میثم بادامچی − ایران کشوری کثیر القوم است. جستجویی در گوگل به زبان فارسی (یا ترکی، یا کردی و ….) در مورد عباراتی که به نحوی به هویتهای ترکی، فارسی، کردی، ارمنی، بلوچی، عربی و غیره مربوطاند، به وضوح نشان میدهد که بحثهای مرتبط با ملیت و هویت و حقوق اقلیتهای قومی یا ملی در سالهای اخیر رشدی جهشی در فضای فکری جامعه مدنی ایران داشته است.
انبوهی از وبسایتها و وبلاگها در اینترنت سر برآوردهاند که تمرکزشان بیش از همه بر روی مسائل مربوط به یکی از گروههای اتنیکی فارس زبان، ترک زبان، کرد زبان، عرب زبان و غیره است. حتی امروز در ایران تیم فوتبالی ظهور کرده است که میکوشد از طریق فضای ورزشگاه برخی از مطالبات بخش مهمی از یکی از پرجمعیتترین قومیتهای ایران، یعنی ترکان آذری، را به گوش بقیه برساند. یا کمپین در مورد نامگذاری خلیج فارس یا ویرانی آرامگاه کوروش در پاسارگاد یکی از پربسامدترین مسائل رسانههای فارسی زبان در سالهای اخیر بوده است. به اینها میتوان کمپین ضد نژادپرستی در نقد برخورد تحقیرآمیز با مهاجران افغانی در ایران را در یکی دو ماه اخیر افزود که باز به نوعی مرتبط با مسئله ملی گرایی است.
رشد ملیگرایی در ایران
یکی از ریشههای توجه جدی به مسئله ملی گرایی در ایران را میتوان شکست ایدئولوژیک نظریه ولایت فقیه در ایران دانست. نظریه ولایت فقیه دیگر در میان طبقه متوسط ایران، که بخش عمده قشر تحصیل کرده را شامل میشود، جایگاهی ندارد و دیگر نمیتواند مانند دهه شصت به قشر عمدهای از مردم ایران، خصوصاً در میان طبقه متوسط، هویت بخشی کند و از این رو طبقه متوسط ناگزیر است از سرچشمههای متفاوتی به جز مذهب، آن هم به طریقی که توسط نظریه ولایت فقیه تفسیر میشود، کسب هویت جمعی کند.
با بحران مشروعیت شدید نظریههای حکومت دینی و ولایت فقیه در میان قشر نخبه، جوان و تحصیل کرده کشور در سالهای اخیر، بستری مناسب برای ظهور جریانهای ملی گرایی فارسگرا، ترکگرا، کردگرا، عربگرا و بلوچی در حوزه عمومی فراهم شده است و به عنوان جایگزینی برای هویت برساخته حکومت دینی، محتملاً تعداد بیشتری از جوانان جامعه ایران در جنبشهای ملیگرای فارس، ترک، کرد، عرب، بلوچی و غیره فعال میشوند.[1]
حساسیت در مورد مسئله ملیت و قومیت و هویت قومی و ملی در سالهای اخیر رشد بالایی داشته است و محتملا خواهد داشت. نکته جالب توجه آنکه همزمان با رشد ملی گرایی مسئله استناد به اسناد حقوق بشری جهانی هم در سالهای اخیر در میان اقوام ایرانی رشد داشته است و اکثر فعالان قومیتی میکوشند مطالبات زبانی و اقتصادی و سیاسی خود را قالبهای جهان پسند و حتی الامکان در چارچوب مصوبات سازمان ملل در یکی دو دهه اخیر در مورد حقوق اقلیتها بیان کنند.
ضعف کار نظری
با این حال روشنفکران ایرانی اگرچه در سالهای اخیر فراوان در مورد ابعاد مختلف رابطه دین و حکومت قلم زده اند، ولی کمتر نوشته نظری قدرتمندی را بتوان در مورد حقوق اقلیتهای قومی و ملی به قلم ایشان مشاهده کرد. به تعبیر دیگر اگرچه رابطه دین از یک طرف با حقوق بشر و سکولاریسم و دموکراسی از طرف دیگر بخش مهمی از کاوشهای نظری روشنفکران در دو-سه دهه اخیر را به خود اختصاص داده است، کمتر اثر مستدلی از ایشان در مورد رابطه قومیت و ملیت از یک طرف با حقوق بشر و دموکراسی از طرف دیگر و کوشش در زمینه آشتی دادن این زمینهها منتشر شده است.[2]
با روند پیش رو — که به بخشی از آن در بالا اشاره شد– لازم است آستینها بالا زده شود تا مسائل مربوط به قومیت و ملیت و هویت قومی و ملی و رابطه آنها با حقوق بشر و دموکراسی جایگاهی محوریتر در فضای فکری ایران بیابد و اندیشمندان ایران بیش از این نسبت به این مسئله با اغماض و چشم پوشی و نادیده انگاری برخورد نکنند. در این زمینه جامعه و فعالان سیاسی قومیتها در حال حاضر جلو تر از اندیشمندان و نظریه پردازان حرکت کردهاند. فلسفه سیاسی در ایران در زمینه حقوق اقلیتهای قومی/ملی رشدی نداشته است .
رشد ملیگرایی در جهان
نکته شایسته توجه آنکه پدیده رشد ملیت گرایی البته محدود و منحصربه ایران نیست. دو دهه اخیر دنیا شاهد جدی شدن روز افزون مباحث مربوط به ملی گرایی در سراسر دنیا بوده است. شاید بتوان پایان جنگ سرد و شکست ایدئولوژی کمونیستی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی را یکی ازعلل اصلی این پدیده دانست. فروپاشی شوروی در سال 1991 زمینه ساز خیزش موج جدیدی از ملی گراییهای محلی در مناطقی از جهان شد که سابقا تحت نفوذ کمونیسم شوروی بودند. به علاوه یک نتیجه طبیعی فروپاشی اتحاد شوروی تقسیم سرزمین آن به 15 کشور جدید بود که به نوبه خود آغاز پروژه دولت-ملت سازی را در 15 جمهوریای که از اتحاد شوروی سابق باقی مانده بودند در برداشت و این 15 نوع ملیگرایی جدید را در جهان احیا کرد. به تعبیر دیگر، با فروریزش هویت برساخته توسط کمونیسم، از آنجا که هرکدام از جمهوریهای استقلال یافته از شوروی سابق احتیاج به هویتهای ملی جدید داشتند، ملی گرایی خیلی سریع جایگزین هویت ضد امپریالیستی و ضد بورژوازی مورد حمایت اتحاد شوروی سابق شد.[3]
در اروپای شرقی هم اتفاقی مشابه کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق رخ داد. آنجا هم با پایان سیطره کمونیسم و فروپاشی بلوک شرق شکل گرفته حول پیمان ورشو، بطور طبیعی ملی گراییهای اروپای شرقی به سرعت به عنوان جایگزینی برای خلا هویتی ناشی از فروپاشی کمونیسم را در بالکان و مناطق مجاور روییدند. چنانکه میدانیم البته رویش ملی گرایی در اروپای شرقی اصلا کم هزینه نبود و برعکس جنگهای وحشتناک بالکان و نسل کشیهای رخ داده در یوگسلاوی سابق نشان داد که رویش ملی گراییهای منطقهای اگر مدیریت دموکراتیک نشود، و در چارچوبی معقول و حقوق بشری صورت نگیرد، میتوان نتایج فاجعه بار به بهای جان هزاران انسان بی گناه به دست دهد.
حس تبعیض
یکی از مهمترین سببهای رویش ملی گراییهای قومیتی در ایران انباشت حس تبعیض در هشتاد سال اخیر است. پس از انقلاب مشروطه و در دوران حکمرانی حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی بر ایران، در سایه سیاستهای تبعیض آمیز این حکومتها در مورد قومیت ها، حس تبعیضی در میان برخی مردم غیر فارس زبان ایران ایجاد شده است که نوعی نیروی گریز از مرکز را در آنها تقویت میکند. در صورت نادیده گرفتن و برخورد از روی تجاهل با این مسئله از سوی دموکراسیخواهان، انباشته شدن این حس تبعیض نسبت به مرکز نشینان در میان قومیتها توان انفجاری (و در حالت بدبینانه مخرب) بالایی میتواند داشته باشد. به تعبیر دیگر در شرایطی که بر خلاف لیبرال دموکراسیهای غربی رواداری و احترام به دیگری هنوز درفرهنگ عمومی ما جا نیفتاده است، غفلت روشنفکران از پرداختن به مباحث مربوط به حقوق قومیتها و اقلیتهای ملی و جنبههای پیچیده آن، آن هم با تکیه به ابزار علوم انسانی جدید، میتواند زیانهای جدی در پی داشته باشد که بدترین سناریو (که امیدواریم هرگز روی ندهد) بالکانیزه شدن ایران در دوران ضعف حکومت مرکزی و ایجاد تنشها و درگیریهای نفرت آلود قومیتی است.
مدل فرانسوی وحدت و غفلت از کثرت
فلسفه سیاسی هنجاری (normative theory)، به خصوص فلسفه تحلیلی آنگلوساکسون، پتانسیل بالایی برای مدلپردازی در موردمسئله حقوق اقلیتهای قومی/ملی داراست. باید به یاد داشت که به علت نزدیکی جغرافیایی به اروپا و عدم ارتباطات تکنولوژیک امروز، در صدر آشنایی ایرانیان با تجدد در دوران مشروطه و نیز به خاطر تفوق آشنایی با زبان فرانسوی بجای انگلیسی، فلسفه سیاسی نسلهای اول و دوم روشنفکران ایرانی بیشتر تحت تاثیر اندیشه سیاسی اروپای قارهای بوده است، و به صورت خاص مدل فرانسوی جمهوری بیش از سایر مدلهای حکومتی ایشان را تحت تاثیر قرار داده است. (البته این به شرطی است که بحث قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در دوران مشروطه و پتانسیلهای آن را نادیده بگیریم. توجه به این قانون خود بحثی مبسوط میطلبد.) حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی هم به خاطر اینکه پیش نویس قانون اساسی سال [4]1358 ، ترجمهای از قانون اساسی جمهوری فرانسه بوده، هنوز ساختاری فرانسوی دارد.[5] مدل فرانسوی از نظر پرداختن به مسئله حقوق اقوام مدل ضعیفی است و بیشتر بر الگوی دولت-ملت تک زبانه و تک فرهنگی بنا شده است و شاید همین مسئله را بتوان یکی از ریشههای ناکافی دانستن قانون اساسی موجود در مورد مطالبات قومیتی از دید فعالان حقوق اقوام دانست.[6] [7]
یکی از مسائلی که در زمینه حقوق قومیتها باید بسیار جدی گرفته شود و در ایران بدان کمتر توجه نظری مناسب شده است مسئله فدرالیسم است. متفکران سرزمین ما به مدلهای فدرالیستی رایج در سوییس، بلژیک، آلمان، هندوستان، برزیل، کانادا، یا آمریکا کمتر توجه همدلانه جدی کردهاند و اگر هم زمانی پژوهش جدی بوده بیشتر در نقد فدرالیسم بوده است تا پرداختی همدلانه و تلاش نظری در ارائه مدلی بومی و سازگار با شرایط ایران از این مدل حکومتی که در آن هم تمامیت ارضی مصون بماند و هم حقوق قومیتها پرداخته شود.[8]
یکی از جدیترین فقدانها در ایران در زمینه فدرالیسم عدم ترجمه آثار پدران بنیانگزار آمریکا در این زمینه به زبان فارسی است، خصوصا نادیده گرفتن ترجمه کتاب “مقالههای فدرالیستی” اثر هامیلتون، مادیسون و جی.[9] به طور کلی در مورد اندیشه سیاسی بنیانگذاران آمریکا و مبانی نظری فدرالیسم آمریکا یا کانادا − تا جایی که نگارنده مطلع است − تقریبا هیچ اثر دندانگیری به زبان فارسی تآلیف نشده، و این به نوبه خود به فقر مباحث مرتبط با حقوق قومیتها در چارچوب دموکراتیک دامن میزند.
پانویسها:
[1] البته نگارنده معتقد است دین گرچه جایگاه پیشین را در جامعه ایران نخواهد داشت، ولی همچنان بازیگر خیلی مهمی در صفحه تحولات سیاسی و اجتماعی ایران خواهد بود. ولی تحلیل نگارنده بر آن است که قومیت و ملیت هم لااقل به اندازه دین در سالهای آینده قدرتمند خواهند بود.
[2] نوشته های اخیر آرش نراقی در این زمینه استثنا هستند. رجوع کنید به مقاله آرش نراقی با عنوان “دموکراسی و مساله حقوق اقلیتهای قومی” و نیز “مبانی اخلاقی جدایی طلبی یا حق طلاق سیاسی“.
[3] اغلب روشنفکران ایرانی از رویش سریع و جدی ملی گرایی های منطقه ای در ایران به خصوص در بیست ساله اخیر و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان جنگ سرد غافلاند و تبعات نظری و عملی این مسئله را جدی نگرفتهاند. چه این امر را تاثیر مثبتی بدانیم، و چه تاثیر منفی، به خاطر داشتن مرزهای وسیع با اتحاد جماهیر شوروی سابق و برخی خصوصیات و علقه های فرهنگی مشترک رویش ملی گرایی های جدید در جمهوری های استقلال یافته در شوروی سابق بر فضای سیاسی بخش هایی از ایران تاثیر مستقیم داشته است. بطور مشخص با فروپاشی شوروی و تاسیس کشور جمهوری آذربایجان در شمال غرب ایران، در حالیکه زبان این کشور و نام آن کاملا تداعیگر زبان و نام منطقه ای با همین نام در سویه دیگر ارس بود، نوعی از ملی گرایی بطور طبیعی در مناطقی از ایران تقویت شده است. در شرایطی که از قدیم و از قبل از مشروطه مراودات فرهنگی زیادی میان مردم ساکن دو سوی ارس جریان داشته است، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و برداشته شدن دیوار آهنینی که میان این کشور و مناطق اطرافش در دوران جنگ سرد کشیده شده بود و رویش جریان های ملی گرایانه در کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی سابق، در ظهور نوعی خود آگاهی هویتی و حقوقی در میان مردم بخش هایی از آذربایجان و سایر مناطق ایران، خصوصا قشر تحصیل کرده، تاثیرداشته است. البته چنانکه توضیح خواهیم داد ظهور خود آگاهی های ملیتی در میان اقوام ساکن ایران و خصوصا آذربایجان را نمی توان به تک عامل فروپاشی غول خفته اتحاد جماهیر شوروی فروکاست. وجود حس انباشته مورد تبعیض واقع شدن در طول هشتاد سال از شکل گیری دولت مدرن در ایران شاید مهم ترین سبب رویش ملی گرایی اقوام غیر فارس زبان در ایران بوده است.
[4] در این پیش نویس نظریه ولایت فقیه وجود نداشت و بعدها در جریان مجلس خبرگان اول ولایت فقیه در متن قانون اساسی گنجانده شد.
[5] از یاد نبریم که برخی از انقلابیون ایران که در انقلاب نقش مهمی داشتند، مانند ابوالحسن بنی صدر، یا برخی تئوریسین های مهم انقلاب، چون علی شریعتی، سالها ساکن فرانسه بودند و آیت الله خمینی رهبر انقلاب ایران هم ماههای قبل از پیروزی انقلاب را در پاریس گذراند.
[6] البته اصل 15 قانون اساسی که در آن به مسئله حق آموزش زبانهای غیر فارسی در مدارس اشاره شده است هم تاکنون اجرا نشده است.
[7] در ترکیه چنانکه می دانیم آتاترک فرانسوی می دانست و الگویش از لائیسیته و ملی گرایی و جمهوریت ونیز رابطه دین وحکومت بیش از همه الگوبرداری از مدل فرانسوی بوده است. چنانکه مشهور است این مدل در مواجهه با مساله حقوق کردها در سالهای اخیر با چالش مواجه شده است. امروز به قول خود مقامهای ترکیه اعم از عبدالله گل رییس جمهور و رجب طیب اردوغان نخست وزیر یکی از مهم ترین مسائل رودر روی ترکیه مساله کردها است. به عنوان مثال به روزنامه طرف ، نسخه 6 می، در این لینک مراجعه کنید.
[8] به عنوان مثال رجوع کنید به آثار دکتر محمدرضا خوبروی پاک در نقد فدرالیسم، مانند کتاب “نقدی بر فدرالیسم”، نشر شیرازه، 1377 و یا کتاب اخیر ایشان با عنوان “فدرالیسم در جهان سوم”.
[9] رجوع کنید به این لینک.
با سلام به اقای بادامچی
در مقاله تان چندین بار کلمه “ملی گرایی” را چایگزین قومیت گرایی کرده اید. در حالیکه “ملی گرایی” به همه اقوام ایرانی اطلاق میشود. هیچیک از اقوام ایرانی از جمله پارس ها در اکثریت لازم و کافی نیستند که در مورد انها ترکیب “ملی گرایی” به کار برده شود. به همین دلیل هم کلمه “ایران” در زمان رضا شاه فقید به جای کلمه “پرشیا” که فقط قسمتی از ایران است به کار گرفته شد. این کلمه در شاهنامه فردوسی هم به سرزمین اریایی ها اشاره کرده که در ان همه اقوام جای خودرا داشته اند.
وقتی شما قومیت را به درجه ملیت ارتقاء میدهید عواقبی هم دارد که مهمترین ان دامن زدن به اتش تجزیه طلبی توسط برخی عناصر متعصب در هر قوم میباشد. غافل از اینکه اگر اذربایچان از ایران جدا شود دیگر پول نفتی به انها تعلق نخواهد گرفت.
ما بایستی سعی مان را برای احترام به همه اقوام و گویش ها به کار گیریم اما در عین حال همه گی بایستی از فرهنگ و زبان مشترکمان پاسداری کنیم و اگرنه ایران پاره پاره خواهد شد و دیگر نمیتوانیم ازادانه به بسیاری نقاط سفر کنیم در عین حال که همه مان ایرانی هستیم و برادر و برابر.
کاربر مهمان / 01 June 2012
یکی از تجربههای تلخ دوران پس از انقلاب بهمن ۵۷، تدوین شتاب زده و بدون برنامهریزی از قبل، قانون اساسی و تحمیل اصل ولایت فقیه از جانب سیاسیون و مذهبیهای آن دوران بود که تاثیرات آنرا در این ۳۳ سال تا به امروز میبینیم. اگر بخواهیم از تاریخ درس بگیریم، اپوزیسیون دموکرات و ملی انحلال طلب ج.ا. بایستی طرح و چگونگی نوعی فدرالیسم که با خصوصیات و ویژگیهای قومی و اجتماعی اقوام ایران منطبق باشد را در اساسنامه و طرح برنامه خود گنجانده و خطوط سیاسی آن را در این پرسش و معضل ملی، بیان کند تا در آینده به اشتباهات غیر قابل جبران دچار نشود. یک زبان واحد برای یک کشور و زیر یک پرچم،پایههای این فدرالیسم است و هرچند که امروزه زبان فارسی از منظر علمی، ناکافی و نا رسا بنظر میرسد ولی بدلیل قدمت، ادبیّات و نزدیکی با دیگر گویشهای متداول در ایران از الویت برخوردار است و کاربرد ملی دارد. گویشهای محلی محکوم به فنا هستند و اگر امروزه با چند شعر و آهنگ به حیات خود ادامه میدهند، نه بخاطر فرهنگ و عمق این گویشهای نوستالژیک، بلکه بدلیل فاصله طبقات اجتماعی، تفاوت فرهنگ شهری و روستایی، نبودن آموزش درست زبان ملی فارسی است و انگولک بیگانگان که آنها را همچون ابزار فشار و لاستیک زاپاس برای سیاستهای استراتژیک خود در ذخیره دارند و به امید تکه تکه کردن آنها به کشورهای کوچک و ضعیف، منافع دراز مدت استعماری خود را با وابستگی آنها در پیمانهای اقتصادی- سیاسی، حفظ خواهند کرد. البته میتوان به زبان ارتباطی انگلیسی یا زبان ادبی فرانسه یا زبان فنی آلمانی دل بست ولی با وضعیت آموزشی و اجتماعی ایران امروز، این امر فعلا محال است.
ایراندوست / 01 June 2012
نظریه ولایت فقیه به عنوان محوری برای شکل گیری هویت جمعی ایرانیان از ابتدا مسآله دار به نظر می آمد چون منجر به حذف بسیاری از ایرانیان (غیر مسلمان شیعه دوازده امامی) شد. هویت جمعی در کشوری مانند ایران که متشکل از اقوام فرهنگی-زبانی و مذهبی گوناگون است حول محور های مانند سابقه تاریخی مشترک و ملیت مشترک امکان پذیر تر می نماید.
ملودی / 01 June 2012
با سلام فکر میکنید شما شایسته اید که راجع به مسائل قومیتها سخن بگویید؟ به نظرم کسی شایسته ی این کار است که در درجه ی اول بی طرف باشد. با جستجوی نام شما در گوگل به مطالبی برخودرم که توهین به مردم فارس زبان بوده است. توهین به فردوسی که شخصیتی فرهنگی بوده و برای همه ی ایرانیان محترم است را در میان نوشته هایتان یافتم.******
کاربر مهمان / 02 June 2012
وقتی مساله ی قومیتها مطرح میشود باید در عین حال بطور صریح به چند نکته زیر هم اذعان کرد: 1) ایران از نظر تاریخی نمونه ای برجسته از همزیستی اقوام مختلف است. در میان همسایگان ما به مراتب در زمینه ی همزیستی بهتر عمل کرده ایم. ترکیه را ببینید که با ارامنه چه کرد؟ آذربایجان را هم اکنون ببینید که با اقلیتهای خود چه میکند و … 2) معمولاً در این قبیل نوشته ها آشکار یا پنهان سعی میشود که مردم فارسی زبان را نژادپرست و ستمگر نشان دهند که زبان خود را به زور بر بقیه تحمیل کرده است. اما انصافتان کجا رفته که نمی بینید اکثریت فارس زبان همیشه تحت حکومت اقلیتها بوده است. انصافتان کجا رفته که به صراحت نمیگویید زبان پارسی با مجاهدت حافظ ها و سعدی ها و فردوسی ها و با کار فرهنگی دوام آورده است و نه با زور؟ انصافتان کجا رفته که تصریح نمیکنید که زبان فارسی روزگارانی در این سرزمین توسط اقلیتهای مهاجم و اشغالگر ممنوع شده است؟ انصافتان کجا رفته که پژوهشهای بزرگمردانی چون کسروی و دیگران را نمی بینید؟ انصافتان کجا رفته که نمی بینید که حتا هم اکنون آنچه در حوزه های علمیه و مراسم مذهبی و … برای زبان بیگانه ی عربی هزینه میشود بیشتر از چیزی ست که برای زبان فارسی هزینه میشود. *****
کاربر مهمان / 02 June 2012
همانطور که نویسنده متذکر شده است موضوع ملتها در درون یک کشور و در واقع حقوق ملتهای فارس ترک کرد بلوچ عرب و ترکمن تعریف مشخصی نشده است مانند سایر مسائل مثلا همین دموکراسی را ببینید که چگونه آنرا گوشت قربانی کرده و هر کس هر طور فکر می کند آنرا دموکراسی می نامد . اما مهمترین موضوع مسئله ی ملی ست که حتی فعالان حقوق ملتها هم تنها به وجه زبانی آن اکتفاء کرده اند اگر آنطور که آنها فکر می کنند یعنی آزادی زبان محلی هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد موضوع ملتها وابستگی شدید به زبان مادری نه لهجه ها خط و سرزمین مشخص دارد . و اوائل قرن بیستم جنبشهای آزادی طلبانه که زیر یوغ دولتهای فئودالی بودند و مانع از تشکیل دولتهای مدنی و مدرن بودند عامل تعیین کننده ای در رشد استقلال طلبی و جدائی ملتها و تشکیل حکومتهای ملی بود در ایران اگر به دولتهای مشروطه و پس از آن مشاهده کنیم خواهیم دید که برای ایجاد یک دولت مدرن وملی فراگیر مانند کشورهای دیگر با فدرالیزم برای برتری جوئی سرمایه داری فارس مقابله و مقاومت شده است اگر از دولت مشروطه بگذریم دولت مدرن رضا شاه به دلیل وجود ارگان سنتی وجود پادشاه و دیکتاتوری و استبداد مانع مشارکت همه ی آحاد مردم در تعیین سرنوشتشان بوده است به همین دلیل فدرالیزم و یا حتی جدائی و ایجاد یک کشور مستقل برای رشد و اعتلای بورژوازی خودی در بین ملیتها تا انقلاب 57 بعنوان خواست ملتها سرکوب شده و بی پاسخ مانده است . اما تحولات سال 57 بارقه ی امیدی بود تا این موضوع با ایجاد یک جمهوری دموکراتیک در مرکز حداقل خواستهای ملتها ی ترک کرد آذری و ترکمن و عرب تا حدی حل و فصل ود اما جمهوری اسلامی باز هم با تکیه بر ارگانهای ضد دموکراتیک و سنتی مانند ولایت فقیه روحانیت سپاه پاسداران که تمامیت خواه و توتالیتر هستند ضرورتا این خواستهای دموکراتیک به شدت سرکوب شد نه تنها حل نشد بلکه تسهیلاتی هم که در دوران شاه ایجاد شده بود نیز از بین رفت . باز وجود ارگانهای سنتی موضوع فدرالیزم را و یا حتی جدائی را تئوریزه می کند . با توجه باینکه جمهوری اسلامی مبنای وحدت جامعه را دینی و بخصوص مذهبی قرار داده است نه تنها تبعیض در موضوعات قومی و ملی را دامن زده بلکه تبعیض دینی را نیز در دستور کار خود قرار داده است از سوی دیگر شکست در حوزه های اقتصادی دیگر وحدت بر مبنای یک اقتصاد شکوفا را نیز از جذابیت تهی ساخته است ملتهای ایران راه نجات را در جدا شدن از این مجموعه جستجو می کند از اینرو ایران سالهاست به دلیل وجود ارگانهای سنتی در حاکمیت مرکزی و عدم پاسخگوئی این دولت به خواستهای دموکراتیک همه ی ملتها حتی ملت فارس از سوئی و برتری جوئی بورژوازی فارس نیز از سوی دیگر نیروی مقاومت و پتانسیل ذخیره شده در سالهای متوالی خواست های دموکراتیک ملتهای دیگر را تبدیل به نیروی عظیمی نموده است که حکومت آینده را با چالشهای زیادی روبرو خواهد ساخت .
اما آنچه که بسیار مهم است اینست که ما باید حق تعیین سرنوشت را برای همه ی ملتها تا حتی حق جدائی به رسمیت بشناسیم و از این موضع وارد گفتگوهای وحدت طلبانه باشیم . حق برابر حق هر شهروندی ست اتحاد ملتها اتحادی داوطلبانه است .
اما من اینجا با دیدگاه های فدارلیزم برخورد دارم زیرا فدرالیزم در زمانی شکل می گرفت که آغاز دوران رشد و شکوفائی بورژوازی بوده است اما ایران سالهاست وارد این دوران شده و از آن عبور کرده است ترکیب سرزمینی در ایران به شدت متزلزل شده است و فدرالیزم پاسخگوی نیازهای دموکراتیک ترکیبهای مخلوط نخواهد بود از اینرو ایجاد مجالس محلی با ترکیبهای معین در هر شهر و دخالت مستقیم در تصمیمات و اجرای بلاواسطه ی این تصمیمات ممکن است تا حدی بتواند نیازهای این ترکیب جمعیتی را برآورده سازد . ما باید نیازهای ملتها را شناسائی کرده و براساس همان نیازها نوع و شکل حکومت مرکزی را نه بر اساس اکثریت و اقلیت بلکه تامین و به رسمیت شناختن حقوق برابر یکدیگر ایجاد کنیم و راههای متفاوتی را بررسی کنیم اینکه بطور سنتی فقط فدرالیزم را مد نظر قرار دهیم ما را به رشد و شکوفائی و اتحاد ملی نخواهد رساند بلکه در موضوع بسیار ظریفی مانند حق تعیین سرنوشت ملل باید بسیاری از مسائل حتی کشورهای همسایه و حقوق انسانی آنها نیز مد نظر باشد . مثلا اتحاد کردها و یا ترکها و ترکمنها و عربها و فارسها در ایران نمی تواند ناقض روابط ملی آنها با همزبانانشان گردد در درون این اتحاد داوطلبانه نمی توان خط و مرز تعیین کرد . ترک یا کرد و … ایرانی نمی تواند علائق ملی و قومی و … خودش را با همسایگانش نادیده بگیرد .
اما با احترام به خواستهای دموکراتیک ملتها ما آنها را تشویق به جدائی و پر رنگ کردن تفاوتها نمی کنیم زیرا دیگر قابل گفتن نیست که یک کشور بزرگ متحد و یک اقتصاد بزرگ می تواند در رقابتهای جهانی بهتر و مطمئن تر ایستادگی کند تا یک سری کشورهای کوچک . اگر تنها تفاوت های زبانی و ملی ست و برگزاری و به رسمیت شناخته شدن و احترام به آنها باشد موضوعی بسیار حاد نبوده و قابل اجراست . و این تنها با ایجاد یک کشور دموکراتیک قابل اجراست بدون دموکراسی و مردم سالاری ما به جائی نخواهیم رسید از اینرو بهتر است ما از همین الان یاد بگیریم حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و برای دموکراسی برای همه متحدا مبارزه کنیم . خواستهای دموکراتیک همه ی ما سالهاست بی پاسخ مانده است تنها یکی از آنها خواستهای ملی ست .
کاربر مهمان / 01 June 2012
مقاله ای مفید و منطقی ای بود. اما قرار دادن ناسیونالیسم پارس گرا با ناسیونالیسم های ملل/ائتنیک های تحت ستم و قربانی در یک جا اصلا” درست نمی باشد. چرا که ما از اول تاسیس دولت ملت یعنی 80 سال پیش شاهد ناسیونالیسم شدید و نژاد پرستانه بر محور زبان فارسی و نژاد آریا بوده ایم. این یک پروژه سیستماتیک بوده است. آنچه ما امروز شاهد آن هستیم حرکت های ائتنیک های غیرفارس به این سیاست نژاد پرستانه است. از اینرو قرار دادن ناسیونالیسم فارس محور با دیگر ناسیونالیسم های سرکوب شده در ایران هم منطقا” و هم اخلاقا” درست نمی باشد. با تشکر دوباره
آراز موغانلی / 01 June 2012
ممنون بابت نگارشتون اما چند نکنه برای من سوال یا بهتر بگم شبه ایجاد کرد
1. اجهاف به قومیت ها رو از طرف حکومت فکر می کنم همه قبول داشته باشیم چه اعراب ایرانی که نفت کشور از اونجا تهیه می شه و حتی الان اب اشامیدنی ندارن وچه قومیت های دیگر اما بعد مهم تر قضیه دامن زدن این مسئله توسط جامعه با سر کوفت و تحقیر تا جایی که یک کرد زبان یا ترک زبان در تهران با خجالت به زبان خودش گویش می کنه و یا حدالمقدور از حرف زدن با اعتماد به نفس زبان خودش بر خوردار نیست
ایا حکومت جک های روز برای رشتی ها لر ها و ترک ها ایجاد می کنه و در اختیار ملت قرار میده؟
من حتی ترک زبانی رو دیدم که خودش جک (ترکی) رو برای فارس زبان ها می فرسته و دلیلش هم فقط و فقط جدا کردن خودش از سرکوفت های به اصطلاح هموطنانش هست بی غیرتی زبان نفهمی و اصطلاح خر رو ملت فارس دارن رواج می دن ایا حکومت در خیابان منازل جمع دوستانه کسی رو مجبور می کنه به قومیتی توهین کنن
شما در قسمتی پایانی مقالتون فرمودین خدای نکرده کشور به سمت تجزیه بره اما من همین الان خدمتتون عرض می کنم
از تجزیه کشور به دست قومیت ها خوشحالم می دانید چرا چون وقتی 50% مالکیت دریای خزر به 11% تقلیل پیدا می کنه یا بحرین از ایران جدا میشه و یا ابوموسی و… قراره به امارات بدن همون بهتر تکه تکه کشور به دست خود ایرانی های اکنون و کشور های اقماری فردا بیافته !
کاربر مهمان / 01 June 2012
طبیعی است که انتقال هر دانشی که به بهتر شدن وضعیت بیانجامد نیکو و قابل ستایش است اما به نظر می رسد چندی است در رادیو زمانه تلاش هایی برای جهت دهی اعتراض ها در ایران به سمت قومیت گرایی صورت می گیرد. اجحاف و تبعیض مذهبی در ایران غیر قابل انکار است. نداشتن مسجدی برای اقامه نماز جمعه اهل سنت در پایتخت نشانه آشکاری از این تبعیض است. اما در ایران تبعیض قومیتی تا زمانی که در کنار مسئله مذهب قرار نگرفته باشد قابل توجه نیست. بخش قابل توجهی از منابع مالی ایران معطوف به شهرهای ترک زبان نشین است که البته هیچ ربطی به دلالل قومی ندارد و ریشه در توانایی چانه زنی سیاست مداران این خطه ها دارد. خوزستان برخلاف ادعای برخی استانی متشکل از پارس زبانان و عرب زبانان است که همگی در مشکلات فراوان و محرومیت این استان شریکند. و از اتفاق اعتراضات اصلی در این استان نه بر پایه مدعیات قومی که برای رسیدن به حداقل امکاناتی است که حق مردم آن است. لرها خود را -برخلاف ادعای بعضی- نه یک قومیت جدا که بحق یکی از اصیل ترین مردمان ایران زمین می دانند.
به نظر می اید چند مسئله با هم تلفیق می شود و طرفداران نوع خاصی از قومیت گرایی بر آن نظرات خود را استوار می کنند.
اول : در ایران تبعیض مذهبی وجود دارد که قومیت گراها آن را مبتنی بر رویکرد خود تفسیر می کنند
دوم: در ایران تبعیض تخصیص منابع وجود دارد که سبب آن قدرت چانه زنی های سیاست مدران مناطق مختلف ایران و نفوذ آنها در قدرت مرکزی است . قومیت گراها اغلب این واقعیت را تحریف و به نفع خود تفسیر می کنند.
سوم : کمبود اعتماد به نفس عمومی در مردم ایران نسبت به ساکنان شهرهای بزرگ علی الخصوص تهران , تحت عناوین قومی تفسیر می شود در حالی که به هیچ وجه به آن ربطی ندارد. بهره گیری از بسیاری از لهجه های فارسی در تهران دشوار تر از ترکی یا کردی است.
چهارم: قومیت گراها در تفسیر هزل ها و شوخی های موجود میان مردمان مختلف ایران افراط می کنند و آن را نشانه تحقیر قومی می دانند. به گمان من این مطلب نشانه آن است که اغلب این افراد با اقوام مختلف ایرانی و نحوه برخورد و مشرب آنها نا آشنا هستند. راست آن است که همه در شوخی ساختن و شوخی شنیدن شریکند و سهم همه تحت عناوین مختلف پرداخت می شود. برداشت مردم از شوخی هایی که با انها انجام می شود نیز بسته به شخصیت فردی متفاوت است. از اتفاق تلطیف این شوخی ها نه به شیوه متعصبانه قومیت مداران که بر پایه تسامح و جدی نگرفتن شوخی هاست.
پنجم: تبعیض هایی در بهره گیری از زبان در مدارس وجود دارد که به هیچ وجه به پر رنگی آن چیزی نیست که مثلا در ترکیه صورت می گیرد . این بخش به راحتی و با تعامل قابل حل است . اما قومیت مداران چندان در پی حل این معضل نیستند و بیشتر بهره گیری از آن را در راه اهداف بزرگتر مد نظر دارند.
در کل شیوه قومیت مداران برخلاف ظاهر اخلاقی که به خود می گیرند غیر اخلاقی و تامل بر انگیز است. شخصا از برقراری عدالت میان ایرانیان دفاع می کنم اما این افراد و راهی که برگزیده اند مرا بسیار نگران می کند.
کاربر مهمان / 02 June 2012
این مقاله به ظاهر در دفاع از حقوق همه قومیتها نگاشته شده است اما خواننده زود درمی یابد که منظور نویسنده پیش از هر چیز و بیش از هرچیز قومیت ترک است.***** اشاره به تیم فوتبالی که با بی توجهی برخی مسئولین بی خاصیت مامن تجزیه طلبان پان ترکیست شده است که طی بازی پرچم ترکیه را در دست میگیرند. اشاره به آذربایجان شوروی که زمانی بخشی از ایران بوده است و اکنون مامن دشمنان ایران است و کوس جدایی آذربایگان را می نوازد. نقطه ی ضعف جنبش اصلاح طلب در ایران نفوذ قومیت گرایان و جدایی طلبان در آن است . زیرا مردم ایران یکپارچه تر از آن اند که جذب این نظریه ها شوند.
کاربر مهمان / 03 June 2012
به نظر من عدم وجود سلاح هسته ای موجب این مسایل گشته است. چون ایران کشوی است که با دشمنان تاریخی فراوانی مثل اعراب و ترکیه و اخیرا جمهوری آذربایجان هم مرز است و این کشورها و قدرت های بزرگ جهانی از هیچگونه تلاشی برای نابودی کشور کوتاهی نخواهند کرد وچون آنگونه که ما میبینیم حداقل در تبریز و آذربایجان نه تنها کوچکترین تبعیضی علیه ترک ها چه ار نطر سیاسی و یا اقتصادی انجام نمیشد، حتی از امتیازات بیشتری نسبت به مثلا کرمان و… برخوردارند پس حتی اگر فدرالیسم قومی هم در کشور برپا گردد نه تنها اعتراضات آنها کمتر نشده که افزایش نیز خواهد یافت و اینها به چیزی کمتر از ایجاد حکومت قاجار در کشور و تیول داری ایران و نابودی زبان فارسی و در کمترین حالت استقلال راضی نخواهند پس به نظر من وجود سلاح هستهای و دکترین استفاده از آن در صورت هرگونه هجوم خارجی ضامن امنیت مردم بوده و تنها چیزیست که چشم طمع دشمنان خارجی و همپیمانان داخلی آنها را بعد از قرنها از ایران کوتاه خواهد کرد من دست یابی ایران به زرادخانه هسته ای را در با وجود تمام خطرات تحریم و جنگ و… بسیار واجب دانسته و امیوارم که حکومت هرچه سریعتر بدون توجه به جنجال اعراب و غربی ها آزمایش هسته ای خود را انجام دهد وبعد از مدتی آنها نیز همانگونه که پاکستان هسته ای را پذیرفتند ایران هسته ای را نیز میپذیرند.
یک متولد دهه شصت / 05 June 2012
کشورهای کثیرالمله ای که فقط یک زبان را به عنوان زبان رسمی می شناسند و سعی در یکسانسازی زبان ملتهای دیگر و استحاله آنها دارند. چنین کشورهایی در دنیای امروز بسیار نادر می باشند که از جمله آنها می توان به ترکیه و ایران اشاره کرد که در ترکیه حداقل بیش از 70% جمعیت ترک می باشند و مابقی از اقوام و ملل دیگر. در حالی که در ایران زبان مادری حدود 40% از مردم فارسی می باشد و تنها زبان رسمی فارسی است که نمونه جنین سیستمی در هیچ کشور جهان موجود نیست. مسئله دیگر اینکه در فضای سیاسی ترکیه گشایش در این زمینه مورد بحث قرار می گیرد و امید تحول در آن بسیار بالاست ولی متاسفانه در ایران نه در سطح حکومت و نه در میان اپوزیسیون و فعالان سیاسی بحث و گشایش خاصی مشاهده نمی شود
کاربر مهمان / 06 June 2012
خب با افزایش نفرت که چیزی درست نمیشود. شما وقتی به فردوسی توهین میکنی ارزش خودت را پایین میاوری. در زمانه ای که ترکان قشون کشی میکردند و تازیان احکام برده داری را بحث میکردند فردوسی سخن از خرد و فرزانگی زد. او کار فرهنگی کرد. شما در مقایسه با فردوسی بزرگ چه هستی؟
زبان ترکی در ترکیه هم تحمیلی ست. تاریخ را بخوانیم. استانبول بخشی از روم بوده است و زبان ترکی با یورش تورکان بر مردمان آن سامان تحمیل شده است. حالا این کشور برای ما شده الگو.!!!!!
شما هم که آمار میدهی بهتر است اول منبع آمارهایت را روشن کنی.
کاربر مهمان / 06 June 2012
یک پرسش از زمانه:
چرا کامنتها را سانسور میکنی؟
شما که روی جمهوری اسلامی را در سانسور کردن سفید کردید بابا جان.
کاربر مهمان / 06 June 2012
“در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه برای نوزادان، درباره زبان ٤٩ هزار و ٥٥٨ مادر در سطح کشور سوال مطرح شد که نتیجه حاکی از سهم حضور 53.8% درصدی زبان های غیرفارسی در ایران بود. اما کارهای فرهنگی فردوسی :
۱: نگرش و طرز فکر فردوسی به زنان :
چه آموزم به شبستان شاه به دانش زنان كی نمایند راه
دل زن همان دیو را هست جای زگفتار باشند جوینده رای
زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای که یک سگ به از صد زن پارسای
به کاری مکن نیز فرمان زن که هرگز نبینی زن رای زن
۲: نگرش و طرز فکر فردوسی به اعراب :
عرب هر که باشد به من دشمن است کژ اندیش و بد خوی و اهریمن است
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار
که تخت کیانی کند آروز تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
۳: فردوسی وترکها :
کــه آن تــرک بدپیشه و ریمــن است که هم بــد نژاد است و هم بــد تن است
سخن بس کن از هرمز ترک زاد که اندر زمانه مباد این نژاد…
که این ترک زاده سزاوار نیست کس اورا به شاهی خریدار نیست
که خاقان نژاداست و بد گوهر است به بالا و دیدار چون مادر است
تن ترک بد ذات بی جان کنم زخونش دل سنگ مرجان کنم
از آن پس بپرسید،ازآن ترک زشت که ای دوزخی روی دور از بهشت
چه مردی و نام و نژاد تو چیست؟! که زاینده را بر تو باید گریست
بُود ترک،”بد طینت” و ” د یو زاد” که نام پدرشان ندارند یاد
۴:: چاپلوسی و تملق فرد وسی به سلطان محمود :.
به ایران به توران ورا بنده اند به رای و به تدبیر او زنده اند !!
جهاندار محمود شاه بزرگ به آبشخور آرد همی میش و گرگ
چو کودک لب از شیر مادر بشست ز گهواره محمود گوید نخست
لطفآ در پاسخ ، توجیهات مسخره یی مثل اینکه این اشعار مال فردوسی نیست و یا منظورش ان بوده نه این ، نفرما یید ، که بسیار وقیحا نه تر از خود این اشعار خواهد بود .
کاربر مهمان / 07 June 2012
به گفته دکتر کیانوش کیانی هفت لنگ، دبیر ارتباطات و اطلاع رسانی، برنامه سخنرانیهای نخستین همایش زبانها و گویشهای ایرانی (گذشته و حال) در روزهای پنجشنبه و جمعه ۱۸ و ۱۹ خرداد ۱۳۹۱ در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار می شود
” اما در میان این زبانها و گویشها جایی برای زبان ترکی که نزدیک به نصف جمعیت ایران به این زبان تکلم می کنند نیست !
با این سیاست زبانی مشخص می شود خود مسئولینی که در راس سیاست زبانی کشور قرار دارند زبان ترکی را جز زبان مردم ایران نمی دانند ، حال چه انتظاری از کسانی دارید که نزدیک به نصف جمعیت کشور را تشکیل می دهند اما زبانشان زبان مردم ایران و زبان ایرانی به حساب نمی آید ! با این حساب شما چگونه می خواهید این مردم را از خود بدانید ،آیا بجای ایجاد فضای دوستی ، برابری و اتحاد ، خود زمینه تفرقه را فراهم نمی کنید و خودتان با دست خودتان ترکان ایران را از خود دور نمی کنید ؟!
کاربر مهمان / 07 June 2012
به به ، چه استدلالی آوردی شیخنا بفرض هم که اینها سروده های فردوسی باشد در زمانه ای ست که ترکان و عربان قدرتشان در شمشیرشان بوده است. مگر تو کاملی که از فردوسی انتظار کمال داری. مگر تشیع صفوی پر از محملات در مورد زن و … نیست؟ شما از بزرگان ترک مثال بیاور که کار فرهنگی کرده اند و کوچکترین ایرادی بر آنها وارد نیست. ضمنا استدلال آماری شما نشان دهنده منطق شما ست. اول ببین این سرشماری در کجای ایران بوده است. همچنین برادر من از 49 هزار که نتیجه کلی نمیشود گرفت. دفاع از ترکیه در مقابل ایران واقعا شرم آور است و از انصاف تهی ست. کشتار ارامنه و برخورد با کردها نیاز به اشاره ندارد. در ترکیه کردی صحبت کردن ممنوع بوده است. *****
کاربر مهمان / 07 June 2012
سخن پیش از هرچیز بر سر این است که کسی که زبان به ناسزا و بدگویی نسبت به یک شخصیت فرهنگی میگشاید شایستگی ندارد از حقوق اقلیتها حرف بزند. وگرنه کسی نگفته فردوسی معصوم است. بیگمان کار فردوسی در هر صورت از خونریزی تازیان و ترکان پذیرفتنی تر است.
کاربر مهمان / 07 June 2012
انصافا از میان سه زبان فارسی ، ترکی و عربی ، زبان فارسی تنها زبانی ست که خود را تحمیل نکرده است. چه بسیار کشورها که عرب زبان نبوده اند اما با یورش عربان و تحمیل زبان عربی زبان خود را تغییر داده اند. و نیز بسیاری از کشورهای ترک زبان چند سده ی پیش ترک زبان نبوده اند. حال خنده دار است که اینها بخواهند الگوی ما شوند.
کاربر مهمان / 07 June 2012
به نظر من میرسد که همه ی این بحثها بنحوی انحرافی و بر اساس دلایل سیاسی ست. زبان من فارسی ست و مهندس عمران هستم. طی گزینش برای یک شرکت دولتی از من خواستند که نماز و قران بخوانم و به تلفظ حرف ظ ایراد گرفتند و شکیات نماز را هم ایراد گرفتند که باید همه را حفظ باشم. بهرحال من آن کار را نگرفتم. در سرزمینی که هزاران سال زبانش فارسی بوده من باید برای عربی درس پس بدهم. کسی از من نمیخواهد که فارسی را خوب صحبت کنم. اما عربی را باید دقیق بلد باشم. به نظر من درست این است که بگوییم زبان عربی بر ما فارسی زبانان تحمیل میشود. اگر من نخواهم فرزندم در مدرسه عربی بخواند که را باید ببینم.
کاربر مهمان / 07 June 2012
اگر روزی ایران دچار تجزیه گردید ، که سرنوشت محتوم ان است ، نه از روی همت و برنامه ریزی تجزیه طلبان ، بلکه بیشتر ازروی رفتار فاشیستی و غیر منطقی ناسیونالیست گراها و کوروش و فردوسی پرستان بدان دچار میگردد.
نگاه کنید به منطق آوردن این دوستان ، دقیقا مانند منطق احمدی نژاد است ، چون مثلا تازیان و ترکان خونریزی کردند ، و فارسها در طول تاریخ آزارشان به مورچه ای هم نرسیده ، پس این مجوز برای فردوسی است که به زنان ،اعراب ،ترکان هر اهانتی بنماید. و این کار بد هم از دید فاشیستها پذیرفتنی تر است.
کاربر مهمان / 08 June 2012
فاشیستها !!
شما چی هستی؟
سرنوشت محتوم آن است !!!؟؟؟ شما در چه مقامی هستی که اینگونه سخن میگویی؟؟
فارسها چگونه حقشان را از ترکان و اعراب بگیرند؟ چگونه پاسخ خونریزهای آنها را بدهند؟؟
کاربر مهمان / 09 June 2012
زحمت چه میکشی طبیب پی درمان ما
ما به نمیشویم و تو بد بام میشوی
کاربر مهمان / 10 June 2012
مسئولین سایت رادیو زمانه
یکی از کاربرهای مهمان اشعاری به فردوسی انتساب کرد که یا وجود ندارد (مانند زنان را ستایی سگان را ستای) یا اینکه الحاقی هستند.
برای اطلاعات بیشتر, لطفا به این مقاله بنگرید:
http://aryaadib.blogfa.com/post-609.aspx
و چنانکه دیده میشود, فردوسی ابیات مثبت/منفی از زبان شخصیتهای شاهنامه دارد, اما زمانیکه نظرهای خودش در میان است, یک شعر زیبا در وصف زن دارد.
ابیات فردوسی در مورد ترکان/اعراب (بیت ز شیر شتر..نیز الحاقی است) نیز از شخصیتهای شاهنامه است و مهمتر از آن, در آن دوران اعراب/اتراک ایران را استعمار کرده بودند. در هر حال, فردوسی ابیات فراوانی نیز از زبان همان تورانیان شاهنامه دارد که ایرانیان را مذمت میکنند. بنابراین تمامی این موارد نشانگر آنست که آن کاربر مهمان هیچبار توی عمرش شاهنامه را نخوانده است. متاسفانه قومگرایان ترک بجای اینکه به فرهنگ خود رو بیاورند, ناچار بیشتر دوست دارند که مذبوحانه سعی کنند که به بزرگان فرهنگ ایرانیان توهین کنند. اما اینها همه با شکست روبرو خواهد شد.
خوشبختانه بعد از دویست سال استعمار اعراب و هزار سال استعمار ترکان, ایرانیان هنوز در کشور خود اکثریت هستند و دیگر زیر استعمار این دوگروه نخواهند رفت.
در مورد آمار جمعیتی که ایشان اوردند, در همان آمار حدود مازندرانیها (من مازندرانی هستم) و گیلکها 8-9% هست و حدود لرها هم 9% هست. اگر کردها را حساب کنید نیز 10% هست و بلوچها هم 2%. بنابراین تعداد گویشورانی که به زبانهای ایرانی-تبار سخن میگویند همان هشتاد درصد در کشور هست. در این مورد نیز میتوانید به آمار 2012 سی-آی فاکتبوک رجوع کنید.
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html
خلاصه ایران را نمیتوان “چندملتی” دانست زیرا حدود 80% جمعیت کشور ایران به یکی از زبانهای ایرانی (بازمانده دوران) ساسانی سخن میگوید. برای نمونه من مازندرانی خود را جدا از کرد و بلوچ و خراسانی و غیره نمیبینم زیرا همه ریشه ایرانی داریم.
نکته دیگر نیز باید در نظر داشت اینست که برخلاف اعراب (نسلکشیهای سودان یا حلبچه) یا ترکان (نسلکشی ارمنیان/یونانیان/آسوریان/کردها/زازاها).. ایرانیان (پارسیان/کردان/تالشان/مازندرانیها/بلوچها..) در تاریخشان هرگز نسلکشی نکردند.
علی اسپبهد / 10 June 2012
پس با منطق شما جناب علی اسپبهد ، هر جا که فردوسی اهانتی به کسی کرد ، یا بیان نژاد پرستانه داشت، تمامی گفتار
الحاقی است ، تنها جایی که سخنان خوب نمود متعلق به خود اوست .، فکر نمی فرمایید که این نوعی مغلطه میباشد .
مذهبیون متعصب در مورد مذهب و کلام بزرگان خود همین استدلال را دارند .
ضمنا کاربرمهمان تنها اشعاری از فردوسی را نقل نمود که در شاهنامه دقیقا ذکر شده است و توهین به حضرت فردوسی (ع ) ننموده است .
کاربر مهمان / 10 June 2012
آقای اسپهبد، شما که به قول خودتان تازه بعد از دویست سال استعمار اعراب و هزار سال استعمار ترکان رهایی یافتید ، الان هم لابد چون خامنه ی هم ترک است قدرت دست ترکان است ، پس اصلا شما قدرت و دولتی در این ۱۲۰۰ سال نداشته ایید ، که بخواهد نسل کشی هم بکند .
کاربر مهمان / 10 June 2012
آقای محترم ، من همان کسی هستم که اشعار فردوسی را ذکر نموده ام ، شما آنچنان به شخصیت من حمله میکنید ، که اگر کاره ای هم بودید حکم اعدام هم برایم صادر می کردید . حکومت اسلامی هم فعلا خوب دارد از فردوسی و مواضع ارتجاعی و نژاد پرستانه او بهره میجوید .
خواستم بگویم من از کودکی شاهنامه را دیده و خوانده ام ، اما من مطمئن هستم که شما قدمتان را به کردستان و بلوچستان نگذاشته اید و کلا از احوالات آنان بی خبرید ، کردها پیشروترین گروه برای رهایی و استقلال از حکومت فاشیستی فارسها هستند یک ملت غیر فارس هستند و زبان خود را هم زبا نی کاملا مستقل میدانند ، نه مانند شما که ان را در حد یک گویش محلی پایین آوردید
کاربر مهمان / 11 June 2012
چرا دروغ مینویسید. من به شاهنامه چاپ مسکو نگاه کردم و نه بیت “زن و اژدها..” در آنست و نه بیست “زنان را ستایی سگان را ستای”.. یک مقاله نیز در مورد نسخه شناسی شاهنامه در اینترنت وجود دارد که نشان میدهد چنین ابیاتی الحاقی هستند. میتوانید زیر “زنان شاهنامه ابوالفضل خطیبی” در اینترنت جستجو کنید.
کاربر مهمان / 11 June 2012
برادر گرامی ، اگر ما کورش پرست و فردوسی پرست هستیم، شما چه پرست هستی؟ گرگ پرست؟ یا نقی پرست؟
احتمالا انتظار داشتی وقتی ترکان و تازیان ایران را با خاک یکسان میکردند فردوسی لب به ستایش آنها بگشاید؟؟!!
کاربر مهمان / 12 June 2012
من کرد هستم و
1) خود را ایرانی اصیل میدانم.
2) زبان خود را یک شاخه از زبانهای ایرانی میدانم که از فارسی کنونی بسیار کهن تر است.
3) به زبان فارسی بعنوان یک زبان مشترک احترام میگذارم.
4) من و مردمانم به هیچ وجه دوست نداریم از این سرزمین کهن آریایی جدا شویم.
5) مشکل کردها با حکومت فقط مذهبی ست چون بخش قابل توجهی از کردها اهل سنت هستند.
6) برادر عزیز، اگر شما ترک هستی یا هرچیز دیگر، احترامت بر ما واجب است. اما لطفا از جانب دیگران سخن نگو. بگذار ما خودمان حرف بزنیم. سنندج بعنوان مرکز اصلی کردهای ایران همانطور که از شیراز و تهران کمتر مورد توجه بوده است از تبریز و حتا اردبیل هم کمتر بهره مند است. پس مساله نژادی نیست.
7) واقعیت این است که هم نژادان من امروزه از ترکها به مراتب بیشتر جفا میبینند تا از فارسها. رفتارهای ترکان در استان آذربایجان شرقی با کردها بسیار نژادپرستانه است. و ترکان ترکیه هم که دیگر حقی برای کردهای آن دیار قائل نیستند.
کاربر مهمان / 12 June 2012
فکر کنم آن آقا درست میگویند که کسانی که این مسائل را برجسته میکنند نود و نه درصد ترکها هستند. نمیدانم اینها طمع متصل شدن به ترکیه را دارند یا به آذربایجان که قبلا بخشی از ایران بوده است. احساس میکنم یک گروه کوچک پان ترکیست به نحو مرموزانه در ایران فعالیت میکند، و با زد و بندها پستهای بالا را به دست میگیرد. خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند.
کاربر مهمان / 12 June 2012
سپاس میثمجان.
دربارهی نوشتههای آقای خوبروی پاک، که امیدوارم آنها را خوانده باشی، و این که ایشان و یا دیگران الگویی بومی ارائه ندادهاند و اصولا ما در حوزه نظریهپردازی در این زمینه کم کار کردهایم – که البته چنین است – باید بگویم: دکتر خوبروی پاک کتاب هم دارد با عنوان: «تمرکز زدایی و خودمدیری» که حاوی راهبردی بومی است. دکتر حمید احمدی هم در این حوزه بسیار کار کرده که دو کتاب «ایران؛ هویت، ملیت، قومیت» و «بنیادهای هویت ملی ایرانی» از آن میان در پاسخ به همین نیاز است و فصلنامهی مطالعات ملی و نویسندگان آن نیز بسیار در این حوزه کوشیدهاند. و هم چنین باید اشاره کرد به کوششهای دکتر مجتبی مقصودی و مثلا کتاب «تحولات قومی در ایران؛ علل و زمینهها» او. البته چند استاد دیگر هم کتابهایی در این زمینه دارند.
در ضمن اصل پانزدهم قانون اساسی، به درستی، به آموزش ادبیات قومی اشاره کرده و نه زبان قومی:
اصل پانزدهم – 15
زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است . اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه هاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس ، در كنار زبان فارسي آزاد است .
علیرضا افشاری / 19 July 2012