برای بسیاری از ما بیماری مایه رنج و عذاب است. بالا رفتن دمای بدن همواره برای ما با درد و رنج و احساس خستگی شدید همراه است. به تختخواب پناه میبریم و تا میتوانیم مایعات مینوشیم و سوپ مرغ میخوریم تا اینکه بالاخره پس از چند روز انرژیهای از دسترفته بازمیگردند؛ دمای بدن طبیعی میشود و دردهای بدن از بین میروند. خلاصه اگر بگوییم، سلامتی باز میگردد و بیماری از بدن بیرون میرود.
پندار ما درباره بیماری تاریخچهای طولانی دارد. بسیاری از نگرشهای ما درباره بیماری برآمده از اعتقاد راسخ عمیقی است که میگوید انسان میتواند بر طبیعت غلبه کند؛ رویکردی فلسفی که بنیان کپیتالیسم است. رویکرد ایمونولوژیک درباره بیماری و سلامتی هم همینگونه است. در رویکرد ایمونولوژیک، بیماری یک دشمن است؛ یک مهاجم که باید بر آن غلبه کرد. به همین دلیل است که وقتی به مقابله با بیماریهای مزمن پرداخته میشود اغلب از استعارههای جنگی استفاده میشود. دانشمندان حوزه پزشکی سالهاست در حال مبارزه با سرطان هستند و بیماران سرطانی شجاعانه با بیماری خود میجنگند. اگر بتوان تومور را از طریق جراحی برداشت، و با پرتودرمانی آن را سوزاند و شیمی درمانی جواب بدهد، بیمار میتواند زنده بماند. اگرچه او از سختیهای ناشی از درمان رنج میبرد اما از او خواسته میشود به ضرباهنگ زندگی پیشین خود بازگردد. این در حالیست که فکر کردن به بیماری در سراسر زندگی او حضور دارد. به این ترتیب بیماری بار دیگر مایه رنج و عذاب او میشود.
روایت زنده ماندن افرادی که به بیماریهای صعب العلاج مبتلا هستند، ما را قانع میکند که این زندگی با استرس شدیدی همراه است، روندی که تنها در آن تخفیف بیماری معنا دارد (چیزی میان سلامت و بیماری). میلیونها انسان که آرتور فرانک، جامعه شناس (۱۹۹۵) آنها را «جامعه بهبود یافتگان» مینامد احساس تنهایی و تحریب میکنند.
هیچگاه شخص سالم نمیتواند برزخ میان سلامت و بیماری را درک کند؛ موقعیتی که فرد تنها با یک جواب آزمایش ناامید کننده با مرگ آرام یا سریع فاصله دارد.
به باور عموم مردم، انسانهای سالم، قوی و سرشار از حیات هستند. آنها برندهاند. زمانی که بیماری زندگی آنها را دچار اختلال میکند بر بیماری خود سروری میکنند و بیماری را شکست میدهند. در مقابل کسانی که دچار یک بیماری مزمن هستند انسانهایی ضعیف و ناتوانند. آنها بازندهاند و زمانی که شرایط مزمن از بین نمیرود آنها نمیتوانند بیماری را شکست بدهند.
اما چطور یک فرد سالم میتواند به بینش درستی درباره سلامت و بیماری دست یابد؟
از نقطهنظر یک بیمار مزمن، این رویکرد نسبت به بیماری بیرحمانه و البته گمراهکننده است. در بسیاری از جوامع غیر غربی بیماری شبیه یک مصاحب و مهمان ناخوانده است. این مهمان ممکن است بعد از مدت کوتاهی خانه شما را ترک کند اما سرانجام باز میگردد. مردم در جمهوری نیجر، فقیرترین کشور جهان با بیماری و مرگ با احترام عمیقی مواجه میشوند؛ درست همانگونه که با قدرت طبیعت مقابله میکنند. زمانی که برای گذراندن دورهای در جمهوری نیجر حضور داشتم، بزرگان به من میگفتند که انسان هرگز نمیتواند بیماری را شکست بدهد یا مانع مرگ شود. آنها به من آموختند که شفایافتگان از طریق جسمشان یاد میگیرند چگونه همراه با جسمشان با تجربه بیماری (که به نوبه خود به زندگی آنها وضوح میبخشد و آنها را نسبت به دیگران حساس میکند) بهبود پیداکنند. پس بهتر است وقتی تشخیص داده شد که سرطان درمان نمیشود،
محدودیتها را بپذیریم و با وجود همین محدودیتها زندگی کنیم. انکار باعث خشم میشود و زمان گرانبها را هدر میدهد؛ چیزی که همه ما کم داریم. آنها به من گفتند بیماری میتواند نیرویی قدرتمند برای تغییر شخصی باشد. آنها به من آموختند که شفادهندگان میآموزند که چگونه از طریق شفای جسم و تجربه بیماری تغییر کنیم.
پذیرش محدودیتهایی که بیماریها به ما تحمیل میکنند آسان نیست، به ویژه در جوامعی که همواره از تسخیر طبیعت سخن گفته میشود. بدون شک این برای من مشکل بود. با این حال من دریافتم زندگی در مصاحبت با بیماریام، لنفوم غیرهاجکین ( نوعی سرطان خون) وادارم کرده تا اولویتهایم را به عنوان یک فرد و یک محقق دوباره تنظیم کنم. به عنوان یک فرد من بیشتر و عمیقتر قدردان پیوندهای حمایتی خانواده و دوستانم شدم. به عنوان یک محقق رقابت را کاهش دادم و عمیقا به مربیگری و هدایت روی آوردم تا آنچه آموختهام را به نسلهای بعد انتقال دهم. نوشتار من هم از یک نوشتار آکادمیک به روایتهای حساس و دقیقی تبدیل شد که تلاش میکند پیچیدگیهای شرایط انسانی را برجسته کند؛ به این امید که پیوندهای انسانی بین نویسنده و خوانندگانش افزایش پیدا کنند.
یک راه عالی و بدون نقص برای مقابله با بیماری وجود ندارد. بسیاری از واکنشهای ما به چالشهای بیماری از طریق فرهنگ شکل گرفتهاند. اما اگر به قدرت پایدار بیماری احترام بگذارید، این موضوع میتواند رشد و پیشرفت غیرمنتظرهای را در وجودتان پیریزی کند. به گفته مربیان آفریقایی من، اگر آغوش خود را برای جهان باز کنی، میتوانی خودت و دیگران را به خوبی بپذیری.
بیماری آموزگار بزرگی است.
دکتر پائول استولر، استاد دپارتمان انسان شناسی-جامعهشناسی در دانشگاه وست چستر پنسیلوانیاست.
منبع: روانشناسی امروز