کنگره جهانی مبارزه با مجازات مرگ، بروکسل، ۲۷ فوریه تا اول مارس ۲۰۱۹/ ۷ تا ۱۰ اسفند ۱۳۹۷
با گفتاوردهایی در نقد مجازات مرگ به پیشواز این کنگره میرویم:
شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل:
• یادمان باشد اعدام یکی از انواع «مجازات مرگ» است و به طور کلی مجازات مرگ نه تنها تاثیری در کاهش جرایم ندارد، بلکه مروج خشونت در جامعه نیز هست.
عبدالکریم لاهیجی، دارنده نشان ملی لژیون دونور فرانسه:
• سلب حق زندگی عملی غیراخلاقی است و جنایتی بزرگ. هرگز نباید جنایت را با جنایت پاسخ داد.
به طور تاریخی اعدام مجرمان و مخالفان سیاسی تقریبا در همه جوامع انجام شده است؛ هم به عنوان مجازاتی برای جرایم و هم برای سرکوب مخالفان.
در سالهای گذشته اما مخالفت با مجازات مرگ در کشورهای مختلف شدت گرفته است تا جایی که اکنون از میان ۱۹۶ کشور دنیا بیش از دو سومشان -یعنی ۱۴۱ کشور- مجازات مرگ را یا به طور کلی از قوانین خود حذف کردهاند یا در عمل آن را اجرا نمیکنند.
با وجود این و علیرغم افزایش آگاهیها و تولید محتوای بیشتر درباره ضرورت مبارزه با مجازات مرگ در ایران، همچنان موافقان با این رویه که مجازات قاتل و متجاوز باید مرگ باشد، کم نیستند. در مواردی که قتل به شکلی فجیع رخ داده باشد و احساسات عمومی جریحهدار شده باشد نیز شمار کسانی که با درخواست اجرای حکم اعدام همدل و همراه میشوند، بیشتر میشود.
آیا راهی وجود دارد که از این همدلی و همراهی بکاهد؟
طبعا باید تغییراتی اساسی در سیستم سیاسی و قضایی صورت گیرد و نیز باید تنگناهای اقتصادی و اجتماعیای که به خشونت میانجامند، برطرف شوند. اما در هر حال فرهنگ نیز باید متحول شود و پیشداوریهایی که به خشونت و انتقام راه میبرند. فکر نیز باید عوض شود.
نکتههایی برای فکر کردن
آلبرت انیشتین
وجه انسانی آلبرت اینشتین، انتشارات دانشگاه پرینستون، ۱۹۷۹، صفحه ۸۳:
• من به این نتیجه رسیدهام که لغو مجازات اعدام پسندیده است. دلایلش:
۱) غیر قابل اصلاح و برگشت بودن در صورت خطا در عدالت
۲) تأثیر منفی اخلاقی در اجرای حکم اعدام بر کسانی که مستقیم یا غیرمستقیم با این مجازات مواجه میشوند
آلبر کامو
«واکنشها به گیوتین»، مقاومت، شورش و مرگ، ۱۹۶۱:
• مجازات اعدام دقیقا مشابه قتل عمد است و هر طور حساب کنی با هیچ جنایتی قابل مقایسه نیست. برای اینکه معادل و تعریفی وجود داشته باشد: مجازات اعدام مجازات یک جنایتکار است به نحوی که قربانی از تاریخی که او را به مرگ محکوم کردهاند آگاه است و از آن لحظه به بعد زندگی محکوم به لطف و رحمت قاتل وابسته است. در زندگی خصوصی با چنین هیولایی مواجه نمیشویم.
• مجازات بدون پیشگیری از جرم، در واقع انتقام است.
• اگر اثبات شود که مجازات اعدام قدرت دیگری دارد و آن این باشد که مردان را به نقطه شرم، جنون و قتل میرساند، چه خواهد شد؟
ترومان کاپوتی، نویسنده آمریکایی
در کمال خونسردی، بخش چهارم:
• در موارد صدور حکم اعدام در ایالات متحده، متوسط زمان میان صدور حکم و اجرای مجازات اعدام، تقریبا هفت ماه است. یک وکیل مدافع متوسط میتواند روز اجرای مجازات را سالها عقب بیندازد چون سیستم تجدید نظر در نظام قضایی آمریکا به «شانس» وابسته است.
راجر ایبرت، خبرنگار، منتقد فیلم و فیلمنامهنویس آمریکایی
«آقای مرگ: طلوع و افول فرد لچتر»، شیکاگو سان-تایمز، ۴ فوریه ۲۰۰۰:
• این که بسیاری از مردم میتوانند با آسودگی با فکر مجازات اعدام زندگی کنند شاید روشنکننده این موضوع باشد که چهطور آن همه اروپایی توانستند با باور هولوکاست زندگی کنند. وقتی این موضوع را قبول کردید که حکومت میتواند کسی را بکشد و این حق را دارد که جرایم دولتی و قابل مجازات مرگ را تعریف کند، تقریبا به همان جایی رسیدهاید که آنها رسیدهاند.
مهاتما گاندی
هند جوان، ۸ نوامبر ۱۹۲۵، نقل شده در «گاندی یک متفکر سیاسی»، انتشارات هندو ۱۹۵۶، صفحه ۱۰۸:
• من میتوانم بین قتل و بازداشت و حتی مجازاتهای بدنی تفاوت قائل شوم. فکر میکنم در اینها تفاوت وجود دارد. نه صرفا در مقدار بلکه در کیفیت آنها. میتوانم مجازات بازداشت را فراموش کنم. میتوانم مردی را که مجازاتهای بدنی بر من تحمیل کرده، ببخشم. اما هنگامی که کسی کشته شود، مجازات فراتر از فراموشی یا جبران خسارت است. خدا تنها موجودی است که میتواند زندگی را بگیرد، زیرا تنها اوست که زندگی میبخشد.
آرتور گوییردهام، نویسنده و رواندرمانگر بریتانیایی
کاتارسیس و تناسخ، صفحه ۸۹:
• یک روایت از سوزانده شدن: دردش دیوانهکننده بود. باید اگر میتوانی موقع مردن به درگاه خدا دعا کنی. در رویاهایم، من دعا نکردم، به راجر فکر کردم و اینکه چقدر دوستش داشتم. درد آن شعلهها نیمی از دردی نبود که وقتی فهمیدم مرد، کشیدم. ناگهان از اینکه داشتم میمردم خوشحال شدم. نمیدانستم وقتی که سوزانده میشوی، خونریزی میکنی. فکر میکردم خون در گرمای آتش خشک میشود. اما من داشتم خونریزی میکردم. خون روی شعلههای آتش میریخت، آرزو میکردم آنقدر خون داشتم که آتش را فرو بنشاند. بدترین بخش ماجرا چشمهایم بود. از تصور کوری بیزار بودم. اینکه از کابوسی بیدار شوی که نمیتوانی کنارش بزنی به اندازه کافی بد است. آنها باقی میمانند. من در کابوسم کور بودم. سعی کردم پلکهایم را ببندم اما نمیتوانستم. چشمهایم باید میسوختند و حالا شعلهها داشتند چشمهایم را با انگشتهای شیطانیشان از حدقه در میآوردند. نمیخواستم کور شوم. شعلهها اما آنقدرها بیرحم نبودند، کمکم سرد شدند: سرد مثل یخ. به نظرم رسید که به جای سوختن تا مرگ، دارم از سرما میمیرم.
کاتارین فولرتون، نویسنده (داستان کوتاه و رمان) و ستوننویس
اسلوبها و اخلاق، ۱۹۲۰ فصل ۷:
• خیلی از ما به مجازات اعدام اعتقادی نداریم چون جامعه چیزی را از یک فرد میگیرد که نمیتواند به او {پس} بدهد.
ویکتور هوگو
مجلس مؤسسان ملی جمهوری فرانسه، ۱۵ سپتامبر ۱۸۴۸:
• مجازات اعدام نشانه آشکار و خاص بربریت است. هر جا مجازات اعدام انجام میشود، بربریت حاکم است. هر جا مجازات اعدام نیست، تمدن حکم میراند.
• سه چیز به خدا تعلق دارد و نه به انسان: غیرقابل برگشتها، غیر قابل جبرانها و غیر قابل حلها. وای بر مردم اگر آن را در قوانین خود بگنجانند!
لرد ریچارد کبله، وکیل و قاضی
پرونده لیبرن، ۱۶۴۹، گزارش شده در دیکشنری نقلقولهای حقوقی اثر ویلیام نورتون کیشه، ۱۹۰۴، صفحه ۲۴۰-۲۴۱:
• بله! قانون انگلستان، ملموسترین قانون در جهان درباره زندگی مردمان است. دوباره میگویم که چنین مجازاتی (اعدام) چنانکه در جهان وجود دارد، در انگلستان صورت نخواهد گرفت. در هر مکانی غیر از انگلستان، زندگی یک انسان ممکن است با شهادت دو یا سه شاهد گرفته شود، اما در انگلستان دو یا سه شاهد نمیتوانند این کار را انجام دهند: زیرا دو هیات منصفه در کنار اینها وجود دارد و …. (…) چنین چیزی در هیچ یک از قوانین دنیا استفاده نمیشود، بلکه انگلستان است که چنین قانون صالح و مهربانی دارد.
اسماعیل ماحومد، وکیلی از آفریقای جنوبی
۶ ژوئن ۱۹۹۵
• سوزاندن مجرمان مجازات قابل قبول برای آتشسوزی نیست. تجاوز به یک متجاوز مجازات او نیست. چرا باید قتل یک مجازات برای قتل باشد؟
موسى بن میمون بن عبد الله القرطبی الإسرائیلی،
تفسیر فرمان منفی ۲۹۰، [کتاب فرامین]، ترجمه شده توسط چارلز ب. چاول (۱۹۶۷) همچنین در دفاع از روح انسانی: قانون یهودیت برای جامعه اخلاقی (۲۰۰۶) توسط وارن گلدشتاین، صفحه ۲۶۹
• بهتر است هزاران گناهکار تبرئه شوند تا یک بیگناه اعدام شود.
موزی، فیلسوف چینی
کتاب موزی، محکوم کردن جنگ متعارضانه:
• قتل یک فرد غیرعادلانه است و به یک مجازات اعدام ختم میشود. به دنبال این استدلال، قتل ۱۰ نفر ۱۰ برابر غیر عادلانه است و مجازات آن باید ۱۰ مرگ باشد. کشته شدن ۱۰۰ نفر ۱۰۰ بار غیر عادلانه است و باید یکصد مجازات مرگ داشته باشد. همه آقایان جهان میدانند که باید این چیزها را محکوم کنند، اما آن را عادلانه مینامند. هنگامی که پای حمله ناعادلانه به کشورها میرسد، نمیدانند که باید آن را محکوم کنند. برعکس، آنها آن را تحسین میکنند، آن را عادلانه میدانند.
جورج اورول
جاده به سوی اسکله ویگان، ۱۹۳۷:
• بیشتر مردم مجازات اعدام را قبول دارند اما بیشترشان حاضر نیستند جلاد باشند.
جین روبرتز، نویسنده آمریکایی
سپ سخن میگوید، ۱۹۷۲، صفحه ۱۷۱:
• در سیستم شما، قتل قطعا یک جنایت اخلاقی است اما کشتن کسی به عنوان مجازات تکرار اشتباه اول است. یک آدم بسیار مشهور که کلیسایی ساخته بود – اگر میخواهید بگویید تمدنی بنا کرده بود- گفته است: اگر کسی به شما سیلی زد، گونه دیگرتان را پیش بیاورید. معنای واقعی این جمله باید درک شود. باید گونه دیگرتان را پیش بیاورید تا فرد مهاجم ببیند که در واقع به خود حمله میکند. سپس آزاد خواهید بود و واکنشها مثبت خواهد بود. اگر بدون درک این مساله گونه دیگرتان را جلو بیاورید و احساس ناراحتی کنید، یا اگر بر اساس احساس برتری شبه اخلاقی گونه دیگرتان را جلو بیاورید، آنگاه واکنشتان کافی نیست.
تئودور روزولت، رییس جمهوری آمریکا
زندگینامه خودنوشت:
• درباره جرایم منجر به اعدام، مشکل این است که زنان و مردان احساساتی همیشه تنها فردی را میبینند که در لحظه، تسلیم سرنوشتش شده است، آنها نه فرد قربانی او را میبینند نه میلیونها فرد ناشناسی را که بابت این خواسته (اعدام) آسیب خواهند دید. به علاوه بیشتر جنایتکاران، هر چهقدر هم خشن و ظالم، کسی را دارند که دوستشان دارد. اگر مادرشان زنده باشد، اغلب میآید و احساس میکند که او مستحق بخشیده شدن است. دیدن دوستان و علاقهمندان فرد جانی که متهم به اعدام شده، دردناک است. در موارد بسیار نادری پیش آمده که مقابل مادر بیچارهای قرار بگیرم که تقاضای عفو میکند برای جنایتکاری به غایت خشن و بیرحم که بخشیدن او از سوی من میتواند خود یک جنایت باشد.
جان ترامبول، شاعر آمریکایی
مجموعه مک فینگال، ۱۷۸۲، خط ۴۸۹:
• اگر قانون خوب وجود داشت، هیچکس هرگز طناب دار را بر گردنش حس نمیکرد.
- در همین زمینه