مطبوعات ایران به انقلاب ۵۷ شور و حال بخشیدند. از زیر بار گونه‌هایی از سانسور که رها شدند، عقده‌های بر دل نهفته را به صورتی که فقط درجه‌ی احساسات و هیجان را بالا می‌برد، خالی کردند.

سندیکای نویسندگان مطبوعات دوران شاه که مرکزی بود برای گردهمایی‌های مطبوعاتی و برگزاری جشن‌ها و مناسبت‌ها، زود چرخش انقلابی را پذیرفت و چیزی نگذشت که اختلافات داخلی با تمرکز بر اختلاف‌های مالی درباره سرمایه‌ای که با حق عضویت نویسندگان مطبوعات درون صندوق اندوخته شده بود، سندیکا را که متصدی حفظ حقوق صنفی مطبوعاتی‌ها بود، از پا درآورد

مدتی هنوز برخی اعضای انقلابی سری به آن مکان می‌زدند که سوت و کور بود. زود هم درش تخته شد.

اعتصاب مطبوعات به فرمان روح‌الله خمینی مانند دیگر اعتصاب‌ها به ورود بلامنازع او کمک کرد. شبنامه‌های گروه‌های سیاسی تازه تاسیس یا آنها که از انتشار عقایدشان در زمان شاه محروم بودند، به جای روزنامه مردم را تغذیه می‌کرد و فرصتی دست داده بود تا آنها خود و سازمان کوچک و نظراتشان را تبلیغ کنند.

مطبوعات ایران به انقلاب ۵۷ شور و حال بخشیدند

در این شبنامه‌ها که اغلب از سوی گروه‌های چپ انتشار می‌یافت، “خمینی” همان جایگاه والایی را داشت که دسته‌جات همیشه پیرو او، استوار بر آن بودند.

دسته‌جات پیرو خمینی آنها بودند که از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از هر گونه هم‌سویی با شاه امتناع کردند و به هر بهانه در فضاهای مذهبی و شهرهای مقدس و بازارهای سنتی، سرسپردگی خود را به خمینی در تبعید نشان دادند.

پرسش مهم این است که انقلاب با مطبوعات شیفته انقلاب چه کرد؟

مطبوعات در نخستین مصوبه قانونی-انقلابی

پس از پیروزی انقلاب به فرمان خمینی شورایی به نام “شورای انقلاب” با حضور شخصیت‌های انقلابی به خصوص اعضای نهضت آزادی و دیگران تشکیل شد تا در غیاب نهادهای تصمیم‌گیرنده، امور کشوری را مدیریت کند و در صورت لزوم، قانونگذاری از وظایف آن بود.

اولین قانونی که پس از انقلاب درباره مطبوعات از تصویب گذشت با عنوان “لایحه قانونی مطبوعات” در تاریخ ۲۵ مرداد سال ۱۳۵۸ اجرایی شد.

این اولین قانون -گرچه ایده‌آل آزادیخواهان نبود- متعادل و متوازن به نظر می‌رسید، آن هم در فضایی که ارزش‌های مذهبی داشت به شدت ارزش‌های آزادی‌خواهانه را می‌بلعید. این قانون آن شدت و غلظت ایدئولوژیک را نداشت که بعدها گریبان قوانین مطبوعات را گرفت اما محدودیتی برای مقامات و کسانی که با نهادهای پیش از انقلاب همکاری داشتند، در نظر گرفته بود که در اجرا مورد سوء استفاده عواملی از حکومت جدید قرار گرفت که امروزه به آنها می‌گوییم محافظه کار، تندرو، اصول‌گرا.

تبصره دو لایحه قانونی، نقل می‌شود:

  • تبصره- نخست وزیران، وزیران، استانداران، امرای ارتش و شهربانی و ژاندارمری، روسای سازمان‌های دولتی، مدیران عامل و روسای هیات مدیره شرکت‌ها و بانک‌های دولتی و کلیه شرکت‌ها و موسساتی که شمول حکم در مورد آنها مستلزم ذکر نام است. نمایندگان مجلسین (به استثنای آنها که به دستور رهبر انقلاب استعفا کرده‌اند) و سفرا و شهرداران تهران، نمایندگان انجمن‌های شهر و شهرستان تهران، اعضای ساواک، وابستگان رژیم سابق که در فاصله زمانی پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در مشاغل نامبرده خدمت کرده‌اند و کسانی که در این مدت از طریق مطبوعات،رادیو، تلویزیون یا سخنرانی در اجتماعات خدمتگزار تبلیغاتی رژیم گذشته بوده‌اند، از انتشار نشریه محروم‌اند.

می‌شود گفت مطبوعات امیدوار و پرشور و هیجان‌زده، با تصویب همین تبصره ذلیل شدند. تبصره در شرایط انقلابی که به یاد داریم به خودی خود بار مفهومی شگفت‌انگیزی نداشت. خب آشکار است که وقتی انقلابی پیروز می‌شود، عوامل رژیم ساقط شده نمی‌توانند نشریه داشته باشند، اما آن‌چه با تصویب این لایحه بر سر مطبوعات آمد، سوءاستفاده‌های اجرایی از آن بود.

مجریان قانون که دسته‌جات از گرد راه رسیده‌ای بودند، فهمیدند می‌توانند به پر و پای هر بنی بشری بپیچند که در نبود خمینی از ۱۵ خرداد ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ در ایران کار و زندگی کرده است. هر کس را نمی‌پسندیدند او را می‌بستند به همین تبصره و چنان تفاسیری از آن ارائه می‌دادند که مطبوعات به سرعت در انحصار مردان خاصی قرار می‌گرفت که مثلا ارزشی و ایدئولوژیک بودند.

مطبوعاتی‌های دوران شاه با وصف انقلابی بودن، به اتهام تحکیم رژیم شاه و تبلیغ آن رژیم، بیکار و خانه‌نشین شدند. از سایه خودشان هم می‌ترسیدند. خیلی‌ها ایران را ترک و رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور را با مشقت پایه‌گذاری کردند. جماعتی هم با هوشیاری فضا را ارزیابی کردند و تغییر شغل دادند. البته بودند و هستند کسانی که خطر کردند و با مهارت در بازیگری، ماندند. البته دولتشان مستعجل بود و هر یک دورانی داشتند و ناگزیر از سکوت مطبوعاتی شدند.

در مقایسه لایحه یاد شده در بالا با دیگر قوانینی که از مجالس شورای اسلامی درباره مطبوعات گذشت، لایحه “بهترین” بوده است.

اما چیزی نگذشت که هم تصویب کنندگان لایحه مغضوب شدند، هم خود لایحه بی‌اعتبار شد. مطبوعاتی‌های پیش از انقلاب قدری با خوش‌باوری مدتی دور خود چرخید‌ند و سرانجام رفتند به حاشیه و مطبوعات حرفه‌ای که بهترین دستاورد رژیم شاه بود، از نفس افتاد.

امروز مطبوعات مستقل و آزاد نداریم اما مطبوعات جناحی داریم. از دوم خرداد ۱۳۷۶، ورود مطبوعات رنگارنگ اصلاح‌طلب که مردم در حسرتش بودند، روح تازه‌ای به فضای کشور بخشید. از سحرگاه مردم برای خرید مطبوعات در کنار دکه‌های روزنامه‌فروشی‌ها صف می‌بستند تا مبادا روزنامه دلخواهشان تمام بشود.

این صحنه‌ها برای جناح محافظه‌کار قابل تحمل نبود. ریشه‌اش را به کمک سعید مرتضوی و امثال و مشابه او کندند. مردم هم پس از دو سال باری دیگر امید از دست دادند و چندان سراغ مطبوعات اصلاح‌طلب را هم نگرفتند.

مطبوعات محافظه‌کار تکلیفشان معلوم بود. ممیزی و بگیر و ببند نداشتند و ندارند. بودجه‌شان از کانون‌های قدرت محافظه‌کار تامین می‌شد و می‌شود. همچنان روزنامه کیهان به سرپرستی حسین شریعتمداری که نماینده ولی فقیه است با بودجه مقام رهبری گل سر سبد مطبوعات محافظه‌کار است که تعدادشان زیاد شده. تیراژ پایینی داشته و دارند. پیش‌خرید می‌شوند برای توزیع در دوایر دولتی و نهادها و بنیادها و از همه مهم‌تر، زندان‌ها.

مهرانگیز کار

روزی که در بند ۲۴۰ زندان اوین پس از یک ماه دوری از مطبوعات، شماره‌ای از کیهان را در اختیارم گذاشتند فورا و برحسب عادت رفتم به سوی ستون “اخبار ویژه” و در آن ستون اطلاعات خوبی درباره خودم و همسرم و دوستانم به دست آوردم و احساس خوشحالی کردم که همچنان هستیم و مثل خار نشسته‌ایم بر چشم‌ها.

با آن که روزگار مطبوعات در دوران ۴۰ ساله انقلاب افت و خیز بسیار داشته، اما در چالش‌هایی که به خصوص جوان‌های کشور برای ماندگاری در مطبوعات داشته‌اند، طیفی از مرد و زن مطبوعاتی تربیت شده که وقتی به جبر ایران را از بیکاری ترک می‌کند، فهمیده می‌شود تا چه اندازه مهارت، شوق و شور روزنامه‌نویسی دارد.

نیروی زنان در مطبوعات کشور که در سال‌های اول اصلاحات داشت تاثیرگذار می‌شد، رو به کاستی رفت و اکنون حضورشان متناسب نیست با شوق و شوری که نسبت به روزنامه‌نگاری دارند.

مطبوعات زیر سانسور ایدئولوژیک سخنگوی مردم و بیان‌کننده دردهای آنها نیست، اما همین حضور تکامل نیافته‌اش ضروری است: به خوبی نشان از اغتشاش سیاسی دارد، از سیاست‌های نابخردانه پرده برمی‌دارد و آیینه‌ای است که گرچه مردم چندان در آن دیده نمی‌شوند، اما حکومت و اندام‌های کج و کوله و ناتوان و مدیریت بی‌خردانه‌اش را مردم می‌بینند و بهتر در‌می‌یابند برای رهایی کار سخت است؛ هر چند جز آن هم راهی نیست.

اینک مطبوعات فقط زیر فشار سانسور نیست. بحران اقتصادی بر آن تاخته و بحران تیراژ که می‌تواند تا حدودی ناشی از گرانی مطبوعات باشد، نیمه نفسی را که داشته، از آن می‌ستاند.

از همه بدتر کاغذی نیست تا روزنامه‌ای نوشته شود. شبکه‌های اجتماعی بی‌نیاز از کاغذ و قلم و چاپخانه و مجوز، نیاز مردم سانسور زده را با رک‌گویی و قلمبه‌گویی و افشاگری و انواع دیگری از ویژگی‌ها که مردم عاصی و خسته را خوش می‌آید، تامین می‌کنند.

با وجود بسیار موانع بر سر راه مطبوعات کاغذی در ایران، در ۴۰ سال اخیر مطبوعات حرفه‌ای در زمینه‌های گوناگون علمی، فنی، پزشکی، روان‌پزشکی، اجتماعی و هنری با خوش سلیقگی و طراحی خوب و گرافیست‌های هنرمند رشد غیر قابل تردیدی داشته است. امید که زیر فشارهای اقتصادی، همین که هست باقی بماند که به خودی خود یک ظرفیت است و می‌تواند به ایجاد و رشد نیروهای جدید سیاسی کمک برساند.


  • در همین زمینه