- درسهایی از مبارزه فمینیستی علیه ازدواج کودکان در کلمبیا: «آنها دختربچهاند نه همسر»
- کارگران شهرداری ایرانشهر در انتظار سه ماه حقوق معوقه و سنوات
- قطعنامه علیه ایران ــ چه خواهد شد؟
- افول سازمان هنری رسانهای اوج
- عاطفه رنگریز، زندانی سیاسی، به دلیل وخامت بیماری قلبی به بیمارستان منتقل شد
- نسیم سلطانبیگی برنده جایزه آزادی بیان ۲۰۲۴ سازمان بینالمللی شاخص سانسور شد
- از استیصال تا عصیان؛ وضعیت انتظار و بیتفاوتی در ایران
- اوکراین میگوید روسیه از موشک بالستیک قارهپیما علیه این کشور استفاده کرده است
- حکم جلب بینالمللی برای نتانیاهو و گالانت صادر شد
- افزایش فشار بر کشورهای ثروتمند در مذاکرات اقلیمی سازمان ملل برای تأمین مالی کشورهای در حال توسعه
- کاهش بیش از ۹۰ درصدی جمعیت فک خزری در موضوع انقراض گونهها چه میگوید؟
- سنای آمریکا ممنوعیت فروش تسلیحات به اسرائیل را رد کرد
- مناطق درگیر منازعه در سه سال گذشته ۶۵ درصد افزایش یافتهاند
- ادامه تهدیدهای جمهوری اسلامی در صورت تصویب قطعنامه سه کشور اروپایی در شورای حکام
- گروه موسیقی یمنی «القات»: پرسشگری به جای پاسخهای از پیش آماده
- چرا حمله اسرائیل به تاسیسات نفتی ایران تأثیر چندانی بر قیمت جهانی نفت نخواهد گذاشت؟
- مریم اکبری منفرد، روایتهایی از شرایط غیر انسانی زندان زنان قرچک
- دیدبان حقوق بشر: شهروندان افغانستانی، اقلیتهای ملی و زندانیان سیاسی در خطر اعدام قریبالوقوع اند
- فراخوان یک پزشک علیه بشردوستانه کردن نسلکشی
- فریدا آفاری در پاسخ به پرسش زمانه در مورد پیامدهای پیروزی ترامپ: «دو سناریو برای ایران محتمل است!»
آگهی
مایل هستید هر روز مطالب زمانه را با ایمیل دریافت کنید؟
نشانی ایمیل خود را در اینجا وارد کنید:
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد
نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهٔ دیو به بازوی ریاضت بشکن
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای
مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی
کالتماس تو به جز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو
گذرانیده، به جز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهٔ کار به جز دیدهٔ بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری
که گدایان درش را سر سلطانی نیست
یارب از نیست به هست آمدهٔ صنع توایم
وانچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
گر برانی و گرم بندهٔ مخلص خوانی
روی نومیدیم از حضرت سلطانی نیست
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست
دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود
هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست
مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی / 21 April 2019
امشب سبکتر مي زنند اين طبل بي هنگام را
يا وقت بيداري غلط بودست مرغ بام را
يک لحظه بود اين يا شبي کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبي نابرگرفته کام را
هم تازه رويم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل
کز عهده بيرون آمدن نتوانم اين انعام را
گر پاي بر فرقم نهي تشريف قربت مي دهي
جز سر نمي دانم نهادن عذر اين اقدام را
چون بخت نيک انجام را با ما به کلي صلح شد
بگذار تا جان مي دهد بدگوي بدفرجام را
سعدي علم شد در جهان صوفي و عامي گو بدان
ما بت پرستي مي کنيم آن گه چنين اصنام را
#سعدی
امشب سبکتر مي زنند / 21 April 2019
کی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همیرفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود میخواهم اگر انعام فرمایی…
امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان..
گلستان #سعدی
امیدوار بود آدمى به خیر کسان / 21 April 2019
سخندان هم نیست این ابلیس …
تقریبا تمام سخنان و حتی خطبه های نمازش
پر است از دشنام های ریز و درشت و الفاظ
لمپنی :
… هیچ غلطی نمیتوانند بکنند
… سیلی محکمی بود بر صورت آنها
… با مشت محکمی بر دهان یاوه گویان کوبیدند
… گربه رقصانی می کند
… دشمن رذل و نانجیب
… یک مشت آدم خبیث
… هرزه ها … خودفروخته ها …. وطن فروشان
……. ، …….. ، …….. ، ………
و دهها متن پر از پرخاش و تهاجم .
حتی خودش هم برای خودش حرمتی باقی نگذاشته .
کیوان / 21 April 2019
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
تا کی این باد کبر و آتش خشم
شرم بادت که قطرهٔ آبی
کهل گشتی و همچنان طفلی
شیخ بودی و همچنان شابی
تو به بازی نشسته و ز چپ و راست
میرود تیر چرخ پرتابی
تا درین گله گوسفندی هست
ننشیند فلک ز قصابی
تو چراغی نهاده بر ره باد
خانهای در ممر سیلابی
گر به رفعت سپهر و کیوانی
ور به حسن آفتاب و مهتابی
ور به مشرق روی به سیاحی
ور به مغرب رسی به جلابی
ور به مردی ز باد درگذری
ور به شوخی چو برف بشتابی
ور به تمکین ابن عفانی
ور به نیروی ابن خطابی
ور به نعمت شریک قارونی
ور به قوت عدیل سهرابی
ور میسر شود که سنگ سیاه
زر صامت کنی به قلابی
ملکالموت را به حیله و زور
نتوانی که دست برتابی
منتهای کمال، نقصانست
گل بریزد به وقت سیرابی
تو که مبدا و مرجعت اینست
نه سزاوار کبر و اعجابی
خشت بالین گور یاد آور
ای که سر بر کنار احبابی
خفتنت زیر خاک خواهد بود
ای که در خوابگاه سنجابی
بانگ طبلت نمیکند بیدار
تو مگر مردهای نه در خوابی
بس خلایق فریفتست این سیم
که تو لرزان برو چو سیمایی
بس جهان دیده این درخت قدیم
که تو پیچان برو چو لبلابی
بس بگردید و بس بخواهد گشت
بر سر ما سپهر دولابی
تو ممیز به عقل و ادراکی
نه مکرم به جاه و انسابی
تو به دین ارجمند و نیکونام
نه به دنیا و ملک و اسبابی
ابلهی صد عتابی خارا
گر بپوشد خریست عتابی
نقش دیوار خانهای تو هنوز
گر همین صورتی و القابی
ای مرید هوای نفس حریص
تشنه بر زهر همچو جلابی
قیمت خویشتن خسیس مکن
که تو در اصل جوهری نابی
دست و پایی بزن به چاره و جهد
که عجب در میان غرقابی
عهدهای شکسته را چه طریق
چاره هم توبتست و شعابی
به در بینیاز نتوان رفت
جز به مستغفری و اوابی
تو در خلق میزنی شب و روز
لاجرم بینصیب ازین بابی
کی دعای تو مستجاب کند
که به یک روح در دو محرابی
یارب از جنس ما چه خیر آید
تو کرم کن که رب اربابی
غیب دان و لطیف و بیچونی
سترپوش و کریم و توابی
سعدیا راستی ز خلق مجوی
چون تو در نفس خود نمییابی
جای گریهست بر مصیبت پیر
تو چو کودک هنوز لعابی
با همه عیب خویشتن شب و روز
در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علم عالمت باشد
بیعمل مدعی و کذابی
پیش مردان آفتاب صفت
به اضافت چو کرم شبتابی
پیر بودی و ره ندانستی
تو نه پیری که طفل کتابی
ای که پنجاه رفت و در خوابی / 22 April 2019