سال ۱۳۹۰ برای جنبش اعتراضی مردم ایران، موسوم به جنبش سبز، سال پرفراز و نشیبی بود. سالی که با همه بیم و امیدها، تفاوتش با سالهای پیشین حصر سه رهبر نمادین جنبش سبز بوده است.
از مرتضی کاظمیانروزنامهنگار و فعال ملی- مذهبی مقیم پاریس پرسیدم ارزیابی ایشان از بیلان این جنبش در سال گذشته چیست؟ کامیابیها و ناکامیهای جنبش سبز در سال ۱۳۹۰ را در چه میداند؟
شاید به دشواری بتوان در مورد آنچه شما با “بیلان” توصیف میکنید، ارزیابی دقیقی ارائه کرد. بهویژه اگر به جنبش سبز از زاویه یک جنبش اجتماعی مدرن نگاه کنیم؛ که من از این زاویه نگاه میکنم، و یک جنبش متکثر و توزیع شده در سطح جامعه ایران که مبنای آن اراده تغییر و هویت متفاوتی است از هویتی که حاکمیت اقتدارگرا در ایران، در حال بازتولید و تبلیغ آن است.
این اراده تغییر، خود را در انتخابات ۸۸ نشان داد و بعد با سرکوبهای متعاقب آن و اعتراضات خیابانی، طبیعتاً این جنبش متولد شد و خود را در حوزههای مختلف متبلور کرد.
در سال گذشته، کش و قوسی که میان جنبش سبز و حاکمیت سیاسی در ایران وجود داشت، ادامه پیدا کرد با یک وجه تمایز متفاوت با سال قبل (سال ۸۹) و آن اینکه رهبران جنبش سبز در حبس خانگی بودند و طبیعتاً جنبش باید یک وضع جدید را تجربه میکرد.
این وضع جدید ناظر بود بر تاکید آقای میرحسین موسوی بر اینکه هر فعال جنبش سبز، خود یک رهبر است و یا از زاویه همین جنبش اجتماعی مدرن که من مورد تاکید قرار دادم، وجوه متکثر این جنبش باید خودش را بازتولید و ارادهاش را تعقیب میکرد.
به نظر میرسد که در طول سال گذشته، جنبش سبز هرچند که به شکل معنیداری بهویژه نسبت به سال ۸۸ و مجموعه تظاهرات و نمایشهای بیرونی خیابانی این سال یا تجمع ۲۵ بهمن سال ۸۹، [رویکرد اعتراضی خیابانی] معنیدار در آن سقف نداشت، اما همچنان توانست چنان فضایی را ایجاد کند که در مجموع رفتارهای حاکمیت سیاسی در ایران را [ به چالش بکشد] چه در مقطع انتخابات مجلس نهم در ۱۲ اسفند و چه در دو مقطع خاص، یعنی در فراخوان ۲۲ خرداد و همینطور در فراخوان اعتراضی ۲۵ بهمن.
حضور جنبش سبز در شبکههای اجتماعی مجازی معنیدار بود، اما در فضای اجتماعی واقعی سبزها به تعبیری به سایه رفتهاند. آنها دارند خیلی هوشیارانه و خودآگاهانه از درون سایهای که در آن قرار گرفتهاند، به اشکال مختلف اعتراض خود را بروز میدهند
سبزها توانستند در اشکال مختلف نشان بدهند که حضور دارند. این حضور البته در فضای مجازی، در شبکههای اجتماعی مجازی معنیدار بود، اما در فضای اجتماعی واقعی ارزیابی من این است که سبزها به تعبیری به سایه رفتهاند.
برخلاف سال پیش که از زیر پروژکتورهای حکومت، از وسط خیابان کنش خود را پیگیری میکردند، دارند خیلی هوشیارانه و خودآگاهانه ارزیابی میکنند و از درون سایهای که در آن قرار گرفتهاند، به اشکال مختلف اعتراض خود را بروز میدهند.
البته وجه بارز آن و شاید تابلوترین شکلاش برمیگردد به همان دو حضور راهپیمایی سکوت در ۲۲ خرداد و ۲۵ بهمن که با وجود سپری شدن ماهها از انتخابات و با وجود سرکوب گستردهای که متوجه فعالان جنبش شده بود، این اعتراض ادامه پیدا کرد؛ البته در حد خودش و همینطور به شکل قهر با انتخابات و تأثیر معنیدار بر میزان مشارکت در انتخابات.
من یک نکته را هم اضافه کنم و آن اینکه نمادهای مقاومت جنبش سبز، زندانیان سیاسی، رهبران جنبش سبز و حتی برخی کنشگران آن از بیرون زندان، همچنان به بازخوانی و بازتولید آن گفتمان اعتراضی نسبت به وضع موجود ادامه دادهاند که در جای خود خیلی قابل توجه و مهم است.
آقای کاظمیان، حاکمیت اصرار داد با روشهای سرکوبگرانه اعلام کند که علائم حیاتی برای جنبش سبز وجود ندارد. رهبران و فعالان جنبش هم اعلام میکنند که این جنبش زنده است. اما فارغ از زنده بودن یا نبودن جنبش سبز و علائم حیاتی آن، جنبش سبز چه اهرمهایی را در اختیار دارد که از حاکمیت امتیاز بگیرد؟
پاسخ به این پرسش را از همانجایی شروع میکنم که سئوال قبلی را خاتمه دادم؛ اینکه اکنون آقای نوریزاد از بیرون زندان نامههایی مینویسد و گفتمان غالب در جمهوری اسلامی را به پرسش کشیده، پرسشهایی را مطرح میکند که همچنان بیپاسخاند، اینکه آقای خزعلی نامههایی مینویسد، اعتراضهایی میکند، به زندان میافتد، اعتصاب غذا میکند و در نهایت ایشان آزاد میشود.
نمادهای مقاومت جنبش سبز، زندانیان سیاسی، رهبران جنبش سبز و حتی برخی کنشگران آن از بیرون زندان، همچنان به بازخوانی و بازتولید آن گفتمان اعتراضی نسبت به وضع موجود ادامه دادهاند
از سوی مقابل، تکتک زندانیان سیاسی هم که در زندانهای جمهوری اسلامی هستند، از رهبران جنبش تا حتی افراد گمنامتر، در اشکال مختلف دارند بر همان مطالبات تاکید میکنند (مثلاً در بیانیه ۳۶ یا ۳۹ زندانی سیاسی در مورد انتخابات و نفی انتخابات نمایشی و فرمایشی ۱۲ اسفند) و به نظر میرسد که این واقعیتها به اندازه لازم حمایتهای اجتماعی را هم دارد.
اما اینکه به چه میزان میتواند اراده خود را به حاکمیت تحمیل کند، طبیعتاً پاسخ دادن به آن، بهویژه در شرایطی که میان جنبش اعتراضی و کنش حاکمیت یک بنبست وجود دارد، خیلی دشوار است.
در وجه سلبی آن میتوانیم ادعا کنیم (و به نظر میرسد که ادعای بیراهی نباشد) که اگر واقعاً این جنبش هیچ حضور معنیدار یا پتانسیلی ندارد، چرا حاکمیت اقتدارگرا در ۲۵ بهمن سال ۹۰ که یک فراخوان اعتراضی داده شد، نیروهای گستردهای را به خیابان روانه داشت و چرا صدها نفر بازداشت شدند. خود این نشان میدهد که تا چه اندازه در حاکمیت هراس وجود دارد.
مستقل از این وجه سلبی، در وجه اثباتی باید دید که حاکمیت اقتدارگرا به چهمیزان توانسته در سرکوب این جنبش موفق بشود.
در وجه ظاهریاش ممکن است با احضارها، تهدیدها، بازداشتها، با اینکه فعالیت تشکیلاتی یا بروز و ظهور سازمانی حتی برخی از احزاب سیاسی، از جمله جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، شورای فعالان ملی- مذهبی، نهضت آزادی، یا ادوار تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی، گروههای دانشجویی و… به حداقل رسیده یا حتی در مواقعی تلاش شده که بروز و ظهور میدانی این تشکلها به صفر برسد، شاید به نظر برسد که حاکمیت اقتدارگرا خفقان مطلوب خود را محقق کرده است.
اما آیا اقتداری که با اسلحه، تهدید و ارعاب محقق شده، یک اقتدار دمکراتیک است؟! آیا این تضمینکننده تداوم نظام سیاسی در ایران است؟!
اینجا همان وجه اثباتی است که نشان میدهد یک پتانسیل مجدد در جامعه ایران وجود دارد که این پتانسیل میتواند در مقاطعی خود را متبلور میکند.
من گمان میکنم با توجه به شرایط منطقه، با توجه به اوضاع سوریه و همین خبر جدیدی که روز سهشنبه اول فروردین ۹۱ منتشر شد، مبنی بر اینکه روسیه با گفتمان غالب در سازمان ملل در مورد ضرورت تغییر روشهای دمشق همدلی کرده، به نظر میرسد که سال پیش رو، سال متفاوتی خواهد بود.
مقاطعی مثل تغییر نظام سیاسی در سوریه یا حتی هر اتفاق دیگری در خود ایران، به نظر میرسد که میتواند فرصتهایی باشد برای جنبش سبز که بتواند خود را به حاکمیت تحمیل کند.
اما اگر من بخواهم در مقام یک ناظر ارزیابی کنم، به نظر میرسد که در حال حاضر ما شاهد یک بنبست سیاسی در ایران هستیم که هیچکدام از دو سوی قضیه نتوانستهاند خود را به همدیگر تحمیل کنند.
مرتضی کاظمیان: در مقام یک ناظر ارزیابی به نظر من در حال حاضر ما شاهد یک بنبست سیاسی در ایران هستیم که هیچکدام از دو سوی قضیه نتوانستهاند خود را به همدیگر تحمیل کنند
نه جنبش سبز، مبتنی بر خواست و اراده تغییر و اعتراض لایههای مختلف اجتماعی در ایران، توانسته به شکل خیلی گستردهای حضور میدانی پیدا کند و در نهایت حاکمیت را وادار به عقبنشینی کند و نه حاکمیت توانسته با وجود سرکوبها، ارعابها، بازداشتها، تهدیدها و حتی دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی خود و با استفاده از تحریف حقیقت، همچنان این جنبش را پایانیافته اعلام کند.
یعنی با وجود اینکه تاکید میشود که این جنبش مرده است و به تعبیر حاکمیت “فتنه” دیگر حضوری ندارد، ولی شواهد متعدد وجود دارد، حتی در همین انتخابات گذشته، که چطور یک بحران امنیتی برای نظام توصیف میشود و تا چه اندازه حاکمیت در هراس است.
من فکر میکنم همچنان باید صبوری کرد، نسبت به فرجام تحولات سیاسی- اجتماعی در ایران. البته مبتنی بر دو سو؛ یک سو اراده فعالان سبز در جنبش تغییرخواه و جنبش اجتماعی اعتراضی امروز ایران و سوی دیگرش، رفتارها و اراده اقتدارگرایان در جمهوری اسلامی که آیا پروژه متفاوتی را در پیش خواهند گرفت یا نه همچنان با زور اسلحه و سرکوب و تهدید و ارعاب تلاش میکنند به حکومت خودشان ادامه بدهند.
آقای کاظمیان، سال گذشته تداوم حصر آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد، رهبران جنبش سبز را هم داشتیم. اشاره کوتاهی داشتید، اگر ممکن است بیشتر توضیح بدهید که آیا در نبود این رهبران، خلاء و کاستی رهبری در جنبش سبز پر شد؟ آیا “شورای هماهنگی راه سبز امید” توانست این خلاء را پر کند یا نه؟
من مایلام تاکید کنم که وقتی شما از زاویه جنبش اجتماعی مدرن به جنبش سبز ایران نگاه میکنید، طبیعتاً برای آن، با جنبشهای کلاسیک تفاوتی قائل شدهاید.
یعنی بر خلاف جنبشهای اجتماعی کلاسیک که یک رهبر، یک لیدر و یا یک سازمان، یک نهاد پیشرو حرکت میکرد و پشت آن لایههای اجتماعی و حامیان همراه میشدند، در جنبش سبز شما یک تحول اجتماعی را شاهد بودید که افرادی، چهرههای شاخصی با آن همراه شدند و به دلایل مختلف، از جمله اینکه در انتخابات وکیل مردم بودند، از جمله به دلیل پایمردی و صداقت و شجاعتی که نشان دادند، در جایگاه نمادهای رهبری یا رهبری این جنبش قرار گرفتند.
ادامه حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز آزادی آنها، در هر دو صورت برای حکومت نتیجه باخت- باخت در یک بازی را دارد
طبیعتاً با چنین نگاهی، فقدان آنها میتواند تأثیری که فقدان یک رهبر در جنبش اجتماعی کلاسیک دارد، نداشته باشد. اما نباید انکار کرد که به هرحال، آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد جایگاه ویژهای در جنبش اجتماعی سبز دارند و [حضورشان ] میتوانند خیلی مؤثر باشند.
ولی من باز هم مایلام همزمان این را هم مورد تاکید و اشاره قرار بدهم که به هرحال، در فقدان ظاهری این آقایان وخانم رهنورد، در حبس و حصر رفتن آنها، به نوعی یک بازی باخت- باخت است برای حاکمیت اقتدارگرا در ایران. چون با تداوم حبس آنها، بر عزت و جایگاه اجتماعی و منزلتشان افزوده میشود و حامیان جنبش سبز، همچنان اراده و تمایل دارند برای پیگیری مطالبات خودشان.
از سوی دیگر، اگر این رهبران آزاد شوند، نشانهی یک عقبنشینی است برای حاکمیت اقتدارگرا و البته خون جدیدی در رگهای این جنبش. بهویژه که رهبران آن اراده پیگیری دارند و این را در آخرین اظهارنظرهایشان در مورد انتخابات مجلس هم مورد تاکید قرار دادند که ما همچنان بر مواضعمان هستیم.
صرفنظر از این وجه، در مورد شورای هماهنگی راه سبز امید، باز اگر فکر کنیم که این شورا به عنوان رأس این جنبش، وظیفه هدایت این جنبش را دارد، به نظر داوری درستی نیست.
اما اگر از این زاویه که این جنبش قرار است مطالبات رهبران را مبتنی بر منشور جنبش سبز پیگیری کند و به نوعی تلاش کند هماهنگکننده نیروهای سیاسی اجتماعی بهویژه فعال در ایران باشد، به نظر میرسد که این شورا، اگر توفیق مطلوب را نداشته، حداقل توانسته تا حدودی آن خلاء را پر کند و این مسیر را ادامه بدهد و بههرحال نمادی از جای خالی رهبران جنبش سبز باشد.
بزرگترین اتفاقی که افتاد این بود که مردم از درون انبان دین و قرآن و شخصیت محمد و علی بطوری سریع و صریح آگاهی یافتند. توهینهای بی حد و حصری که بر این دین و بر این ایمان و بر این مومنین و توسط مومنین سابق می رود در هیچ کشوری و هیچ دینی سابقه نداشته و ندارد. بر همین سیاق ایرانیان از جنبش سبز دوسال گذشته فاصله گرفته اند و بر آن همچون دوره ای سپری شده می نگرند. آنها از دین گذشته اند. من خود در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام اما آنچه را بچشم و گوش می بینم حیرت آور است. مادر بزرگ نود ساله ی من از دین بریده است و این برای من نه تنها موهبتی بزذرگ که معجزه نیز هست و آنچه باز هم شگفتی انگیزتر است بیشمار بودن این پیرانی ست که در پیرانه سری دست از این دین و این قرآن برمی دارند. جوانان که دیگر مگو و مپرس. برای همین آن سایه ای که نویسنده با دست و دل تنگی بدان اشاره می کند سایه ای ست که برای مردم ایران بسیار نعمت است و برای این دین و این ایمان ضد آزادی و ضد زندگی کشنده و مرکبار. خیزش بعدی خیزشی ضد دین خواهد بود. چرا که این دین و این روحانیت نشان داده اند که انعطاف ناپذیرند و خشک و شکنند و آدمکش و رزل. پیام و شعار آینده ی ملت ایران ضدیتی تند و خشمآلود خواهد بود بر علیه اسلام و قرآن. نوشته ی عصبی آقای اشکوری در مورد قرآن سوزی و و آنجه محرک این نوشته شده یکی از هزارانی ست که بر این دوخط اینجانب نکمته ی تایید می گذارد.
کاربر مهمان / 23 March 2012
سبز ها به سایه نرفته اند! این دین در مزبله افتاده! مردم را از این بوی گند و ننگ آگاه کنیم. وضیفه ی ماست.
کاربر مهمان / 23 March 2012
من نمیدانم منظور نویسنده از سبزها کدام قشر یا طیف و نماینده چه نوع تفکری است. اما میدانم که اسلام در سطح باور توده نمیتواند بشکل معتدل یا متعادل آنطور که روشنفکران مذهبی انتظار دارند یا تصور میکنند متجلی شود. اسلام در سطح باور تودها همیشه شکل افراطی و خرافی و الهام بخش برای بروز خشم آنی وگاه جنون آمیز آنها میشود. حرکت آن جوان الجزیره ای در فرانسه کشتارهای گروه طالبان در افغانستان و ده ها نمونه دیگر گواه این قضیه است. از این نظر اسلام بشکل نوع سیاسی خصوصا برای مردم ایران معنی ثبات یا آرامش یا آینده ای روشن را نمیدهد. از این جهت من فکر میکنم هر چند مذهب یا اسلام بشکل اعتقاد در فرهنگ یا عادات ما آمیخته است اما وقتی حرفی از حکومت یا دولت اسلامی زده میشود حس ترس یا عدم اعتماد و گاهی انزجار در مردم به وجود میاورد. من کاملا موافقم جریانی به نام سبز با تفکر اسلامی دیگر تمام شده.
کاربر مهمان / 23 March 2012
پس ميخواستيد تو آفتاب بشنند!؟ تو سايه نشسته اند اين همه آنها را سركوب كرده اند و ميكنند، واي اگر تو آفتاب مي نشستند! تهران ـ شهروند درجه سه
کاربر مهمان / 25 March 2012
سبزها بخود تبریک میگویند که حاکمیت با چالش مواجه شده است
زهبر بخود و امت اسلام تبریک میگوید که انتخاباتی پر شکوه را برگزار کرده است
وزیر کشور به مخالفان تبریک میگوید که سیلی زده است
جبهه متحد به مهدوی کنی شاد باش میگوید که بجای یک لیست 13 لیست غیر متحد برای انتخابات تدارک دیده است
جبهه پایداری تبریک میگوید که گروه انحرافی را بحاشیه رانده است
واقعیت کجاست زیرا مصاحبه کننده و مصاحبه شونده هر دو از یک طیف و از یک گروهند ولی مطلبی را بیان نمیکنند و برای اولین بار سعی میشود با برهان خلف واقعیت سیاسی اجتماغی کشور را مطابق میل خود تفسیر کنند
مشخص است که سبزها در خارج با معترضان داخلی از یک قماش نیستند وحتی دو نفری که بعنوان نمایندگان دو رهبر در حصر در خارج معرفی شده اند اندیشه واحدی را دنبال نمیکنند ودعوت به تظاهرات 25 بهمن انان در داخل برد و همه گیر نبود وتاکتیک عدم شرکت در انتخابات هم که با استدلال قدیمی اولین رئیس جمهور و سلطنت طلبها و توده ایها و فدائیان و مجاهدین همراهی شد ببار ننشست و مثل همیشه انتخابات بدو ن چالش و بدون رونق و صندوق سازی همیشگی دنبال شد مثل دهه های 1320 و 30 که محمد علیخان مسعودی زحمت همه صندوقها را بعهده میگرفت و در پایان شب صندو قها را جابجا میکرد و یک دفعه مصدق قبل از شمارش نتیجه ارائ نمایندگان را با تعداد به هیات نظارت داده بود در انتخابان مجلس نهم نیز مفسر بی بی سی در زمانیکه 60 درصد صندوقهای تهران قرائت شده بود و حداد عادل 500 هزار رای داشت اعلام کرد که حداد ارائی بیش از محمد رضا خاتمی در انتخابات مجلس ششم خواهد داشت و پیش بینی یه حقیقت پیوست و با سکوت در اعلام از نتیجه صندوقها در 40 درصد بقیه صندوقهاپدر عروس صاحب 700 هزار رای دیگر شد که رکورد تازه ای بود و باید به ایشان و مفسر بی بی سی تبریک گفت
مصاحبه شونده فرموده اند که جنبش سبز ظهور کرد و بعدا رهبران با ان همراه شد ند و استناد بسخن اقای موسوی میکنند که اظهار داشته هر یک از اعضای جنبش خو د رهبرند مثل اینکه ایشان تعارف هم حالیشان نمیشود و یا از شکسته نفسی که شیوه مرضیه ایست اطلاع ندارند
هم مصاحبه کننده و هم مصاحبه شونده دچار نسیان خاطره شده اند و شرکت در انتخابات اقای خاتمی را در پستوی ذهنی جا داده اند مگر میشود به بر برسی سال 90 پرداخت و حادثه شرکت در انتخابات خاتمی را نا دیده گرفت این رای دادن نشان داد که بسیاری از گروههای جنبش سبز باید از ان جدا شوند و یا خاتمی را اخراج کنند و این حکم در مورد رفسنجانی هم تا اندازه ساری و جاریست
بررسی خبری سال 90 نشانه اشکار این موضوع است که نمایندگان رهبران پویائی چندانی در راهبری جنبش خارج از کشور را ندارند و بعبارت دیگر سبز امام زاده مراد دهنده ای برای بر اندازان نیست در همین رابطه باید به دیدگاه های غربی به تحولات ایران نگاه کرد چون سر نوشت حکومت ایران با سوریه گره نخورده است و در مبادلات بین المللی این کشور ها سر نوشتهای مختلفی دارند چنانکه حزب اله هم که موی ذماغ است میتواند باقی بماند در حالیکه حامی ان چه ایران باشد و یا سوریه و یا هردو متفقا سقوط نماید چنانکه حماص نیز از همین الان سفره اش را جدا کرده است ونمیشود از قضاوت مصر به لیبی و یا از روی سوریه بایران رسید حد اکثر این مسائل مقالات روزنامه ایست و یا میتواند د ردانشگاهها موضوع رساله و یاکتاب باشد البته نه همین امروز
بعنوان یک ناظر نوشته های اقایان را دنبال میکنم ولی در حد مقاله چون اگر بخواهند کارهای مکتوبشان را جامه عمل بپوشانند باعث سر در گمی خوانندگان خواهند شد
اجتماع واقتصاد و سیاست ایران در حال گذار است ونتیجه نه در پی پیروزی جنبش سبز و یا اصلاح طلبی بلکه در تغییر رو یداد ها میسر میشود همان گذاری که ترکیه در دهه 1980 و مکزیک برزیل در دهه های 1970 و 80 داشتند که ترکیه و برزیل موفق شدند و مکزیک در دام مافیا ی مواد مخدر اسیر شد و همان تحولی که در دههی 1350 ایران را بسوی انقلاب راند و پس از سه دهه هم اکنون با قیافه امام زمانی و یا شهیدی و ولائی متبلور شده است
کاربر مهمان / 25 March 2012
مرگ هم بر آنها و هم اینهاییکه از ترس از بین رفتن کل این نظام وحشتناک و ضد ایرانی و البته اسلامی سبزها را به سایه راندند٬ اما این باعث شد تا مردم بفهمند که اسلام دین ضد حیات و ضد بشر و ضد ایرانی ست و نباید روی آن حساب باز کرد. آری اسلام شمیر داده است بدست زنگی مستی همجون علی که مثل آب خوردن سر آدمی می برد و از خون سرمست می شود. آری مردم به سایه رفته اند و بر سبزی این رنگ خو« آلوده نگاه می کنند و در اندیشه اند تا این کتاب سبز را در چاه خانه هاشان اندازند. آری در سایه چمباتمه زده اند بر مکتب و بر این دین و بر این آیین….
کاربر مهمان / 25 March 2012
مردم نمیدانند که چه باید بکنند هم ناراحت هستند و هم نمیخواهند اقدامی کنند بیشتر از انقلاب ۵۷ پشیمان شده اند تا اینکه بخواهند انقلاب جدیدی کنند منتظر یک صیحه و صدا هستند جنبش سبز هم که آخر به عاشورا و اینطور مسایل مذهبی رسید گرفتار شد و هنوز از این گرفتاری در نیامده است فیلم قلاده های طلا را در سینما دیدم ببین رژیم آنقدر بدبخت شده که رسما در این فیلم گفت انگلیس در وزارت اطلاعات ایران جاسوس داشته است خودزنی جالبی بود تمام کشتار ها را گردن انگلیس انداخت و خود را راحت کرد اما در سالن مردم بهت زده شدند کسی فیلم را باور نکرد اما برایشان عجیب بود که چطور این فیلم پخش شده است بسیجی ها را مشتی احمق نشان داد که منفعل هستند تنها یگان های ویژه نیروی انتظامی که مردم را میزدند خوب بودند آن عنصر اطلاعاتی که میگفت اطلاعات نباید در انتخابات دخالت کند جاسوس بود و آن مامور اطلاعاتی که میخواست در انتخابات دخالت کند چهره محبوب فیلم بود هدفشان از این فیلم گیج کردن مردم وایجاد شک بود تا قدرت عمل از آن ها گرفته شود ولی خیلی ها از تماشاگر ها هم احساس میکردند که اگر هم کسی جاسوس انگلیس باشد خود این حکومت است که با این کار ها اصلاح طلبان را حذف و زندانی کرد نشانه آن هم این است که غرب دولت احمدی نژاد را به رسمیت شناخت . به این شکل که حکومت معترضین را عامل غرب معرفی کرد و از چشم مردم انداخت و خودش با ساخت و پاخت با غرب خدم و حشم را به راه انداخت و بر عرصه مسلط شد. این فیلم حکومت ایران را شامل نفوذی ها و خودی ها تقسیم کرد که در نهایت خودی ها غالب شدند متاسفانه مردم ایران واقعا گیج شدند و نمیدانند که چه خبر است
عبداله / 27 March 2012
توجه: کامنتهای توهینآمیز منتشر نمیشوند. کامنتهای حاوی لینک به عنوان "اسپم" شناخته میشوند.
بزرگترین اتفاقی که افتاد این بود که مردم از درون انبان دین و قرآن و شخصیت محمد و علی بطوری سریع و صریح آگاهی یافتند. توهینهای بی حد و حصری که بر این دین و بر این ایمان و بر این مومنین و توسط مومنین سابق می رود در هیچ کشوری و هیچ دینی سابقه نداشته و ندارد. بر همین سیاق ایرانیان از جنبش سبز دوسال گذشته فاصله گرفته اند و بر آن همچون دوره ای سپری شده می نگرند. آنها از دین گذشته اند. من خود در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ام اما آنچه را بچشم و گوش می بینم حیرت آور است. مادر بزرگ نود ساله ی من از دین بریده است و این برای من نه تنها موهبتی بزذرگ که معجزه نیز هست و آنچه باز هم شگفتی انگیزتر است بیشمار بودن این پیرانی ست که در پیرانه سری دست از این دین و این قرآن برمی دارند. جوانان که دیگر مگو و مپرس. برای همین آن سایه ای که نویسنده با دست و دل تنگی بدان اشاره می کند سایه ای ست که برای مردم ایران بسیار نعمت است و برای این دین و این ایمان ضد آزادی و ضد زندگی کشنده و مرکبار. خیزش بعدی خیزشی ضد دین خواهد بود. چرا که این دین و این روحانیت نشان داده اند که انعطاف ناپذیرند و خشک و شکنند و آدمکش و رزل. پیام و شعار آینده ی ملت ایران ضدیتی تند و خشمآلود خواهد بود بر علیه اسلام و قرآن. نوشته ی عصبی آقای اشکوری در مورد قرآن سوزی و و آنجه محرک این نوشته شده یکی از هزارانی ست که بر این دوخط اینجانب نکمته ی تایید می گذارد.
کاربر مهمان / 23 March 2012
سبز ها به سایه نرفته اند! این دین در مزبله افتاده! مردم را از این بوی گند و ننگ آگاه کنیم. وضیفه ی ماست.
کاربر مهمان / 23 March 2012
من نمیدانم منظور نویسنده از سبزها کدام قشر یا طیف و نماینده چه نوع تفکری است. اما میدانم که اسلام در سطح باور توده نمیتواند بشکل معتدل یا متعادل آنطور که روشنفکران مذهبی انتظار دارند یا تصور میکنند متجلی شود. اسلام در سطح باور تودها همیشه شکل افراطی و خرافی و الهام بخش برای بروز خشم آنی وگاه جنون آمیز آنها میشود. حرکت آن جوان الجزیره ای در فرانسه کشتارهای گروه طالبان در افغانستان و ده ها نمونه دیگر گواه این قضیه است. از این نظر اسلام بشکل نوع سیاسی خصوصا برای مردم ایران معنی ثبات یا آرامش یا آینده ای روشن را نمیدهد. از این جهت من فکر میکنم هر چند مذهب یا اسلام بشکل اعتقاد در فرهنگ یا عادات ما آمیخته است اما وقتی حرفی از حکومت یا دولت اسلامی زده میشود حس ترس یا عدم اعتماد و گاهی انزجار در مردم به وجود میاورد. من کاملا موافقم جریانی به نام سبز با تفکر اسلامی دیگر تمام شده.
کاربر مهمان / 23 March 2012
پس ميخواستيد تو آفتاب بشنند!؟ تو سايه نشسته اند اين همه آنها را سركوب كرده اند و ميكنند، واي اگر تو آفتاب مي نشستند! تهران ـ شهروند درجه سه
کاربر مهمان / 25 March 2012
سبزها بخود تبریک میگویند که حاکمیت با چالش مواجه شده است
زهبر بخود و امت اسلام تبریک میگوید که انتخاباتی پر شکوه را برگزار کرده است
وزیر کشور به مخالفان تبریک میگوید که سیلی زده است
جبهه متحد به مهدوی کنی شاد باش میگوید که بجای یک لیست 13 لیست غیر متحد برای انتخابات تدارک دیده است
جبهه پایداری تبریک میگوید که گروه انحرافی را بحاشیه رانده است
واقعیت کجاست زیرا مصاحبه کننده و مصاحبه شونده هر دو از یک طیف و از یک گروهند ولی مطلبی را بیان نمیکنند و برای اولین بار سعی میشود با برهان خلف واقعیت سیاسی اجتماغی کشور را مطابق میل خود تفسیر کنند
مشخص است که سبزها در خارج با معترضان داخلی از یک قماش نیستند وحتی دو نفری که بعنوان نمایندگان دو رهبر در حصر در خارج معرفی شده اند اندیشه واحدی را دنبال نمیکنند ودعوت به تظاهرات 25 بهمن انان در داخل برد و همه گیر نبود وتاکتیک عدم شرکت در انتخابات هم که با استدلال قدیمی اولین رئیس جمهور و سلطنت طلبها و توده ایها و فدائیان و مجاهدین همراهی شد ببار ننشست و مثل همیشه انتخابات بدو ن چالش و بدون رونق و صندوق سازی همیشگی دنبال شد مثل دهه های 1320 و 30 که محمد علیخان مسعودی زحمت همه صندوقها را بعهده میگرفت و در پایان شب صندو قها را جابجا میکرد و یک دفعه مصدق قبل از شمارش نتیجه ارائ نمایندگان را با تعداد به هیات نظارت داده بود در انتخابان مجلس نهم نیز مفسر بی بی سی در زمانیکه 60 درصد صندوقهای تهران قرائت شده بود و حداد عادل 500 هزار رای داشت اعلام کرد که حداد ارائی بیش از محمد رضا خاتمی در انتخابات مجلس ششم خواهد داشت و پیش بینی یه حقیقت پیوست و با سکوت در اعلام از نتیجه صندوقها در 40 درصد بقیه صندوقهاپدر عروس صاحب 700 هزار رای دیگر شد که رکورد تازه ای بود و باید به ایشان و مفسر بی بی سی تبریک گفت
مصاحبه شونده فرموده اند که جنبش سبز ظهور کرد و بعدا رهبران با ان همراه شد ند و استناد بسخن اقای موسوی میکنند که اظهار داشته هر یک از اعضای جنبش خو د رهبرند مثل اینکه ایشان تعارف هم حالیشان نمیشود و یا از شکسته نفسی که شیوه مرضیه ایست اطلاع ندارند
هم مصاحبه کننده و هم مصاحبه شونده دچار نسیان خاطره شده اند و شرکت در انتخابات اقای خاتمی را در پستوی ذهنی جا داده اند مگر میشود به بر برسی سال 90 پرداخت و حادثه شرکت در انتخابات خاتمی را نا دیده گرفت این رای دادن نشان داد که بسیاری از گروههای جنبش سبز باید از ان جدا شوند و یا خاتمی را اخراج کنند و این حکم در مورد رفسنجانی هم تا اندازه ساری و جاریست
بررسی خبری سال 90 نشانه اشکار این موضوع است که نمایندگان رهبران پویائی چندانی در راهبری جنبش خارج از کشور را ندارند و بعبارت دیگر سبز امام زاده مراد دهنده ای برای بر اندازان نیست در همین رابطه باید به دیدگاه های غربی به تحولات ایران نگاه کرد چون سر نوشت حکومت ایران با سوریه گره نخورده است و در مبادلات بین المللی این کشور ها سر نوشتهای مختلفی دارند چنانکه حزب اله هم که موی ذماغ است میتواند باقی بماند در حالیکه حامی ان چه ایران باشد و یا سوریه و یا هردو متفقا سقوط نماید چنانکه حماص نیز از همین الان سفره اش را جدا کرده است ونمیشود از قضاوت مصر به لیبی و یا از روی سوریه بایران رسید حد اکثر این مسائل مقالات روزنامه ایست و یا میتواند د ردانشگاهها موضوع رساله و یاکتاب باشد البته نه همین امروز
بعنوان یک ناظر نوشته های اقایان را دنبال میکنم ولی در حد مقاله چون اگر بخواهند کارهای مکتوبشان را جامه عمل بپوشانند باعث سر در گمی خوانندگان خواهند شد
اجتماع واقتصاد و سیاست ایران در حال گذار است ونتیجه نه در پی پیروزی جنبش سبز و یا اصلاح طلبی بلکه در تغییر رو یداد ها میسر میشود همان گذاری که ترکیه در دهه 1980 و مکزیک برزیل در دهه های 1970 و 80 داشتند که ترکیه و برزیل موفق شدند و مکزیک در دام مافیا ی مواد مخدر اسیر شد و همان تحولی که در دههی 1350 ایران را بسوی انقلاب راند و پس از سه دهه هم اکنون با قیافه امام زمانی و یا شهیدی و ولائی متبلور شده است
کاربر مهمان / 25 March 2012
مرگ هم بر آنها و هم اینهاییکه از ترس از بین رفتن کل این نظام وحشتناک و ضد ایرانی و البته اسلامی سبزها را به سایه راندند٬ اما این باعث شد تا مردم بفهمند که اسلام دین ضد حیات و ضد بشر و ضد ایرانی ست و نباید روی آن حساب باز کرد. آری اسلام شمیر داده است بدست زنگی مستی همجون علی که مثل آب خوردن سر آدمی می برد و از خون سرمست می شود. آری مردم به سایه رفته اند و بر سبزی این رنگ خو« آلوده نگاه می کنند و در اندیشه اند تا این کتاب سبز را در چاه خانه هاشان اندازند. آری در سایه چمباتمه زده اند بر مکتب و بر این دین و بر این آیین….
کاربر مهمان / 25 March 2012
مردم نمیدانند که چه باید بکنند هم ناراحت هستند و هم نمیخواهند اقدامی کنند بیشتر از انقلاب ۵۷ پشیمان شده اند تا اینکه بخواهند انقلاب جدیدی کنند منتظر یک صیحه و صدا هستند جنبش سبز هم که آخر به عاشورا و اینطور مسایل مذهبی رسید گرفتار شد و هنوز از این گرفتاری در نیامده است فیلم قلاده های طلا را در سینما دیدم ببین رژیم آنقدر بدبخت شده که رسما در این فیلم گفت انگلیس در وزارت اطلاعات ایران جاسوس داشته است خودزنی جالبی بود تمام کشتار ها را گردن انگلیس انداخت و خود را راحت کرد اما در سالن مردم بهت زده شدند کسی فیلم را باور نکرد اما برایشان عجیب بود که چطور این فیلم پخش شده است بسیجی ها را مشتی احمق نشان داد که منفعل هستند تنها یگان های ویژه نیروی انتظامی که مردم را میزدند خوب بودند آن عنصر اطلاعاتی که میگفت اطلاعات نباید در انتخابات دخالت کند جاسوس بود و آن مامور اطلاعاتی که میخواست در انتخابات دخالت کند چهره محبوب فیلم بود هدفشان از این فیلم گیج کردن مردم وایجاد شک بود تا قدرت عمل از آن ها گرفته شود ولی خیلی ها از تماشاگر ها هم احساس میکردند که اگر هم کسی جاسوس انگلیس باشد خود این حکومت است که با این کار ها اصلاح طلبان را حذف و زندانی کرد نشانه آن هم این است که غرب دولت احمدی نژاد را به رسمیت شناخت . به این شکل که حکومت معترضین را عامل غرب معرفی کرد و از چشم مردم انداخت و خودش با ساخت و پاخت با غرب خدم و حشم را به راه انداخت و بر عرصه مسلط شد. این فیلم حکومت ایران را شامل نفوذی ها و خودی ها تقسیم کرد که در نهایت خودی ها غالب شدند متاسفانه مردم ایران واقعا گیج شدند و نمیدانند که چه خبر است
عبداله / 27 March 2012