سی و هفت سال سن دارد. با حقوق یک میلیون تومان در ماه کار میکند. برای توصیف وضعیت زندگی ایرانیان در شرایط جهش نرخ ارز، تورم رو به رشد، تحریم اقتصادی و گرانی شدید، از تمثیل جنگ و فیلمهای جنگی استفاده میکند. «مثل توی فیلمها که وقتی قهوه و شکر میبینند ذوق میکنند ما هم وقتی مرغ و میوه میبینیم ذوق میکنیم… و آخرش شاید در خرابهها یک نفر را پیدا کنیم تا دوستمان داشته باشد و بغلش کنیم.»
از او میپرسم چرا به جنگ و فیلمهای جنگی علاقه دارد؟ جواب میدهد:
«بچه که بودیم جنگ بود. بزرگتر که شدیم بعد از جنگ بود ولی باز جنگ بود. از جنگ با صدام برگشته بودند و افتاده بودند به جان ملت. انگار ما مقصر جنگ بودیم. وقت زن و بچهمان گذشت. مرد شدیم ولی خانه پدر و مادر زندگی میکنیم. الان هم که اوضاع را میبینید. با این وضعیت آمریکا و اسرائیل به ایران حمله میکنند…
به دنیا آمدیم جنگ بود، بچه بودیم جنگ بود، بزرگ شدیم هیچی ندیدیم، زندگی نکردیم، خوشی نکردیم، الان هیچی نداریم فردا هم که جنگ بشود بدبختتر از همه ماییم…فیلمهای جنگ را برای زندگیهای ما درست کردهاند.»
کدام یک واقعیت است: قیمتها یا آمار؟
بعد از کاهش ارزش پول ملی ایران توسط مدیران اقتصادی جمهوری اسلامی به منظور پرداخت بدهیها، کاهش هزینههای عمومی و مقابله با دور جدید تحریمهای آمریکا، مردم ایران شاهد افزایش بیشتر قیمتها بودند. بعد از چند ماه جهش قیمتها تازه مرکز آمار ایران قبول کرده است که چند درصدی بر نرخ تورم افزوده شده است. همزمان نمایندگان مجلس و اقتصاددانان ایران هشدار میدهند یک ابر تورم مشابه ونزوئلا و زیمباوه در راه است. بانک مرکزی ایران نیز گفته است به دلیل نفاوت شیوه محاسباتش و مغایرت آمار اقتصادیاش با مرکز آمار ایران انتشار گزارشها درباره نرخ تورم را متوقف میکند.
«به دنیا آمدیم جنگ بود، بچه بودیم جنگ بود، بزرگ شدیم هیچی ندیدیم، زندگی نکردیم، خوشی نکردیم، الان هیچی نداریم فردا هم که جنگ بشود بدبختتر از همه ماییم…فیلمهای جنگ را برای زندگیهای ما درست کردهاند.»
در این وضعیت دولت حسن روحانی دو برگ اصلی تبلیغات سیاسی خود را از دست داده است. برجام با خروج آمریکا از این توافق عملاً از بین رفته است و نشانهای از حمایت عملی طرفهای اروپایی از این توافق وجود ندارد. برگ دوم تبلیغاتی دولت، کاهش نرخ تورم و تکرقمی کردن نرخ آن بود که حالا در آمارهای رسمی به ۲۰ درصد نزدیک میشود. مطابق نظر اقتصاددانان مستقل نرخ واقعی تورم بسیار بیشتر از این رقم است.
واقعیت کدام است؟ قیمتها بازتاب دهنده واقعیت هستند یا آماری که دولت اعلام میکند؟
به نظر میرسد بهترین قاضی در این زمینه مردم هستند. تورم را به شیوههای مختلفی تعریف و محاسبه میکنند اما اساسیترین عامل در بررسی آنها قدرت خرید مردم است.
مردم ایران در این زمینه چه نظری دارند؟ این روزها چگونه زندگی میکنند و وضعیت حال و آینده ایران را چطور میبینند؟ امیدی به بهبود شرایط اقتصادی دارند یا خیر؟
خوشحالی به خاطر شیرینی
پدر و مادرش هر دو شاغل هستند. پدرش کارگر است و مادرش در خانه برای دیگران کارهای خیاطی انجام میدهد. در نزدیکترین شیرینیفروشی به محل این گفتوگو قیمت هر کیلو شیرینی بین هفده هزار و پانصد تا بیست و چهار هزار تومان است، اما خوردن شیرینی برای این کودک یک اتفاق است. میگوید آخرین باری که شیرینی خورده «عید» و «یکبار بعدش» بوده است.
در خانوادهای چهار نفره که دو نفر شاغل در آن وجود دارند در طی ۹ ماهی که از سال گذشته است فقط دوبار کام کودک شیرین شده. متوسط ۲۰هزار تومان قیمت یک کیلو شیرینی چیزی نیست که تهییه آن خیلی سخت باشد به همین دلیل فکر کردم که شاید به دلیل مسائل بهداشتی و توجه به سلامت کودکان است که این خانواده از خرید شیرینی خودداری میکنند و احتمال دیگر آنکه ممکن است این کودک از روی شیطنت یا برای جلب ترحم دروغ گفته باشد. با فرا رسیدن شب، حقیقت خودش را بیشتر به نمایش گذاشت.
«با زنم دعوا شد. دوتا قرص برنج از قبل مانده بود رفتم پیدا کردم و راه افتادم در خیابان. گفتم خودم را بکشم تمام شود.»
گام به گام با آنها دوست میشوم. پدر خانواده سرانجام با دیدن کارت خبرنگاری با گشادهرویی درخواست مصاحبه را میپذیرد. مادر خانواده با کلماتی محترمانه اما با رفتاری سرد پیشنهاد گفتوگو را رد میکند. نمیدانم چندان اهمیتی دارد یا نه اما پدر میگوید نه دو بار، که در سال جاری چهار یا پنج باری شیرینی خریده است. چندان اهمیتی ندارد که تصور کنیم دارد تلاش میکند صورت خودش را سرخ نگه دارد یا واقعیت را میگوید. آنچه مهم است صرف ۸۰ درصد درآمد پدر خانواده برای پرداخت کرایه خانه است. بیست درصد دیگر دستمزد او هزینه رفت و آمد، پرداخت قبوض و اتفاقات غیر مترقبه مثل تعمیرات میشود. دیگر مخارج خانواده وابسته به درآمد مادر خانواده و شغلی است که درآمد ثابت ندارد.
مرد خانواده میگوید: «از رفتار زنم ناراحت نشو. با من هم حرف نمیزند. اوایل اینطوری نبود اما امیدش از من ناامید شده. بهش میگویم بقیه مردم را ببین همه مشکل دارند. بیشتر مردم مثل ما گرفتار هستند ولی زن است. امید و آرزو دارد و قبول نمیکند. همینکه نجابت دارد نشسته در خانه کمک میکند این زندگی بچرخد مردانگی کرده. کاری از دستم بر نمیآید. پارسال سه هفته دنبال خانه بودیم. اینقدر قیمتها بالا بود که نمیدانستم چکار کنم. با زنم دعوا شد. دوتا قرص برنج از قبل مانده بود رفتم پیدا کردم و راه افتادم در خیابان. گفتم خودم را بکشم تمام شود… بعد فکر کردم جنازهام را پیدا کنند توی این گرانی هزینه کفن و دفن میافتد گردن این زن بدبخت. فکر کردم کجا خودکشی کنم که جنازه را پیدا نکنند؟… آخرش نمیدانم ترسیدم یا دلم سوخت برای این بچهها. برگشتم خانه. چند روز قرصها توی جیبم بود. یک روز زنه رفت بود لباسها را بشورد قرصها را از توی جیبم پیدا کرده بود. آبرویی از من ریخت که همه همسایهها فهمیدند. جیغ میکشید که مرد باش اگر خواستی خودکشی کنی هر چهارتاییمان را با هم بکش خلاص شویم…»
وضعیت فراگیر
وضعیت شرح داده شده در بالا گزارشی از زندگی خانوادهای کارگری است. خوردن یا نخوردن شیرینی بی اهمیتترین مسئله این خانواده است و حال و روز آنان با شرح حال جمعیتی بزرگ از مردم ایران تفاوت زیادی ندارد. مطابق آمار اعلام شده بیش از ۶۵ درصد نیروی کار ایران حداقل بگیر هستند. یعنی با حداقل حقوق تعیین شده از طریق وزارت کار استخدام شدهاند. دستمزد ۸۲ درصد کارگران ایران کمتر از ۱,۴ میلیون تومان است و قبل از افزایش سه برابری قیمت دلار اعلام شده بود که «هزینه خانوارهای کارگری چهار برابر حداقل دستمزد است.» وای به امروز که افزایش تورم و جهش نرخ ارز ارزش دستمزد کارگران را بسیار بیش از گذشته کاهش داده است. وضعیت ۶۰ درصد بازنشستگان ایران نیز همین است. میتوان با کمی ضرب و تقسیم نشان داد که بیش از ۵۰میلیون نفر از جمعیت ایران در همین حدود زندگی میکنند.
طرحی در مجلس در حال بررسی است که میزان دستمزد کارگران در کارگاههای زیر ۱۰ نفر به صورت توافقی تعیین شود و اجباری برای پرداخت حداقل حقوق تعیین شده از طرف وزرات کار متوجه کارفرمایان نباشد. منتقدان این طرح میگوید تصویب این قانون سبب افزایش استخدام کودکان و زنان و رواج دستمزدهای پایین در میشود.
در همین گیر و دارد طرحی در مجلس در حال بررسی است که میزان دستمزد کارگران در کارگاههای زیر ۱۰ نفر به صورت توافقی تعیین شود و اجباری برای پرداخت حداقل حقوق تعیین شده از طرف وزرات کار متوجه کارفرمایان نباشد. منتقدان این طرح میگوید تصویب این قانون سبب افزایش استخدام کودکان و زنان و رواج دستمزدهای پایین در ایران میشود اما برای مقامات جمهوری اسلامی حفظ نظام و رفع مشکلات مالی نظام مهمتر از زندگی مردم ایران است و خطر تصویب این طرح جدی است.
جامعه ایران در حال نشان دادن واکنش به وضعیت وخیم اقتصادی است که از زمان ماجراجویی هستهای نظام هر روز دارد بدتر از دیروز میشود. یکی از نشانههای آن اینکه به رغم دستور خامنهای برای افزایش جمعیت، نرخ ازدواج در حال کاهش و نرخ طلاق در حال افزایش است. نشانه دیگر اینکه موج جدیدی از مهاجرت ایرانیان مدتهاست که آغاز شده است. دانشجویان و نخبگان و مردم فقیر استانهای مرزی ایران در صدر فهرست مهاجران قرار دارند. حکومت نیز برنامهای برای بهبود وضعیت و مقابله با سیل مهاجرت ندارد زیرا دانشجویان و مرز نشینان مثل بیشتر مردم ایران برای حکومت یک مشکل امنیتی هستند و خروج آنان از کشور شاید باعث خوشحالی مقامات نیز باشد زیرا خروج مردم سنی مذهب با سیاست تغییر بافت جمعیتی ایران به طرف یک دست شدن و افزایش درصد شیعیان همخوانی داشته باشد و دانشجویان و نخبگان نیز همیشه موی دماغ ایدئولوژی رسمی حکومت بودهاند.
امئا و احشای مرغ
یکی از روشهایی که میتوان به مقدار و نوع تغذیه مردم در یک محل یا منطقه پی برد سر زدن به میوهفروشیها، قصابیها و مرغ فروشیهای آن محل یا منطقه است. امئا و احشای مرغ با تاریخ مصرف دو روزه بسته بندی و فروخته میشود. سابق بر این در ساعات پایانی شب بستههای زیادی از این مواد در مغازهها پیدا میشد که تاریخ مصرف آن پایان یافته و منتظر برگشت خوردن بودند اما در این ماهها این بستهها بیشتر جای مصرف خود گوشت مرغ را گرفتهاند. این بستهبندیها کوچکتر و گرانتر شدهاند اما در مقابل قیمت ۱۴۵۰۰ تومان برای هر کیلو مرغ تازه و قیمت ۹ هزار تومان برای هر کیلو مرغ منجمد به صرفهتر هستند.
بستههای امئا و احشای مرغ که قبلاً در ساعات پایانی شب انتظار برگشت به تولید کننده را میکشیدند حالا در ساعات پایانی شب کمیاب شدهاند. بستههای سه هزار تومانی جگر مرغ و بستههای پنج هزار تومانی گردن مرغ و نوک بال که در واقع شامل پوست و استخوان ابتدای بال مرغ هستند جای مصرف گوشت قرمز و گوشت سفید را گرفتهاند. ماهی تبدیل به یک غذای لوکس شده است و دیگر هر کسی جرأت نمیکند به گوشت گوسفند به قیمت هر کیلو ۷۵ تا ۷۸ هزار تومان نزدیک شود. البته حکومت مقداری گوشت یخی وارد بازار کرده است که با کارت ملی و به صورت محدود با قیمتی پائینتر فروخته میشود اما خرید گوشت یخی نیز دشوار شده است.
بعدا شنیدم که در زمان شاه و در دوره جنگ مرسوم بود که فقرا سنگدان مرغ را با گوشت بیکیفیت چرخ میکردند و به عنوان گوشت چرخکرده در غذا استفاده میکردند، اما در جمهوری اسلامی اتمی شده چند سالی است که پیدا کردن سنگدان مرغ دیگر مثل سابق کار راحتی نیست. یک مرغ فروش میگوید: «کبابیها و ارزان فروشیهایی که یک پرس غذا را ۷ یا ۱۰ هزار تومان میفروشند هرچه سنگدان و آشغال گوشت در بازار است را جارو میکنند و میبرند. یک پرس کوبیده میدهند دست مردم هفت هزار تومان یا ده هزار تومان. شانس بیاورند داخلش سنگدان باشد… اگر چیز ناجوری به جای آن نریزند.»
طبقه متوسط دارد لاغر میشود
وضعیت بد معیشتی فقط شامل حال فرودستان ایران نیست. طبقه متوسط نیز با وضعیت جدید تحت فشار شدید قرار گرفته است. اعضای طبقه متوسط بخش اصلی رأی دهندگان به حسن روحانی را تشکیل داده بودند. عدهای از نظریهپردازان اصلاحطلب دولت را تشویق میکردند که با حمایت از خواستهای فرهنگی جوانان این طبقه از چیره شدن نارضایتیهای اقتصادی فرودستان جلوگیری کنند. قبل از دیماه ۱۳۹۶ سؤال این بود که آیا با پرداختن به مسئله مجور کنسرتها یا فیلترینگ شبکههای اجتماعی میتوان بر اعتراضات معیشتی و اقتصادی سرپوش گذاشت یا خیر. بعد از اعتراضات دیماه ۹۶ و فراگیر شدن اعتراضات معیشتی و فرهنگی در سرتاسر ایران اکنون این سؤال موضوعیت خود را از دست داده است زیرا مشاهده میشود اعتراضات کارگری و معیشتی آنقدر جدی و عمیق شده که روزها در مقابل سرکوب نهادهای امنیتی، نظامی و قضایی تاب آورده و گستردهتر میشوند. از طرف دیگر مطالبات فرهنگی و مدنی نیز از اعتراض به لغو کنسرت به اعتراض به حجاب اجباری و مسائل بنیادیتر کشیده شده است.
وضعیت بد معیشتی فقط شامل حال فرودستان ایران نیست. طبقه متوسط نیز با وضعیت جدید تحت فشار شدید قرار گرفته است.
یک اقصاددان منتقد در ایران میگوید: «سؤال اصلی این است که اعتراضات طبقه کارگر و طبقه متوسط حول مطالبات اقتصادی چه زمانی بهم گره میخورد؟ » او میگوید که فکر میکند زمان چنین اتفاقی نزدیک است و «با توجه به اینکه راهکاری برای بهبود وضعیت اقتصادی وجود ندارد این اعتراضات خیلی زود ماهیت سیاسی پیدا کرده و به سمت تغییر ساختارهای سیاسی تغییر جهت خواهد داد. مطالبات فرهنگی و مدنی اجتماع نیز پشت این اعتراض اقتصادی و هدف نهایی آنرا تقویت خواهد کرد.»
این اقتصاددان نهادگرا، نهادگرا به اعتبار تأکید بر نقش نهادهای سیستم مستقر بر روندهای اقتصادی، میگوید: «همکاران و همفکران من در جلسات مختلف به گوش مقامات رساندهاند که انقلاب در ایران امری قریبالوقوع است. آقایان در جلسات خصوصی بعضی مسائل را میپذیرند اما در تریبونها حرفهای دیگری میزنند و ادعا دارند که شکستناپذیر هستند.»
در میان میانهحالان جامعه هم که میچرخیم، حرفهایی میشنویم که تا حد زیادی در تأیید نظر این اقتصاددان است. یک خانم جوان شاغل میگوید: «هر روز که تلگرام را باز میکنم یک جای جدید اعتصاب شده است. این کارگرهای بیچاره مگر چه میخواهند؛ رئیس کارخانهای که ۴۰۰ هکتار زمین دارد چطور نمیتواند حقوق هزار نفر کارگرش را بدهد؟ حق دارند اعتراض کنند.» یک مهندس میانسال میگوید: «این وظیفه ماست که در شبکههای اجتماعی از اعتراضات مردم حمایت کنیم. هر کسی انصاف داشته باشد میداند که با حقوق یک میلیون، دو میلیون، سه میلیون و این ارقام نمیشود زندگی کرد. اگر بخواهم حقیقت را بگویم خود من درک نمیکنم یک خانواده چهار نفری چطوری با ماهی دو میلیون زندگی میکنند. حقوق من هفت میلیون تومان در ماه است و اگر اضافه کاری کنم و پروژه بگیرم گاهی تا هشت و نیم میلیون تومان در ماه درآمد دارم ولی با اینکه تنها زندگی میکنم از پس هزینه زندگیام بر نمیآیم. امنیت شغلی امثال من در خطر قرار گرفته و وضعیت شرکت بحرانی است. دوستان زیادی دارم که در همین چند ماه اخیر بیکار شده، حقوق آنها عقب افتاده یا نزدیک به تعطیلی و بیکاری هستند.»
یک خانم ۱۸ ساله که پدر و مادرش هر دو شاغل هستند میگوید «جای ما و آنها دارد عوض میشود. ما میرویم جای آنها و آنها میروند پائینتر.» او میگوید که نمیفهمد «جای خالی ما را آن بالا چه کسی پر میکند؟ کسانی باید جای ما بیایند بالا؛ نمیشود که خالی بماند. میشود؟ »
از این خانم میپرسم منظورش از آنها چه کسانی هستند؟ پاسخ میدهد: «همین کارگرهایی که حقوق به آنها نمیدهند و مجبورند بروند پائینتر.»
یک فعال دانشجویی که خودش را عضوی از طبقه متوسط میداند، از پایان یک دوران سخن میگوید: «هنوز در دانشگاه سر انتخابات و دولت دعوا است. یک عده میگویند باید از دولت حمایت کرد و یک عده میگویند باید دولت را کوبید. هرچه به این دو دسته میگوبیم ماجرا تمام شده و این مسائل دیگر ارزش بحث کردن ندارد گوش نمیدهند.»
او میگوید وقتی یخچال یا کابینت خانه را باز میکند با چشمهای خودش میبیند که «وضعیت عوض شده» و میگوید میفهمد چرا «اعتراضات در ایران زیاد شده است.»
امیدی به آینده نیست
جوانان و مردم از نا امیدی نسبت به آینده حرف میزنند. اگرچه مثالها و مصداقهایی که عنوان میشود تا حدودی متفاوت است اما بخش عمده این ناامیدی مربوط به وضعیت اقتصادی و شرایط زندگی در ایران است.
نکته مهمی که از صحبتهای مردم کوچه و بازار به دست میآید بحث بر سر اقبال یا عدم اقبال به انتخابات سیاسی در ایران نیست؛ نکته اصلی قطعیت این نظر در میان مردم آسیبدیده از شرایط بد اقتصادی است که معتقدند راهکاری برای بهبود وضعیت اقتصادی ایران وجود دارد. این بی اعتمادی و باور به بهبود ناپذیر بودن شرایط اقتصادی تاثیر مهمی بر نتیجه همه تصمیمات حکومتی خواهد گذاشت و بنا به این ناامیدی بعدی به نظر میرسد هر طرحی برای تشویق مردم به فعال کردن دلار یا طلایی که ذخیره کردهاند به شکست خواهد انجامید و روند تبدیل ریال به ارز و کالاهای بادوام ادامه خواهد داشت. این باعث افزایش نرخ تورم و دور شدن نقدینگی از تولید خواهد بود.
عدهای مستقیماً نبود راهکار برای بهبود شرایط اقتصادی را به دلیل ساختارهای سیاسی نظام حاکم میدانند و عده دیگری در این بار صحبت نمیکنند. اما در هر صورت نتیجه منطقی صحبتهای آنان چیزی جز این نمیتواند باشد که وقتی این باور قدرت گرفته است که بهبود شرایط اقصادی ایران ممکن نیست گزینهای جز تغییرات عمیق سیاسی در ایران باقی نخواهد ماند.
یک خانم مسن میگوید همسرش از صبح تا شب پای ماهواره و اینترنت اخبار اعتصاب و تظاهرات را دنبال میکند. «بهش گفتم تو با این سن و سال مگر کاری از دستات بر میآید که اعصاب خود را داغان میکنی؟ گفت نترس. فردا پس فردا ما هم میشویم مثل اینها. صندوقهای بازنشستگی ورشکست میشوند و مجبوریم با هم برویم جلوی مجلس و توی خیابان شعار بدهیم.»
این خانم اضافه میکند: «راست میگوید. بچههای ما رفتهاند سر خانه و زندگی خودشان و الحمدالله دستشان به دهنشان میرسد. ما نه خرج بچه داریم و نه خرج کرایه خانه ولی به خدا زندگی خیلی سخت شده است. ما که دیگر جوان نیستیم بگویند خرج لباس و گشت و گذار میکنیم. نشستهایم داخل خانه و خرجی نمیکنیم ولی کم آوردهایم. اگر در ماه خرج دکتر و دارو پیش بیاید عزا میگیرم که چطور سر و تهاش را به هم بیاورم که آخر ماه مجبور نباشم از دخترم قرض بگیرم. درآمد دامادم کم نیست ولی هرچه در میآورد میریزد داخل جیب صاحبخانه. طفلکیها چندبار میتوانند به ما کمک کنند؟»