جلال ایجادی − انتخابات دور اول فرانسه با پیروزی نسبی فرانسوا اولاند، نماینده سوسیالیستها بر نیکولا سارکوزی، نماینده جناح راست سنتی پایان یافت. جامعه فرانسه دوباره خود را برای گردش به چپ آماده میکند. ریشه تاریخی این گردش و معنای اجتماعی آن چیست؟
درسال ۱۹۸۱ به دنبال شکست “ژیسکار دستن”، “فرانسوا میتران” پس از سالیان دراز پیگیری، با حمایت جناح چپ به قدرت رسید و طی دو دوره به مدت ۱۴ سال ریاست جمهوری را در اختیار داشت.
از جمله اصلاحات برجسته این دوران باید از لغو اعدام، گسترش آزادیهای سیاسی و رسانهای و توسعه آزادی بیان ومشارکت بیشتر در درون بنگاههای تولیدی برای دستمزدبگیران نام برد.
دراین دوران جامعه فرانسه شاهد قدرتیابی اتحادیه اروپا، گسترش تکنولوژیهای تولیدی وافزایش قدرت بازاربورس بود. در ۱۹۹۵ ژاک شیراک نماینده جناح راست به ریاست جمهوری رسید.
مداخله فرانسه در کنار نیروهای ناتو در افغانستان درهمین دوره اتفاق افتاد و یکی دیگر از رویدادهای مهم این دوران مخالفت ژاک شیراک در ۲۰۰۳ با سیاست جرج بوش برای جنگ در عراق بود.
پس از دو دوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، در سال ۲۰۰۷ نیکولا سارکوزی به ریاست جمهوری رسید. نیکولا سارکوزی با حمایت آشکار از لیبرالیسم اقتصادی وبا استفاده از نمادهای تاریخ سنت چپ جامعه به قدرت رسید و خود را مبلغ اصلاحات عمیق جامعه معرفی کرد.
از جمله اصلاحات برجسته دوران فرانسوا میتران، باید از لغو اعدام، گسترش آزادیهای سیاسی و رسانهای و توسعه آزادی بیان ومشارکت بیشتر در درون بنگاههای تولیدی برای دستمزدبگیران نام برد.
پس از پنج سال تجربه سیاست سارکوزی و به دنبال سالهای بحران اقتصادی بینالمللی و تشدید روند جهانی شدن تولید و صنعت، جامعه فرانسه خود را برای گردش تازه آماده میکند.
ریشه گردش در کجاست؟
یکی از علل گردش سیاسی جامعه، نقش مستقیم شخصیت نیکولاسارکوزی است. طی این دوران الگوی رفتار شخصی او با نوعی اتوریتاریسم بناپارتی، ارادهگرایی و وعملگرایی پررنگ قابل تعریف است. تصمیمگیری فردی، تمایل به زرق وبرق و خودنمایی، ازجمله مشخصات این شخصیت نارسیسیک وخودپرستانه است.
در ابتدا اینگونه خودپرستی اقتدارگرا در اذهان عمومی مجذوب کننده است. ولی این تصویر شکننده است ودوام زیادی ندارد. این ویژگی درهمان زمانی که برای بخشی از جامعه، بوی تازگی میداد و توهمانگیز و امیدبخش بود، برای بخش دیگر جامعه قابل تمسخر ونقد به نظر میرسید.
نکته دیگر اینکه این اقتدارگرایی فردی نیکولا سارکوزی در جامعهای دمکراتیک، درعملکرد سیاسیاش منجر به بیاعتنایی شدید نسبت به منطق بازیگران اجتماعی، اهمیت سندیکاها و نیز حذف یا زیر سئوال بردن برخی از امتیازات تاریخی جامعه فرانسه مانند قانون مربوط به بازنشستگی و ساعتهای روزانه کار میشد.
جامعه فرانسه که در تاریخ خود با “الگوی دولت رفاه ملی” یعنی با حضور و مداخله دولت در زمینه اقتصادی و اجتماعی یا سیاست مذاکره با بازیگران اجتماعی، ازجمله سندیکاهای کارگران و سایر حقوقبگیران مشخص میشد، در برابر سیاستهای دولت سارکوزی بهمرور واکنش منفی نشان داد.
دلیل دیگر اینکه این روند شکاف میان سیاست دولتی و بدنه اجتماعی، با گرفتاریهای اجتماعی مانند بیکاری، کاهش قدرت خرید و هراس از جهانی شدن اقتصاد همزمان شد. نرخ بیکاری در فرانسه نزدیک به ده درصد است و نرخ بیکاری جوانان به ۲۵ درصد رسیده است.
بهعلاوه برخی از شرکتهای فرانسوی به خاطر بالابودن قیمت تمام شده کالا در فرانسه و بازار رقابت، ترجیح میدهند که دستکم بخشی از فعالیت تولیدی خود را به کشورهای دیگر مانند چین، هند، رومانی و مراکش انتقال دهند.
اینگونه تصمیمها از جانب مدیریت بنگاهها، به کاهش فعالیت و در نتیجه افزایش بیکاری منجر میشود. این روند گریز فعالیت تولیدی به خارج و هجوم کالایهای ارزان چینی یا سایر کشورها به فرانسه، احساس عدم امنیت اقتصادی را دامن زده و دورنمای شغلی را در ذهن بسیاری تاریک میکند.
یکی از علل گردش سیاسی جامعه فرانسه به چپ، نقش مستقیم شخصیت نیکولاسارکوزی است. تصمیمگیری فردی، تمایل به زرق وبرق و خودنمایی، ازجمله مشخصات این شخصیت نارسیسیک وخودپرستانه است.
بخشهایی از کارگران، صنعتگران وکاسبان کوچک و اقشار میانی منافع خود و هویت شغلی وحرفهایشان را در خطر دیده و به قشرهای ناامید و مایوس و ناراضی تبدیل میشوند. بنابراین مجموعه این عوامل در بستر اجتماعی اقتصادی دشوار کنونی گردش به سوی چپ را فراهم میآورد.
گردش سیاسی و دیدگاهها
تناقضها و کشمکش اجتماعی بالا و واکنش مردم فرانسه چگونه قابل بررسی است؟ در تحلیل این شرایط میتوان به چهار گروه نظری توجه کرد؛ گروه یکم: از نظر جامعهشناسان و اقتصاددانان لیبرال، واکنش منفی مردم بیانگر عقبماندگی جامعه فرانسه بوده و نشاندهنده مقاومت در برابر تغییرات لازم و ناگزیر به شمار میآید.
اینان میگویند “دولت رفاه ملی” سستی در رفتار و روحیه انگلی را درجامعه تقویت نموده است وامروز، فرانسویها خواهان چسبیدن به امتیازات تاریخی هستند. این متفکران در کنار نیکولا سارکوزی بسیارند.
گروه دوم: نظر جامعهشناسان و اقتصادانان متمایل به چپ و اکولوژیست برآن است که لیبرالیسم اقتصادی در جستوجوی ویران کردن امتیازات مترقی اجتماعی است تا زمینه برای سودآوری بیشتر اقلیتی و پسرفت اجتماعی آماده شود.
تقسیم متعادل ثروت و آسودگی انسان و امور زیستمحیطی مورد توجه اقتصاد کنونی نیست، حال آنکه تولید و مصرف را به طرز دیگری باید سامان داد و نیز، اروپا را بر پایه نظارت بیشتر توسعه داد. نگرانی جامعه از این ناهنجاریها سرچشمه میگیرد. برخی از این اندیشمندان نزدیک به فرانسوا اولاند هستند.
گروه سوم: نظر متفکران رادیکال مارکسیست برآن است که سرمایهداری جهانی با توطئه در صدد تشدید ستم اقتصادی نسبت به زحمتکشان بوده و بنابراین در فرانسه برای امنیت اجتماعی قدرتمند باید اقتصاد را بیشتر دولتی کرد و کنترل بر شرکتها را به طور شدید افزایش داد.
بر طبقه سرمایهدار مالیات بسیار سنگین تحمیل کرد و حقوق پایه و حداقل را بلافاصله به طرز چشمگیر بالا برد. در کنار حزب “جبهه چپ” و ژان لوک ملانشون، اینگونه اشخاص فراوانند.
گروه چهارم: نظر صاحبنظران متمایل به راست افراطی است که لیبرالیسم جهانی را مسئول وخامت اوضاع معرفی کرده و سیاستمداران راست و چپ را به عنوان عوامل “سیستم” معرفی کرده که کشور را به سوی سقوط و انحطاط کشاندهاند.
این انحطاط از جمله به معنای باز شدن درها به روی کارگران مهاجرعرب، فقیرتر شدن فرانسویها، خارج شدن سیستم تصمیمگیری از دست فرانسویها و افزایش قدرت تکنوکراتهای اروپاست. برپایه این نظر، فرانسویها نگرانند و احساس ناامنی و خطر میکنند. خانم مارین لوپن بیانگر این نظر است.
برنده دور دوم کیست؟
نیکولا سارکوزی پنج سال پس از اجرای قدرت، دیگر مورد اعتماد بخش بیشتر جامعه فرانسه نیست. برای جمعی از کسانی که در دوره نخست ریاست جمهوری در کنارش بودند، شعارهای او جذابیت خود را از دست داده است و آنان معتقدند که بخشی از پیشنهادها و قول و قرارهای او هرگز اجرا نشدند.
با توجه به اختلافات درون حزبی راست سنتی و شکست احتمالی سارکوزی، این نیرو موقعیت خود را تقویت کرده وبهزودی در انتخابات مجلس فرانسه مشکلات جدی برای سایر احزاب و بهویژه برای راست سنتی به وجود خواهد آورد.
سارکوزی که توانسته بود بخشی از طرفداران راست افراطی را در کنار خود گردآورد، اینبار با حضور مارین لوپن و ۱۸ درصد رای او قادر نشد از حمایت این گروههای اجتماعی برخوردار شود.
طرفداران لوپن در گام دوم به چند بخش تقسیم شده و همه به نیکولا سرکوزی رای نخواهند داد. بهعلاوه حزب “جبهه ملی” مارین لوپن، خواهان اجرای نقش اپوزیسیون اصلی متمایل به کسب قدرت است و بنابراین طرفداران خود را به رای دادن به یکی از دو کاندیدای اصلی تشویق نخواهد کرد.
این حزب در پی آنست که از این پس در فرانسه و اروپا، نقش بسیار فعال ایفا کند.
البته گرچه آغاز حضور سیاسی این حزب به سی سال پیش برمیگردد، ولی در شرایط کنونی با تغییر رهبری و تاکتیکهای جدید و سیستم تبلیغاتی تازه، این حزب بر توان خود افزوده و نگرانیهای تازهای در فرانسه و اروپا به وجود آورده است.
با توجه به اختلافات درون حزبی راست سنتی و شکست احتمالی سارکوزی، این نیرو موقعیت خود را تقویت کرده وبهزودی در انتخابات مجلس فرانسه مشکلات جدی برای سایر احزاب و بهویژه برای راست سنتی به وجود خواهد آورد.
احتمال پیروزی فرانسوا اولاند بسیار بالا ، ولی هنوز قطعی نیست. این امر به تناسب قوای دقیق و جلب کردن رای دهندگان دیگر و یک استراتژی تبلیغاتی هوشمندانه بستگی دارد.
بهعلاوه روند جهانی شدن اقتصاد و انتقال دیدگاهها وارزشها از طریق تکنولوژیهای مدرن، سیال بودن طبقاتی وجابجایی افراد را افزایش داده است. بنابراین استراتژی نزدیک بودن [فکری] و همسویی را باید مشخص کرد.
در دور دوم حزب ” اکولوژیستهای سبز” بر پایه یکسری توافقها، از فرانسوا اولاند پشتیبانی خواهد کرد، گرچه نتایج سبزها در این انتخابات بالا نبود زیرا بخشی از آنان از همان ابتدا به کاندیدای سوسیالیست رای داد، ولی باید تذکر داد که این حزب در انتخابات پیشین، انتخابات پارلمان اروپا، ۱۰ درصد و در انتخابات منطقهای بیش از ۱۵ درصد، از آرا را به خود اختصاص داد و به دنبال مذاکراتی با حزب سوسیالیست در برخی موارد ازجمله در زمینه انرژی اتمی به توافق نسبی رسید.
در دور اول کاندیدای سانتریستها ۱۰ درصد آرا را به دست آورد و برخلاف موضع بینابینی حزب، بخش مهمی از میانهروها یا سانتریستها بهناچار دست به انتخاب زده و به فرانسوا اولاند رای خواهند داد.
حزب “جبهه چپ” نیز برخلاف انقلابیگری وتمایلات ضد اروپایی خود و برخلاف میل قلبی رهبرانش به اتحاد پیوسته و اکثریت طرفداران ژان لوک ملانشون که ۱۱ درصد رای دهندگان دور اول را تشکیل میدادند، به کاندیدای حزب سوسیالیست رای خواهند داد.
جریان افراطی چپ یک جریان پوپولیستی است. پوپولیسم نوعی خوار شمردن دمکراسی است، طرفدار آرمانگرایی کاذب، همراه با عوامفریبی و ارائه کننده تصویری از مردم بهمثابه یک کلیت یکپارچه و قابل تقدس است.
این جریان چپ پوپولیستی که به طور عمده دربرگیرنده حزب کمونیست فرانسه و بخشی ازسوسیالیستها و تروتسکیستها است، در زمینه اجتماعی، طرفدار اقتصاد دولتی و قدرت مدافع کارگران و دیگر مزدبگیران بوده و در زمینه سیاسی در جستوجوی تصاحب مستقیم قدرت است.
این حزب در عرصه بینالمللی مدافع دولت “فیدل کاسترو” و دولت “هوگو شاوز” بوده و در تبلیغات خود این حکومتهای پوپولیستی و دیکتاتوری را بر دمکراسی فرانسوی ترجیح میدهند.
برخلاف این ویژگیها، با توجه به پیوندهای فکری و احساسی و اجتماعی میان طرفداران این جریان با سوسیالیستها، اکثریت به فرانسوا اولاند رای خواهد داد.
این گروهبندی اجتماعی ناهمگون برخلاف آرمانگرایی و رادیکالیسم سیاسی و تردیدهای خود، در برابر نیکولا سارکوزی پای صندوق رای میرود ودر پی آن است تا در فرصت دیگری برای تصرف باستیل یا قدرت انقلابی، قاطعانه اقدام کند.
این جریان افراطی چپ یک جریان پوپولیستی است. پوپولیسم نوعی خوار شمردن دمکراسی است، طرفدار آرمانگرایی کاذب، همراه با عوامفریبی و ارائه کننده تصویری از مردم بهمثابه یک کلیت یکپارچه و قابل تقدس است.
در طی مبارزات اخیر، این حزب شعارهای خود را به طور عمده ضدسرمایهداری و نظام مالی جهانی تنظیم کرده و با یادآوری لحظات انقلابی فرانسه تلاش داشت تا با برانگیختن احساسات و با شعارهای آرمانگرا طرفداران خود را بسیج کند.
این گرایش در فرانسه کنونی با مولدگرایی حزب کمونیست و شووینیسم ضداروپایی عجین شده است. بسیاری از طرفداران این جریان بیشتر از کارمندان دولتی، خرده بورژوازی و کارگران هستند.
فرانسوا اولاند در استراتژی خود بههیچوجه نمیتواند به رایدهندگان متمایل به راست افراطی بی اعتنا بماند.
حزب راست افراطی فرانسه “جبهه ملی”، در گذشته خط سیاسی خود را با ملیگرایی شوینیستی و سیاست ضد یهودی تبلور میداد، حال آنکه با تغییرات اخیر در رهبری این حزب و روی کار آمدن نسل جوانتر مانند مارین لوپن، سیاست تبلیغاتی بیرونی تا حدودی تفاوت پیدا کرده و دستگاه حزبی خود را با فضای جمهوری و دمکراسی سازگارتر نشان میدهد.
حزب راست افراطی فرانسه در گذشته خط سیاسی خود را با ملیگرایی شوینیستی و سیاست ضد یهودی تبلور میداد، ولی با روی کار آمدن نسل جوانتر مانند مارین لوپن، حزب خود را با فضای جمهوری و دمکراسی سازگارتر نشان میدهد.
این حزب که در جستوجوی کسب قدرت است از چندی پیش تلاش کرد تا از چهره “ابلیسوار” دورشده و خود را به عنوان یک “حزب قابل احترام وعادی” در نهادهای رسانهای معرفی کند.
شعارهای مرکزی این دوره انتخاباتی حزب “جبهه ملی” عبارت بودند از: برتری دادن به فرانسویان در استخدام و مسکن، خرید کالاهای فرانسوی، مبارزه علیه اروپا و بانکهای مالی، مخالفت با مهاجران خارجی در بازار کار وورد آنان به فرانسه، عدم امنیت داخلی برای فرانسویها به خاطر تروریسم وبنیادگرایی اسلامی، معرفی تمامی مسئولان کشوری به عنوان افراد یک “سیستم” همراه با فساد و تبلیغ و معرفی خود به عنوان حزب پاک و وطندوست.
در این انتخابات اقشاری که به طور برجسته از برنامه این حزب با رای خود حمایت کردهاند، بهویژه قشرهای محروم، قشرهای میانی، جوانان و یکسوم کارگران فرانسوی هستند.
این افراد نزدیک به هفت میلیون نفر ارزیابی میشوند و این نیروی اجتماعی امروز، مورد خطاب نیکولا سارکوزی بوده و فرانسوا اولاند برای تحکیم موقعیت خود نیازمند رای بخشی از این افراد است.
در دور اول فرانسوا اولاند ۵ / ۲۸ درصد آرا و نیکولا سارکوزی ۲۷ درصد آرا را به خود اختصاص داد. سرنوشت این انتخابات در دست ۴۵ درصد رایدهندگانی است که انتخاب دیگری داشتند.
به نظر میآید که نیکولا سارکوزی به پایان کار خود نزدیک است و فرانسوا اولاند در موضع مناسبی برای پیروزی قراردارد. ولی باید دید که این دو کاندیدا چه پیشنهادهایی برای جلب این رایدهندگان دارند.
گرایشها و خواستهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی متفاوتاند، حال سازش اجتماعی چگونه شکل خواهد گرفت؟ نرمشها وخط قرمزها کجاست؟
فرانسوا اولاند در پی آنست تا تاریخ گسیخته چپ در اداره کشور فرانسه را دوباره بازسازی کرده و پاسخ تازهای برای مشکلات کنونی عرضه کند. از نظر جامعه شناسی این تصرف مجدد قدرت و نگهداری آن بهتنهایی میسر نیست و دارای هزینه است؛ هزینه فوری برای جلب شهروندان گوناگون در این دور دوم و هزینهای که در زمان حکومتداری با تقسیم قدرت و اجرای طرحهای مورد توافق برای ساختن جامعهای معتدلتر و دلپذیرتر باید پرداخته شود.
با توچه به دیدگاه نویسنده وروش وجهان بینی و عضویت حزبی او جامعه شناسی فرانسوی بر بستری که تر سیم شده است انتخابات را دنبال میکند ولی اگر دوباره انتخابات دور اول برگزار شود نتیجه ای غیر ازانکه هفته پیش رقم خورد را ارائه خواهد شد .
مسلما در روزهای اینده نقش 8 کاندیدی که در دور اول حذف شده اند بسیار پر رنگ تر خواهد بود وتکلیف چپ از همین الان روشن است زیرا از چپ چپ تا اکولوژِیس ها طرفدار کاندیدای سوسیالیست خواهند بود که مجموع ارائ انها کمتر از 45 در صد کل است البته این ارزیابی متعلق به کاندیدا هاست ونه رای دهندگان زیرا مثلا طرفداران ملانشون از او پیروی نخواهند کرد چون شعارهای فرانسوا اولاند وسیاست ومنش حزب سوسیالیست با خواسته های چپ چپ فاصله بسیاری دارد واز ان گذشته با انکه قبلا اقای ملانشون وزیر بوده ولی در کابینه سوسیالیست اینده نمیتواند سهمی داشته باشد وبهمین دلیل بیان پرخاش گری را اغاز کرده است .
واقعیت اینستکه اقای سرکوزی نمیتواند مثل گذشته از حمایت جبهه ملی و میانه رو ها بر خوردار باشد واقای هلند هم شانس چندانی برای کسب ارائ بیش از 50 در صد را ندارد چون پروژه اقتصادی مقابله با اروپا در گرو هماهنگی با المان است که قبلا خانم مرکل اعلام کرده است که پذیرای نامزد سوسیالیستها نیست دبه دراوردن توافقهای قبلی سرکوزی بعنوان رئیس جمهوری فرانسه و در واقع نماینده این کشور توسط هلند مشکل اروپا را دو چندان میکند زیرا فرانسه بدهکار ترین کشور ارو پائی است ودر شرا ئط کنونی سالیانه 42 ملیارد یورو بهره میپردازد و عدم همراهی المان تمدید اوراق قرضه را با اشکال روبرو میکند و متناقض نظم اقتصادی جهانی است . مردم فرانسه با این مشکلات اشنائی دارند وارائ دور دوم باید راضی کننده شرکت کنندگان دور اول باضافه 20 در صدی که هنوز تصمیم نگرفته اند و حد اقل 4 در صدشان در دوم فعال خواهند بود باشد که تعیین کننده رئیس جمهور اینده است.
اما این انتخابات نشان داد که حزب کمونیست وبعنوان کمونیست دیگر جائی در فرانسه ندارد و بهمین دلیل نیز خانم بوفه به اقای ملانشون وصل شد و در روی دیگر جزب سبز و اکولوژِی قرار داشت که بزیر کشیده شد وبا ارائی بسیار کم رمقی خود را اشکار کرد . مودم فرانسوا بیرو نیز حرکت در سرازیری را اغاز کرده است و با انکه شخص کاندیدا مورد احترام است ولی طرفداران پر قدرتی ندارد .
فرانسویها رفورم را دوست دارند بشرطی که کمتر کار کنند و انجام ان سبب کم درامدی انها نشود کسری صندوق باز نشستگی را نمیپذیرند ولی افزایش سن بازنشستگی را قبول ندارند جهانی شدن اقتصاد را استقبال میکنند ولی ازبحران اقتصادی متنفرند . انتخابات دور دوم محکی خواهد بود که رو یاروئی فرانسه با اروپا و اقتصاد جهانی را ازمایش میکند .
بروایتی دیگر هیچکدام از کاندیدها شانسی ندارند و لی یکی از انها پیروز خواهد شد که با اعتصابات و تظاهرات بیشتر روبرو شود
کاربر مهمان / 28 April 2012
فرانسویها، مردمی غیر قابل پیشبینی هستند، با اختلاف اندکی که در آرا , بین سارکوزی و اولاند است و با توجه به اتحادها و اتفاقها، گفتهها و نوشتارهایی که تاثیر دهنده در افکار عمومی و نقش مهمی در دقایق آخر این بازی سیاسی دارد،خصوصا حال که بازی به وقت اضافه کشیده شده است، امکان پیروزی سارکوزی بعید نیست.
ایراندوست / 28 April 2012
خوشبختانه در این کارزار الاند به صراحت و زیبائی گفت که من وقتی به یک انسان نگاه میکنم، بخاطر این نیست که ببینم دین دارد یا چه دینی دارد، در او یک شهروند میبینم.
خانم اوا ژولی از سبز ها هم بدرستی در برابر راست افراطی که مسئله ی دین را چماق بالای سر گرفته، موضع گرفته. کاملاً روشن است که این موضع گیری ها بخاطر رشد راست افراطی ست، که دین و نژاد آدمها را ابزار قدرت طلبی قرار میدهد. بعد از ین روشنفکران ما هم که دین آزاری را پیشرفت تلقی میکنند، حواسشان باشد که به راست افراطی نزدیک میشوند
هرمز / 01 May 2012