حرکت جلیقهزردها در فرانسه یک جنبش مالتیتودی است، متفاوت از جنبشهای قرن بیستم، در اعتراض به فلاکت ناشی از اصلاحات نئولیبرالی.
بیایید در مورد آنچه در چند هفته اخیر در فرانسه اتفاق افتاده صحبت کنیم. آیا میتوان نام قیام را بر آن نهاد؟ این بستگی دارد که چه درکی از قیام دارید. البته هر معنایی از آن برداشت شود، به هرحال اتفاقی شبیه به آن افتاده و ماجرا احتمالاً ادامه خواهد داشت.
آنچه به ما گفته میشود این است که درگیریهای خشونت آمیز در پاریس چندان زیاد نیست. از اتومبیلهایی که در خیابانهای مرکز شهر آتش گرفتهاند، از شورشهایی که اینجا و آنجا رخ داده و از جادههای بسته شده در سراسر کشور چیزی گفته نمیشود؛ بلکه تنها گفته میشود دو سوم فرانسویها از این جنبش همگانی حمایت کردهاند؛ جنبشی که در اعتراض به افزایش قیمت سوخت کلید خورده است. این تأیید و حمایت به مراتب بیشتر از محکومیت خشونتی است که رخ داده. از این بابت، جالب است که میتوانیم نشانههای نافرمانی را حتی در رفتار و عملکرد پلیس و مأموران آتشنشانی مشاهده کنیم.
در فرانسه مالتیتود (بیشماران) در اعتراض به فلاکت نوینی که اصلاحات نولیبرالی باعث شده، به صحنه آمده است؛ آنها علیه بیثباتی کار، علیه محدودیت خدمات اجتماعی و عمومی که به انقباض زندگی مدنی منجر شده، علیه مالیات شوم بر خدمات رفاهی، علیه کاهش شدید منابع مالی شهرداری و در حال حاضر بیش از همه، علیه کاهش کارآمدی قانون کار و اصلاحات نظام بازنشستگی و تأمین مالی آموزش کشوری (دانشگاهها و دبیرستانها) اعتراض میکنند. از این رو، در فرانسه طغیانی علیه فلاکت و بدبختی اتفاق افتاده که با شعار «مکرون استفعا» پی گرفته شده است. هدف قیام، مکرون و مالیات است.
یک جنبش قرن بیست و یکمی
این یک جنبش اجتماعی سنتی نیست؛ بنا به آنچه در مطالبات و شعارها میبینم، آنچه در حال رخ دادن است هرگز شبیه به شکل قرن بیستمیِ جنبشها نیست؛ [در قرن بیستم روند این بود که] جنبشها اهداف و مطالباتی را مطرح میکردند و نهادهای دولتی، پس از میانجیگری واسطههای اجتماعی، این مطالبات را یا قبول یا رد میکردند. [جنبش کنونی در فرانسه اما] یک جنبش مالتیتودی است که بیان رنجهای عظیم اجتماعیِ تاکنون انباشته شده است و تن به واسطهها نمیدهد.
در این جنبش چیزی وجود دارد که به طور خاص قابل توجه است؛ چیزی که آن را از مبارزات سرسخت سالهای گذشته از جمله مبارزه حومهنشینانِ پاریس در سال ۲۰۰۵ متمایز میکند. جنبش حومهنشینان پاریس حامل نشانههایی از رهایی بود، اما این جنبش چهرهای مستأصل دارد. در مورد سال ۱۹۶۸ صحبت نمیکنیم. در سال ۶۸ جنبش دانشجویی خود را در زنجیره مبازرات کارگران قرار داد. در سال ۶۸، ده میلیون کارگر در اعتصاب بودند، طوفانی بود که به بالاترین نقطه در دوران توسعه و بازسازی پس ازجنگ، رسیده بود. امروز اما روند پشین مسدود شده است. برای من به عنوان یک مفسر کوچک از جنبشهای بزرگ، این جنبش بیشتر یادآور شورش در زندانهاست تا لذت از خرابکاریِ عظیم کارگری… در هر صورت، با این جنبش همچون جنبشی مصنوعی، متناقض، با تنوع مکانی، نسلی، طبقاتی و غیره برخورد میشود.
در فرانسه مالتیتود (بیشماران) در اعتراض به فلاکت نوینی که اصلاحات نولیبرالی باعث شده، به صحنه آمده است؛ آنها علیه بیثباتی کار، علیه محدودیت خدمات اجتماعی و عمومی که به انقباض زندگی مدنی منجر شده، علیه مالیات شوم بر خدمات رفاهی، علیه کاهش شدید منابع مالی شهرداری و در حال حاضر بیش از همه، علیه کاهش کارآمدی قانون کار و اصلاحات نظام بازنشستگی و تأمین مالی آموزش کشوری (دانشگاهها و دبیرستانها) اعتراض میکنند.
آنچه که موجب یکپارچگی جنبش شده، امتناع از سازش و عدم اعتماد به ساختارهای سیاسی است. این جنبش بدون شک یک قیام است، هرچند در حال حاضر میزانِ گسترشِ آن غیرقابل تشخیص است. در مقابل این جنبش، دولتی است که نمیخواهد و نمیتواند تسلیم شود. شکی نیست که مکرون در مسیری بنبست حرکت میکند، در مواجهه با بحرانی اقتصادی که نه میتواند آن را متوقف کند و نه قادر به تحمل کردن آن است؛ او درصدد ایجاد یک اتحاد هژمونیکِ اروپایی با مرکل است تا فرایند وحدت اروپا را تحت مدیریتی مشترک و دوجانبه پیش ببرد، و درعین حال، هزینههای بازسازی و خروج قطعی فرانسه از وضعیت «اقلیتشدگی» اقتصادیاش را بر دوش این اتحاد بیندازند – امری که به خوبی گواه غرور ملی و استعماری هنوز زنده فرانسویها است.
اما این فرضیه از دست رفته یا در هر حال به شدت تضعیف شده است. آیا ما داریم به دوران رکود اقتصادی بازمیگردیم؟ مکرون و اطرافیان او به خوبی میدانند که این امکان وجود دارد. آنها میدانند که دوران صدارت مرکل را در آستانه اتمام است، و فرضیههای اولیه مبنی بر بازسازی شکلِ دولت در فرانسه ناممکن شده است. قوانین اتحادیه اروپا به طور فزایندهای به دست بانکداران شمال اروپا تعیین میشوند، و در این زمینه، مرکز ثقل بیشتر و بیشتر به سمت شمال اروپا در حال حرکت است.
دو امکان برای مکرون برای خروج از بنبستی که در آن قرار گرفته، کماکان وجود دارد؛ نخست، ارائه راهحلهایی که در چارچوب برنامههای و سیاستهای کلی دولت از پیش قرار داشتند، همچون برقراری دوباره مالیات بر ثروت (ISF)، بازنگری مالیات تصاعدی بر درآمدِ حاصل از اوراق بهادار، لغو مشارکت اجتماعی عمومی (CSG) که در واقع مبلغی است که از حداقل دستمزدها برداشته میشود تا ظاهرا به فقرا کمک شود! (مثلاً ۵۰ یورو به ازای هر ۵۰۰ یورو مستمری بازنشستگی!) و البته لغو افزایش قیمت سوخت امروز و در آینده (انتظار میرود تعرفههای خدمات از جمله برق، گاز، تلفن و شهریه دانشگاه در ابتدای سال آینده افزایش یابد). امکان ندارد که مکرون بدون گسست از بلوک قدرتی که از او پشتیبانی میکند بتواند چنین تغییراتی را اجرا کند.
راهحلهای دشواری دیگری هم پیشروی مکرون وجود دارد، از جمله اعلام وضعیت اضطراری یا انحلال مجلس ملی؛ در واقع شایعاتی از این قسم رفته رفته بیشتر به گوش میرسند.
فقدان نهادهای واسطه
اما بنبست مکرون جای دیگری است. در حقیقت، او تمام نهادهای واسطه و هر گونه رابطه مستقیم با شهروندان را از بین برده؛ و باز کردن هر گونه روزنه ارتباطی جدیدی برای او دشوار است.
بنابراین، او برای کاهش خشم عمومی و متوقف کردن جنبش احتمالاً برخی پیشنهادات فرصتطلبانه و عوام فریبانه ارائه کند (قدرت عوام فریبی را نباید دستکم گرفت)؛ به جای مالیات بر سوخت، نهایت کاری که مکرون میتواند بکند اعمال مالیات بر ثروتهای بزرگ خواهد بود و البته پس گرفتن آن چهار میلیارد یوروی اعطاییاش به کارفرمایان که حاصلِ لغو قانون مالیات بر ثروتمندان بود؛ کار ما اما مشاوره دادن به مکرون نیست. همانطور که گفتیم، برخی نهادها نیز بر یک مانور قانونی اصرار دارند: اعلام وضعیت اضطراری برای متوقف کردن مبارزات و همراه با آن ایجاد نظام عمومی مالیات. و این یعنی دولت تنها نیرویی است که میتواند مبارزات را متوقف کند، و با گشایش درها روبه اصلاحات مالی به نفع انبوه مردم مانع از ظهور مجدد مردم در خیابان شود. اما دقیقاً این راه حل، غیرممکن است.
آیا این جنبش به راست متمایل خواهد شد؟ اعتقاد ندارم فعلاً این مشکلی ایجاد کند. جواب آن کم کم بعد از «شنبه چهارم» مشخص خواهد شد.
ما قبلاً به فقدانِ نهادهای میانجیگر اجتماعی نزد دولت مکرون اشاره کردیم. رفتار جلیقهزردها همچون تصویری در آینه با این شرایط مطابقت دارد. جلیقهزردها میانجیگری هر دو جناح راست و چپ رد میکنند و در واقع احزاب را بهعنوان زمینی که میتوان در آن به راهحلی برای منازعات رسید. گواه این ادعا مشکلاتی است که احزاب اپوزیسیون برای ورود به این بازی دارند. همانطور که میدانیم، راستها ادعا میکنند که در این جنبش حضور پررنگی دارند. باتوجه به برخی گرایشات افراطی این موضوع ممکن است درست باشد، اما درمورد حزب بزرگ مارین لوپن بعید به نظر میرسد. چپ نیز سعی میکند به جنبش نزدیک شود، اما متأسفانه با همان روشهای همیشگی و قدیمی خودش، یعنی از طریق استفاده ابزاری. هنوز در فرانسه تصورات ساده لوحانهای وجود دارد مبنی بر اینکه در مبارزه علیه یک دولتِ دست راستی میتوان از این نوع جنبشها «استفاده» کرد. این همان رویای ابدیِ بهکار گرفتن پدر گاپون (۱) است. اما چنین چیزی در تاریخ جنبش کارگری هیچگاه اتفاق نیفتاده است. یا به بیان دقیقتر، این اتفاق صرفاً زمانی افتاد که سازمان مبارزان طبقه کارگر بر روی خودانگیختگی جنبش سرمایه گذاری کرد و آن را به یک سازمان تبدیل کرد. آیا این چیزی است که امروز در حال رخ دادن است؟ زمانیکه تنها گروههای کوچک چپ در حال سازماندهی درون طی درگیریها و خشونتهای شهریاند، و در شرایطی که س. ژ. ت (کنفدراسیون عمومی کار فرانسه) کاملاً نسبت به این جنبش بیگانه و خارجی است، و بهطرز رقت انگیزی صرفاً بر افزایش دستمزدها اصرار دارد؟
و نکته آخری که میخواهم اضافه کنم: آیا این امکان وجود دارد که حرکتی مانند جنبش پنچ ستاره (۲) در این وضعیت متولد شود؟ ممکن است و احتمالاً در این راستا تلاشهایی نیز آغاز شده باشد– این بدان معنا نیست که آنها موفق میشوند؛ در این مورد، در آینده فرصت برای بحث خواهیم داشت. در چنین وضعیتی هر راه حلی دشوار است، به خصوص که (همچون موردایتالیاً) راست وچپ در دو طرف یک «افراطگرایی مرکز» قرار گرفته و فرو پاشیدهاند، افراطگرایی مرکزی که خود را پشت نقابی تکنوکراتیک یا «خیرخواهانه» پنهان کرده است.
حضور چپ؟ این مسأله هنوز مبهم است، حتی اگر «فرانسه نافرمانِ» ژان لوک ملانشون اقدام به مداخله کند و اتحادیه کارگری س. ژ. ت باب مجادلهای را با دولت بر سر دستمزدها آغاز کرده باشد. با این حال؛ به نظر نمیرسد در حال حاضر جناح چپ، ظرفیتِ مداخله موثر یا هدایتِ جنبش را داشته باشد.
اما بالاخره که چی؟ باید به انتظار نشست و دید چه اتفاق خواهد افتاد: آیا اعتراضات جلیقهزردها شنبه چهارمی هم خواهد داشت؟ [متن نگری قبل از اعتراضات هفته چهارم نوشته شده است]. اما روشن است که ما باید تأملات خود از وقایع را پی بگیریم و ادامه دهیم… اجازه دهید یک سؤال ساده بپرسم: چگونه یک مالتیتود در درون جنبشی شورشی میتواند از یک نیرویِ دست راستی تبدیل به یک طبقه و به نیرویی شود که توانایی تغییر روابط اجتماعی را دارد؟ تأمل اولیه من این است: مالتیتودی مثل جنبش جلیقهزردها اگر به یک سازمان تبدیل نشود، خنثی و ناتوان خواهد بود. در صورت تقلیل آن به جناح راست و البته چپ همین امر صادق است: تنها در استقلال (AUTONOMO) است که مالتیتود میتواند کار کند و اثر داشته باشد. تأمل و درنگ دوم: وقتی از سازمان صحبت میکنیم منظور فرم حزبی نیست، شکل حزبی-دولتی تنها فرمی نیس که میتواند به مالیتیتود سازمان بدهد. یک مالتیتود مستقل و خودآئین میتواند همچون نوعی ضدِ قدرت عمل کند، به عبارت دیگر افق و چشم اندازی باشد برای فشار به «دولت سرمایه» تا فضاها و منابع جدید برای رفاه جامعه در اختیار بگذارد..
ساختار دموکراتیک-آمریکایی «نظام احزاب» امروز در تقلا برای تطبیق با واقعیت ادغامش در سیاست نئولیبرالی است. با این حال، حتی اگر احتمال تسخیر قدرت به دست مالتیتود وجود نداشته باشد، امکان زنده و فعال نگه داشتن یک جنبشی شورشی به طور نظاممند هنوز وجود دارد. سنتاً چنین وضعیتی را وضعیت «قدرت دوگانه» مینامیم: قدرت علیه قدرت. در وقایع فرانسه در مورد یک چیز هیچ شکی وجود ندارد: خاموش کردن این رابطه پرتنش دیگر ممکن نیست؛ وضعیت قدرت دوگانه وضعیتی است که برای مدت زمان طولانی باقی میماند، چه به صورت خاموش و چه به طور کاملاً آشکار ، همانطور که امروز شاهد آن هستیم. از این رو، وظیفه یک مبارز سیاسی ایجاد اشکال جدید همبستگی جدید حولِ اهداف جدیدی است که میتوانند «ضدِ قدرت» بودن را پرورش و بسط دهند. تنها در این صورت است که مالتیتود میتواند به طبقه تبدیل شود.
شرح ماوقع: راست یا چپ؟
چه اتفاقی در فرانسه افتاده است؟ شورشی از مردمانی عجیب که در اولین شنبه اعتراضات (۱۷ نوامبر) چهارراهها و خیابانهای استانها و وروردی اتوبانها را مسدود کردند؛ بنا به تصاویر، مبارزان در دومین شنبه اعتراضات (۲۴ نوامبر) شانزه لیزه را سنگربندی کردند و درخواست دیدار با رئیسجمهوری را داشتند. در سومین شنبه (۱ دسامبر) معترضان به محلات ثروتمند شهر پاریس حمله کردند، مملو از خشم با پلیس درگیر شدند و از فروشگاهها و رستورانها سرقت کردند… آیا این موضوعی جدی است؟ آنها از کجا میآیند؟ چرا مکرون قادر به متوقف کردن آتش اعتراضی نیست که هر شنبه بهطور فزایندهای گسترش مییابد؟ آیا شنبه اعتراضی دیگری وجود خواهد داشت؟
جنبش جلیقهزردها در پاسخ به فراخوان یک میلیون امضا برای دعوت به اقدام علیه افزایش قیمت سوخت در شبکههای اجتماعی شروع شد. ۲۵۰ هزار نفر این فراخوان را امضا کرده بوند؛ همانها جلیقههای زرد پوشیدند و به خیابان آمدند. از اولین شنبه مبارزه، مالتیتود در جنبش حاضر بوده است: آنها به صورت افقی به همدیگر متصل میشوند، آنها عمدتاً از بخشهای کمتر توسعهیافته کشور، از مناطق نیمهشهری یا از مناظق دورافتاده فرانسه میآیند (مناطقی که از لحاظ اقتصادی پیرامونی محسوب میشوند.)
این جنبشی است با ترکیب طبقاتیِ متوسط رو به پایین (از جمله کارگران و مزدبگیراه شاغل در ساختارِ تولید سنتی) که با اصلاحات نولیبرالی فقیرتر شدهاند و در مجموع به آنها کمتر از بخش خدمات شهری و تولید مکانیزه بها داده شده است.
گفته میشود افزایش قیمت سوخت، محرک این جنبش بوده است؛ طرحی که به تازگی توسط مکرون اعمال شده و او ریاکارانه آن را اقدامی محیطزیستی و مربوط به تغییرات آب وهوایی میداند. مطالبات جنبش عبارت بودند از درخواست کاهش مالیات بر کار و حمل و نقل، درخواست افزایش قدرت خرید در برابر افزایش هزینههای زندگی، اعتراض به بیعدالتی مالی بهویژه علیه طرح دولت مکرون مبنی بر حذف مالیات بر ثروتهای بزرگ که خیلی زود به طرح شعار «مکرون بانکدار، مکرون استعفا» منجر شد.
طبقه متوسط فقیر در فضاهای پرت اطراف شهرها زندگی میکنند، ولی برای کار به مرکز میآیند، این موضوع در فضاهای بزرگ شهری و همچنین در شهرهای کوچک دیده میشود. به فهرست هزینه افرادی که دو سوم درآمد خود را در قالب پرداخت وام خانه، مالیات مستقیم، هزینههای خدمات عمومی و… از دست میدهند، قیمت سوخت هم اضافه شده است. در مناطقی که وسایل حمل و نقل عمومی کافی وجود ندارد، اتومبیل ابزار اصلی برای رفتن به سر کار است، یا برای کار در بخشهایی با تحرک بالا مانند پرستاری و حمل و نقل، اتومبیل یک نیاز ضرروی است؛ در این شرایط، دولت نه تنها مالیاتی بر ابزار کار اعمال میکند بلکه به شما میگوید مسأله پرداخت مالیات یک وظیفه مدنی برای دفاع از زندگی در برابر تغییرات زیست محیطی است. پاسخ این است: «مکرون به ما درباره پایان جهان میگوید، مشکل ما پایان ماه است.» آیا توقف پرداخت مالیاتی از جمله مالیات بر سوخت از طرف نخست وزیر، ادوارد فیلیپ، برای خنثی کردن این فیوز در حال سوختن و متوقف کردن آتش اعتراضات کافی است؟
جنبش جلیقهزردها برای تجزیه و تحلیل مورد جالبی است. جنبش در بزرگراههایی که در کشور مسدود شده و به سرعت به مناطق دورافتاده گسترش یافته، جنبشی یکپارچه و با جنبههایی محلی (در حقیقت باید گفت با یک سازمان منسجم محلی) به نظر میرسد. برعکس زمانیکه به مرکز کلانشهر میرسد، یک مالتیتود واقعی، افقی، چند نژادی و… و البته آتشزاست! در هر حال، یک جنبش بدون سر (مخالفان چنین میگویند) یا در حقیقت میتوان گفت جنبشی بدون رهبر است که اعلام میکند نه چپ است و نه راست و نه میخواهد توسط نمایندگان سیاسی فاسد شود؛ این جنبش از همه مهمتر خود را «ضد مکرون» معرفی میکند: تحولی عجیب که بخش بزرگی از مردم در زمانی کوتاه، از انتخابِ پوپولیستی و مرکزگرای مکرون (که با شعار «نه چپ و نه رست» موفق به ایجاد تفرقه میان احزاب چپ و راست شده بود) عبور کردند و اعتراضی متقارن در برابر آن (اثر آینه ای) شکل دادهاند.
نفوذ راست چقدر جدی ست؟ محتمل است، نباید فراموش کرد که جنبشهای مشابه در فرانسه، بهارِ دستراستیِ خودشان را داشتهاند مانند جنبش پوژادیسم (۳) در دهه پنجاه میلادی. اما در این مورد نباید اغراق کرد، حتی اگر مطمئن باشید که گروههای دست راستی افراطی به راحتی در اعتراضات شرکت میکنند.
حضور چپ؟ این مسأله هنوز مبهم است، حتی اگر «فرانسه نافرمانِ» ژان لوک ملانشون اقدام به مداخله کند و اتحادیه کارگری س. ژ. ت باب مجادلهای را با دولت بر سر دستمزدها آغاز کرده باشد. با این حال؛ به نظر نمیرسد در حال حاضر جناح چپ، ظرفیتِ مداخله موثر یا هدایتِ جنبش را داشته باشد. بیفایده است تکرار کنیم جنبش ضد مالیگرایی در فرانسه همیشه بیشتر ویژگیهای راستگرایانه داشته است تا چپگرایانه.
در مورد حقوق بازنشستگان، بخش سلامت و… نارضایتیهای فراوانی توسط این جنبش ابراز شده است: همه مسائلِ حل نشده، دوباره مطرح شده وکشور را از پایین تا بالا تکان داده است (بین ۶۰ تا ۸۰٪مردم حامی جلیقهزردها هستند).
لازم به ذکر است که مسأله «همگرایی مبارزات» به طور گسترده توسط اتحادیهها در دو بازه زمانی طولانی مورد توجه و پیگیری قرارگرفته بود، ابتدا در اعتراضات به قانون الخمری و سپس در جریان اعتراضات کارگران راه آهن.
آیا این جنبش به راست متمایل خواهد شد؟ اعتقاد ندارم فعلاً این مشکلی ایجاد کند. جواب آن کم کم بعد از «شنبه چهارم» مشخص خواهد شد.
منبع: یورونوماد (۴ دسامبر ۲۰۱۸)
پانویسها
۱: پدر گاپون یکی از رهبران اعتراضات ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ در روسیه بود که به یکشنبه خونین معروف شد. او که به بهبود وضعیت اسفناک کارگران علاقه نشان میداد با پلیس مخفیِ امپراطوری روسیه همکاری داشت. طرفداران گاپون از همان ابتدا افراد معترض را بازرسی بدنی کرده بودند تا کسی سلاح همراه نداشته باشد و تظاهرات و تقدیم عریضه در آرامش انجام شود. ولی سربازان نیکلای دوم به روی مردم آتش گشودند و صدها نفر در خون غلتیدند.
۲: نهضت پنج ستاره، حزبی پوپولیست و تازه تاسیس که خود را جریانی ضد سیستم و چپگرا معرفی میکند اما در دولت ایتالیا با راست افراطی ائتلاف کرده است!
۳: Poujadisme، نام جنبش ارتجاعی و دستراستی در فرانسه که علیه سیاستهای مالیاتیِ حکومت به مدت ۵ سال از ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۸ فعالیت میکرد.
مشکل اصلی نه تنها در فرانسه بلکه در اکثر اروپا بخاطر افزایش افراد پوپولیست در صحنه سیاست هست. این افراد فقط به قصد کسب سود مالی و ساختن پلی برای دسترسی به مقامهای بالاتر پا به میدان گذاشته اند، این افراد اهمیتی به مشکلات جامعه در قشر پایین میدهند و تنها راه حل را فقط در بهبود اقتصاد میدانند که نتیجه آن همکاری تنگاتنگ با قشر سرمایه داران است و بی اهمیت دادن به مشکلات و نیاز قشر متوسط و کم درامد است.
فرید / 15 December 2018
این سرنوشت محتوم مردم همه جای جهان خواهدبود.جلیقه زردهای دیگری ویا شاید بی جلیقه گانی درجای دیگری از این زمین تمامی خشم فرو خورده ازچپاول تمامی حقوق شان توسط ایادی نیولیبرالسم را بر سرشان فرو آورده تا شاید مفری رو به سوی روشنایی بگشایند.
صادق دادمهر / 24 December 2018