از توبره و از آخور
داناییات
به چیزهای بسیار
ماحصلی جز
بی ثباتیات، بی رحمیات داشت؟
تو یک نوسان همارهای
یک اضمحلال ایستا
تمام مرزها را درنوردیده
از تمام تعاریف ساده گذر کرده
با این همه هنوز
ته نشین نمیشوی
مگر در لباس عادت پدرانت
و به خواب نمیروی
مگر در زاویه بدوی ترینِ افکارت
نه ملکها
نه کتابها
نه سازها
نه سفرها
عزیزِ من!
هیچ کدام اینها
بهترت نمیکنند
سادگیات با آن طعم تن آساییاش
تهوع آور است
کمی بپیج!
به یک سمت و
درنگ کن
بس است دیگر
هر چه خوردهای هم از توبره و هم از آخور
دی ۹۶
تنانه تا آینه
یک زن اینجاست
که براى تماشاى خودش
آینه چشمان تو را انتظار مى کشد.
رو به روى آینه ایستاده است
زیباست
و آینه
پذیرا آغوش گشوده
اما
در این میانه چیزى کم است
شاید انحناى قرنیهات
همان که هر بار مى شکستم
یا وضوح شبکیهات
همان که تصویر وارونهام را به مغزت منتقل مى کرد
یا زلالى زجاجیهات
که حباب مرا در تعلیق ابقا مى کرد
و احتمالا رنگ چشمانت
که به وصف نمى آید
یا که در طیف رنگها بى نام مانده
و بى شک
هنگام تفسیر تصویر
اشتباهاتى در کارت بود
هیچ زیبا نبود
بعضى از آن نقصها
که مى ستودىشان
زن دوباره به آینه مى نگرد
نیمه عریان
با گیسوانى مردد آویخته روى شانهها
بى درنگ اما
آینه را ترک مى کند
زانکه اینجا
چیزى چشم هاى تو را
از او دورتر کرده
یک زن اینجا
خودش را احتکار کرده
او براى دیدن تو
خودش را بهانه کرده بود
تو این را نمى فهمى
آینه اما چرا
آذین جعفریان/۱۳۹۷
به به. عجب نثر زیبایی. واقعا شعر فارسی دارد به کجا میرود؟ آیا نوشتن جملات بصورت عمودی را میتوان شعر نامید؟ من از خانم شاعر میپرسم تفاوت شعر با نثر در کجاست؟ کدام عنصر خیال انگیز در این شعر وجود دارد؟
بیژن / 21 November 2018