قدرتهای بزرگ در خاورمیانه امروز چنان در مخمصه‌اند که به گالیورهایی در بند می‌مانند. آنها به قدری درگیر و تابع منطق جنگ و زور شده‌اند که منافع واقعی‌شان را فراموش کرده‌ و از یاد برده‌اند که «پیروزی‌» نظامی بدون گذار به سطحی سیاسی چیزی جز یک «شکست‌» به تأخیر افتاده نیست.

«میهن در خطر است»؛ لیتوگرافی فردیناند-فیلیپ دوک اورلئان (۱۸۳۰)

کلمات واقعیت‌ها را از ما پنهان می‌کنند. چون کلمات را بی اینکه واقعاً به معنی‌شان فکر کنیم به کار می‌بریم، یادمان می‌رود که آنها تنها تقریب‌هایی به یک واقعیت در حرکت دائم‌اند که می‌خواهیم آن را تصویر کنیم. به عنوان مثال، اصطلاح «قدرت» بلافاصله در ذهنمان بر توانایی اعمال قدرت با زور دلالت می‌کند، بدون اینکه تصور کنیم که یک قدرت می‌تواند از ابتدا ضعیف، خیالی، شکننده یا… فاقد توان باشد. و بیشتر به این دلیل که غالباً مایل به حذف ابعاد دیگر این مفهوم (ابعاد اقتصادی، مالی، جمعیت‌شناختی، فرهنگی و سیاسی قدرت) داریم، آن را تنها به بُعد نظامی‌اش فرومی‌کاهیم. باید اصل مسأله را نیز به مفهوم قدرت افزود: توانایی فکری انسان یا فقدان آن.

تاریخ معاصر شاهد نمونه‌های فراوانی از قدرت‌هایی است که خود را در پیکربندی‌های منحصربه‌فردی گرفتار کرده‌اند که در آنها قدرت نظامی‌ به سرعت ‌کاربرد خود را ازدست می‌دهد. جورج دبلیو بوش بعد از اینکه ارتش آمریکا را خلاف قوانین بین‌المللی برای حمله به عراق فرستاد، در روز اول می‌۲۰۰۳ برای اعلام پیروزی بر ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن رژه رفت. چه پیروزی زیبایی!… که نتیجه‌اش علاوه بر سرنگونی دولت عراق، آشفتگی سیاسی، فروپاشی اجتماعی و صدها هزار مرده بود!

نوامبر ۱۹۵۶ در سوئز، سه قدرت فرانسه، اسرائیل و انگلستان با زور نظامی در مصر مستقر شدند. پیروزی نظامی به سرعت به دست آمد. نتیجه اما چه بود؟

عقب‌نشینی و شکست سیاسی قابل توجه. یا آمریکا در ویتنام، فرانسه در الجزایر، اتحاد جماهیر شوروی در چک‌اسلواکی یا افغانستان… البته، زمینه هریک از این وقایع متفاوت‌اند، اما ماجرا یکی است: شکست (سیاسی) طرف پیروز (نظامی). حق با استنلی هافمن است که نیم قرن پیش در سال ۱۹۶۸ سیاست خارجی ایالات متحده را این طور تشبیه کرد: گالیور گرفتارشده.

بن‌بست سیاسی

آنچه امروز در خاور میانه می‌گذرد، می‌تواند در آینده به سناریوهای مشابهی منجر شود. روسیه از زمان مداخله نظامی در سوریه به درخواست رسمی دمشق در سپتامبر ۲۰۱۵، دوباره بدل به قدرتی انکارناپذیر در خاور میانه شده است. در عین حال اما روسیه در معرض این خطر است که در جنگی گیر و گرفتار باقی بماند که فعلاً ناتوان از حصول یک راه‌حل سیاسی برای آن است. مذاکرات دنبال‌شده در آستانه و سوچی مانند مذاکرات ژنو در بن‌بست مانده‌اند. نباید فراموش کرد که موضع کنونی قدرت روسیه، به طور گسترده‌ای به واسطه عقب‌نشینی غربی‌هایی به دست آمده که دیگر اراده‌ای برای تأثیرگذاری بر نتیجه این جنگ نداشتند. آمریکای اوباما در اوت ۲۰۱۳ نیروهای خود را به تمامی از منطقه بیرون کشید و نشان داد که علیه رژیم سوریه مداخله نظامی نخواهد کرد. و به دلایل دیگر، دولت ترامپ نیز همین مسیر را در پیش گرفته است…

اروپایی‌ها نیز که بیش از پیش در تعلل‌های پایان‌ناپذیرشان گیر افتاده‌اند، به سادگی از صحنه ناپدید شدند. در نتیجه، روسیه پیش از هر چیز از خلأ سیاسی و نظامی‌ای بهره برد که به وجود آمده بود. هدف روسیه نه استقرار و ماندن در سوریه بلکه اثبات خود در صحنه بین‌المللی است. دستاورد روسیه در آینده ممکن است کم‌تر از آن باشد که تصور می‌کنیم. به خصوص که رژیم بشار اسد قصد ندارد به لحاظ سیاسی هیچ امتیازی به این کشور بدهد. اگر رژیم سوریه به عنوان بازیگری ضعیف در کنار نیروی قدرتمند روسیه ظاهر می‌شود، وسواس وجودی نیروی ضعیف به طرزی متناقض می‌تواند باعث شود خود را به نیروی قدرتمند— که او نیز ابزار و منابع نامحدود ندارد—
تحمیل کند.

امروز تولید ناخالص داخلی روسیه – ۱۴۶۹ میلیارد دلار در ۲۰۱۷، در سطحی نزدیک به اسپانیا یا استرالیا – یک دهم تولید ناخالص داخلی آمریکا یا اتحادیه اروپاست.
مداخله ایران در سوریه اما دچار تناقضات قوی‌تری است. تهران با اهدافی کاملاً متفاوت از روسیه، قصد دارد نفوذ خود بر سوریه و منطقه را در چشم‌اندازی بلندمدت تثبیت کند. اما به نظر می‌رسد ایران حاشیه‌های مانور بسیار محدود است؛ چرا که باید با هماهنگی مسکو و آنکارا (و البته دمشق) عمل کند و با احتیاط نسبت به واکنش تل‌آویو که دربست تحت حمایت واشنگتن است.

ایران نیز از خلأ غرب و البته فرصت طلایی تاریخی سقوط رژیم صدام حسین به دست «شیطان بزرگ» استفاده کرد؛ امروز اما وضعیت پس از خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و تشدید قریب‌الوقوع تحریم‌ها بیش از پیش تنش‌‌آمیز شده است. اقتصاد ایران در بدترین وضعیت خود است. ریال و قدرت خرید ایرانیان در حال سقوط است؛ ایرانیانی که امروز مجبور به تحمل مشقت‌ها و قیود ناشی از خصومت‌های بین‌المللی‌اند.

شکست‌های معوق

پای ترکیه نیز در بند است. در حالی که مداخله نظامی ترکیه علیه کردهای سوریه با موانعی روبروست، وضع اقتصاد این کشور نیز نابه‌سامان است: در تنها چند هفته لیر نیمی از ارزش خود را از دست داد، تورم دورقمی شد و سرمایه‌گذاران خود را کنار کشیدند…

این منطق تا اندازه‌ای در مورد عربستان سعودی و امارات متحده عربی و مداخله نظامی گسترده‌شان در یمن هم صدق می‌کند، حتی اگر منابع اقتصادی و مالی‌ این کشورها پرو پیمان به نظر برسد. این دولت‌ها نیز با متمرکز ماندن بر امر نظامی گرفتار شده‌اند و این طور به نظر نمی‌رسند که دیگر نمی‌بینند منافع واقعی‌شان کجاست.
بدون قواعد سیاسی دقیق و حساب شده، پیروزی‌های به‌دست‌آمده با زور نظامی در نهایت حاصلی جز ویرانی، تخریب و پشته‌ پشته جسد نیست. این وضعیت امروز خاورمیانه است؛ تنها در طول چند سال، تعداد شهروندان قربانی به هزاران، ده‌ها هزاران، صدها هزاران می‌رسد و علاوه بر این جان‌های بی‌گناه تلف شده، شمار زیادی زخمی، قطع‌عضوشده یا عضوازکارافتاده شده‌اند. دیگرانی هم که به طور فیزیکی آسیب ندیده‌اند، دچار کبود، تحقیر و استیصال‌اند، به خصوص آنهایی که مجبور به ترک خانه‌های خود و آواره و پناهنده شده‌اند.

هیچ یک از این مردم، هیچوقت رنجی را که کشیده‌اند از یاد نخواهند برد. خشم مشروع آنان بذر تضادهای آینده است. «پیروزی‌» نظامی بدون گذار به سطحی سیاسی چیزی جز یک «شکست‌» به تأخیر افتاده نیست.

مبنع: OLJ


در همین زمینه