آیا در چهار دههی اخیر در ایران از قوه قضائیهای مستقل بهرهمند بودهایم؟ آیا میتوانیم در پاسخ به این پرسش که کدام یک از روسای قوه قضائیه در این ۴۰ سال عدالتگستر بودهاند و در حوزهی برخورد با منتقدین و مخالفان جانب عدالت را مراعات کردهاند، پاسخ روشن و بیتردیدی بدهیم و یک نام را پررنگ کنیم؟
دستگاه قضاوت اسلامی از آغاز پیروزی انقلاب که شکل گرفت با انگیزههای انتقامجویی و تعدی به حقوق مردم بر پایهی تقسیمبندی “خودی” و “غیرخودی” کار را شروع کرد. شالوده را به عمد کج گذاشتند تا بتوانند آن کنند که امروز نتیجهاش را میبینیم و میبینند.
ولی فقیه همیشه از کارنامههای سیاه و خونین روسای قوه قضائیهی پیشین که منصوب شخص خودش بود ستایش کرد و در بحرانها دستشان را باز گذاشت تا به بحرانها با سرکوب پایان دهند.
قضات خاص و دست نشانده که با هدف اجرای سیاستهای ابلاغ شده از دفتر رهبری از سوی روسای قوه قضائیه وقت منصوب شدهاند، عموما به فرامین عمل کرده و آرامش قبرستانی را به کمک نیروهای امنیتی که در طول زمان بر قوه قضائیه چیره شدهاند، به خواست رهبر تامین ساختهاند.
با این وصف، چرا و با استناد به کدام خاطرهی خوش از دستگاه قضائی ۴۰ سال اخیر، جامعه و کارشناسان و منتقدین و مخالفان، از انتصاب ابراهیم رئیسی شگفت زده شده و به شدت احساس نگرانی میکنند؟ آیا امید داشتند که ولی فقیه سیاست قضای کشور را به نفع مردم اصلاح کند؟ آیا گمان میکردند اجرای شعارهایی مانند “اقتصاد مقاومتی” و “مبارزه با فساد” را به قوه قضائیهای میسپارند که مثلا سپاه پاسداران را از سلطه بر آن و مشارکت در بازداشتهای خودسرانه و شکنجهی سوژهها در پادگانها و یگانهای نظامی باز دارد؟
بیتردید ایرانیان پس از عمر ۴۰ سالهای که با این نظام سرکردهاند، چندان سادهدل نیستند تا از ولی فقیه چشم انتظاری بیش از ظرفیت و ویژگیهای شخصیتی خودش داشته باشند. پس علت چیست که نام ابراهیم رئیسی ایجاد نگرانی کرده است؟
این یادداشت فقط از این زاویه به موضوع میپردازد و دیگر زوایا را که بسیار به آن پرداخته شده، تکرار نمیکند.
مردم ایران ظلم زیر نام اسلام و انقلاب را نپذیرفتهاند، اما چنان ضربهای از انقلاب نوش کردهاند که تا جای ممکن سراغ انقلاب دیگری نمیروند. البته کارد که گویا روی استخوان نشسته جا را برای پیشگوییهای دیگری باز میکند. در فرض حاضر “ابراهیم رئیسی” و انتصاب او به ریاست قوه قضائیه کشور، بسیار برآشفتگی در پی داشته که شاید انعکاس آن در خارج از کشور و در شبکههای اجتماعی به علت فضای باز این شبکهها، بیش از انعکاس درون کشور بوده است.
ابراهیم رئیسی همواره از سوی بازماندگان قتلهای ۶۷ نامش سر زبانها بود. اما پس از انتشار فایل صوتی حسینعلی منتظری در مورد اعدامهای سال ۱۳۶۷، زندانیان سیاسی که در سال ۱۳۹۵ منتشر شد، همگان دریافتند که او در این اعدامها نقش موثری ایفا کرده و عضو هیئتی بوده که با نام “هیئت مرگ”، کار کشتار را ساماندهی میکردهاند.
- بیشتر بخوانید: منتظری خطاب به “هیات مرگ”: شما جنایتکار هستید
از این مقطع تاریخی به بعد نام ابراهیم رئیسی را با هفت آب هم نمیشود شست. حتی علی مطهری، نماینده مجلسی که اعضایش در جریان انتخابات غیر آزاد و گزینشی وارد مجلس میشوند و از جملهی خودیهاست، درخواست کرد تا ابراهیم رئیسی در این باره توضیح بدهد. ابراهیم رئیسی درخواست این عضو مجلس را البته بیپاسخ گذاشت یا پاسخی دهان شکن داد که از آن بیخبرم.
در سال ۱۳۹۶ ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و انتخابات را به حسن روحانی باخت. او از سال ۱۳۹۴ با حکم رهبری، متولی آستان قدس رضوی بود.
چرا رئیسی باز فراخوانده شد؟
مردم کمترین انتظاری که از مدیران کشور دارند این است که اگر خوب کار نمیکنند، دستکم به آنها دهنکجی هم نکنند. گاهی مردم فقر و فاقه را به امید بهبود تا مدتها تحمل میکنند، اما دهن کجی را که توهین به خود میدانند بر حکومت نمیبخشایند. اینجاست که کلید پاسخ به پرسش طرح شده در بالا پیدا میشود:
مردم از خبر انتصاب رئیسی برآشفتند زیرا احساس کردند حکومت و شخص اول حکومت آنها را به تمسخر گرفته. قاتل را در مقام ریاست بر قوه قضائیه نشانده و وانمود کرده که قاتل برنامهای با هدف تحولات لازم در دستگاه قضا (بخوانید پروپزال) داده که ایشان را خوش آمده است.
امواج التهابی که این خبر به راه انداخت، بیشتر برگرفته از این درک جمعی بود که شخص اول حکومت هر گونه کشتاری را که رژیم برای ماندگاری به آن نیاز داشته باشد تایید میکند و در بند هزینهاش نیست.
مردم این اقدام را رویارویی با قانونمندی به صورت وقیحانه و مضحکهی عدالتگستری تلقی کردند و به صورت غیرمنتظره خود را با مجموعهای از قدرت نامشروع و نامقبول مواجه دیدند که حتی به صورت ظاهر و از برای مرهم گذاشتن بر دلهای شکسته و داغدار جمعیت بزرگی از ایرانیان، حاضر نیست یک مهره از بسیار مهرههای در دسترس را که چنین کارنامهی خونینی ندارند، در جای ریاست قوه قضائیه بنشاند.
از طرفی جمعی دیگر انگشت اشاره را به سوی رهبر نشانه رفتند از باب این که با انتصاب رئیسی درصدد تهدید مردم گرسنه و خستهای است که محتمل است بریزند بیرون و هزینه ایجاد کنند. شاید ترجیح داده شده تا آنها پیش از اعلام عمومی اعتراض و بلند کردن صدا بر ضد حکومت، همه روزه “جلاد” را در مقام “قاضی” ببینند و از گرسنگی بمیرند و خود را مثل طعمهای لذیذ در دسترس گرگ گرسنه قرار ندهند.
شخص اول مملکت هر چند اگر شخص دیگری سوای رئیسی را منصوب میکرد، مانند گذشته میتوانست منویات سیاسی خود و زیر مجموعهاش را با بازداشتهای خودسرانه و شکنجه و اقاریر اجباری و در روند قضائی غیرقانونمند به اجرا بگذارد، اما او به عمد عضو هیئت مرگ سال ۶۷ را برگزید تا به تصریح یا به تلویح بگوید که جمهوری اسلامی همان است و همان خواهد بود که در هولناکترین روزها بود. او به محافل جهانی حقوق بشر هم اعتنا نکرد و به عمد یادآور شد جمهوری اسلامی خود را کاملا بیخیال این نهادها میداند. ظاهرسازی هم نمیکند و یک جانی سرشناس و معتقد به جنایت علیه بشریت را در جایگاه ریاست بر قوه قضائیه مینشاند.
اینگونه حرکت سیاسی معمولا در تاریخ دیپلماسی جهان هنگامی از یک سیاستمدار سر میزند که حضور بلامنازع او بر بالای هرم قدرت، دراز مدت شده و جنون قدرت جان و روح او را تسخیر کرده است تا جایی که دنبال یک تکیهگاه میگردد تا بقای او را در قدرت تضمین کند.
در این موقعیت است که مردم محروم از رفاه و امنیت، تازه با ناباوری به چشم میبینند که رجل سیاسی- دینی حاکم بر آنها همانند کودکی که به بلوغ سیاسی نرسیده، با مردم از در لج و لجبازی در آمده و به صورت رسمی و علنی توی چشم مردم نگاه میکند و قاتل فرزندان آنها را بر بالای دستگاه قضا مینشاند.
چگونه شگفت زده نشوند مردمی که از دستگاه قضاوتی کشور امید قانونمندی و عدالتخواهی ندارند، اما نمیدانند منظور از این انتصاب چیست؟ چیزی بیش از قانون شکنیهای مکرر است؟ چیزی بیش از مرگ در زندانها زیر شکنجه است؟ چیزی بیش از اخذ اقاریر نمایشی است؟ چیزی بیش از صدور حکم حدود ۴۰ سال حبس و شلاق برای نسرین ستوده و امثال اوست؟
واقعا منظور آقای رهبر از این انتصاب چیست؟ اهانت به خواستههای از انقلاب مشروطه تا کنون یا ماندگاری در قدرت به ضرب کشتاری دیگر از جنس ۶۷ که رئیسی کارشناس و متخصص آن است؟ یا فقط تحقیر جمعیت بزرگی از مردم ساکت که میداند دوستش ندارند و به خونش تشنهاند؟
هرچه هست، مردم بیش از پیش آزرده خاطر و خشمگین شدهاند و دههی ۶۰ هم قابل تکرار نیست؛ هر چند به تکرارش دل بسته باشند.
- در همین زمینه
انتخاب رییسی بیانگر ثبات و اقتدار رژیم در این برحه از تحریمها ی اقتصادی و فشارهای سیاسی است . رژیمی تکصدا که هر بحرانی را با مرگ، حبس، لجن پراکنی، تبلیغات غیر مستقیم ،تحریف وقایع و انحراف از موضوع و…. از سر میگذراند و با این دهان کجی ها، جوابگوی عملکردها ی خود نیست و با قدرت ، ارکان قدرت را در چنگ دارد !اتاقهای فکری متعدد و مستقل از هم، نفوذ درصفوف مخالفین رژیم، ایجاد گروه های طرفدار رژیم به شکل نظامی- سیاسی در خارج از ایران با هزینههای هنگفت ،ایدولوژی کردن ارتش و مدافعان ملک و ملت از طریق سپاه و مافیای برآمده از آن، فعالیت جدی و تخصصی سربازان گمنام امام زمان در فضای مجازی برای هدایت افکار جامعه ایرانی داخل و خارج از کشور، تحریف تاریخ ۴۰ ساله اخیر ایرانزمین و…..عناصر و تشکیلات مستحکم کننده رژیم ج.ا هستند. در این میان حمایت و پشتیبانی ” بخشی” از الیگارشی یهود، فراماسونری جهانی و دستگاه شیطانی واتیکان از رژیم جمهوری اسلامی برای اجرایی شدن یکسری سیاستهای هدایت شده در منطقه و خاورمیانه ،و گردش مالی از فروش نفت و گاز در این نقطه از دنیا و تاثیر آن در اقتصاد جهانی، واضح و آشکار است.
ایراندوست / 11 March 2019
علائم تجدید آرایش قدرت!
▪️اول: رسما دست چدنی را در خورجین بودجه عمومی کشور فرو کرد و تکه درشتی را «برداشت» کرد!
▪️دوم:آیت الله قتل عام را بر آشیانه ظلم مستقر کرد و گذاشت تا مشاطه گران خودی او را ستایش کنند.
▪️سوم: و حالا بالاترین نشان نظامی را به قاسم سلیمانی داده است. آن «برداشت» از بودجه، آن برگماری و این نصب پر افتخارترین نشان نظامی ایران که در کل دوران حاکمیت اسلامی به هیچ نظامی داده نشده بر سینه فرمانده سپاه قدس، علائم تجدید آرایش قدرت اند.
▪️هسته سفت قدرت، برای حفظ خود به مهره چینی برای سرکوب سراسری رو آورده است. و چنانچه موسی غضنفرآبادی رئیس دادگاه های انقلاب هم اشاره کرده، به پول پاشی برای نظامیان، برگماری آیت الله قتل عام و مدال قاسم سلیمانی، «حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثیهای یمنی را هم باید اضافه کرد که به گفته وی «خواهند آمد و انقلاب (یعنی حاکمیت ) را یاری خواهند کرد.»
▪️علت؟ علت خیلی روشن است. وقتی نان ملت را نتوانی بدهی باید دهانش را خونین کنی که نه بتواند طلب نان کند و نه طلب آزادی فریاد زدن برای نان.
اردوی کار / 13 March 2019
برکشیدن قاسم سلیمانی در میان سایر گماشتگان می تواند چنین تفسیر شود که خامنه ای به گماشتگان دیگر مانند قالیباف و رضایی و شمخانی اعتماد کمتری دارد. یکی را از دیگران قدرتمندتر می کند که بیشتر به او مطمئن است. دلیل های متفاوتی هم برای این برکشیدن وجود دارد که یکی سرنوشت قدرت پس از مرگ خامنه ای است.
اما حجت الاسلام قتل عام را برای توازن داخلی و به این سمت گماشت. حجت الاسلام رئیسی دستکم از صادق لاری جانی به خامنه ای و مجتبی نزدیک تر است. در جنایتکار بودن و خونریز بودن لاری جانی و رئیسی هیچ یک بر دیگری برتری ندارد، اما وجهه صادق لاریجانی با فسادهای اخیر و جاسوسی دخترش که همانا شبهه جاسوسی پدر را عیان می کند وجهه صادق لاری جانی را شکست.
بهمین دلیل در مجلس خبرگان هم رئیسی بعنوان جانشین انتخاب شد.
توجه به انتخابهای خامنه ای هم بسیار جالب است. او کسانی را در اطراف خود چیده که پس از جمهوری اسلامی هیچ آینده روشنی را برایشان نمی توان متصور بود. اینها کسانی هستند که تا آخر مجبور خواهند بود تا در کنار مستبد پیر سفاک بمانند. با مرگ خامنه ای و نظامش آنها هم باید بمیرند یا برای ابد گم شوند.
صدیق / 14 March 2019
جمهوری جهنمی اسلامی پس از چهار دهه کشتار, قساوت و فساد بی نظیر در تاریخ ایران (و جهان) در حال فروپاشی است.
تمامی این تجدید آرایش نیروها نیز برای مقابله با دور بعدی اعتراضات و مبارزارت مردم جان به لب آمده است.
خصلت ویژهء بحران انباشت در ج.ا انباشت بحران هاست, به این معنا که در این مرحله از حیات ننگین ج.ا هیچ تغییر و تعویض مقام و مدیریتی به داد رژیم نخواهد رسید.
جمهوری سرطانی اسلامی به آخر خط رسیده است, اما این لزوما و به صورت اتوماتیک و مکانیکی منجر به ایرانی آزاد و آباد نخواهد گردید.
و بر خلاف رژیم شاه, این جنایتکاران تا آخرین گلوله خواهند جنگید.
مبارزه ای سخت و بی امان در راه است.
آماده باشیم.
تقی / 15 March 2019