میدانیم که گرد رسانههای ایرانی خارج از کشور طی سالهای گذشته جنجالهایی به پا شده است: تغییرات در مدیریت تحریریه، ظهور ایستگاههای تلویزیونی ثروتمند، تنش بر سر تجدید بودجه و روزنامهنگارانی که از رسانهای به رسانه دیگر میروند. همه اینها در محیطی پرتنش و در یک جغرافیای سیاسی متزلزل رخ میدهد، آن هم به موازات کشاکشهای داخل ایران.
این وضعیت ایجاب میکند که درباره ماهیت کار خود به عنوان رسانه مستقل فکر کنیم و این که تامین بودجه چگونه صورت میگیرد و این چه تاثیر بالقوهای بر تصمیم گیریهای محتوایی میگذارد. بر این مبنا ما هم در دفتر زمانه در آمستردام درگیر بحث تعامل تامین بودجه و اخلاق روزنامه نگاری بودهایم.
به باور من در این بحث و به منظور ارزیابی از خبرها و تحلیلهایی که ما روزانه مخاطبشان هستیم، مفید است اگر بر چالشی آگاهی داشته باشیم که به طور گسترده تری رسانههای غربی نیز با آن مواجه هستند. همچنین مهم است که به نیروهای محرک پشت سازمانهای خبری توجه داشته باشیم.
اگر از زاویه کاربر و مخاطب به وضعیت فعلی رسانهها در هر جای دنیا، مشکلات مالی آنها و بویژه به آنچه که در رسانههای فارسی عرضه میشود توجه کنیم، درخواست من به عنوان مدیر اجرایی یک سازمان رسانهای مستقل برای ایران این است که به رسانه مستقل و کوچکی که به تنهایی کار میکند از بالا و بیتوجه نگریسته نشود.
ناشران
در سالهای دهه ۱۹۳۰ در هلند، زمانی که روزنامههای تجاری رونق داشتند، یک پدیده خاص هلندی به نام “پیلاریزاسیون” (pillarization: ستونبندی) روزنامهها را طوری تقسیم کرد که با ستونهای ایدئولوژیک در جامعه انطباق داشتند. در آن زمان روزنامههای کاتولیک، پروتستان، سوسیالیست و لیبرال منتشر میشدند. در زمان جنگ جهانی دوم روزنامههای مقاومت هم به این ترکیب اضافه شد. از دوره سالهای دهه ۱۹۶۰ این جداسازیها خاتمه یافت و روزنامهها به شکل رسانههایی درآمدند که ما امروز میبینیم، روزنامههایی که در صحنه رسانه مستقل، آزادی بیان و اخلاق روزنامه نگاری فعالیت میکنند.
چندین دهه ترکیب و تغییر تصدی عرصه رسانه و مالکیت آن را تغییر داد. در نتیجه این روند، در حال حاضر، ۸۰ درصد روزنامههای هلندی و وب سایتهای خبری به دو ناشر بلژیکی تعلق دارند: غولهای رسانهای مدیا هاوس (Mediahuis) و پرسخروپ (De Persgroep). این تنها منحصر به هلند نیست. در ایالات متحده آمریکا، تنها گروه انگشت شماری از مجموعههای انتشاراتی مالکیت رسانههای خبری در کشور را در دست دارند. در بریتانیا، ۷۰ درصد از بیست روزنامه مهم در مالکیت سه گروه عمده انتشاراتی است.
نقش این غولهای رسانهای و ناشران چیست؟ وظیفه مقرر آنها چیست و کارکردشان چه ربطی به میراث محتوایی یک سازمان رسانهای دارد؟ اینها سوالاتی است که ارزش پرسیدن دارند.
بحران رسانه
اوضاع در دنیای رسانهها درغرب وچگونگی خبرگیری به صورت شگرفی تغییر کرده است. با ورود رسانههای اجتماعی، رسانههای سنتی ناگزیر به گذر به سوی فنآوریهای مبتکرانه در حال توسعه، روشهای جدید ارتباطی و اسلوب روایتگری هستند تا پا به پای مخاطبان خود راه را ادامه دهند.
علاوه بر تمام این موارد، رسانهها باید روشهای جدیدی را برای جذب خوانندگان و تولید منابع درآمد کافی بیابند و این در حالی است که مدلهای تجاری قدیمی اشتراک و فروش آگهی دیگر کارآمد نیست. و به تمام اینها شرایط سیاسی را بیفزایید که در آن گزارشگری مستقل زیر سوال رفته، دروغپراکنی افکار عمومی را زیر شعاع و تأثیر تحریفکننده قرار میدهد، جایی که رئیس جمهوری آمریکا خود روزنامهنگاران را شماتت کرده و به آنها حمله میکند و دیدگاههای پوپولیستی در اروپا بر نگرش به رسانههای جدید تاثیر میگذارند. بحران کامل شده است.
در چنین بحرانی است که ناشران با چالشهای محصولات جدید رو به توسعه و بازسازی نام ونشان خود مواجه میشوند و میکوشند در برابر آزمون زمان تاب آورند. چنین فضایی مولد میدانی از تنشهایی انفجاری میان ناشران و تحریریههای رسانههای خبری میشود. حتی زمانی که قوانین تحریریه ضامن استقلال روزنامهنگاری است، سازمانهای خبری ممکن است فشارهایی را از جانب ناشران در جبهههای متفاوتی تجربه کنند که همگی به یک سوال ساده باز میگردد: چطور به عنوان یک رسانه دوام آوریم؟
در هلند چندین سازمان نوبنیاد (استارتآپ) روزنامهنگاری تلاش میکنند تا سیستم سنتی ناشر در برابر تحریریه را اصلاح کنند و این تجربه با ایجاد کارپایههایی همچون بلندل و کوپراتی میسر شده که در آن هم روزنامهنگاران مستقل و هم خوانندگان با مدلی بسیار منعطفتر مالک محتوا هستند.
به طور کلی، هرچند این دوران گذار چالشی است برای رسانههای خبری مستقل و اختلاف و درگیری میان ناشران و سردبیران همچنان امری متداول است، اما در برخی موارد نیز منجر به استعفای سردبیر میشود.
یک مثل خوب در این رابطه را میتوانیم در کتاب «جهان بدون فکر» (World without Mind) نوشته فرانکلین فوئر (Franklin Foer)، ویراستار سابق نشریه فرهنگی وسیاسی آمریکایی «نیوریپابلیک» (The New Republic) پیدا کنیم.
دراین کتاب فوئر شرح میدهد که چطور زمانی که مجله به دست کریس هیوز (Chris Hughes) از بنیانگذاران فیسبوک افتاد دچار عطش شکار کلیک شد. این مسئله تمرکز محتوایی را به طوری تغییر داد که بر آنچه پرطرفدار است تاکید شود و نه آنچه از نظر محتوا به شناخت مخاطبان کمک میکند، به مباحث مهم و انتقادی در جامعه میافزاید و یا دیدگاههایی جدید ارائه میدهد.
پهنه رسانههای ایرانی
به پهنه رسانههای ایرانی که نگاه کنیم، تنها تعداد معدودی از رسانههای قدرتمند خارج از کشور را میبینیم که با استقلال فکر به مخاطبانشان در ایران و جامعه فارسی زبان در سراسر جهان خبر ارائه میدهند. اگر بخواهیم با دیدی دقیق به آنها بنگریم باید این کار را با نگاهی از دریچهای گشودهتر و با دانستن وضعیتی که تمام رسانههای غربی نیز در آن قرار دارند، انجام دهیم. اگر یک رسانه میتواند تولیدات گرانقیمت و خیره کننده ارائه دهد، در تمام ساعات شبانه روز و هفت روز هفته خبر و گزارش منتشر کند و دستمزدهاییهایی گزاف به کارمندانش دهد و همه اینها بدون آگهی یا فروش اشتراک به مخاطبان میسر میشود، به عنوان یک مخاطب جدی خبر باید این سوال برای شما مطرح باشد که: ناشر یا تامین کننده مالی آن کیست و چه نفوذی دارند؟ زیرا در این زمانه رسانه، هر چه باشد، پولی برای خرج کردن ندارد و همانطور که نیوریپابلیک با مدل فیسبوک کریس هیوز شکل گرفت، رسانههای مشابه در وضعیتی آسیب پذیر قرار دارند که میتوانند به لحاظ تصمیمگیریهای محتوایی (ادیتوریال) تحت فشار ناشران و تامین کنندگان مالی قرار گیرند.
اگر فرد یا سازمان پشتیبان، پولش را در اختیار رسانه خبریای قرار دهد که نمیتواند از عهده تامین درآمدهایش برآید و سودآور نیست، آنگاه سوال پیش میآید که انگیزه آن پشتیبان چیست، آیا از آزادی رسانهها حمایت میکند، یا هدفی سیاسی دارد؛ یا شاید هر دو.
با توجه به دشواریهایی که روزنامه نگاری مستقل با آن روبرو است و با تمام محدودیتهای اضافه شده، رسانههای ایرانی به شدت به تامین کنندگان مالی خود متکی هستند. آیا ممکن است که انگیزه ناشر یا تامین کننده مالی کاملا متمرکز بر فراهم کردن صدایی مستقل و بی طرف باشد؟ بله، البته. آیا ممکن است رسانه را فردی خیر با نیتی کاملا خیرخواهانه حمایت کند؟ بله، البته. آیا ممکن است اهدافی پنهانی که از سوی ایدئولوژی خاص سیاسی آن را هدایت میشود برای نفوذ بر تمرکز محتوایی و گزارشها در کار باشد؟ نمیدانیم. محتوا خود گویاست و من داوری را به شما خواننده عزیز واگذار میکنم.
با وجود این میخواهم به این مسئله اشاره کنم که مدلی که در بالا به آن اشاره شد (مدل اتکا به فرد یا سازمان مؤسس و دهنده بودجه) تنها راه موجود نیست. زمانه یکی از مثالهای نادر در میان رسانههاست است که نه تنها صاحب آن ناشری – آن گونه که در بالا توصیف شد − نیست بلکه زیر چتر یک بنگاه خبرپراکنی دولتی قرار نگرفته و به هیچ بنیاد بزرگتری نیز همچون بسیاری از دیگر رسانههای در تبعید تعلق ندارد. این بدان معناست که به عنوان یک بنیاد غیر انتفاعی باید به صورت مستقل منابع مالی خود را از بودجههای حقوق بشری تامین کند که هدف کمک به آزادی مطبوعات در ایران را به منظور ایجاد دنیایی امنتر و نهادهای مدنی توانمند شدهتر در کشور دنبال میکنند.
مدل ما به طور طبیعی با چالشهای مالی مستمر و فراوانی همراه است که الگوهای صرف بودجه ما را محدود میکند. این مسئله اما در عین حال امتیازی نیرومند را نیز به همراه دارد: زمانه از زمان آغاز کار خود در سال ۲۰۰۶ توانسته تا حمایت مالی بنیادها و گروههای خیّر گوناگونی را جذب کند. آنها به لحاظ پایه سیاسی و جغرافیایی، متفاوت و گوناگون بودهاند. همانا این تنوع حامیان کوچک و بزرگ است که به ما یاری میرساند تا از آزادی محتوایی، بینش و وظیفه خود حراست کنیم.
چنین مدلی نیز شامل نظارت یک هیئت مدیره و مشاورانی است که به صورت افتخاری یعنی بدون کارمزد انجام وظیفه میکنند و همچنین تأمین بودجه به شکل متنوعی که ضامن استقلال پایدار ما است. این به معنای بهره جستن از پروژهها و دریافت بورسیههای مختلف است که هر کدام به منظوری متفاوت طرح شدهاند و نیز استفاده از زبان صحیح سازمانهای غیر انتفاعی و توجه مدام به آزادی روزنامهنگاران در تحریریه و شبکههای گستردهتر.
متاسفانه در برخی موارد نیز معنای آن این است که به دلیل کمبود بودجه پاسخ به پیشنهاد تحریریه برای پوشش برخی موارد منفی است، که البته گاهی نیز کمبود بودجه خود نتیجه «کاری درست» بوده است. با وجود این هرگز مداخلهای در تصمیمگیریهای محتوایی یا نشر صورت نمیگیرد.
حمایت از آنها که قدرتمند نیستند
بنابراین از شما، مخاطب جدی خبر و شهروند جهان میخواهم که به گروههای رسانهای کوچک توجه کنید. آنها که بدون هیاهو و در سکوت کار میکنند، آنها که میلیونها دلار صرف کمپینهای تبلیغاتی یا برنامههای گرانقیمت نمیکنند، آنها که مأوای روزنامهنگارانی مشتاق هستند که با حقوقهایی ناچیز کار میکنند و پژوهشگرانی که از پشت صفحههای مانیتورشان راه ناهموار را صاف میکنند تا داستان مردم را روایت کنند، گزارشهایی در مورد آنانی که راهی به صحنه جهانی نمییابند، آنانی که از فرادستان نیستند.
احتمالا به شما خبری عینیتر، مستقل و شاید حتی خبری را منتقل کنیم که نمیدانستید که میخواستید درباره آن بدانید، خبری که نمیدانستید اهمیت دارد، اما چشمانتان را بر روی مسیرهایی نوخاسته باز میکند و یا باعث میشود ببینید آنچه در جلوی چشمانتان رخ میدهد اما آن را نمیدیدید.
خوانندگان عزیز ، اگر استقلال رسانه ما را ارج مینهید، لطفا حمایت مالی از سازمانهای رسانهای کوچک را مد نظر قرار دهید. میزان نیاز جهان به این رسانهها بیشتر است از میزان توقع آنها از جهان.
رینکه فان سانتن، مدیر اجرایی رسانه زمانه
◄برای حمایت مالی از “زمانه” اطلاعات لازم را از اینجا دریافت کنید
درود….یکی از راههایی که میتوانید درامدی همراه با استقلال عملی داشته باشید، گذاشتن فایلهای مصاحبه ایی، صوتی و تصویری سایت زمانه در یوتیوب است حتا یکسری از مقاله های تحلیلی و پژوهشی هم میتواند در کانال زمانه خوانده شود . استفاده جدی و به روز رسانی محتویات سایت زمانه و تبلیغ کانال یوتیوب زمانه برای علاقهمندانش، شاید بتواند کمی از بار مشکلات مالی زمانه بکاهد. موفق باشید.
ایراندوست / 24 February 2019
The comments are closed.