فولکسکرانت، روتخر پونتزن، فروغ تمیمی – جان برگر متخصص تاریخ هنر در یک مجموعه برنامه تلویزیونی به نام « شیوه نگریستن» که در سال ۱۹۷۲ تهیه شده بود، نقاشیهای معروف را بررسی میکرد. در آن مجموعه تلویزیونی بینظیر آثار جاودان و افسانهای مورد بحث و تفسیر برگر قرار میگرفتند؛ کاری فوقالعاده که بیننده را میخکوب میکرد.
مثلاً او با یک کارد تیز بخشی از یک تابلوی معروف مانند «ونوس» اثر بوتیچلی را میبرید؛ مثل آب خوردن. از دیدن این صحنه نفس درسینه بیننده حبس میشد، و آدم با خودش فکر میکرد: این دیوونه چه کار داره میکنه؟
اما در واقع آن نقاشی که در تلویزیون به نمایش درآمده بود، یک کپی از اصل بود که نه درموزه بلکه به دیوار استودیوی بی بی سی آویزان شده بود. آیا همه داستان فقط یک شوخی بود؟ در واقع نه، چرا که برگر با تهیه آن برنامهها قصد داشت به پرسشهایی پاسخ دهد؛ پرسشهایی از این دست: جوری که ما حالا به نقاشیها نگاه میکنیم روشی انقلابی و غیر قابل مقایسه با شیوهای است که در قرنهای گذشته برای نگاه کردن به یک اثر هنری به کار گرفته میشد؟
جان برگر و چگونگی نگریستن به یک اثر هنری
به عقیده جان برگر با استفاده از روشهای مدرن در بازتولید یک اثر هنری، یعنی استفاده از عکاسی، فیلم و تلویزیون و غیره در زمان ما، افراد اول با یک کار هنری معروف از طریق عکاسی یا فیلمی از آن اثر آشنا میشوند، بدون آنکه نسخه اصلی آن نقاشی یا مجسمه را دیده باشند. آن هم در زمانی واحد و در یک میلیون مکان متفاوت در دنیا.
جان برگر با مجموعه تلویزیونیاش پیشگام بود. اما در ضمن نمیتوانست حدس بزند چه چیزی در پی آن خواهد آمد و مثلاً نقش اینترنت در انتشار آثار هنری و تجربه حسی تماشاگر از هنر چه خواهد بود، یا پروژهای مثل گوگل آرت چه نقشی در این میان بازی خواهد کرد و چه چیزی را به تماشاگر نشان خواهد داد؟ چیزی که تماشاگر قطعاً تنها با یک بار دیدن اثری هنری در موزه از چشمش پنهان خواهد ماند.
اما اکنون میدانیم که امکان شناخت بسیار دقیق آثار هنری فراهم شده است. دو هفته پیش سایت گوگل آرت به شکلی تازه بازسازی شده و گستردهتر از پیش معرفی شد. حالا شاهکارهای هنری از ۱۷۰موزه جهان را میتوان دراین وبسایت دید. از موزه معروف رایکس درآمستردام گرفته تا گالری ملی هنر در لندن، موزه هرمیتاژ در سنپترزبورگ و موزه هنرهای مدرن درسائوپولوی برزیل.
بهراحتی و از پشت کامپیوترتان در خانه، به همان روشی که جان برگر پیشبینی میکرد؛ روشی بسیار انقلابی. حالا شما میتوانید کارهای هنری را در ابعاد بزرگی که قبلاً برای بیننده تصورش غیر ممکن بود، مشاهده کنید. در واقع تجربه حسی و تخصصی یک کار هنری حالا دموکراتیکتر میشود. هر فرد قادر خواهد بود مثل یک متخصص موزه، یا یک مرمتکار آثار هنری و با چشمانی مانند دیدگان او و با یک میکروسکوپ به جزئیات ناپیدای یک نقاشی نگاه کند.
فرانس بانینگ کوک در «نگهبان شب» اثر رمبراند
واقعاً فوقالعاده است اگر بتوانی در تابلوی عظیمی به نام «نگهبان شب»، شاهکار رمبراند نقاش هلندی (۱۶۶۹- ۱۶۰۶) یک ذره کوچک را در گوشه چشم راست فرانس بانینگ کوک ببینی؛ یا تهریش ناپیدای مردی را دریک پرتره از یان فان آیک بلژیکی (۱۳۹۰- ۱۴۴۱) و یا در عکسی که سارا لوکاس (۱۹۶۲) از خودش گرفته گوشه سوخته تخممرغ نیمرو شدهای را بر روی پستانهای او ببینی. عالی است که حالا توی بیننده میتوانی از توی خانهات در وب سایت گوگل آرت مثل یک جهانگرد از راهروها و سالنهای یک موزه بگذری و از یک نقاشی به سوی نقاشی بعدی قدم برداری. این سفر دیچیتالی تو را به شوق میآورد و دانش و دانستههایت را هم بیشتر میکند. یعنی درواقع یک جور آمادگی قبلی پیدا میکنی تا سروقت به دیدن آن موزه بروی.
وقتی که جان برگر درسال ۱۹۷۲ به این مسئله پرداخت، به طورخاص او از یکی از آخرین وسائل ارتباطی یعنی تلویزیون حرف میزد که در واقع یکی از ماشینها برای بازتولید آثار هنریست.
اما روش خاصی که برگر از آن به عنوان « راههای دیدن» یاد میکرد، از زمانی که یک کار هنری در ابعاد بزرگ عکاسی و در هزاران نسخه تولید و پخش شد، وجود داشت. علاقهمندان میتوانسند تصاویر کارهای هنری را در کتاب ها ببینند، بدون آنکه هرگز نسخه اصلی را از نزدیک دیده باشند.
والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی
فیلسوف آلمانی والتر بنیامین در سال ۱۹۳۶کتابی مشهور در این مورد نوشت؛ کتابی درباره آثار هنری در عصری که تکنیک قابلیت بازتولید آنها را ممکن ساخته است. تحقیق بنیامین از زمان انتشارش به عنوان یکی از کتابهای مرجع درباره هنر شناخته میشود. برای اولین بار بود که درباره پیامدهای عکاسی در بازتولید کارهای هنری تحقیق میشد. بنیامین به این نتیجه رسید که با تولید و انتشار بیحد و مرز یک شاهکار هنری به اشکال مختلف (تصاویر، چاپ روی پارچه و غیره) قدرت جادویی و جوهره ذاتی آن، ناپدید میشود و همچنین ارزش یک نقاشی و یا مجسمه به عنوان یک اثر منحصر به فرد و اصیل تضعیف خواهد شد. این فرآیند البته اصالت تجربه حسی بیننده را هم دربرمیگیرد.
در این ادعای بنیامین نکتهای نهفته بود. نمیتوان ویژگی خاص و شورانگیز دیدن و لمس یک اثر هنری را با هیچیک از تکنیکهای عکاسی تقلید کرد. بوی رنگ روغن، لذت دست کشیدن بر مرمر صیقلی، یا حضور فیزیکی و تماشای یک کار هنری، کیفیتهایی هستند که تو تنها وقتی نزدیک آن اثر ایستادهای، حسش خواهی کرد.
سارا لوکاس و گوشه سوخته تخم مرغ نیمرو شده
اگرچه در برخورد با این کیفیتها هم میتوانی به گونهای دیگر بیندیشی و با آن برخورد کنی. کسی که کلیسای سن پیر در واتیکان و یکی از گنبدهای معروف آن را با نقاشی های میکل آنژ دیده باشد، میتواند ادعا کند که یک شاهکار بینظیر را دیده است. اما آیا بیننده واقعاً توانسته به چهرههای آدم و حوا و بقیه حواریون دراین نقاشی ها خوب نگاه کند؟ بدون شک نه، چرا که سقف این گنبد خیلی بلند است.
همین مسأله در مورد فرد دیگری هم صادق است، اگر ادعا کند که تابلوی مونالیزای داوینجی درموزه لوور پاریس او را واقعاً تحت تأثیر قرار داده ، چرا؟ چون که تدابیر ایمنی پیرامون این تابلوی خیلی کوچک بسیار شدید است و همیشه هم تعداد زیادی توریست درمقابل آن ایستادهاند، و بیننده باید با یک نگاه به این شاهکار ایتالیایی آن هم از فاصله راضی باشد. واقعاً هیچ بازدیدکننده معمولی نمیتواند ادعا کند که توانسته ارتباطی مستقیم و چشم در چشم با مونالیزای اصلی در موزه لوور داشته باشد. به این دلیل ساده که نمیتوان به آن نزدیک شد تا بتوان کیفیت رنگ و ویژگیهای دیگر آن را با دقت بررسی کرد.
با توجه به این نکات باید باز دوباره به یاد جان برگر و یا گوگل آرت افتاد، اگر مسأله تجربه حسی و زیبایی شناسی یک اثر هنری باشد، تنها حضور در مقابل آن همیشه کافی و قانعکننده نیست. اگر چه از سوی دیگر با جدیدترین تکنیکها هم نمیتوان اصالت و میدان جاذبه شاهکاری را تکرار و تقلید کرد.
تهریش ناپیدای یک مرد در اثری از یان فان آیک
با این حال با بازتولید کارهای هنری میتوان دانش مورد نیاز در این زمینه را گسترش داد و همچنین تجربه حسی و درکی بیننده را به اشکال دیگر و با شدت ایجاد کرد. مثلاً میتوانیم به فردی فکر کنیم که سالها سیگارش را از جعبهای بیرون میآورد که بر روی آن نقاشی معروف رمبراند، «نگهبان شب»، کار شده است. یا کسی که از بچگی شکر را با قاشقی توی قهوهاش ریخته که روی دستهاش تصویر برجسته یکی از افراد نقاشی رمبراند، «فرانس بانینگ کوک» نقش بسته است. یا کسی را مجسم کنیم که پازلی دو هزار تکهای از همان تابلوی «نگهبان شب» را در دست دارد. آیا او هر تکه از این پازل را بارها با دقت نگاه نکرده و با قطعات دیگر مقایسه نکرده تا بتواند آن را درست سر جایش بگذارد؟ او در مواجه شدن با اصل تابلو قادر خواهد بود که مثلاً ببیند رمبراند چگونه از رنگ روی پارچه استفاده میکرد. و یا میتواند ببیند که قسمتهای تیره در این نقاشی جزئیات بیشماری دارد که در یک نظر دیده نمیشوند.
نمیتوان ادعا کرد که دیدن این اثر درگوگل آرت باعث در حاشیه قرار گرفتن این شاهکار رمبراند در موزه خواهد شد، بلکه بدون شک اهمیتش دو چندان خواهد شد. در اینجا باید به این اصل توجه کرد.
هرچقدر بیشتر بدانی،بیشتر خواهی دید. گوگل آرت دانش و کنجکاوی بررسی آثار هنری را در بیننده بیشتر خواهد کرد. علاقهمندان به هنر از این به بعد به آنچه در موزه هست قانع نبوده و قادر هستند بررسی یک اثر هنری را شخصاً شروع کنند. به این معنی گوگل آرت با تجربه حسی، مقدس و فردی که والتر بنیامین درمورد آن تبلیغ میکرد، به نوعی تسویهحساب میکند. تجربهای شبیه به اینکه انسانها در مقابل یک اثر هنری بینظیر باید هوش از سرشان میپرید. خُب، چنین چیزی الان هم اتفاق میافتد. فکر کن به مونالیزا، به سقف کلیسای واتیکان و یا به نقاشی های میکل آنژ. بدون آنکه مردم بدانند به چیزی نگاه میکنند، یک اثر واقعی و یا تصویر آن، ولی همه تحت تاثیر قرار خواهند گرفت و خواهند گفت که این یک شاهکار است. در چنین شرایطی لازم نیست که زیاد درباره آن کار هنری بدانی چون فقط دیدنش یک تجربه منحصر به فرد است.
با این همه خوب است که با دقت نگاه کنی و از خودت بپرسی این گردی کوچک کنار چشم فرانس بانینگ (درتابلوی «نگهبان شب» ) واقعاً یک جسم خارجی است، یا یک قطره رنگ که از سر قلم نقاش چکیده است؟
منبع: فولکسکرانت ۲۰ آوریل ۲۰۱۲
در همین زمینه:
ویدئو: از گوگل آرت چگونه میتوان استفاده کرد؟ (به انگلیسی)