علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی چند روز پیش چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت بار دیگر حمله به سند ۲۰۳۰ را از سر گرفت و آن را مایه تربیت «سرباز وحشیهای کرواتزده» توصیف کرد. اجرای این سند قبلاً به خاطر حملههای او در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۶ عملاً تعطیل شد و شورای عالی انقلاب فرهنگی خرداد ۹۶ آن را لغو کرد.
یکی از مزیتهای اجرای سند ۲۰۳۰ شکلگرفتن مدرسههای طبیعت در ایران بود که اکنون ادامه آنها با مشکلات جدی روبرو شده است. اعظم بهرامی، فعال محیط زیست به مشکلات مدارس طبیعت در ایران میپردازد و در عین حال نشان میدهد که چرا مشکلات تربیت زیستمحیطی در کشور فراتر از خلاء این نوع مدارس است.
“ماریا مونته سوری” در سال ۱۸۷۰ در ایتالیا بهدنیا آمد. او علیرغم وجود مشکلات فراوان برای تحصیل زنان در آن دوره، موفق به تحصیل در رشته پزشکی شد. او را بهعنوان نخستین پزشک زن ایتالیایی هم میشناسند. پروژه او برای خانه کودکان (چیزی مشابه آنچه بهعنوان مهدکودکهای امروز میشناسیم) با امید به توانمند کردن کودکان توانخواه (دارای معلولیت جسمی و ذهنی) شکل گرفت.
روزنامه “نیویورک تریبون” او را در سال ۱۹۱۳ بهعنوان خلاقترین زن اروپایی معرفی کرد. پروژههای او در ارتباط با کودک و طبیعت امروز در بسیاری از کشورهای اتحادیه اروپا در مدارس اجرا میشود.
از جمله دستاوردهای او، پروژه کارهای گروهی عملی و افزودن مفاد درسی مرتبط با محیط زیست است که توانست آگاهی و دانش کودکان و نوجوانان را بالا ببرد. گروههای برگزارکننده سفرهای دانشآموزی فعال دراین حوزه و آزمایشگاهها و سازمانهای غیر دولتی نیز به این پروژه پیوستند.
تاریخ پردردسر مدارس طبیعت در ایران
با گسترش و توسعه فضا و زندگی و معماری شهری ارتباط مستقیم با طبیعت محدود و دشوارشده است. برای پیوند و آموزش نسل جوان از سنین پایین درحوزه طبیعت و اقلیم و حیات وحش یکی از راهکارهای تجربهشده در کشورهای اروپایی مدارس طبیعت است.
بیش از سه دهه از تاسیس و فعالیت این مدارس در نقاط مختلف جهان میگذرد. علاوه بر آن مفاد درسی گنجاندهشده در ساعات مدرسه و ملاقات با مسئولین شهری و انتقاد و انتقال نظرات، برگزاری کمپهای طبیعتگردی و آموزش رفتار با طبیعت در سنین پایین، موضوعات مهمی است که چگونگی همزیستی ما با طبیعت و اهمیت آن در زندگی انسان امروز را برای نسل جوان تبدیل به دغدغه و پرسش کرده است.
در ایران مدارس طبیعت عمری کمتر از پنج سال دارند. این مدارس با هدف آشنایی و آشتی کودکان و نوجوانان شهرنشین با طبیعت تاسیس شد . این مدارس برنامههای طبیعتگردی و آشنایی با انواع گیاهان و حیوانات و آشتی با گل و خاک را در دستور کار خود قرار دادند. تعداد این مدارس در سطح کشور به ۷۷ مدرسه رسیده بود که طبق بخشنامهای کسب مجوز برای این مدارس الزامی اعلام شد. سازمان حفاظت محیط زیست صدور مجوز مدارس طبیعت را به وزارت آموزشوپرورش واگذار کرده، و این نهاد نه تنها مجوزی صادر نکرد، بلکه برای فعالیت این مجموعهها محدودیتهای زیادی نیز ایجاد کرد.
پلمپ شدن مدرسه طبیعت «کاوی کنج» بعنوان اولین مدرسه محیط زیستی مشهد پرسشهای زیادی را درمورد خلاء قانونی و اجرایی این گونه مدارس ایجاد کرد. مدارس طبیعت یکی پس از دیگری در سراسر کشور با مشکل مواجه شدند.
به گفته برخی از فعالین از طرف وزارت بهداشت به انها اعلام شده است که اسفالت کردن کف باغ و حیاط مکانهای اموزشی الزامیاست و برای ادامه کار مجموعهای از دستور العملها به آنان ابلاغ شده است که به طور عملی کار به عنوان یک مدرسه طبیعت را بیمعنا میکند.
تعداد زیادی از کارمندان و سرمایهگذاران و فعالان این مجموعه نیز کار خود را از دست دادند. گویا در نهایت وزارت آموزش و پرورش نتوانست با همکاری و همفکری سازمان محیط زیست به اجرای یک برنامه مشترک زیست محیطی بعنوان ساعتی الزامی در مدارس برسد و از متخصصین این حوزه در بدنه آموزشی وزارتخانه آموزش و پرورش کمک بگیرد.
چرا مدارس طبیعت کافی نیست؟
اما مدارس طبیعت تنها یک بخش کوچک از این پروسه آموزش و بیدارکردن حس مسئولیتپذیری و کنجکاویست.
آنچه نسل جوان را نسبت به تحولات اجتماعی و تصمیمات سیاسی (که میتواند آینده آنان را تغییر دهد) و هرگونه تغییر درنظام و ساختار یک جامعه و مشکلات آن مسئولیتپذیر میکند، در واقع بر پایه ای از کنجکاوی، اعتماد به نفس، و آگاهی استوار است.
نوجوانان باید بتوانند تجربه کنند و از خلال آن بیاموزند، هم به خودآگاهی برسند و هم نسبت به آنچه در جهان پیرامونشان میگذرد بیشتر و عمیقتر بدانند. این افزایش تجربه و اگاهی، کنجکاویشان را تحریک میکند.
دانستن از طریق فضاهای آموزشی و خانواده و رسانه و سلبریتیها و تکنولوژیهای در دسترس و کتاب و دوستان ممکن است. به این ترتیب به نسلی میرسیم که خود باوریاش از آگاهی میآید و به چهارچوبهای اجتماعی و خانوادگی و محیط زندگی روزانهاش اعتماد دارد و مایل است که مسئولیت بپذیرد. اشتیاق دارد که حضور داشته باشد تا این دیده شدنش در الگوهای درست تعبیهشده در جامعه شکوفا شود.
به این ترتیب جامعه و خانواده هم میخواهد و هم آگاهی و تواناییاش را دارد که نقش دقیق و درستی را برای نوجوان ایفا کند و او نیز در این مسیر میشکوفد.
مجموعهای از این پتانسیلهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و خانوادگیاست که نوجوانان را به واکنش در برابر موضوع فرامرزی و مهمی چون تغییر اقلیم حساس میکند. و البته در پیوند با آن به آنان امکان اظهار نظر و حضور میدهد.
در این صورت دانش آموز خوزستانی کارون و هور العظیم را میشناسد و نوجوان اصفهانی از زایندهرود حفاظت میکند و نوجوان تهرانی در مورد آلودگی هوا و سهم فضای سبز هر شهروند میپرسد. حتی از این جلوتر دانش و علاقه آنرا در خود میبیند که در مورد سیاستهای اقلیمی و زیستمحیطی اظهار نظر کند و آنرا به عنوان میراثدار وضعیت موجود حق خود میداند.
حالا اگر در چهارچوب آموزش سیستمی امکان پرسشگری و خلاقیت وجود نداشته باشد و کار گروهی و تجربهمندی و شناخت بخش اندکی از برنامه آموزش را پر کرده باشد، چطور میتوان انتظار داشت محصولات این نظام آموزشی مسئولیتپذیر باشند و نسبت به مسائل و مشکلات حوزه زندگی خود حساسیت داشته باشند؟
سرمایه بالقوه و سرمایهگذاری ضروری
کودکان آن چیزی میشوند که ما به عنوان بزرگسال زندگی میکنیم.
بهترین و موثرترین راه آموزش به کودکان و نوجوانان، زیستن با همان شیوه ایست که میخواهیم کودکان به عنوان الگوی زیست و رفتار بیاموزند. رفتار ما و مسئولیتپذیری ما در قبال جامعه و مشکلات ان به آنان می آموزد که سکوت کنند، بپذیرند و یا بیاستند و بپرسند و مطالبه کنند. از رفتارهای کوچک ما مانند رها کردن ته سیگار و زباله در طبیعت گرفته تا اعتراض به توسعه نیافتگیها و بیعدالتی اجتماعی میتواند آینه فردای فرزندانمان باشد.
بر اساس اطلاعات سازمان ملل در سال ۲۰۱۸ جمعیت جهان حدود ۷ میلیارد و ۶۳۲ میلیون نفر بوده است که ۲۳,۵ درصد از این تعداد را جوانان (۱۵ تا ۲۹ساله) تشکیل دادهاند. همینطور سن نزدیك به ۳۸ درصد شهروندان ایران كمتر از ۱۸ سال است.
بنا به گفته مدیر کل آمار و اطلاعات سازمان ثبت احوال : «جمعیت جوان (۱۵ تا ۲۹ساله) در قاره آسیا حدود یک میلیارد و ۷۲ میلیون نفر بوده که حدود ۶۰ درصد جمعیت جوان جهان (۱۵ تا ۲۹ساله) را تشکیل میدهد. همچنین ۲۵ درصد جمعیت ساکن ایران را جوانان (۱۵ تا ۲۹ساله) تشکیل میدهند. بنا به تفکیک استان , ۱۵,۵ درصد جوانان کشور درصد این رده سنی ساکن استان تهران هستند. استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان هم جزء جوانترین استانهای ایران هستند.» به این ترتیب سرمایهگذاری برای این رده سنی ضروری بهنظر میرسد.
بنا به تعریف سازمان یونیسف، توانایی مردم موقعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی یک کشور را تعیین میکند. مجموعه این تواناییها در اولیهترین مراحل رشد و زندگی ما شکل میگیرد. یعنی تا قبل سن آغاز مدرسه.
بنا به برخی تحقیقات علمی، تاثیر رشد فیزیکی مغز و فعال شدن سلولهای مغزی تا قبل از سه سالگی اتفاق میافتد. بر اساس بعضی مطالعات نیز هر یک دلار سرمایهگذاری در برنامههای مربوط به کودکان خردسال متضمن بازگشتی معادل ۷ دلار در آینده است.
مشکل ریشهای در کجا نهفته است؟
به لیست بلند برگزیدگان مسابقات و جشنوارههای علمی و فرهنگی دانشآموزان سراسر کشور نگاه کنید. آن نوجوانان و کودکان دیروز و جوانان امروز کجا ایستاده اند؟ برندگان المپیادهای علمی و جشنواره خوارزمی، برگزیدگان مسابقات هنری که هرگز جدی گرفته نشدند.
نهادهای فرهنگی متولی حمایت و آموزش کودکان به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند. و بودجه نهادهای آموزشی هرسال لاغرتر میشود.
ما در ایران هنوز سند آیندهنگری ملی برای اجرای یک سیاست یکپارچه برای مراقبت و آموزش کودکان و نوجوانان نداریم . ساز و کاری برای هماهنگی بین نهادهای دولتی و قضایی و اجرایی و قانونگذاری در این حوزه وجود ندارد. آسیب عمیق ناتوانی اقتصادی و فرهنگی خانوادههای ایرانی در بسیاری از استانها بر اولویتبندی زندگی نوجوانان و حتی کودکان سایه انداخته است.
هنوز درک درستی از نیازهای یک نوجوان روستایی و عشایر وجود ندارد و اغلب این نوجوانان از زندگی خود شاد و خرسند نیستند. آنها درک دردناکی از خشکسالی و مهاجرت و بیسرزمینی را تجربه کردهاند و در مورد مقابله یا تطبیق با شرایط موجود هیچ نمیدانند.
تنها در سالهای اخیر تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل در ایران بیش از ۶ درصد در مقاطع تحصیلی متفاوت رشد داشت. محصول جامعه ای که تنها مصرف بیشتر و قدرت خرید بیشتر را برابر امتیاز و توانایی میداند چه خواهد بود؟
نوجوانانی که یا در مسیر تبعیض و شکاف اقتصادی زیر چرخ ناتوانی خانواده و ناکارآمدی سیستم له شده اند و یا خود را با مصرف بیشتر و خرید بیشتر و تظاهر به دارایی که تنها در امکانات اقتصادی خلاصه میشود خفه کرده اند، بیشینه زمان خود برای یادگیری را از دست داده اند.
حتی سند توسعه ۲۰۳۰ که برای اجرای سیستم اموزشی مدرن در مدارس میتوانست کارآمد باشد، لغو شد و تلاشی برای یک فعالیت جایگزین هم وجود ندارد.
چرخه از خانوادهای ناتوان و ناکارآمد که تنها در دوگانه تطبیق با وضعیت موجود دست و پا میزند، آغاز میشود؛ در سیستم اجتماعی که استقلال و کنجکاوی و مطالبهگری را تاب نمیاورد حل و جذب میشود و به جامعهای منجمد و غیر پویا علیرغم آمار بالای تعداد جوانان و نوجوانان ختم میشود. قهرمانان ورزشی و بازیگران و هنرمندان دیگر از نقش خود بهعنوان الگوی نوجوانان یا غافلند، یا به آن اعتنایی ندارند.
در سبد دانش و آگاهی خانوادهای با این شرایط زیستبوم و تعامل و احترام به طبیعت، شیوهای برای زندگی سبز در پیوند با طبیعت را در پیش گرفتن، چه جایگاه و اولویتی خواهد داشت؟
از همین نویسنده:
- زنان در خط مقدم فعالیت زیستمحیطی
- دلیل بازداشت فعالان محیط زیست در سنندج و شهرکرد: تحقیق درباره عدالت اجتماعی و منابع طبیعی
- جنبش محیط زیستی پابهپای جنبش کارگری علیه زیادهخواهی سرمایهداری
- اقلیم امنیتی جمهوری اسلامی: فعالان محیط زیست در وضعیت سرکوب
- اکو فمینیسم، از زنانگی تا زمین وارگی