مردم در شهرهای کوچک چه خواسته‌هایی دارند؟ پاسخ به این پرسش از این جهت مهم است که در شهرهای کوچک در ایران جمعیت‌ از نظر اقتصادی و فرهنگی هم‌گون‌تر از شهرهای بزرگ است و درنتیجه، برخلاف شهرهای بزرگ که با فاصله‌ی طبقاتی و تقسیم‌بندی‌های بسیار تعیین‌کننده‌ای چون شمال‌شهر-جنوب‌شهر شناخته می‌شود، فاصله‌ی طبقاتی در شهرهای کوچک محسوس نیست. البته درست این است که بگوییم شهرهای بزرگ در ایران نیز در واقع آمیزه‌ای از شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و روستاها هستند. به عبارت دیگر، مهاجرت از شهرهای کوچک و روستاها شکاف طبقاتی در شهرهای بزرگ را هرچه ژرف‌تر می‌گرداند و پدیده‌هایی چون حاشیه‌نشینی را پدید می‌آورد. به هر حال، ناهم‌گونیِ اقتصادی در شهرهای بزرگ خواسته‌هایی در بنیاد ناهمسان را پدید آورده است، نه فقط خواسته‌های اقتصادی و معیشتی بلکه همچنین خواسته‌های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی. برای مثال، ناگفته پیداست که خواسته‌های قشری که به‌طور مرتب سفرهای تفریحی به خارج از کشور دارد بسیار متفاوت است با خواسته‌های قشری که حتا مسافرت داخلی هم برایش دشوار است.

در این نوشته می‌کوشم طرح‌وار خواسته‌های مردم در یک شهر ده هزار نفری را نشان دهم. بر این باورم که اوضاع در دیگر شهرها در این مقیاس نیز کمابیش به همین سان است.

«اینجا آخرین نقطه‌ی کهگیلویه و در مرز خوزستان است؛ برای خیلی از آدم‌های اینجا، دیشموک، دورافتاده‌ترین نقطه‌ی جهان است.» (توصیف خبرگزاری ایسنا). بسیاری از شهرهای ایران، شهرهای حتا «نزدیک»، از بسیاری نظرها «دورافتاده» به حساب می‌آیند.
«اینجا آخرین نقطه‌ی کهگیلویه و در مرز خوزستان است؛ برای خیلی از آدم‌های اینجا، دیشموک، دورافتاده‌ترین نقطه‌ی جهان است.» (توصیف خبرگزاری ایسنا). بسیاری از شهرهای ایران، شهرهای حتا «نزدیک»، از بسیاری نظرها «دورافتاده» به حساب می‌آیند.

اینجا شهری است که حدود ده هزار تَن جمعیت دارد. همچون بسیاری از شهرها در این مقیاس، این شهر از هیچ صنعتی برخوردار نیست. اقتصاد شهر به‌طور سنتی بر پایه‌ی کشاورزی بوده اما کمبود آب به‌تدریج کشاورزی را از چرخه‌ی اقتصاد شهر حذف کرده است. بنابراین کسب و کارهایی زیادتر شده که می‌توان آنها را مشاغل کاذب به شمار آورد. برای مثال تعداد مغازه‌ها و نیز دست‌فروشی‌ها نسبت به چند سال گذشته چندبرابر شده است. هر چند قدم یک مغازه‌ی خاروبار فروشی پیدا می‌شود که هر کدام را گاهی دو تا سه نفر می‌چرخانند. البته طبیعی است که همه‌ی آنانی که پیش‌تر کشاورز بودند یا مشاغلی در ارتباط با کشاورزی داشتند نتوانند در این نوع مشاغل کاذب جذب شوند، و برای همین شمار بالایی در حقیقت بی‌کار هستند یا چند روزی در ماه امکان می‌یابند کارگری و عملگی کنند. پرسش این است که این گروه چگونه زندگیِ خود را می‌چرخانند. پاسخ این است که زندگی برای این گروه به شکل حداقلی برقرار است: آنان معمولاً به مسافرت نمی‌روند، به‌ندرت لباس می‌خرند، هیچ پولی خرج تفریح نمی‌کنند، و در گرانیِ میوه و پروتئین معمولاً از سوء‌تغذیه رنج می‌برند. بسیاری از این گروه در واقع فقط بر یارانه و کمک‌های کمیته‌ی امداد متکی هستند.

در این گیر و دار البته خودِ مردم هم بی‌کار ننشسته و پیشگامی‌‌ها و ابتکارهایی کرده‌اند. برای مثال با نونوار کردنِ خانه‌های قدیمی به صنعت گردشگری کمی جان داده‌اند. چنین پیشگامی‌هایی تا پیش از روی کار آمدنِ ترامپ تأثیر مشهودی داشت اما پس از آن صنعت گردشگری نیز راکد شد.

سه قشر از مردمان در این شهر – سالمندان، زنان، و جوانان – چه خواسته‌هایی دارند؟

■ سالمندان

قشر سالمند در شهرهای کوچک به‌طور سنتی و معمولاً توسط فرزندان خود و در وضعیت حداقلی نگهداری می‌شوند. هیچ‌گونه برنامه‌ی خاصی از طرف دولت برای این گروه اندیشیده نشده است. در شهرهای کوچک اکثر سالمندان هیچ‌گونه درآمدی ندارند. اغلب این قشر با بیمارها و آسیب‌های دوران کهن‌سالی دست به گریبان هستند ولی نمی‌توانند برای درمان و عمل جراحی هزینه کنند.

■ زنان

زنان در این شهر به‌طور سنتی به کار قالی‌بافی مشغول بوده‌اند. اما این صنعت فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته است. در حال حاضر قالی‌بافی برای بافنده به هیچ وجه کاری به‌صرفه نیست. فرشی که به‌طور متوسط حدود یک سال از وقت یک بافنده را می‌گیرد زیر ده میلیون تومان به فروش می‌رسد. با این حال، در نبود هیچ جایگزینی، هنوز برخی از زنان به این کار مشغول‌اند.

از نظر حقوق مدنی و انسانی هم وضع زنان در شهرهای کوچک بسیار بدتر از شهرهای بزرگ است. فضای اجتماعی در شهرهای کوچک به‌مراتب بسته‌تر از شهرهای بزرگ است و در چنین وضعی پایمال شدنِ حقوق زنان بسیار طبیعی است. البته نباید پیشرفت‌ها در این زمینه را هم نادیده گرفت. از نظر حقوقی وضع زنان به‌مراتب به‌تر از یکی دو دهه‌ی قبل است. اگر حدود بیست‌ سال پیش فضای بسته‌ی جامعه به‌سختی به زنان امکان تحصیل در مقاطع بالاتر را می‌داد اکنون کم نیستند زنانی که برای تحصیل در دانشگاه به شهرهای دیگر می‌روند. همچنین اکنون آگاهی به حقوق انسانی و شهروندی در میان بانوان به‌مراتب بالا رفته است. کم نیستند بانوانی که از حقوق خود استفاده می‌کنند و از همسران خود به‌ دلایلی چون اعتیاد همسر طلاق می‌گیرند. این را باید پدیده‌ای بسیار جدید دانست. دو دهه‌ی پیش بانوان در چنین شهری معمولاً ناچار بودند همسران معتاد خود را تحمل کنند. همچنین برخلاف گذشته اکنون زنان در انتخاب همسر آزادیِ بیش‌تری دارند. معمولاً‌ دختران تحصیل‌کرده پسرانی را برای ازدواج می‌خواهند که تحصیلات دانشگاهی داشته باشند.

سخن گفتن از این چیزها به‌عنوان پیشرفت شاید برای کسانی که بسیاری از کشورهای دیگر می‌زیند حتا خنده‌دار بنماید. اما خنده‌ی چنان کسانی پیش از هرچیز به‌خاطر ناآگاهی است. وضع آزادی‌ها و حقوق مدنی در چنین شهری را – که با انواع و اقسام گرفتاری‌های اقتصادی دست به گریبان بوده و سده‌ها تفکر خشک مذهبی بر آن حاکم بوده است – نمی‌توان با شهری در اروپای غربی و یا آمریکای شمالی مقایسه کرد بلکه آن را باید با گذشته مقایسه کرد. در ارتباط با همین نکته باید گفت که با وجود پیشرفت‌هایی که ذکر شد خواسته‌های زنان در چنین شهرهایی همچنان کمینه و حداقلی است و به دور از واقع‌بینی است که خواسته‌هایی چون حق انتخاب پوشش را از اولویت‌های زنان در شهرهای کوچک بدانیم.

■ جوانان

این گروه شاید از مظلوم‌ترین قشرها در شهرهای کوچک در ایران باشند. برخلاف شهرهای بزرگ جایی که جوانان می‌توانند اندکی آزادی در میان انبوه جمعیت به دست آورند، یا مرکزی تفریحی یا آموزشی در گوشه‌ای از شهر بیابند و اوقات خود را با آن سپری کنند، در شهرهای کوچک جوانان با فشار سنگین فرهنگ نمی‌توانند به هیچ وجه از هنجارهای سنتی عدول کنند. همچنین در شهرهای کوچک اثری از امکانات تفریحی چون سینما و استخر و باشگاه‌های ورزشی و دوره‌های آموزشی در زمینه‌ی ورزش و هنر و… نیست و برای همین جوانان نمی‌توانند فراغت خود را با ورزش و هنر پر کنند. تفریح اغلب پسران جوان در گوشه‌ای از خیابان جمع شدن و حرف زدن است. شمار بالایی از جمعیت جوان به مواد مخدر اعتیاد دارد، مسئله‌ای که در نگاه نخست به چشم نمی‌آید و فقط با حشر و نشر با مردم می‌توان به گستردگیِ آن پی برد. مسئله‌ی اصلی اما اشتغال است که در عین حال اصلی‌ترین عامل در سوق دادنِ جوانان به مهاجرت است.

زندگی در حاشیه

چه خواهد شد؟

هرکسی با مطالعه‌ی اوضاع در همچو شهری نتیجه خواهد گرفت که روی‌هم‌رفته اگر وضع به همین روال ادامه یابد و اگر وضع در دیگر شهرهای کوچک کمابیش به همین سان باشد، دیر یا زود با نوعی فروپاشی روبه‌رو خواهیم شد. اما باید منظورمان را فروپاشی روشن کنیم. به یک معنا فروپاشی آغاز شده است. مهاجرت به شهرهای بزرگ‌تر کاملاً‌ محسوس است و بی‌شک با وخیم شدنِ اوضاع اقتصادی به‌مراتب بیش‌تر خواهد شد. بهره‌برداری بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی با حفر چاه‌های عمیق و استفاده‌ی بی‌رویه از زمین دیر یا زود به مسائل زیست‌محیطی دامن خواهد زد.

در چند سال اخیر هر از گاهی کشاورزان شهر به شکل‌های گوناگون دست به اعتراض زده‌اند. مهم‌تر اینکه همواره یک نیرو یا پتانسیل برای اعتراض در شهر احساس می‌شود. با قدم زدن در کوچه‌ها‌ و خیابان‌های شهر متوجه می‌شویم که همه از اوضاع گله می‌کنند در حدی که هیچ‌گاه پیش‌تر سابقه نداشته است. گفت‌وگوهای مردم غالباً درباره‌ی گرانی و مسائل اقتصادی است. آن ترسی که مردم پیش‌ترها در شهرهای کوچک داشند وقتی غریبه‌ای می‌دیدند و می‌ترسیدند که نکند مأمور اطلاعات باشد، دیگر آن ترس ریخته است.

دولت اما می‌کوشد فروپاشی را به تأخیر بیندازد. در چند سال اخیر شمار کسانی که از کمیته‌ی امداد حمایت می‌شوند چندبرابر شده و پولی که ماهانه به این افراد داده می‌شود هم در یک سال اخیر تا سه برابر بیش‌تر شده است. می‌شود تخمین زد که حدود بیست تا سی درصد از جمعیت شهر تحت پوشش کمیته‌ی امداد هستند. همچنین در چند نوبت پول‌هایی در میان کشاورزان بی‌آب توزیع شده است.

در مجموع خواسته‌های مردم در شهرهای کوچک در درجه‌ی اول از سنخ خواسته‌های اقتصادی است چراکه وضع اقتصادی مردم در شهرهای کوچک بسیار افسوس‌بار است و اگر وضع بر همین منوال ادامه یابد ما در دهه‌ی آینده در سطح گسترده‌ای مهاجرت به شهرهای بزرگ را شاهد خواهیم بود.


◄مطالب دیگر از همین نویسنده

در همین زمینه