«پویش مردمی نجات خانه نیما یوشیج» اعلام کرده است که پنجشنبه ۱۳ دی همزمان با سالروز درگذشت پدر شعر نو فارسی با همراهی انجمنهای دوستداران میراث فرهنگی (استانهای تهران و مازندران) و هنرمندان و دوستداران نیما مقابل خانه ویران شده او که اکنون محل تجمع بیماران مبتلا به اعتیاد و اشخاص بیسرپناه است تجمعی برگزار میکند. مالک خانه قبل از سقوط ارزش ریال ۱۲ میلیارد تومان روی خانه نیما قیمت گذاشته بود. شهرداری تهران اما فقط ۴ میلیارد تومان برای خرید این خانه تاریخی بودجه تعیین کرده است.
از خانه نیما که در منطقه ۱ تهران واقع شده ویرانهای بیش باقی نمانده. این اثر ابتدا در فهرست آثار ملی ثبت شد اما با شکایت مالک، دیوان عدالت اداری آن را از فهرست آثار ملی خارج کرد تا اینکه سرانجام بهمن سال گذشته میراث فرهنگی موفق شد مالکیت نیما بر این خانه را اثبات کند و این اثر مجداً در فهرست آثار ملی ثبت شد. شهرداری قصد دارد خانه نیما را بازسازی و آن را به خانه موزه تبدیل کند، اما هنوز با مالک بر سر قیمت خانه به توافق نرسیده.
حسن خلیلآبادی، عضو شورای شهر تهران به خبرگزاری ایلنا گفته است:
«شهرداری تلاش میکند خانه نیما یوشیج را با قیمت واقعی خریداری کند، اما مالک با شهرداری کنار نمیآید. سال گذشته که هنوز نوسانات ارزی رخ نداده بود، مالک ۱۲ میلیارد تومان برای این خانه قیمت گذاشت و در حال حاضر ملک ظاهر نامناسبی پیدا کرده است.»
ولیالله شجاعپوریان، معاون اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران هم گفته است:
«برای خریداری این بنای تاریخی چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان اعتبار درنظر گرفته شده.»
نیما یوشیج تقریباً همه دوران کودکی و آغاز جوانی خود را در ده یوش در مازندران که پدرش، اعظامالسلطنه اسفندیاری املاک مختصری در آنجا داشت گذرانده بود. به همین جهت زندگی ساده و روستایی را به زندگی شهری ترجیح میداد.
جلال آلاحمد در مقالهای با عنوان «پیرمرد چشم ما بود» درباره خانه نیما در تهران مینویسد:
«… دیگر او را ندیدم تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدود سال ۲۹ و ۳۰ که یکی دو بار با زنم سراغشان رفتیم. همان نزدیکیهای خانه آنها زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانهای بسازیم…. محل هنوز بیابان بود و خانهها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغولهای آشنایی غنیمتی بود. آن هم با نیما.»
معماری خانه نیما از معماری اغلب خانههای شمیران در آن زمان تبعیت کرده است. سقف شیروانی و ایوانی که با ۸ ستون فلزی، نمای اصلی را دربر گرفته، از مشخصات این بنا است.
این خانه در حدود ۶۸۸ متر مربع عرصه دارد و ۱۸۰ متر مربع نیز زیربنای آن است.
دلاور بزرگنیا، مدیر اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران اعلام کرده که میراث فرهنگی برای خرید این ملک محدودیتهای مالی دارد و به همین سبب به شهرداری وابسته است. مهدی رفیعزاده، معاون برنامهریزی و توسعه شهری هم گفته که شهرداری ردیف بودجه مشخصی به خرید خانه نیما اختصاص نداده است.
نیما با منظومه «افسانه» شیوه تازهای در شعر فارسی آورد که هم در اختیار وزن بود و هم بر اساس مضامین اجتماعی قافیهبندی جدیدی را پیشنهاد میداد. این شاعر بزرگ که به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد. اما معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
نمی دانم که فردا راجع به ما امروزیان چه فکر می کنند ، زیرا که نیما فرزند همه زمان های اینده فرهنگ این سرزمین است . درهر کجای جهان که بود این گونه با بزرگترین نماینده هنر و فرهنگش نمی کرد که ما کردیم . دولت ها به فکر نیستند و این چیز غریبی نیست انهم در سرزمین ما ، پس دوست داران هنر و فرهنگ کجایند ؟ شهرداری اگر کاری هم صورت دهد در فکر تملک نیما ست و نیما از اینکه به تملک دولت ها و حکومت دراید تن می زند و گواهش ازادگی و زندگی ازادنه اوست ، روح ازاد و بلند پرواز اوست . نیما فرزند برومند هنر این سرزمین ومردم این سرزمین است ، شعر ش همه دردی ست که خود می گوید .نه غم دولت ها و حکومت ها . دست به دست هم دهیم در غیاب فرزندش خانه اش را که خانه ملی شعر است اباد کنیم و چراغش را درشبان تیره روشن .زیرا هم بود که چراغش را درامد رفتن ما همیسایه هایش افروخت، در شب سرد زمستانی . یاد گرامیست تا تاریخ هنرو فرهنگ ما باقیست .
بامداد / 03 January 2019
خروس
نیما یوشیج
قوقولی قو! خروس می خوانَد
از درونِ نهفتِ خلوتِ ده،
از نشیبِ رهی که چون رگ خشک
در تن مردگان دوانَد خون،
می تنَد بر جدار سرد سحر،
می تراود به هر سوی هامون.
با نوایش، از او، ره آمد پُر
مژده می آورد به گوش، آزاد
می نماید، رهش به آبادان،
کاروان را، در این خراب آباد.
نرم می آید،
گرم می خواند،
بال می کوبد،
پرمی افشاند.
گوش، بر زنگِ کاروانِ صداش،
دل، بر آوای نغز او بسته ست.
قوقولی قو ! بر این ره تاریک،
کیست کو مانده؟ کیست کو خسته ست؟
گرم شد از دَمِ نواگِر او
سردی آور شب زمستانی،
کرد افشایِ رازهای مگو،
روشن آرای صبح نورانی.
با تنِ خاک بوسه می شکند
صبح نازنده، صبح دیر سفر،
تا وی این نغمه از جگر بگشود
وز رهِ سوزِ جان کشید به در.
قوقولی قو! ز خِطّۀ پیدا
می گریزد سوی نهان، شبِ کور
چون پلیدی دُروج (= باد تند و تیز) کز درِ صبح
به نواهای روز، گردد دور.
می شتابد به راه، مرد سوار،
گرچه اش در سیاهی، اسب رمید
عطسۀ صبح در دِماغش (=دِماغ: مغز سر) بست،
نقشۀ دلگشای روز سپید.
این زمانَش به چشم
همچنانش، که روز،
ره بر او روشن،
شادی آورده ست،
اسب می راند.
قوقولی قو! گشاده شد دل و هوش
صبح آمد، خروس می خواند.
همچو زندانی شبِ چون گور
مرغ از تنگی قفس جَسته ست،
در بیابان و راه دور و دراز
کیست کو مانده ؟ کیست کو خسته ست؟
آبان ماه سال ۱۳۲۵
کیست کو مانده ؟ کیست کو خسته ست؟ / 03 January 2019
برف
زردها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار !
صبح پیدا شده از آن طرف کوه “ازاکو” امّا
“وازنا” پیدا نیست !
گرتهٔ روشنی مردهٔ برفی – همه کارش آشوب –
بر سرِ شیشهٔ هر پنجره بگرفته قرار .
“وازنا” پیدا نیست !
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانهٔ مهمان کُشِ روزش تاریک
که به جان هم نشناخته، انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار !!
نیمایوشیج
برف / 04 January 2019
در چنین محله ای الان یک واحد آپارتمان 4.5 میلیارد است. و نه خانه ای با این مساحت!!! بهتر است شهرداری پولش را بگذارد جلوی آینه تا دو برابر بشود…یا اصلا بگذارد روی چندهزار میلیارد تومن دیگر و بدهد یکی بالا بکشد و برود کانادا. مالک هم خانه را بکوبد و برج بسازد و بفروشد و او هم برود کانادا، بعد همه با هم از آنجا برای فرهنگ غنی چندهزارساله ی وطن سینه بزنند و زبان بگیرند و اپوزوسیون شوند.
پیرمرد چشم ما نبود، چشم ما هست.
رهگذر / 09 January 2019