کریس رتنفرانس – برای هلندیها مشکل است که بتوانند درک کنند چرا انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا در هر صورت برگزار خواهد شد. تمام بررسیها در رسانههای ما نشانگر این مسئله است که تنها یک کاندیدای قابل قبول وجود دارد، یعنی باراک اوباما. اما چرا آمریکاییها موضوع را درک نمیکنند و چرا گروههای وسیعی از شهروندان این کشور طرفدار جنبش موسوم به تی پارتی هستند، جنبشی بسیار متنوع و گسترده که با دامن زدن به نفرتی عمومی و عمیق از دستگاه دولتی، سرپا نگه داشته شده است؟
اگر کسی خواهان درک این داستان است باید کتاب مارک استین به نام «بعد از آمریکا برای آرماگدان آماده شو» (After Americ , get ready for Armageddon) را بخواند.
توصیه خواندن این کتاب برای تنبیه آدمها نیست، چرا که این کتاب با وجود بررسی محتوایی دردناک، بحثی مستدل، فوقالعاده طنزآلود و خندهداری را پیش میبرد. در واقع موضوع افشاگری در مورد وضعیت بد اقتصادی در آمریکا است و هم این که اوضاع ازاین بدتر هم خواهد شد.
ما روزانه میخوانیم و میشنویم که اروپا دچار بحران مالی است. به این خاطر فراموش میکنیم که اوضاع اقتصادی ایالات متحده خیلی وخیمتر از آن است که ادعا میشود. وقتی مارک استین دستنویس کتابش را به ناشر سپرد، دولت آمریکا ۱۳ میلیارد دلار بدهکار بود. واکنون این قروض ۱۵.۷ میلیارد دلار است.
شما میتوانید افزایش بدهیهای آمریکا را ازطریق سایت : USdebtclock.org دنبال کنید. واقعا وحشتناک است که این قروض «غیرقابل دفاع» یا «غیرقابل پرداخت» هستند. هر کس با این مسائل سروکار دارد این را میداند. و اما این بدهیها هر روز بیشتر میشوند. درشرایطی که باراک اوباما موقرانه توضیح میدهد که دولت جرج بوش با گشاده دستیهای فوق العادهاش مسئول اوضاع فعلی است، خودش هم کسری مالی دوران بوش را خیلی محترمانه دو برابر کرده است.
از نتایج این وضعیت آن که آمریکاییها برای قرضهایشان باید بیشتر بهره بپردازند تا برای بودجه دفاعی کشور. اما به عقیده استین نویسنده این کتاب، تنها دلیل این شرایط سیاستهای پرزیدنت اوباما نیست. حال هزینههای پرداختی دولت آمریکا از ۶۰۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۶۵ به ۵/۳ هزار میلیارد دلار رسیده است. در واقع چه جمهوریخواهان ساکن کاح سفید باشند و چه دموکراتها، فرقی نمیکند، زیرا دستگاه دولتی مدام بزرگ و بزرگتر شده است.
با طرح این دلایل به محور اصلی در استدلالهای استین میرسیم که رشد دستگاه دولتی در تناقض و چالش با سنت فرهنگ آمریکایی است، سیاستی که سرانجام مغلوب آن سنت خواهد شد. چرا که کشور ایالات متحده به دست کسانی به وجود آمد که توسط دولتهایشان سرکوب شده و در جستوجوی آزادی، بهخصوص آزادی مذهبی به آمریکای شمالی آمده بودند. آنها پس از ورود به این سرزمین تنها به این موضوع فکر میکردند، این که نباید گذاشت باز هم سرشان کلاه بگذارند. ما شهروندان خودمان حکومت خواهیم کرد و دولت مرکزی هم باید تا حد امکان کوچک باشد. اما در واقع همان اتفاقی که قرار بود نیفتد، حالا یک واقعیت است.
به نظر مارک استین این اشتباه بزرگی است اگر قرار باشد که بخشی از بدهیهای عظیم دولت را هرماه بیل گیت جبران کند. این قروض مایه سرشکستگی هستند، چرا که نشانگرجابهجایی قدرت از شهروندان به دولت است وهم تاثیری تضعیف کننده دارد، زیرا آزادی آسیبپذیر وحقوق شهروندی بیارزش شده است.
مارک استین در بحثهای استدلالی و شدیداللحن خود نشان میدهد دولت آمریکا با پولی که خودش آن را تولید نکرده علیه ایدئولوژی که به آن دولت مشروعیت میبخشد، خوب جولان میدهد
در آمریکای امروز کسی که میخواهد خوب پول دربیاورد، وارد بخش تجارت و یا صنعت نمیشود، بلکه برای بخش دولتی کار میکند. این روزها پردرآمدترین آدمها در حومه واشنگتن دی سی کار میکنند. حال رشد دستگاه دولتی به معنای رشد اقتصادی است. بدتر اینکه دولت آمریکا افکار و عقاید مردم را به انحصار خود درآورده است. در سال ۲۰۰۸ اوباما رای دهندگان به خودش در دهات پنسیلوانیا را به عنوان آدمهایی «تلخ» توصیف کرد که فقط در فکر و سودای مذهب و سلاح هستند، و از افرادی که نظرات فکری متفاوت دارند بیزارند. او بعدا درعذرخواهیاش گفت: « من چیزهایی گفتم که همه میدانند درست است.»
استین با تمسخر می گوید: “بله «همه» میدانند که افزایش مالیات کاری خوب و کاستن مخارج دولت بد است. در آمریکا بیشتر از یک طبقه حاکم، یک فرهنگ مسلط و یکدست هم حکومت میکند، و این «حقیقت»، «حقایق» و «دانش» نه فقط در دستگاه دولتی، بلکه در رسانهها، سیستم آموزشی، افکارعمومی و حتی هوایی هم که ما تنفس میکنیم، نفوذ کرده است. این مشکل اصلی ماست واگر هر چهارسال هم پای صندوقهای رای برویم، چیزی تغییر نمیکند.”
استین در بحثهای استدلالی و شدیداللحن خود نشان میدهد دولت آمریکا با پولی که خودش آن را تولید نکرده علیه ایدئولوژی که به آن دولت مشروعیت میبخشد، خوب جولان میدهد. مثلا با توسل به آموزش پرهزینه و با کیفیت بد و یا بیش ازحد تاکید بر فکر کردن به جای عمل کردن. ناپدید شدن صنایع داخلی با کنترل بیش از حد دولت بر منابع مالی سازمانهای خیریه، و هم تبلیغ ایدههای نخبگان که درمورد «تساهلگرایی» و«چندفرهنگی» مدام غرولند میکنند. که همه چیز باید «با صداقت بیشتر» و «تداوم بیشتر» همراه باشد. و هر کسی را که ایده مخالفی دارد به عنوان نژادپرست و فاشیست از دور بحث خارج کرده و به حاشیه میرانند.
مارک استین کتابش را با نشان دادن این مسئله که چگونه سیاستهای نادرست شکست میخورند، به پایان میبرد، به این معنی او تغییرات فرهنگی در کشورش را مهمتر از دگرگونی سیاسی میداند. نکته اساسی دربحث او آن است که باید به سنتهای فکری قدیمی در ایالات متحده برگشت، سنتهایی که توسط ژنرال جان استارک اینگونه فورموله شده بود: «یا درآزادی زندگی کن یا بمیر». چرا، چون یک دستگاه دولتی مقتدر و بزرگ، شهروندان را کوچک و خوارمیکند.
پانوشت:
آرماگدان به معنی نبرد نهایی، هم رستاخیز و بازگشت عیسی.
منبع: فولکس کرانت ۲۶ می ۲۰۱۲
با سلام
در جمله زیر که بر گرفته از متن است میخوانیم:”وقتی مارک استین دستنویس کتابش را به ناشر سپرد، دولت آمریکا ۱۳ میلیارد دلار بدهکار بود. واکنون این قروض ۱۵.۷ میلیارد دلار است.” این رقم که خیلی ناچیز است مثل اینکه مترجم به جای تریلیون دلار میلیارد دلار نوشته اند.
لطفا تصحیح شود
کاربر مهمان / 31 May 2012
با سلام و کاهی در تایید و گاهی هم در مقابل مضوعات این کتاب باید عرض کنم که امریکا دچار همان اشتباهی شده است که کل ابناء بشر مرتکب شده و میشوند و در یک کلمه خلاصه میشود: “دروغ”. سیستم اموزشی هر کشوری تخم این دروغ شاخدار و یا بی شاخ را میکارد و هر کشوری که دروغش بیشتر باشد مصیبتش هم بیشتر خواهد بود. در مورد سیستم اموزشی امریکا باید گفت که پهنه اثرات و تبعات ان فقط انطور که نویسنده اظهار کرده و در این عبارت امده (مثلا با توسل به آموزش پرهزینه و با کیفیت بد و یا بیش ازحد تاکید بر فکر کردن به جای عمل کردن) نیست. سیستم اموزشی امریکا در دست دو مافیای حماقت و بلاهت اسیر است و اینکه کسی بنواند انرا نجات دهد بیاز به یک تغییر و تحول اساسی است. تنها چیزی که در سیستم اموزشی امریکا کمتر دیده میشود “فکر کردن است” که نویسنده انرا به عنوان یک حصیصه منفی قلمداد کرده است. دلیلش هم در سیاسی بودن و شدن سیستم اموزشی است. گروه کثیری از رای دهندگان معلم هستند و هر 4 سال یکبار به این لشکر عظیم یا ماشین رای دهی برای ورود به کاخ سفیدیا کنگره امریکا نیاز است. اینجاست که اتحادیه مغلم ها به کمک اتحادیه مدیران و کارکنان سیستم اموزشی دست به دست هم داده و انجه را که میخواهند و نمیخواهند به کرسی مینشانند و یا نینشانند. هیچ سیاستمداری هم یارای اعتراض یا اصلاح قوانین اموزشی به نفع مشتری که دانش اموزان باشند نیست. در سیستم اموزشی امریکا امروزه حرف اول و اخر را مدیریت مدارس و هیئت امناء هر ناحیه میزند. این مدیران اموزشی عموما از سواد و اطلاعات کم و یا ناقصی برخوردارند چه اکثرن از پایینترین گروه اکادمیک خروحی دانشگاهها و موسسات اموزش عالی هستند. با یک محاسبه سرانگشتی میتوان نتیجه گرفت که به علت پایین بودن پرستیژ معلم در امریکا اکتر معلم ها از 25% پایین تولیدی نظام اموزش عالی هستند. از این یک چهارم پایینی 25% پایینی ان در که رشته های ورزش و هنر هسند غالبا کمی وقت اضافی دارند و به این فکر میافتند تا مدیر شوند. با گرفتن چندتا کلاس شبانه که گاه به “دکترای اموزش و پرورش” ختم میشود این بیسوادترین قشر معلم ها سرانجام مدیر و یا رییس اموزش و پرورش ناحیه میشوند. به این ترتیب تکلیف اموزش و پرورش امریکا مشخص و معین است. بی دلیل نیست که برخی کشورها تاکنون از نظر کیفیت اموزشی از امریکا جمو افتاده و این روند ادامه خواهد یافت تا یک یا چند نفر از خود گذشته کاری کنند و انرا اصلاح کنند.
به هر حال خیلی ممنون از ترجمه و تلخیص کتاب. در ضمن رقم بدهی بایستی بیشتر از 15 میلیار دلار باشد. به نظرم 15تریلیون دلار است.
کاربر مهمان / 31 May 2012