داستان «سرگشتگان»، نوشته امین معلوف و ترجمه حمیدرضا مهاجرانی، دکترای زبان و ادبیات عرب است که ۵ سال از عمرش را به اتهامهای امنیتی در زندان اوین گذرانده است.
سرگشتگان (درباره جنگهای داخلی لبنان)، داستان مردمانی است که خود را نسلی سوخته میدانند. نسلی که در آتش جنگی سوخت که در زمان فروزش شعلههایش آن را تقدیس میکردند؛ در حالی که مقدس نبود.
آنانی که در دوران جنگ در لبنان ماندند، نادارانِ ناتوانی شدند که به ستایش قدرت روی آوردند. ستایشی که ریشه در باور ضعف ابدی ایشان داشت. پرستشی که جلوه عمیق ترس بوده و هست.
آنان همگام با قدرت وارد بازیهای سیاسی شدند. در کسوت وکیل، در ردای وزیر، در طیلسان معاون و با غُنج و غُنجار مشاور و رخت با جبروت ژنرال همپا با دولت، زهر چشمی از ملت گرفتند: هراسههایی از چهره پر تهدید میهن را به مردم نمایاندند.
آنها نه توان برابری با قدرت داشتند و نه امید برابری با آن را! فرومایگان مردمی شدند که با سازشی درونی ره به سوی ستایش قدرت و تقدس جنگ در پیش گرفتند و حتی میدانی یافتند و ستایششان به عشق انجامید. در گذر از نقطه ترس و سپس سازش به حد ستایش و عشقورزی به دژخیم رسیدند و تمام عشقهای گم کرده خویش را -به پندار- در آن یافتند. اما اینها هیچ نبود مگر پناه گرفتنی پر ذلت در سایه و جانپناه ترس از ترس.
سرگشتگان داستان دو گروه مهاجران و ماندگان است. آن را باید خواند چون:
– داستان آنانیست که سفرشان نه به عزم ستیز بود، نه شکفتن آغاز، نه رهایی از خیل اندوه، نه رسیدن به صبح هوشیاری و نه ابتدایی برای بیداری.
– داستان مردمیست که ماندنشان نه به قصد پایداری، که از ترس هیاکل ترسآفرینی بود که از آنان چیزی جز مترسکان سر خرمن نساختند. مترسکانی که با نسیمی چون بید بر خود لرزیدند و در چاهسار سیاه ندامت مردند. دست تمنایی نشدند برای درو کردن سنبلههای آزادی، چه دروگران پیش از آن به دست سیاستبازان و بازیگردانان درو شدند، و نه پیامی شدند برای پایداری.
– داستان نسلیست که واژههای مقدسی که در گوش جوانان، نوبالغان و حتی کودکان زمزمه میکردند نه اندیشه بود، نه گفتوگو، نه قلم، نه شعر، نه حکایت، نه عزیز داشتن جان هموطن، نه حرمت نگاه داشتن عقیده، نه قداست قائل شدن برای مذهب؛ که مس بود و باروت و خون و سکوتی هراسناک. هر کس مسلسل به دست در کوچه با یک فشار ماشه آینه ذهنش را تهی میکرد از عشق و به زنگار میبست از خیل هزاران جسدِ هموطنِ فرو غلتیده در خاک و خون. وطنش سنگستانی شد که جنوبش نقش جنون داشت، صیدایش خفته در سرب، صورش سریده در سرداب نمور سر در گریبانی، غربش آمیزهای از آتش و خون و اقلیم التفاحش به سرعت برق و باد بلعیده در دهان اژدهای آهن و فولاد.
- داستان جوانانیست که محبوبهشان نه قلم که ناکوچی ماگنوم، کلت گلاک، کلاشنیکوف، خمپاره و جهیدن در کنج سنگری بود که در مقابل هجمه هموطن در آن جانپناهی گرفتند و غرق در وهمی واهی و سر انگشتانشان نه اندود بسته به مرکب که آلوده به خون شد و برای همه اینها قداستی قدسی قائل شدند.
- داستان آنانیست که ندانستند زندگی در راه خدا و زیستن برای مردم بس ارزشمندتر از خون ریختن، کشته شدن و کشتن در راه اوست. ندانستند خدا خونخواه نیست که خون را ناموس میداند و عِرض!
- داستان قومیست که به جای گوشِ جان سپردن به سرود سبزهها، نوای باغها، شعر درختان زیتون، سرود بیکلام پرندگان و تسبیح سرشار از حیات کائنات به پیامِ خشک و پر مرگِ گلنگدن، صفیر خالی از عطوفت گلوله، رعد مسلسل، تک تیر خلاص، انفجار مهیب خمپاره و عربده سیاستباز و یوغ دار جنگ دل سپردند و به همه اینها عشق ورزیدند.
– داستان امتیست که نه به هنگام که بس دیر هنگام دانستند آن جنگ خالی از قداست بود، سرشار از کفرِ بیخبری و تهی از عقل و عشق!
- داستان فرومایگان مردمیست که دلال جنگ شدند و یوغ دار زرّاد خانه و رهبر غورخانه وحشت!
- داستان آنانیست که جنگیدند اما نمیدانستند از چه روی خونخواهند و به چه سبب خونریز!
- داستان آنانیست که ندانستند ویرانیهای به جای مانده از جنگ، همه دسیسهای بود برای غیاب انسانی!
- داستان آنانیست که به سرود کوچک صلح که از گلوگاه پرندگان سرزمینِ حضورِ انسان بیرون میجهید، نه گوش سپردند و نه فهمش کردند!
- داستان آنانیست که ندانستند حضور ویرانی و ناآبادانی همان غیاب انسان است و هر جا انسانیت غایب باشد، اهریمن خشم و خون، حضوری پر رنگ خواهد یافت!
داستان سرگشتگان را باید خواند و به خاطر سپرد.
- درباره نویسنده:
امین معلوف متولد ۲۵ فوریه ۱۹۴۹ در بیروت، نویسنده لبنانی است. زبان مادری او عربیست و به زبان فرانسه هم مینویسد و آثارش به زبانهای بسیار ترجمه شدهاند. او در ۱۹۹۳ جایزه گنکور را برای رمان صخره تانیوس دریافت کرد.
ویژگی برجسته سبک معلوف، مقطعنویسی است. در نوشتههای او هر جمله حیاتی مستقل دارد؛ به این شکل که وقتی او میتواند -و حتی در برخی موارد باید- جملات را به هم متصل کند، با نقطه از هم جدایشان میکند.
از جمله آثار او میتوان به این کتابها اشاره کرد:
– جنگهای صلیبی از دیدگاه اعراب
– لئوی آفریقایی
– سمرقند
– باغهای روشنایی
– نخستین سده پس از بئاتریس
– بندرهای شرق
– هویتهای مرگبار
– به نام هویت: خشونت و نیاز به تعلق
– مانی پیامبر باغهای اشراق
– ریشهها
– دنیای بی سامان
- درباره مترجم:
سید حمیدرضا مهاجرانی، دکترای زبان و ادبیات عرب، استاد سابق دانشگاه، پژوهشگر و نگارنده مقالات ادبی و فرهنگی به دو زبان عربی و فارسی است. او تا قبل از دستگیری استاد زبان و ادبیات فارسی در قطر و خانه فرهنگ ایران بود.
مهاجرانی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از ۳۰ بهمن ۹۱ تا ۳ بهمن ۹۶ در حبس بود و در این مدت، محروم از حق مرخصی.
او در مدت پنج سال حبس، هشت کتاب به زبان فارسی ترجمه کرد که از آثار بزرگان ادبیات داستانی جهان عرب هستند. این هشت کتاب عبارتند از:
۱- سرگشتگان اثر امین معلوف
۲- مرگی کوچک اثر محمد حسن علوان (برنده جایزه بوکر عربی ۲۰۱۶)
۳- سگ ابی اثر محمد حسن علوان
۴- دروازه خورشید اثر الیاس خوری
۵- من رامالله را دیدم اثر مرید البرغوثی
۶- هزار روز در سلول انفرادی اثر مروان البرغوثی (رفتار تیم بازجویی و مسئولان زندانهای اسرائیل با زندانی آنگونه که مولف شرح داده، تفاوتی با اعضای تیم بازجویی و مسئولان قوه قضاییه در ایران ندارد)
۷- خاک طلا اثر ابراهیم الکونی
۸- عزازیل اثر یوسف زیدان
مهاجرانی علاوه بر کتابهای یاد شده، مقالاتی هم در مدت حبس نوشته است که در سایتهای مختلف از جمله مجذوبان نور منتشر شدهاند.
- در همین زمینه