال گوشت و مرغ هستند یا بازار پنهانی دیگری را در سر می‌پرورانند. اما بازار تک‌منظوره یا چند منظوره‌ای که را در دل می‌پرورانند، به حتم باید از دیدرس مردم عادی مخفی باقی بماند. بدون شک بازارهایی از این دست چه آشکار و چه پنهان چندان هم از هم بیگانه نمی‌مانند. پیداست که ضرورت‌ها به هر جایی از جامعه راه می‌برند و هر سد محکم و ناگشودنی را به راحتی در هم می‌شکنند.

در نمونه‌هایی دیگر، کم نیستند از همین زنان که در اتوبان‌های شهری جلوی عابران سواره را می‌گیرند تا در صورت لزوم راننده ایشان را به مقصد برساند. آنوقت پس از رسیدن به مقصد از پیاده شدن امتناع می‌ورزند تا شاید به مقصود اصلی خود دست بیابند. حتا در صورت لزوم راننده را با جار و جنجال تهدید می‌کنند، که درنهایت می‌تواند به حضور پلیسِ گشت بینجامد.

“کمیته‌ی امداد امام خمینی ره” و سازمان به‌زیستی

حکومت نیز از انبوه تجربه‌ی تکدی‌گری گدایان، به نفع خود سود می‌جوید. چنانکه به همین منظور “کمیته‌ی امداد امام خمینی ره” را راه انداخته‌ است. کمیته‌ای که برای تکدی‌گری شماره حساب الکترونیکی هم اعلام می‌کند. مشتاقان این موضوع حتا می‌توانند صدقه‌های روزانه‌ی خود را به همین حساب‌های الکترونیکی واریز نمایند. کمیته‌ی امداد جدای از این، برای دریافت صدقه‌ی نقدی مردم صدها هزار صندوق را در چهاراه‌ها، ادارات، مراکز مالی و آموزشی سرتاسر کشور جانمایی کرده است تا از سرکیسه کردن مردم جا نماند. گفتنی است که کمیته‌ی امداد علی‌رغم اینکه از بودجه‌ی دولتی بهره می‌گیرد ولی تا کنون جایی دیده یا شنیده نشده که از عمل‌کرد آن بخواهند “تحقیق و تفحص” به عمل می‌آورند. همچنان که با پول صدقه‌ی مردم حتا اتومبیل‌های خارجی وارد می‌کنند تا به بالادستی‌های حکومت بفروشند.

ادعا
ادعا

در الگویی موفق از کمیته‌ی امداد، سازمان به‌زیستی هم ضمن رقابت تنگاتنگ با این کمیته‌، صندوق‌هایی را در سرتاسر کشور نصب نموده‌ است تا آن‌ها نیز در جمع‌آوری صدقه و اعانه از دیگران جا نمانند. نهادهای خیریه‌ی دولتی و شبه دولتی دیگر هم رقیبانی همیشگی برای کمیته‌ی امداد و سازمان به‌زیستی شمرده می‌شوند. همچنان که در الگویی از همدیگر صندوق گردآوری صدقه و اعانه‌ی خود را در تمامی مراکز آمد و شد مردم نصب کرده‌اند.

جدای از این تمامی این دستگاه‌های عریض و طویل تکدی‌گری، افرادی را هم به عنوان دریافت حضوری صدقه‌ی مردم روانه می‌کنند. این افراد در همه‌ی ادارات و شرکت‌ها یا ایستگاه‌های مترو و اتوبوس حاضر می‌شوند تا در قبال دریافت نقدی صدقه، برایشان قبص صادر کنند. حتا قلک‌های ویژه‌ای نیز از همه‌ی این نهادهای صدقه‌بگیر بین توده‌های مردم توزیع می‌گردد. سپس قلک‌های پرشده را سر ماه در اختیار بنگاه‌های خیریه یا ادارات یادشده می‌گذارند تا از نو قلک دیگری در اختیارشان بگذارند. پیداست که از همه‌ی این کمک‌های مردمی در راستای رفع نیازهای شخصی یا گروهی دولتمردان جمهوری اسلامی استفاده به عمل می‌آید. چنانکه همواره گره ناگشوده‌ی مردم بی‌کم و کاست ناگشوده باقی می‌ماند.

همان طور که گفته شد نهادهای دولتی یا شبه دولتی نیز به منظور جمع‌آوری صدقه و کمک‌های نقدی مردم افرادی را به استخدام خود درآورده‌اند. آنوقت همین افراد را به خیابان‌ها پر رفت و آمد می‌فرستند و آن‌ها نیز در رقابت با گدایان حرفه‌ای جلوی مردم را می‌گیرند تا آن‌ها را به پرداخت اعانه و کمک تشویق نمایند. همچنان که در الگویی از همان گدایان حرفه‌ای، ضمن مشاهده‌ی هر عابری فریاد برمی‌آورند: آقا، خانم، تورو به خدا، لطفاً تشریف بیاورید … . همین متکدیان رسمی نیز اکنون در تمامی پایانه‌ها، عوارضی‌ها، ایستگاه‌های مترو حضوری فعال دارند تا به طور قانونی و رسمی در عمل و اجرا گدایی از مردم را قدر بدانند. با این همه دولت جمهوری اسلامی از نکوهش حرفه‌ی گدایی و تکدی‌گری و فرهنگ مرتبط با آن، چیزی فروگذار نیست. چون قرار است این حرفه‌ را به تنهایی در انحصار خود داشته باشد.


از همین نویسنده