شهردار جدید تهران، پیروز حناچی، برای حضور در محل کارش سهشنبههای هر هفته دوچرخه سوار میشود. او از هماکنون خوب فهمیده است که توان مدیریت و ادارهی شهر تهران را در خود و دوستان اصلاحطلب خود سراغ ندارد.
نمایش دوچرخهسواری شهردار جدید تهران، پیروز حناچی، پردهافکنی عوامفریبانه بر ناتوانی در حل مشکلات اساسی پایتخت است.
با همین رویکرد همانند بسیاری از مدیران حکومت، به این باور ناصواب دست یافته است که بتواند به اتکای هنجارهای پوپولیستی و عوامگرایانه مطالبات شهروندان تهرانی را مدیریت کند. درنتیجه نمایشنامهی دوچرخه سوار شدن شهردار را قرار است که همهی سهشنبهها برای تماشای تهرانیها به اجرا بگذارند. در حالی که جایگاه مردم تهران در این نمایشنامهی خیابانی چیزی از تماشا و انفعال فراتر نمیرود. به طبع مردمی که در مشکلات شهری دست و پا میزنند راهکارهای منطقیتر و نیالوده به عوامگرایی را برای حل و فصل کاستیها و آسیبهای شهری پیشنهاد میکنند.
هر ناظر بیطرفی به خوبی میفهمد که تهران، با سازوکارهای عجیب و غریبی که در حمل و نقل آن به کار میگیرند، هرگز نمیتواند شهر مناسبی برای دوچرخهسواری معرفی گردد. چراکه دوچرخهسواری در شهر، پیش از همه به حریم و خطی ویژه و اختصاصی نیاز دارد که انگار شهردار تهران تا کنون عقلش به آن قد نداده است. به عبارتی روشنتر، در شهر تهران در وضعیت فعلی نمیتوان به خط ویژهای برای دوچرخهسواری دست یافت.
هر ناظر بیطرفی به خوبی میفهمد که تهران، با سازوکارهای عجیب و غریبی که در حمل و نقل آن به کار میگیرند، هرگز نمیتواند شهر مناسبی برای دوچرخهسواری معرفی گردد.
همچنان که موتورسواران شهر به الگوهای نادرستی برای رانندگی خود دست یافتهاند که گویا میتوانند از هر نقطهای که بخواهند به مسیر خود ادامه دهند. بدون تردید شهردار تهران هم برای دوچرخهسواری از همین الگوی غیر اخلاقی موتورسواران پیروی میکند. تازه موتورسواران به خود حق میدهند که حتا در مسیرهایی خلاف مسیر اصلیِ اتومبیلها برانند. جدای از این از رانندگی در پیادهروهای شهر هم جا نمیمانند. تمامی رفتارهایی از این نوع را پلیس راهنمایی هم برای موتورسواران شهر تهران به رسمیت میشناسد و همچنین به آنان حق میدهد که آزادانه از چراغ قرمز عبور نمایند. بیدلیل نیست که بیش از دومیلیون و پانصد هزار موتورسوار روزانه در شهر تهران تردد میکنند. چون آزادی عمل ایشان از آزادی عمل رانندگان اتومبیلهای شخصی یا عمومی هم فراتر میرود. با بهرهگیری از همین هنجارهای خلاف حقوق شهروندی است که روزانه صدها هزار نفر موتورسوار در فضای شهر تهران شغل مسافرکشی یا حمل و نقل بار را دنبال میکنند.
در ضمن شهردار تهران به دلیل لاقیدی نسبت به حقوق شهروندی، نیاز دارد که به توهمات عوامگرایانهی مردم عادی در خصوص ادارهی شهر دامن بزند. چنانکه به گمان خود دوچرخهرانی در همین خیابانهای اجق وجق را امری مناسب میبیند. بدون اینکه به ایمنی و ساماندهی دوچرخهسواران در این ماجرای عوامانه بیندیشد. همچنان که سلامت جانی و روانی ایشان را هم نادیده میانگارد.
در عین حال شهردار تهران، باوری را بین رسانههای دولتی تبلیغ میکند که گویا هرگز نمیتوان خط ویژه و حریمی برای رانندگان اتومبیل، موتورسواران و یا عابران پیاده در نظر گرفت. چون همراه با دوچرخهرانی بیضابطهی خود بر نکتهای اصرار میورزد که در خیابانهای شهر همگی میتوانند ضمن تجاوز آشکار و پنهان به حریم یکدیگر به مسیر خود ادامه دهند. طبیعی است که او با چنین تبلیغی حتا آلودگی هوای تهران را به هیچ میشمارد. چون به این باور پای میفشارد که در همین هوای آلوده به مواد سربی و ریزگردهای معلق هم میتوان دوچرخهسواری را امری لازم و واجب شمرد. با این همه آلودگیهای صوتی تهران هم چیزی از آلودگی هوای آن کم نمیآورد. جدای از این در خیابانهای شلخته و وارفتهی شهر تهران گونههای بیمانندی از آلودگی بصری هم ذهن و روان عابران را به چالش میگیرد.
نمایندگان شورای اسلامی شهر تهران بدون اینکه بخواهند برنامهای اثرگذار برای ادارهی شهر ارایه نمایند، همیشه از رفتارهای پوپولیستی شهرداران خود حمایت میکنند. آنان ضمن پرهیز از برنامهریزی امروزی برای حل مشکلات شهر، راهکاری را پی میگیرند که بتوانند به قدرالسهم خویش از خوان یغمای شهرداری دست یابند.
همانگونه که گفته شد مدیران شهری تهران چنان میپندارند که ضمن تشویق مردم به دوچرخهسواری به حتم خواهند توانست مشکل ترافیک تهران را حل و فصل کنند. حتا به باوری دست یافتهاند که با همگانی شدن دوچرخهسواری بر مشکل آلودگی هوا نیز فایق خواهند آمد. البته خودشان بهتر از هرکسی به حقایق امور آگاهی دارند، اما بدشان نمیآید که به توهمات تودههای ناآگاه جامعه در خصوص ادارهی قرون وسطایی شهر تهران بیشتر دامن بزنند. با چنین رویکردی پیداست که مدیران شهری به کار علمی و کارشناسی در خصوص آسیبهای شهر، چندان اعتقادی ندارند. آنان نوآوری و ابتکار در رفتارهای پوپولیستی را بیش از هر سازوکاری برای خود کارگشا و مناسب میبینند.
در عین حال شهردار تهران بهتر از هر دوچرخهسواری بر این موضوع آگاهی دارد که شهر تهران به دلیل شیب تند آن هرگز نمیتواند گسترهای مناسب برای دوچرخهسواری معرفی گردد. چنانکه خود او هم صبحها حدود هفت کیلومتر سرپایینی را از شهر زیبا تا خیابان بهشت رکاب میزند تا به محل کار خود برسد، اما تا کنون کسی ندیده یا نشنیده که شهردار برای مسیر برگشت خود نیز از دوچرخه استفاده کند. طبیعی است که نیروهای شهرداری دوباره باید دوچرخهی شهردار را با وانت به خانهاش برگردانند تا او در سهشنبهای دیگر همین سناریوی تبلیغی را از نو برای رهگذران تهرانی به نمایش بگذارد. اجرای چنین نمایشی در سهشنبهها به آنجا بازمیگردد که گروهی ضمن همسویی با شهرداری تهران “کمپین سهشنبههای بدون خودرو” راه انداختهاند. این کمپین در خارج از کشور هم توانسته است گروههایی را با خود همراه نماید، گروههایی که حد و مرز مطالبات آنها با الگو و میزانی از مطالبات رییس جمهور حکومت یا شهردار اصلاحطلب آن سنجیده میشود. با این همه اعضای “کمپین سهشنبههای بدون خودرو” نمونهای از پیرهن خود را به پیروز حناچی هم اهدا کردهاند.
کسانی که “طرح ترافیک” میفروشند و بر بستری از شهرفروشی و تراکمفروشی، سفرهای رنگین برای خود فراهم میبینند، هرگز نخواهند توانست به درک شهر به عنوان موجودی زنده دست یابند.
مدیران شهرداری تهران به منظور سوار شدن بر امواج تبلیغی دوچرخهسواری، سی و نُه “خانهی دوچرخه” راه انداختهاند. در همین خانههای دوچرخه است که هشت هزار و پانصد دستگاه دوچرخهی خریداری شده از سوی شهرداری بر روی هم تلنبار شدهاند. گفته میشود که شهروندان تهرانی میتوانند بدون پرداخت هزینهای از همین دوچرخهها استفاده کنند. ولی تا کنون دیده یا شنیده نشده که شهروندی از شهروندان تهرانی بخواهد از این دوچرخهها به منظور آمد و شدهای شهری بهره گیرد. در ضمن اکثر خانههای دوچرخه، در حاشیهی بوستانهای عمومی شهر جانمایی شدهاند. در نتیجه گروهی از مردم گاهی برای تفریح و ورزشی خودمانی، این دوچرخهها را در بوستانهای عمومی شهر سوار میشوند. ولی مدیران حمل و نقل شهرداری تهران در رسانههای دولتی چنان تبلیغ میکنند که خانههای دوچرخه را به منظور کاهش آلودگی هوای تهران و تشویق مردم به دوچرخهسواری، راه انداختهاند.
به هر حال نمایندگان شورای اسلامی شهر تهران بدون اینکه بخواهند برنامهای اثرگذار برای ادارهی شهر ارایه نمایند، همیشه از رفتارهای پوپولیستی شهرداران خود حمایت میکنند. آنان ضمن پرهیز از برنامهریزی امروزی برای حل مشکلات شهر، راهکاری را پی میگیرند که بتوانند به قدرالسهم خویش از خوان یغمای شهرداری دست یابند. همچنان که نمایندگان اصلاحطلب همین شورا در کمال وقاحت ظرف دو سال گذشته سه نفر را یکی پس از دیگری به مدیریت شهرداری گماردهاند، بدون اینکه برنامهی روشنی از این عزل و نصبها پی گرفته شود. تازه همین شهردار جدید هم، سی سال خدمت دولتیاش، سال دیگر پر میشود و به دلیل بازنشستگی خود بیش از یک سال بر کرسی شهرداری دوام نخواهد آورد.
هرچند شهر موجود زندهای بیش نیست، ولی زنده بودن شهر را تنها کسانی میفهمند که زندگی مشارکتجویانه و پایبندی به حریم انسانها را در سیاستگذاری شهری محترم بشمارند. به طبع کسانی که “طرح ترافیک” میفروشند و بر بستری از شهرفروشی و تراکمفروشی، سفرهای رنگین برای خود فراهم میبینند، هرگز نخواهند توانست به درک شهر به عنوان موجودی زنده دست یابند. همچنان که شهروندان این شهر هم هرگز برایشان محترم نخواهند بود. چون در صورت احترام به حقوق شهروندان تهرانی، تا کنون آنان را در تصمیمسازیها و سیاستگذاریهای شهر مشارکت میدادند. پیداست که آنوقت سیاستهای پوپولیستی برای ادارهی شهر دوام نمیآورد و شهردار هم جرأت نمییافت تا برای تحمیق تودههای شهری دوچرخه پا بزند. او که سالها عمرش را در جزیرهی مجنون یا عملیات والفجر و خیبر گذرانده است در واقع برای ادارهی شهری امروزی، نگاهی سطحی از جنگ در جبههی شلمچه را در سر میپروراند. چنانکه میخواهد با دوچرخهسواری، مشکل آلودگی هوا و ترافیک سنگین شهر تهران را توأمان حل و فصل نماید. به همین منظور، هرچند تأیید نمایندگان شورای شهر و مدیران ارشد دولت را با خود به همراه دارد، ولی هرگز کسی از ایشان حاضر نمیشود تا با دوچرخهای که شهردار برایشان فراهم میبیند، در سطح شهر رکاب بزند.