همه چیز آماده اجرای قصاص است. قاتل با طنابی بر گردن در حال التماس و زاری به پدر و مادر پسری که شش سال قبل در یک درگیری به دست او کشته شده است. او می‌خواهد که ببخشندش. پدر مقتول راضی به عفو است، اما مادرش همچنان مصرانه به قصاص فکر می‌کند: عدالتی که در نظرش تنها از طریق اعدام قاتل پسرش محقق می‌شود و جان سوخته او را آرام می‌کند. زمان اجرای حکم که می‌شود پدر اعلام می‌کند حاضر نیست صندلی را از زیر پای قاتل پسرش بِکِشد. مادر اما خودش داوطلب می‌شود. صندلی را می‌کشد و حالا پیکر قاتل از دار آویزان است. ثانیه‌ها می‌گذرند و چشمان جوان بالای دار هر لحظه تاریک‌تر می‌شوند. ناگهان اما فریاد «بخشیدم، بخشیدم» همه را به جنب و جوش وا می‌دارد. تنها ۱۴ ثانیه از تقلای جوان بر دار برای مادر مقتول کافی‌ست تا رضایت بدهد و او را ببخشد.

محکومی که بخشیده شد

این داستان نجات جوانی اهل کازرون است که در دی ماه سال ۱۳۹۳ به دلیل قتلی که شش سال پیش از آن مرتکب شده بود، تا بالای دار رفت اما سرانجام با عفو از سوی مادر مقتول، از مرگ رهایی یافت.

این روایت یکی از روایت‌هایی است که در آنها خانواده‌ای داغدار در میان شک و تردید برای انتقام و عدالت، پای چوبه دار می‌روند، صندلی را می‌کشند و بعد پشیمان می‌شوند؛ با این تفاوت که در آن، پشیمانی اولیای دم از اجرای قصاص پس از گذشت تنها ۱۴ ثانیه به سراغشان می‌آید و باعث نجات یک جان می‌شود.

دیگرانی اما بوده‌اند که به این خوش‌شانسی نبوده‌اند.

دیگرانی هم که این پشیمانی دیرتر به سراغشان آمده، حالا مجبورند تا آخر عمر با آن سر کنند: غم از دست دادن عزیزشان یک طرف، خوره پشیمانی از اجرای قصاص از سوی دیگر. اینکه «اگر به گذشته بر‌می‌گشتند، هرگز تقاضای قصاص نمی‌کردند» و احتمالا هرگز صندلی را از زیر پای قاتل نمی‌کشیدند.

این ماجرا اما باز تنها یک روی داستان این داغ‌دیدگان است. افرادی که با وجود عدم تمایل و رضایت به قصاص و اعدام قاتل، به دلایلی از جمله فشار خانواده، دوستان، آشنایان، همسایگان یا حتی همشهریان و هموطنان، مجبور به درخواست قصاص برای قاتل می‌شوند.

«ما مخالف اعدام بودیم، اما …»

ماجرای نقش فشار دوستان و آشنایان در مورد پرونده قتل روح‌الله داداشی، ورزشکار رشته بدن‌سازی و پرورش اندام که دو سال قهرمان سری مسابقات مردان آهنین بود، یکی از روشن‌ترین نمونه‌هایی است که در آن علی‌رغم عدم تمایل اولیای دم به اجرای قصاص، شرایط متفاوت پرونده و خواست اطرافیان خانواده منجر به اعدام قاتل در روندی ۴۰ روزه ‌شد.

علی داداشی، برادر روح الله داداشی، تیر ماه سال گذشته در گفت‌و‌گویی مفصل با رسانه‌ها به این فشار اعتراف کرد و نقش آن را در اجرای قصاص موثر دانست.

او با اعلام پشیمانی خود از اجرای حکم قصاص و اعدام، درباره چگونگی اجرای این حکم با وجود مخالفت خود و خانواده‌‌اش گفت:

«ما هیچ نقشی در اعدام نداشتیم. نمی‌شد کاری کرد. مردم و طرفدارهای برادرم اجازه نمی‌دانند. ضمن اینکه همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و اصلا روال طبیعی نداشت.»

روح‌الله داداشی، ورزشکار رشته بدن‌سازی و پرورش اندام بود که به قتل رسید

این صحبت‌های علی داداشی و اعتراف او به نقش فشارهای خارجی در اجرای قصاص و مجازات مرگ در حالی است که او هفت سال پیش و پس از اجرای حکم اعدام قاتل ۱۸ ساله، در اظهار نظری گفته بود:

«اعدام قاتل خواست مردم بود. مردم هر جا که در خیابان مرا می‌دیدند، می‌گفتند که نباید قاتل روح‌الله را ببخشیم.»

به عقیده علی داداشی اما «قاتل باید زنده می‌ماند، زندانی می‌شد و جور دیگری مجازات می‌شد.»

در همین زمینه، مدیار سمیع‌نژاد، فعال حقوق بشر و دستیار تحقیق سازمان عفو بین‌الملل مقیم نروژ در گفت‌و‌گو با زمانه از دیگر پرونده‌هایی می‌گوید که در آن‌ها اولیای دم با وجود عدم رضایت برای اجرای قصاص، به دلیل ویژگی‌های پرونده یا عدم وجود راه حل جایگزین، مجبور به مطالبه قصاص شده‌اند.

سمیع‌نژاد با اشاره به پرونده محمدرضا حدادی می‌گوید:

«در صحبتی که با خانواده اولیای دم این پرونده داشتم آن‌ها گفتند که به دنبال قصاص نیستند اما چون راه‌ حل دیگری برای دستیابی به عدالت ندارند و در صورت بخشش محمدرضا، او پس از مدتی آزاد می‌شود، چاره‌ای ندارند که طالب قصاص باشند.»

محمدرضا حدادی جوانی است که آبان سال ۸۲ در سن ۱۵ سالگی، همراه با چهار نفر دیگر به اتهام سرقت یک ماشین و قتل راننده بازداشت ‌شد. او قتل را گردن گرفت و اکنون ۱۵ سال است در زندان منتظر حکم اعدام است.

حدادی اما پس از اعتراف اولیه منکر اقدام به قتل شده و علت اعترافش به انجام این قتل را به صراحت وعده همدستانش برای دادن پول به خانواده خود عنوان ‌کرد. اکنون اما بر اساس گزارش‌ها همدستان محمد آزاد شده‌اند و او همچنان در زندان در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می‌برد.

سمیع‌نژاد همچنین از پرونده دیگری سخن می‌گوید که اگرچه خوشبختانه به اعدام منتهی نشده، اما نقش فشار آشنایان و دوستان به ویژه همسایگان و هم‌محلی‌ها در تقاضای قصاص به روشنی به چشم می‌خورده است:

«در استان گیلان پرونده‌ای بود که در آن خانواده مقتول از سوی همسایگان به شدت تحت فشار قرار می‌گیرند که قاتل فرزندشان را نبخشند.»

به گفته این دستیار تحقیق سازمان عفو بین‌الملل، «این فشارها به حدی بوده که افراد مراجعه‌کننده برای پادرمیانی، مصالحه و ترغیب خانواده مقتول به منظور گذشت از قصاص که به خانه آنها مراجعه می‌کرده‌اند، از سوی همسایگان و هم‌محلی‌ها هدف حمله و هتاکی قرار می‌گرفته‌اند.»

واکنشی شدید و خشن که علی داداشی، برادر روح الله داداشی هم وقوع آن را از سوی دوستان برادرش تایید کرده است، با این تفاوت که در این مورد تهدیدها برای عدم بخشش قاتل به خانواده مقتول نیز رسیده بوده است.

این واکنش‌ها و فشارها اما به اطرافیان، دوستان، همسایگان و حتی هم‌محلی‌ها محدود نبوده و در مواردی که جنایت واقع شده به شدت خشن باشد یا مقتول فرد شناخته شده‌ای باشد یا کودک باشد، دایره شمول آن به کل شهر نیز می‌رسد. واکنشی که در پرونده آتنا اصلانی، دختر هفت ساله‌ای که خرداد ماه سال ۹۶ در پارس‌آباد مغان به دست مردی ۴۰ ساله مورد آزار جنسی قرار گرفت و سپس کشته شد، به صورت امضای طوماری مبنی بر لزوم اعدام قاتل نمود پیدا کرد.

فشارهایی که نقش موثر آنها در اجرای انواع مجازات‌ها به ویژه مجازات مرگ، بارها از سوی دستگاه قضایی ایران با به کار بردن جملاتی مانند «خواست افکار عمومی» یا «درخواست امت اسلامی» در توجیه علت مجازات‌ها، دیده شده است.

مدیار سمیع‌نژاد

سمیع‌نژاد اما در این باره با اشاره به پرونده امیرحسین پورجعفر، نوجوانی که در سن ۱۶ سالگی پس از تجاوز به یک دختر خردسال تبعه افغانستان (ستایش قریشی) او را به قتل رساند، به زمانه می‌گوید:

«نکته‌ای که در این پرونده شدیدا باعث تاسف بود این بود که در حکم قصاص صادر شده از سوی دادگاه قید شده بود که این حکم با توجه به درخواست افکار عمومی صادر شده. یعنی یکی از دلایل صدور حکم اعدام، خواست افکار عمومی عنوان شده است.»

نقش فشار افکار عمومی در پرونده قتل ستایش همچنین آنجا بیشتر دیده می‌شود که پدر او یک سال پس از قتل دخترش و یک روز پس از اجرای حکم قصاص قاتل فرزندش با انتشار نامه‌ای از عدم خوشحالی خود و خانواده‌اش از اجرای حکم قصاص خبر داد:

«حکم قصاص قاتل ستایش عزیزم اجرا شد اما برای ما مایه خوشحالی نبود، چون امروز خانواده دیگری، مثل ما، فرزندش را از دست داد.»

در همین زمینه یکی از فعالان مخالف مجازات مرگ در گفت‌و‌گو با زمانه از گزارش‌هایی گفت که بر اساس آنها فشار جامعه افغانستانی‌های مقیم ایران بر خانواده ستایش در اجرای مجازات قصاص و اعدام بی‌تاثیر نبوده است. این موضوع البته از سوی پدر ستایش در گفت‌و‌گو با رسانه‌ها رد شده است.

مدیار سمیع‌نژاد اما در مورد علل احتمالی بروز چنین واکنش‌هایی از سوی اطرافیان، دوستان، آشنایان و حتی هم‌محله‌ای‌ها، هم‌شهری‌ها و هموطنان خانواده مقتول و اولیای دم، در وهله اول وجود قانون قصاص را مسبب می‌داند و می‌گوید:

«اولین مساله در این موضوع وجود قانونی است که چنین حقی [حق قصاص] را برای مردم به رسمیت شناخته است.»

به گفته او «فرهنگ ایجاد شده ناشی از قانون» سبب شده مردم این حق را برای خود قائل باشند تا در مورد حق حیات انسان دیگری ائتلاف کرده و اجماع کنند:

«ضمن اینکه دستگاه قضایی ایران از این فشار استقبال می‌کند، چرا که آن را در راستای قانون و دین دانسته و از آن دفاع می‌کند.»

این فعال مخالف مجازات مرگ همچنین با انتقاد از عدم پرداختن رسانه‌ها به موضوع حق حیات انسان‌ها به ویژه در پرونده‌هایی که متهم زیر ۱۸ سال دارد، می‌گوید:

«اینکه در این پرونده‌ها طرف دیگر پرونده نیز یک کودک است معمولا از سوی رسانه‌ها مورد توجه قرار نمی‌گیرد. ضمن اینکه رسانه‌ها معمولا با استفاده از تیترهای تحریک کننده و آنچنانی به جای اینکه مردم را تشویق به گذشت کنند، اذهان عمومی را به طلب مجازات اعدام ترغیب می‌کنند. در حقیقت به جای اینکه در پی عدالت باشند، به دنبال ارضای حس انتقام‌جویی هستند.»

این حس به اذعان روان‌شناسان و جرم‌شناسان، قدرت تفکر آدمی را از او گرفته و اساسا او را از تصمیم‌گیری درست باز می‌دارد. حسی که فروکش کردن آن پس از گذشت مدتی از اجرای قصاص، اغلب سبب پشیمانی اولیای دم شده و به گفته سمیع‌نژاد، اعتراف آنان بر پشیمانی را به همراه دارد:

«در چندین مورد، خانواده‌های مقتول پس از گذشت مدت زمانی از اجرای قصاص گفته‌اند در صورت امکان بازگشت زمان به عقب، دیگر هرگز تقاضای قصاص نمی‌کردند.»

همین «عدم امکان بازگشت» است که مجازات مرگ را تبدیل به مجازاتی غیرانسانی و ناعادلانه کرده است. مجازاتی که به طور بنیادین بر پایه حذف و نیستی استوار گشته و نشانی از اهداف اصلاح‌گرایانه در آن دیده نمی‌شود. این تنها مرگ است که به واسطه مجازات اعدام و امثال آن همچون سنگسار، بدون هیچ بازگشتی می‌تازد و قربانی می‌گیرد.


  • در همین زمینه