پانته‌آ بهرامیاین روزها سالگرد انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ است. انقلاب فرهنگی در حقیقت،  پروژه‌ای سیاسی برای تصفیه‏ دگراندیشان بود. 
زمانی که جمهوری اسلامی قدرت سیاسی را پس از انقلاب ۵۷ در دست گرفت، با تضادی بزرگ روبه‌رو شد. دانشگاه‏‌ها از مراکز مهم مبارزه علیه حکومت پهلوی بودند و بدنه‏ اصلی آن اسلامی نبود. انجمن‏های اسلامی و دانشجویان اسلامی، بیش از حدود ۱۰درصد از دانشجویان را تشکیل نمی‏ دادند.
 
 
حکومت اسلامی برای تحکیم پایه‏‌های خود و با ماهیت تمامیت‏‌خواه خود می‌‏بایست تصفیه‌ای اساسی شکل دهد. در غیر این صورت، این تضاد در جامعه جاری و طرح اسلامی کردن جامعه با شکست روبه‌رو می‏‌شد. 
 
تصفیه‏ خیل عظیم دانشجویان به این سادگی و با اخراج چند دانشجو ممکن نبود. ۹۰درصد دانشگاه‌‏ها در دست دانشجویان چپ، لیبرال، مجاهدین خلق و افرادی بود که گرایش سیاسی‌ای نسبت به انجمن‏‌های اسلامی نداشتند. به این دلیل، تعطیلی دانشگاه‏‌ها در مرحله‏ اول، در دستور کار قرار گرفت.
 
عطا هودشتیان 
عطا هودشتیان، پژوهشگر و نویسنده‏ مقیم کانادا، در زمان انقلاب ۵۷ در آمریکا مشغول تحصیل و از کنشگران کنفدراسیون دانشجویان ایران بود. وی بلافاصله پس از انقلاب، به همراه شماری از دانشجویان به ایران آمد.
 
این پژوهشگر که از فعالان دانشجویی آن زمان بوده است، روند شکل‏‌گیری انقلاب فرهنگی را این‌گونه بیان می‏‌کند: «در آن دوران آقای خمینی در یک سخنرانی جنجالی گفت دانشگاه‌‏ها به فساد کشیده شده‏‌اند و می‏‌بایست راه اسلام را پیشه کنند و با حوزه‏‌های علمیه نزدیک بشوند. علت اصلی این قضیه هم این بود که در آن زمان و پیش از اینکه این سخنرانی صورت بگیرد، انتخاباتی صورت گرفت که می‏‌خواستند موردی مثل شورای هماهنگی و یا یک هیئت امنا برای دانشجویان درست کنند.
 
نتیجه انتخابات آن شد که انجمن‏‌های اسلامی بیشتر از ده درصد رأی نیاورده‏‌ا‌ند و اکثریت مطلق، یعنی حدود ۹۰درصد آرا به جریان‏‌ها، انجمن‌ها و سازمان‏‌های دانشجویی غیر اسلامی تعلق گرفت. پیشگام (جریان متعلق به فداییان) و مجاهدین بسیار نفوذ داشتند و همین طور دیگر جریان‏‌های چپ.
 
این ماجرا باعث شد که رژیم یک حرکت تهاجمی را پیشه کند. آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، خودش اجرای طرح انقلاب فرهنگی را به دست گرفت و می‏توانم بگویم که آقای ابوالحسن بنی‏‌صدر هم که امکان دارد امروزه این مسئله را قبول نکند، به عنوان رئیس جمهور نقشی مستقیم در این ماجرا و در بستن دانشگاه‏‌ها داشتند و همچنین آقای عبدالکریم سروش که امروز این حرکت را نقد می‌کنند، در حرکت انقلاب فرهنگی از مهره‌های اصلی بودند.
 
نظام ایدئولوژیک نظامی است که با دغدغه خودی و غیرخودی روبه‌رو است و به این لحاظ حرکت و طرح انقلاب فرهنگی، طرح یک‏پارچه شدن و ایدئولوژیک شدن جامعه را در بر داشت که می‏‌بایست به روند استحکام سیاسی نظام حاکم بیانجامد
در مجموع آمار نشان می‏‌دهد که پیش از انقلاب فرهنگی، در سال ۱۳۵۹ حدود ۱۷۰هزار دانشجو در ایران داشتیم. دانشگاه‏‌ها حدود سه سال بسته بود، ولی آمار سال ۱۳۶۱ نشان می‏‌دهد که ۱۱۷هزار دانشجو در دانشگاه‏‌ها ثبت نام کردند و ۵۷هزار دانشجو، به عنوان دانشجویان چپ، لیبرال و غیر اسلامی از دانشگاه‏‌ها اخراج شدند. این رقم چیزی حدود سی درصد از کل دانشجویان دانشگا‏ه‏‌های کشور را شامل می‏‌شود که در جریان انقلاب فرهنگی تصفیه شدند.
 
بعد از آن هم تحولات سیاسی زیادی صورت گرفت؛ ازجمله مقاومت نیروهای سیاسی پس از خرداد ۶۰ و سرکوب مخالفان با اعدام و دستگیری‌های وسیع. خیلی از این دانشجویان در حوزه مقاومت اجتماعی و مقاومت سیاسی به عنوان مخالفان شرکت کردند. در خرداد ۱۳۶۰ که مقاومت بسیار گسترده‏ای علیه نظام در جریان بود، بسیاری از جوانان که بعضاً دانشجو هم بودند در این حرکت شرکت کردند و خیلی‌ها کشته، زندانی و یا اعدام شدند.
 
بعد از این، شرط‌هایی گذاشته شد برای استخدام استادان و پذیرش دانشجویان. یکی از شرط‌ها علمی بود و بعد از آن، چیزی که به دانشگاه‏‌ها تحمیل کردند، شرط‌های عقیدتی، دینی و اسلامی بود. به این لحاظ، بسیاری از استادان از دانشگاه خارج شدند. بعضی‏‌ها‏شان به صفوف مقاومت آن دوره پیوستند و بعضی‏ه‌ا هم از کشور خارج شدند. برای دانشجویی که در ایران بود، راهی دیگر نمانده بود مگر بازگشت به دانشگاه. نتیجه مثبت این حرکت آن بود که بعد از تلاش حکومت برای اسلامی کردن د‏انشگاه‏ها این دانشجویان دست از مقاومت برنداشتند. اگرچه بعضی از آن‏ها ماسک اسلامی به خودشان زده بودند و انجمن‏های اسلامی در آن زمان رسمیت داشتند، ولی همین حالا هم که من با دانشجویان آن زمان که الان به شهر مونترال آمده‏‌ا‌ند صحبت می‏کنم، این‏ها اپوزیسیون رژیم بودند که در همان انجمن‏‌های اسلامی فعالیت می‏‏‌کردند و مقاومت را در قالب همان انجمن اسلامی ادامه دادند.
 
طبعاً بعد از این‏ها، به تدریج جریان‏‌های متعدد اپوزیسیون در درون خود رژیم هم به‏ وجود می‌آید. چون ماهیت و جنس این رژیم طوری است که هر دهه بعد از دهه دیگر و یا هر چند سال یکبار جریان‏‌های مقاومتی، جریان‏‌های مخالف خودش را از درون خودش به‏ وجود می‏‌آورد.»
 
انقلاب فرهنگی از زبان حامیان حکومت
 
خاطرات علی شکوری‏‌راد، از دانشجویان انجمن اسلامی در آن دوران، نشان می‏‌دهد که طرح اولیه بستن دانشگاه‏‌ها در آن زمان، از سوی مرکزیت تحکیم وحدت و انجمن‏‌های اسلامی صورت گرفت. وی می‏‌نویسد: «روزهای پایانی فروردین ۵۹ هماهنگی‏‌های لازم بین انجمن‏‌های اسلامی انجام شده بود، اما روشن نبود چرا مرکزیت تحکیم وحدت تصمیم به اجرا نمی‏‌گیرد و به نظر می‏‌رسید تردیدی به‏ وجود آمده است. در این فاصله و به دنبال این تأخیر، نسخ‌ه‏ای از طرح مکتوب دفتر تحکیم، توسط یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق، از دفتر مرکز تازه‏ تأسیس این دفتر به سرقت رفت و این طرح چند صفحه‏‌ای به حالت افشاگرانه در دانشگاه‏‌ها توزیع و بر دیوارها نصب شد. به دنبال آن، دانشگاه‏‌ها حالت تشنج به خود گرفتند و کلاس‌‏های درس اکثراً تعطیل شدند.»
 
عواقب انقلاب فرهنگی
 
دکتر عطا هودشتیان عواقب انقلاب فرهنگی را این‏گونه ترسیم می‏کند: «انقلاب فرهنگی یکسری عواقب بسیار تخریب کننده در حوزه‏ علمی و در چهارچوب دانشگاه‏‌ها داشت. قبل از انقلاب فرهنگی، دانشجویان و استادان مقالات علمی‏‌شان را در مجلات شناخته شده‏ علمی دانشگاه‏‌های غربی چاپ می‏‌کردند، ولی بعد از آن، این مقالات یا نمی‌‏توانست چاپ شود و یا محدود شده بود به این‏که موازین اسلامی و دینی را رعایت کنند. این ضربه بسیار بزرگی بود و اصولاً سطح تحقیقات علمی به میزان بسیار زیادی کم شده بود و هنوز هم این موضوع ادامه دارد. الان باز به عنوان موج دوم، این اوامر از سوی وزارت علوم طرح شده است.
 
رژیم می‌خواست نهادهای مدرن را که از انقلاب مشروطه به بعد به بدنه جامعه راه پیدا کرده بودند، حفظ کند ولی رنگ و لعاب اسلامی به آن بزند. در مورد دانشگاه این‏ کار بسیار سخت بود. چون ما مواجه می‏‌شویم با یکسری علوم قدیم و علوم مدرن. ما در حوزه علوم مدرن، چیز زیادی از شرق، جهان اسلام، ادبیات و علوم اسلامی نداریم که تحویل جامعه دانشگاهی بدهیم.
در موارد بسیار زیادی، حکومت تلاش کرد ماحصل مدرنیسم رژیم پیشین را از بین ببرد، ولی در واقع نتوانست. چراکه خودش به‏ طور کلی در آن نهادها جای گرفت. مجلس که ماحصل مشروطه و ماحصل دو دوره پهلوی‏‌هاست، بر جای ماند. قانون اساسی، درست است که محتوایش متغیر شد، ولی خود قانون اساسی به عنوان یک چهارچوب ماند. انتخابات، به عنوان یک اصل همه‏ جانبه، گسترده و جهان‏‌شمول باقی ماند. اقتصاد و صنعت مدرن هم به همین ترتیب ادامه حیات داد.
 
رژیم می‌خواست نهادهای مدرن را که از انقلاب مشروطه به بعد به بدنه جامعه راه پیدا کرده بودند، حفظ کند ولی رنگ و لعاب اسلامی به آن بزند. در مورد دانشگاه این‏کار بسیار سخت بود. چون ما مواجه می‏‌شویم با یکسری علوم قدیم و علوم مدرن. ما در حوزه علوم مدرن، چیز زیادی از شرق، جهان اسلام، ادبیات و علوم اسلامی نداریم که تحویل جامعه دانشگاهی بدهیم.
 
مثلاً در مورد علوم شرقی، ما علوم قدیم، ازجمله طب، معماری، هنر و نقاشی و شعر و ادبیات را داریم، اما همین که دانشجویی بخواهد در دانشگاه فیزیک و شیمی، فلسفه و تاریخ تحصیل کند مواجه با علومی می‌شود که از غرب می‏‌آید. تاریخ جهان را بدون تاریخ انقلاب فرانسه، بدون تاریخ رنسانس نمی‏‌توان مطالعه کرد. علم جدید را بدون علمی که در غرب، از بعد از دکانت و نیوتون به‏وجود آمد نمی‌توان دریافت و تکنولوژی هم به همین شکل. یا ادبیات و فلسفه را نمی‌شود بدون فلسفه نقدی و انتقادی خواند.
 
بنابراین گفتمان اصلی این بوده که این علوم انسانی را اسلامی کنند، اما به نظر من، نتوانسته‏‌اند آن را اسلامی کنند. برای همین ستیز، ستیز گسترده، به شکل تنش پرقدرت بین دانشگاه، دانشجویان و دانشگاهیان از یکسو بود که همواره جریان تحول را به سمت تحول نوگرا و گشایش اجتماعی می‏‌کشاندند؛ و از سوی دیگر جریان حاکم که بر پایه ایدئولوژی بازگشت به گذشته می‏‌خواست هرگونه روند تحول را با نیازهای قدرت یکتاگرا و اسلامی خودش تطبیق بدهد و این عملی نبود و نیست.»
 
انقلاب فرهنگی پروژه سیاسی
 
آیا انقلاب فرهنگی یک پروژه‏ی سیاسی بود؟ یعنی حاکمیت به عنوان یک مسئله سیاسی به آن نگاه می‏‌کرد؟
 
به عقیده عطا هودشتیان، «طرح جمهوری اسلامی یکپارچه کردن جامعه بود. جمهوری اسلامی برخلاف دوران پهلوی، یک نظام ایدئولوژیک است و نظام ایدئولوژیک چندگانگی ایدئولوژیک را نمی‏‌تواند بپذیرد. نظام ایدئولوژیک نظامی است که با یک‏پارچگی روبه‌رو است. برای همین، جریان فلسفه انتقادی درون را نمی‏‌تواند بپذیرد، حتی انتقاد از درون را هم نمی‏‌پذیرد.
 
نظام ایدئولوژیک نظامی است که با دغدغه خودی و غیرخودی روبه‌رو است و به این لحاظ حرکت و طرح انقلاب فرهنگی، طرح یک‏پارچه شدن و ایدئولوژیک شدن جامعه را در بر داشت که می‏‌بایست به روند استحکام سیاسی نظام حاکم بیانجامد.»
 
انقلاب فرهنگی دوم
 
بعد از وقایع سال ۲۰۰۹، دانشجویان خیلی تحت فشار قرار گرفتند و الان هم کامران دانشجو، وزیر علوم، اعلام کرده است که دانشجوهایی که در جنبش سبز شرکت کرده‏‌اند، حق تحصیل ندارند. در چنین شرایطی بااین پرسش روبه‌رو هستیم: آیا انقلاب فرهنگی دیگری در پیش است؟
 
طرح جمهوری اسلامی یکپارچه کردن جامعه بود. جمهوری اسلامی برخلاف دوران پهلوی، یک نظام ایدئولوژیک است و نظام ایدئولوژیک چندگانگی ایدئولوژیک را نمی‌‏تواند بپذیرد. نظام ایدئولوژیک نظامی است که با یک‏پارچگی روبه‌رو است. برای همین، جریان فلسفه انتقادی درون را نمی‌‏تواند بپذیرد، حتی انتقاد از درون را هم نمی‏‌پذیرد.
 عطا هودشتیان می‌گوید: «خودشان می‏‌گویند این شایعه است. می‏‌گویند انقلاب فرهنگی دوم چیزی به‏ غیر از یک شایعه نیست، اما در واقع، یک حرکت پرقدرت از زمان جنبش سبز به ‏وجود آمده است تا بن‌مایه‏ فکری اعتراض را که بر پایه‏ اندیشه‏ نقدی، تجددخواهی و مدرنیته است، از بین ببرد و در این زمینه علوم انسانی را به علوم اسلامی تقلیل بدهد و به این شکل یک تصفیه‏ فکری به‏وجود بیاورد که با آن دیگر غم آن را نداشته باشند که روزی این دانشجویان و آن فعالان اجتماعی به اپوزیسیون سیاسی بدل بشوند. این ادامه‏ حرکت انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ است.
 
امروزه به دلیل تکنولوژی مجازی، یعنی ارتباطات مجازی‏ای که در جهان بین تمام گروه‏‌بندی‏‌های اجتماعی وجود دارد، حتی با وجود فیلترهای بسیار قوی که روی سایت‏‌ها می‏‌گذارند، بازهم ارتباطات وسیعی بین جوانان ایرانی و دانشجویان جهان وجود دارد. یعنی حکومت شاید بتواند کتاب‏‌های درسی را تغییر بدهد، ولی تکنولوژی ارتباطی را نمی‏‌تواند مهار کند. چون به همان میزان که فیلترها وجود دارند، فیلترشکن‏‌ها هم هر روز مثل قارچ می‏‌رویند. اگر انقلاب فرهنگی اول با مقاومت در خیابان‌‏ها در سال ۱۳۵۹ شکست خورد، این انقلاب دوم فرهنگی با گسترش همه‏ جانبه‏‏ وسایل ارتباطات مجازی شکست خواهد خورد. هرگونه سرکوب از این سو، جوانان را به ورطه کسب اطلاعات از طریق امکانات ارتباط جمعی مجازی می‌کشاند.»
 
آزادی، فردیت و تساوی سه اصل علوم انسانی

پیشرفت وسیع تکنولوژی و دسترسی به منابع علمی از طریق اینترنت، به شکست پروژه‏ اسلامی کردن دانشگاه‏‌ها و جامعه کمک اساسی کرده است. این نبرد بین حاکمیت و جامع‌ه‏ای که می‏‌خواهد به سوی مدرنیسم برود، همچنان ادامه دارد.دکتر عطا هودشتیان سه عامل فردیت، آزادی و تساوی را سه پایه‏ اصلی علوم انسانی می‏‌داند که حکومت تصمیم به ریشه‏‌کن کردن آنها گرفته است.
 
وی ادامه می‏‌دهد: «سه پایه اصلی علوم انسانی مطرح است که علوم اسلامی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی از پس آن برنمی‏آید و مشکل جمهوری اسلامی هم این سه پایه است. یکی اینکه علوم انسانی مدرن بر پایه اندیشه آزاد و اندیشه انتقادی استوار است. اسم بند اول را من آزادی می‏‌گذارم. یعنی با مقوله آزادی در ارتباط است.
 
بند دوم علوم انسانی تاکید بسیار زیادی بر فردیت می‏‌کند . یعنی آزادی را نه فقط در آزادی اجتماعی، سیاسی، جمعی و همگانی، بلکه در آزادی فرد هم می‏‌بیند. این بند دوم را در پیوند با فردیت می‌نگرم، یعنی آزادی فردی. بنابراین بخش اول آزادی و بخش دوم مربوط به فردیت است.
 
علوم انسانی مدرن مواجه با سنت شیخ فضل‏‌الله نوری تا خمینی و امروز تا خامنه‏‌ای است. امروز افرادی چون خامنه‏‌ای‏، خمینی و رهبران انقلاب اسلامی با این سنت یعنی سنتی که بر پایه آزادی، فردیت و تساوی بین افراد شکل گرفته است، مخالفت می‏‌کنند و آبشخور آنها تفکر و سنت شیخ‏ فضل‌‏الله نوری است.
بخش سومی که همیشه در علوم انسانی بسیار مهم بوده، موضوع تساوی است؛ یعنی همان‌قدر فرد موافق آزادی حق و حقوق دارد که فرد مخالف آزادی دارد. در بند اساسی علوم انسانی، مسئله تساوی بین انسان‏‌ها وجود دارد. یعنی همین موضوع هم مقوله دیالکتیک، گفت‏وگو و انتقاد از خود و انتقاد از دیگری را در مورد آزادی نشان می‏‌دهد و این را به بند سوم می‏چسبانم که به نام تساوی است.
 
آزادی، فردیت و تساوی سه بندی هستند که از ابتدای انقلاب مشروطه، شیخ فضل‏‌الله نوری با آن مخالف بود. شیخ فضل‏‌الله نوری به هیچ‏‌وجه با تساوی موافق نبود و می‏‌گفت هیچ تساوی‏‌ای بین برده و سرور نمی‌‏تواند صورت بگیرد، بین مجتهد و فرد عادی نمی‏‌تواند تساوی صورت بگیرد و بین مرد و زن تساوی نیست و همواره با تخالف مواجه هستیم. برای اینکه اصولاً ایشان آن مسیر اصلی را گم کرده بود. بحث بر سر تفاوت بین زن و مرد، تفاوت بین معلم و شاگرد نیست، بلکه بحث بر سر تساوی حقوقی افراد در مقابل قانون، در مقابل قانون اساسی و در مقابل حاکمیت است و اگر کسی محکوم بشود، چه مجتهد باشد، چه پیرو مجتهد، باید در مقابل قانون مساوی قلمداد بشود.
 
مقوله‏ی آزادی هم همینطور. شیخ فضل‌‏الله نوری آزادی را برابر فساد و روسپی‏گری می‏‌دانست. در حالی‏که اساساً این نیست. آزادی با محدودیت آزادی و مسئولیت‏‌پذیری نسبت به امر قانون همراه است و به هیچ‏وجه ارتباطی با افراط در آزادی ندارد. یک حکومت آزاد افراط‏گران را هم می‏‌گیرد و محکوم می‏‌کند و شاید حتی به زندان بیاندازد.
 
علوم انسانی مدرن در مقابل این سه مقوله، مواجه با این سنتی است که از انقلاب مشروطه تا امروز ادامه دارد. مواجه با سنت شیخ فضل‏الله نوری تا خمینی و امروز تا خامنه‏ای است. امروز افرادی چون خامنه‏‌ای‏، خمینی و رهبران انقلاب اسلامی با این سنت یعنی سنتی که بر پایه آزادی، فردیت و تساوی بین افراد شکل گرفته است، مخالفت می‏‌کنند و آبشخور آنها تفکر و سنت شیخ‏ فضل‏‌الله نوری است.»
 
ایمیل گزارشگر: