نعیمه دوستدار – شهر کرمان، خیابان سرباز. یک مادر، همراه دو دختر نوجوانش به زندگی خود پایان میدهند. کسی از اقوام و آشنایان از خودکشی آنها خبر ندارد. دو هفته بعد از مرگشان، همسایهها از بوی بد جسدها متوجه ماجرا میشوند.
اهالی محل میگویند پس از آنکه آتشنشانی و پلیس وارد خانه شدند، در کنار جسدها نامهای پیدا کردند. آنها نوشته بودند به خاطر فقر خودشان را کشتهاند. ماموران امنیتی این نامه را با خود بردند.
در تعریف فقر، پژوهشگران باهم اختلاف نظر دارند. اقتصاددانان بیشتر به زمینه ظهور و نتایج فقر توجه میکنند و کمتر آن را از نظر اجتماعی تحلیل میکنند. درجامعهشناسی هم معمولا دو مفهوم فقر و نابرابری را در کنار هم به کار میبرند؛ از یکسو فقر متأثر از نابرابری در درآمد است و از سوی دیگر نابرابری اقتصادی هم نشانه وجود فقر است.
در جامعهشناسی، فقر را معمولاً “برآورده نشدن نیازهای اساسی بشر به حد کفایت” تعریف کردهاند. هرچند نیازهای اساسی انسان مشخص و معین نیست، اما امروزه نیازهای مادی اساسی انسان را اینگونه برمیشمارند: خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان، آموزش، نقل و انتقال، تشکیل خانواده، ورزش و اوقات فراغت. برخی هم شاخصهای رفاه را تنها در سه گروه تقسیم میکنند: تغذیه، سرپناه و سلامتی که اگر نباشند یعنی فرد فقیر است. بر اساس هر نوع طبقهبندی که به ماجرا نگاه کنیم، خانواده فقیر، گاه بیشتر از افرادی که به تنهایی تجربه فقر را از سر میگذرانند دچار عواقب تلخ و سخت آن میشوند.
بحران عاطفه
بحران عاطفه
مرد، کارگر خودروسازی است. ماههاست حقوق نگرفته. پنج سال است تریاک میکشد چون فکر میکند تریاک دردهای استخوانیاش را کم میکند. زنش سبزی پاک میکند و میفروشد. پدر زن فقیر بوده و او را در نوجوانی وادار کرده است با این مرد ازدواج کند. چهار تا بچه دارند و دختر بزرگشان که ۱۵ساله است، تا اول راهنمایی بیشتر مدرسه نرفته است. مرد هر روز زن را میزند. زن از او متنفر است. بارها تصمیم گرفته است مرد را در خواب بکشد.
فقر، احساس و عاطفه را پژمرده میکند. فشارهای ناشی از فقر هسته اولیه خانواده یعنی زن و مرد را در یک درگیری مداوم، با فقر و با خود قرار میدهد. زن و مرد و حتی کودکان خانوادههای فقیر اغلب آنقدر درگیر کارند که فرصتی برای پرداختن به روابط عاطفی ندارند.
علی سرکوهی، روانشناس، درباره اثر فقر بر روابط عاطفی خانواده به زمانه میگوید: “روانشناس با فرد کار میکند، جامعهشناس با پدیدههای اجتماعی. بنابراین در مورد این موضوع دیدگاه روانشناسان و جامعهشناسان با هم متفاوت است. اینکه فقر میتواند در عملکرد روانی خانواده مشکلساز شود یا خیر، به ساختار و عملکرد خانواده و توانایی آن خانواده بستگی دارد. به اعتقاد من، فقر اقتصادی لزوماً باعث مشکلات روانی اعضای خانواده نمیشود، مگر اینکه خود فرد، شخصیتی شکننده داشته باشد یا حمایتهای اجتماعی از او ضعیف باشد. درواقع وقتی ساختار جامعه هم ضعیف باشد، مشکلات عاطفی در محیط خانواده منتشر میشود.”
خشونت خانگی در خانوادههای فقیر به دلیل فشارهای سنگین روانی و فقر فرهنگی بیشتر است و تامین نشدن نیازهای روانی و عاطفی، در بسیاری از موارد به طلاق و از هم پاشیدگی خانواده میانجامد. گزارشهایی که از جنایتهای خانوادگی مانند همسرکشی، فرزندکشی و خودکشیهای جمعی میرسد، اثر فقر را در خانوادههای فقیر نشان میدهد. بچهها در خانوادههای فقیر، اغلب گرایش به فرار از خانه دارند و نداشتن فرصت کامل برای رسیدگی به نیازهای عاطفیشان، آنها را در معرض بحرانهای روحی قرار میدهد. مشكلات اقتصادی، فضایی ناامن در خانواده ایجاد میكند و این فردای مبهم و نامعین، بر دستگاه روانی كودكان فشار میآورد.
آقای سرکوهی با اشاره به احتمال بالا رفتن امکان ابتلا به اختلالات روانی در خانوادههایی که گرفتار فقرند میگوید: “بسته به شخصیت فرد و محیط، ممکن است فرد دچار افسردگی شود. چون به هر حال فقر امیال و آرزوها را سرکوب میکند. در چنین حالتی فرد حالتهای بد خود را به دیگران هم منتقل میکند.”
احساس ناامنی و ابهام، ایجادکننده ناپایداری و در نتیجه ناسازگاری است و بزهكاری، ناشی از عدم تعادل و بروز اختلال در منش است. به این ترتیب، فقر ناراحتی و بینظمی و اختلال خانواده را بیشتر میکند و باعث انحرافاتی میشود كه زمینهساز بروز جرم است.
حداقلهای بهداشت و درمان
۲۳ ساله است و حاملگی سومش را در سومین سال پیاپی میگذراند. شوهرش کشاورز است. او معتقد است تنها تفریحشان در زندگی همخوابگی است. اعتقادی به جلوگیری از بارداری ندارد. دختر دومشان در هفت ماهگی به دنیا آمده و پاچنبری است. خودش بعد از زایمان دوم دچار عفونت شدید و در حاملگی سوم، مجبور به استراحت مطلق است. با اینکه حامله است گاهی تا چند روز غذای درست و حسابی نمیتواند بخورد.
مسکن نامناسب و بالا بودن نرخ زاد و ولد از نشانههای فقر در خانوادهاند. مراقبتهای بهداشتی و دسترسی به خدمات بهداشتی، در اختیار افراد فقیر نیست و در جامعه هم خدمات درمان و بهداشت برای این دسته افراد بسیار پایین و بیکیفیت است. گروههای نیازمند به این خدمات که بیشتر شامل کودکان، شیرخوارگان، زنان باردار و سالخوردگان میشوند، به دلیل پایین بودن کیفیت خدمات بهداشتی، دچار مشکلات فراوانی میشوند. سوءتغذیه، کمبود کالری و ویتامینها به ویژه در دوره بارداری، باعث معلولیت و مشکلات جسمی و روانی فراوانی میشود که در آینده شغلی و کسب مهارت افراد موثر است.
برخی پژوهشها نشان دادهاند که کودکان خانوادههای فقیر عملکرد شناختی ضعیفتری دارند. پژوهشی که اثر فقر بر کودکان را از طریق یکی از متغیرهای همبسته یعنی افسردگی مادران بررسی کرده است، نشان میدهد افسردگی مادران و فقر، رشد کودکان به خصوص رشد شناختی آنان را در معرض خطر قرار میدهد
.
در نگاهی کلیتر کمبود امکانات بهداشتی و هزینههای سنگین درمان، خانوادههای فقیر را از پیگیری مشکلات مربوط به سلامتشان منصرف میکند. خانوادههای فقیر در نتیجه مشکلات سلامت، بخش دیگری از توانشان را از دست میدهند و از کسب مهارتهای شغلی و تحصیلی و … باز میمانند.
فقر فرهنگی و فرهنگ فقر
سرایدار یک ساختمان بزرگ در بالای شهر تهران است. زن و بچههایش در ورامین زندگی میکنند. خودش تا دوم ابتدایی درس خوانده و زنش تا پنجم. پسر هشت سالهاش را از مدرسه درآورده است چون فکر میکند درس خواندن فایدهای ندارد. او را همراه خود سر کار میبرد و گاهی میفرستد تا سر چهارراه دستمالکاغذی و چسب زخم بفروشد.
خشونت خانگی در خانوادههای فقیر به دلیل فشارهای سنگین روانی و فقر فرهنگی بیشتر است و تامین نشدن نیازهای روانی و عاطفی، در بسیاری از موارد به طلاق و از هم پاشیدگی خانواده میانجامد. گزارشهایی که از جنایتهای خانوادگی مانند همسرکشی، فرزندکشی و خودکشیهای جمعی میرسد، اثر فقر را در خانوادههای فقیر نشان میدهد.
فقر اقتصادی، فقر فرهنگی را هم به دنبال میآورد. بچهها در خانوادههای فقیر نخست افت تحصیلی پیدا میکنند که دنباله آن ترک تحصیل است. امکان ادامه تحصیل برای فرزندان این خانوادهها کمتر میشود.
جامعهشناسان فرهنگگرا با توجه به رابطه مثبت بین وضعیت تحصیلی، درآمد و موقعیت شغلی، معتقدند که اصولاً طبقه پایین، به علت الگوهای رفتاری خاص، چندان میل و رغبتی به تحصیل از خود نشان نمیدهند.با ورود به بزرگسالی، احساس محرومیت، ناکامی و سرخوردگی باعث میشود افراد فقیر درآمد کمتری داشته باشند و اشتغال ناقص و پایین بودن دستمزدها به دلیل نداشتن مهارت و تجربه کاری بر مشکلاتشان اضافه میشود.
فرهنگ فقر مجموعهای به هم پیوسته از ویژگیهای خانوادگی، رفتاری، نگرشی و شخصیتی است که فقرا در طول زندگی خود، در شرایط نامساعد مالی به آن عادت کردهاند و با آن سازگار شدهاند. حاصل این مجموعه، ارزشهایی فرهنگی است که از نسلی به نسلی منتقل شده است.
خانوادههای فقیر، به سبب دگرگونیهای سریع و وسیع در جامعه و موقعیت پایینی که برای خویش احساس میکنند، از جامعه جدا میشوند و فاصله میگیرند و کمکم فرهنگ جدیدی را که با فرهنگ عمومی جامعه متفاوت است، ایجاد میکنند. عمدهترین ویژگیهای این فرهنگ در خانواده، کوتاه بودن دوران کودکی، فقدان حمایتهای لازم برای کودکان، روابط ناسالم در خانواده، ترک خانواده، سرپرست خانوار بودن زن، فقدان حریم خصوصی و … است.
خانوادههای جرمخیز
تمام سالهای نوجوانیاش را در کانون اصلاح و تربیت گذرانده است. توی محلشان مواد جابهجا میکرده و چندبار هم با بچهمحلها درگیر شده است. آخرین بار یکی از لاتهای محل را با چاقو زده و افتاده زندان. مادرش سالهاست آنها را ترک کرده و با مرد دیگری فرار کرده است. پدرش کارگر فصلی است و نمیتواند پول دیه را برایش جور کند.
بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که بین جرم و طبقه اجتماعی رابطه برقرار است. بسیاری از جرمشناسان نیز در بررسی عوامل جرمزا، فقر و عامل اقتصادی را مورد توجه قرار دادهاند، اما عدهای از روانشناسان هم معتقدند که فقر و جرم لزوما با هم مرتبط نیستند و ممکن است افراد در هر طبقهای دست به اعمال مجرمانه بزنند. علی سرکوهی میگوید: “من چندان موافق این نظر نیستم که فقر میتواند زمینه اصلی جرم و جنایت باشد، چون یک آدم پولدار هم میتواند جنایتکار شود. البته فقر گزینه مهمی در این زمینه است که نمیتوان آن را انکار کرد، اما تنها عامل نیست. نمیشود نتیجه گرفت هر فقیری جنایتکار میشود. در عین حال افرادی که از نظر روانی ضعیف هستند در مواجهه با فقر دنبال راههای مخرب میروند.”
با اینکه برخی فقر را به طور مستقیم عامل جرم میدانند و برخی به تاثیر غیرمستقیم آن قائل هستند، اما در هر صورت، ردپای فقر در بسیاری از جرایم آشکار است. سرقت، اعتیاد، قتل و جنایت در بسیاری از موارد زاییده خلاءهای ناشی از فقر در خانوادهاند و نوع جرایمی که افراد فقیر انجام میدهند با جرمهای اقشار دیگر اجتماع تفاوت دارد. اگر جرم افراد مرفه کلاهبرداری و قاچاق و سرقت مسلحانه باشد، خانوادههای فقیر در نزاعهای خانوادگی دست به جنایت میزنند و سرقتهای کوچک را سازماندهی میکنند.
در مواجهه با کمبودهای ناشی از فقر، خانوادههای فقیر دنبال راههای میانبر میگردند که آنها را از وضعیتی که در آن گرفتارند نجات دهد. طلاق و فرار کودکان از خانه، باعث میشود زمینههای ارتکاب جرم در اعضای اینخانوادهها بیشتر شود. زنان و کودکانی که از خانوادههای فقیر خارج میشوند، زمینه بیشتری برای گرفتار شدن در دام فحشا و عضویت در گروههای نقل و انتقال مواد مخدر و سرقت دارند.
فقر، گودال سیاهی است که افتادن در آن، استخوانهای همه اعضای خانواده را میشکند.
این که میگویید در هیچ جای دنیا نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاربر مهمان / 04 May 2012
دوست گرامی در همه جای دنیا هست. اما در ایران اصلا فقر به رسمیت شناخته نمی شود و مسئولان می گویند ما همه کارهایمان درست است. بنابراین بررسی اش در ایران اهمیت ویژه ای دارد.
کاربر مهمان / 05 May 2012