طی یک سال گذشته تمامی رسانههای دولتی ایران از ریز و درشت به تبلیغ کتابی پای میفشارند به نام “سرباز کوچک امام”. کتاب ،”تقریظ مقام معظم رهبری” را نیز با خود به همراه دارد. چنین موضوعی چنان مشروعیتی را برای مهدی طحانیان نویسندهی این کتاب در بر داشته است که تمام نهادهای دولتی از کوچک و بزرگ کتابش را مثل نان و خرما بین هواداران حکومت، خیرات میکنند. چون هر جا که مدیران حکومت نشست و همایشی برگزار مینمایند، نسخههایی از آن بین همهی حاضران توزیع میگردد. اما حاضران نشست نسخههای اهدایی را خیلی راحت در همان مکانِ همایش، به درون آشغالدانی میاندازند تا از زحمت حمل آن فارغ بمانند.
در عین حال نسخهی pdf همین کتاب را در اینترنت نیز گذاشتهاند تا دانلود رایگان آن برای مشتاقان کتابهایی از این نوع چندان مشکل نباشد.
مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی میگویند که مردم تا کنون ضمن سی و دو نوبت چاپ، بیش از نیم میلیون نسخه از این کتاب را خریدهاند. با این رویکرد، شکی باقی نمیماند که کتاب سرباز کوچک امام را باید یکی از پرفروشترین کتابهای سال گذشته دانست. همچنین تمامی کتابخانههای عمومی کشور بنا به وظیفهی دولتی، بر خود واجب دانستهاند تا نسخههایی از آن را در مخزن کتابخانه به نمایش بگذارند. در واقع فقط به نمایش بگذارند؛ همین و بس. چون از جامعهی کتابخوان کشور هرگز کسی به روخوانی آن رضایت نمیدهد. ضمن اینکه چنین موضوعی به حتم وجاهت نویسندهی کتاب را نزد نهادهای حکومتی بالا خواهد برد. چون مدیران جمهوری اسلامی وجاهت آثار تبلیغی خود را تنها در عدم پذیرش تودههای مردم خلاصه میبینند. با این همه، از رو نمیروند و همچنان در بوق تبلیغی خود میدمند تا از معرکهگیری و معرکهگردانی قدمی جا نمانند.
گفته شد که نویسندهی کتاب سرباز کوچک امام، کسی نیست جز مهدی طحانیان. در واقع او اکنون که سی سال از جنگ میگذرد، خاطرات خود را از جنگ و دورهی اسارت به دست نیروهای عراقی، در همین کتاب گرد آورده است. توضیح اینکه مهدی طحانیان در زمان اسارت خود به دست نیروهای عراقی، سیزده ساله بود. این جمهوری اسلامی بود که مهدی طحانیان سیزده ساله را به جای حضور در کلاس درس، راهی جبهههای جنگ میکرد. موضوعی که سرآخر به اسارت او از سوی عراقیها انجامید. اما حکومت صدام در اسارتگاههای خود، خبرنگاران اروپایی را سراغ افرادی از نوع مهدی طحانیان میفرستاد تا به رأیالعین ببینند که خمینی حقوق کودکان را نیز ناچیز میشمارد. با این همه، برخلاف انتظار نیروهای امنیتی عراق، مهدی طحانیان در رویارویی با یکی از خبرنگاران به گونهای دیگر عمل کرد. چون سیمای بدون چادر و حجاب خبرنگار هندی “نصیرا شاما” را تاب نیاورد، ضمن دفاع از جنگ، در نمونهای از موعظههای حکومت به او یادآور شد:
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است / زیبندهترین زینت زن حفظ حجاب است
اگرچه طحانیان در کتاب خویش آورده که در پی حرفهای او به خبرنگار، علیرضا رحیمی، نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی، که او نیز در شمار اسیران بود، این شعر را خطاب به زن خبرنگار بازگفته است ولی این نقل قول آنوقت به نام طحانیان ثبت شد و پس از پخش این مصاحبه از رسانههای خارجی، مدیران حکومت در تهران از رسانهای شدن چنین ماجرایی در پوست خود نمیگنجیدند. در واقع کارگزاران فرهنگی جمهوری اسلامی به دیدگاهی دست یافته بودند که گویا موضوع نهی از منکر خود را میتوانند به اتکای همین کودکان نابالغ و بیتجربه به پیش ببرند. همچنان که بسیاری از کودکان نابالغ را بدون اذن و اجازهی خانوادههایشان به “جبهههای جنگ حق علیه باطل” میفرستادند که شربت شهادت بنوشند و سرانجام به بهشت موهوم روحانیان دولتی دست بیابند. اما صدام حسین سویهی تبلیغی دیگری از این ماجرا را رسانهای میکرد. چون ادعا داشت که روحالله خمینی و کارگزاران جمهوری اسلامی با نادیده انگاشتن اخلاق همگانی، کودکان ایرانی را به جبهههای جنگ میکشانند تا همگی کشته شوند.
در آن موقع برای کارگزاران حکومت پخش فیلم شعرخوانی مهدی طحانیان از تلویزیون جمهوری اسلامی بهانهی تبلیغی مناسبی شمرده میشد. چون حکومت موضوعی را تبلیغ میکرد که کودکان سیزده سالهی دیگر هم “نهی از منکر” را امری واجب بشمارند. یادآور میشود که پروژهی نهی از منکر حکومت، همیشه از پدیدهی “بیحجابی” چیزی فراتر نمیرفت. به همین دلیل پس از این ماجرا، در کوچه و بازار تهران بسیاری از مردم عادی به دست همین کودکان منکراتی با چاقو و قمه از پا درآمدند. تازه جدای از این، کودکانی از منکراتیهای حکومت نیز بودند که به دلیل مزاحمت برای مردم، سرانجام به مرگی خونین گردن نهادند. گفتنی است که حکومت به منظور تقدیر از راه و رسم شهیدان منکراتی خود، اکنون مجسمهی یکی از همین کودکان منکراتی را در پارک لالهی تهران به نمایش گذاشته است.
اکنون کتاب خاطرات “سرباز کوچک امام” به چماق و حربهای کارساز برای مدیران فرهنگی حکومت تبدیل شده است تا به گمان خویش به واسطهی آن بتوانند از خط و خطوط “حجاب” جمهوری اسلامی دفاع به عمل آورند. به همین منظور برای نویسندهی کتاب سفرهای تبلیغی فراوانی را به تمامی استانها ترتیب دادهاند. حتا تریبونهای نماز جمعه را در شهرهای دور و نزدیک به او میسپارند تا به منظور عوامفریبی، چادر سرکردن زنان را بدون کم و کاست امری واجب بشمارند. در همین نشستها و همایشها است که کتاب “سرباز کوچک امام” بین عوامالناس خیرات میگردد تا برای کتابهایی از این نوع شمارگانی ساختگی و تصنعی رقم بزنند. سوای از این، تلویزیون هم از این قافلهی تبلیغی جا نمیماند. چنانکه شومنهای حکومت در تلویزیون با نویسندهی کتاب به گفت و گو مینشینند تا همانند گذشته سخنان عوامانهی او برای لایههای عقب ماندهی جامعه، الگو قرار بگیرد. سخنانی که تبلیغ آن، اکنون کارآیی خود را بین تمامی طبقات و اقشار امروزی از دست داده است.
در اتوبانهای شهری تهران هم نمونههای فراوانی از بیلبوردهای تبلیغی کتاب سرباز کوچک امام را آویختهاند. در همین بیلبوردهای شهری، قرار گذاشتهاند که به خوانندگان چنین کتابی، جایزههای میلیونی بپردازند. متروی تهران هم از این شوی فرهنگی سهم میبرد. چون مدیران آن در هر گوشهای از واگنها یا دیوار ایستگاهها، بیلبوردهای تبلیغی فراوانی از این کتاب را به نمایش گذاشتهاند که مبادا شهروندان تهرانی از این همه جایزه برای کتابخوانی جا بمانند. جایزهها نیز همه میلیونی است، آن هم با ریالی که دیگر پشیزی نمیارزد! لابد حکومت میخواهد با همین جایزه دادنها همگی سر عقل بیایند و مثل مدیران خودشان کتابخوان و باسواد بشوند! اما مردم ضمن پرهیز از تبلیغات جاهلمآبانهی حکومت، کتاب و کتابخوانی را در فضایی دیگر میجویند. فضایی که هرگز مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی، به خلوت روشن آن راه نخواهند یافت.
نویسنده در نامگذاری کتاب هم ایهامی را به کار گرفته است. این ایهام در کاربرد صفت “کوچک” برای سرباز به نمایش درمیآید. چون منظورش از کوچک همان صغر سنی است که به دورهی اسارت او در سیزده سالگی باز میگردد. وگرنه او خود را نه فقط سرباز کوچک بلکه سردار بزرگی میبیند که توانسته است در برخورد با خبرنگار خارجی بیحجاب، تبلیغ جمهوری اسلامی را به گوش جهانیان برساند تا همهی زنان در سرتاسر جهان به دستور فاطمه، حجابی از چادر و مقنعه بر سر داشته باشند.
با این اوصاف نان خوردن از سفرهی جمهوری اسلامی کار چندان مشکلی به نظر نمیرسد. چون فقط سرمایهای از جهالت و نادانی برای هر مشتاقی کفایت میکند تا به آرزوی خود را در این راه دست یابد. همچنان که مدیران فرهنگی حکومت برای کتاب نوشتن و کتاب خواندن هم چنین سرمایهی کارسازی را لازم میشمارند. الگویی که “امام راحل” آن را برای فرزندان خود به میراث گذاشت.
از همین نویسنده
- آسیبهای ستاد مدیریت بحران برای سیلزدگان
- تجاوز و کودکهمسری در هیأت دین و قانون
- بازار قزل قلعه، نمایشی از افلاس حکومت
- پروژهی «رنگدرمانی» شهردار تهران
- شغل دادزنی در بازار کسب و کار تهران
- نظام ولایی همچنان درگیر نظام دادن به گوشت است
- در بیمارستان “امام خمینی” تهران چه میگذرد
- رشد سرطانی بازارهای موازی در اقتصاد ایران
پدر من بازرس وارت فرهنگ است در صندوق عقب اتومبیلش ۷۶ نسخه از این کتاب هست. خودش می گوید که تازه او هم به نوبه خودش سیصد جلد را تپوضیع کرده و این ۷۶ نسخه را دوستانش با تمسخر به او اهدا کرده اند. یادم است همین پدر من به تاجیکستان رفته بود او می گفت. در همان هواپیما خاتمی و چند ناشر و نویسنده هم بودند شاید مهاجرانی هم بوده در هر حال شاید چندین ملیون نسخه از کتابهای مطهری و نهج البلاغه را با همان هواپیما با خود آورده بودند. جالب است که رییس فرهنگخانه تاجیکستان از آنها پرسیده بود پس خانم گوگوش را چرا نیاوردید و مهاجرانی یا کس دیگری بحث را عوض کرده بود اما آن رییس با سماجت باز هم پرسیده بود و کسی از تاجیک ها درگوشش چیزی گفته. و سرانجام وقتی از محتوای کتابها آگاه شده بودند آنها گفته بودند که به خدا کتابهای مطهری را کسی نمی خواهد قبلی ها هم همه مانده اند بر ای ما بندهش و شاهنامه و داستانهای بیدپای و صادق هدایت بفسرتید. در تاجیکستان کسی مطهری و نهج ابلاغه خوان نیست…
شوفی از تهران / 14 April 2019