در مقاله پیش‌رو ناصر کرمی، اقلیم‌شناس به بازخوانی انتقادی فعالیت محیط‌ زیستی در ایران پرداخته است. او می‌گوید کنشگران سبز در ایران به بن بست رسیده‌اند. بن‌بستی که افسانه‌های دیوان‌سالارانه (تغییر یک مدیر) و سانتیمانتالیسم سبز (مقصر دانستن مردم) رقم زد. به عقیده این چهره شناخته  شده حوزه محیط زیست، عبور از انسداد فعلی، در گرو آن است که کنشگران سبز سیاست‌ورزی بیاموزند. در ادامه یادداشت ناصر کرمی را می‌خوانید:

آیا آموختن سیاست ورزی راه عبور از انسداد فعالیت محیط زیستی در ایران است؟

افسانه‌های دیوان‌سالارانه و سانتیمانتالیسم سبز

سبزگرایان و کنشگران محیط زیست در ایران دچار نوعی بن بست شده‌اند. بن بستی که می توان آن را به رسیدن پشت دیوار سیاست تعبیر کرد. مسائل محیط زیست آنقدر در رسانه‌ها تکرار شده که عموماً اکنون موضوعاتی ملال‌آور هستند که انگار که تکرار بیشتر آنها دیگر چندان توجهی هم بر نمی‌انگیزد. غالباً الان می‌دانند که مسائل عمده محیط زیست کدام است، خاستگاه‌شان چیست و احتمالاً چه راه حل‌هایی دارند.  و اتفاقاً همین دسته آخر، یعنی راه‌حل‌ها، کار را به پشت دیوار سیاست کشانده‌اند. اکنون به ندرت کسی یقه مدیریت اجرایی محیط زیست را می‌گیرد. همه می‌دانند سطح بازی از یک معاونت در نهاد ریاست جمهوری (سازمان محیط زیست) و یکی دو وزارتخانه دیگر در همین نهاد (نیرو و کشاورزی) بالاتر است. اصلاً رئیس سازمان محیط زیست در تکرار مشکلات این حوزه حتی از نومیدترین کنشگران این حوزه نیز پیشی گرفته و هر ماه در مصاحبه‌ای تازه آمارهایی اعلام می‌کند دو پرده نگران کننده‌تر از هر آنچه که تاکنون اعلام شده است. سانتیمانتالیسم غالبی هم که همیشه به دنبال متهم‌کردن مردم بود واپس نشسته است و دیگر کسی شنوای این حرف‌ها نیست که باید از خودمان شروع کنیم و خانه از پای بست ویران است و مشکل از فرهنگ مردم است و از این تصورات. اگر چه به صراحت گفته نمی‌شود (یا کمتر گفته شده) اما اکنون این باور دامن گسترانده که نظام جمهوری اسلامی همچنان که سیستمی با خروجی رفاه و توسعه نیست، همچنین در مأموریت و برنامه‌اش هیچ خروجی تحت عنوان محیط زیست پایدار و پاک تعریف نشده است و چنین توقعی از آن نابجاست. این سیستم یا باید اساساً اصلاح شود یا کلاً تغییر کند.

اصلاحات (در آن حد که خروجی‌های سیستم جمهوری اسلامی را کاملاٌ تغییر دهد) یا براندازی نظام، انگاره‌های سیاسی بسیطی هستند که به شکل مستقیمی نمی‌توان بین آنها و کنشگری محیط زیست ارتباط برقرار کرد. از این رو می‌توان گفت کنشگران محیط زیست در پی عبور از انگاره‌ها و افسانه‌های دیوانسالارانه (این رئیس برود و آن یکی بیاید همه مشکلات حل می‌شود) و اجتماعی و فرهنگی (مردم مقصر اصلی هستند و نخست باید آنها را آموزش داد) تازه رسیده‌اند به پشت دیوار سیاست.

چه باید کرد؟

قاعدتاً نمی‌شود انتظار داشت چون که حل مهمترین مسائل محیط زیست ایران به بالاترین سطح تحولات سیاسی کشور گره خورده طرفداران محیط زیست عجالتاً کنشگری برای محیط زیست را فروگذاشته و به خیل زنده باد و مرده بادهای کنونی عرصه سیاست بپیوندند. نمی‌شود کنشگری محیط زیست را تعلیق کرد به برآمدن یک جریان و وضعیت سیاسی، اگر چه گمان کنیم در آن وضعیت خاص مسائل محیط زیست قابل حل‌تر هستند. تجربه‌های قبلی بازی کنشگران محیط زیست در زمین سیاست (برای مثال دو دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶) چندان موفق نبود و عملاً از محیط زیستی‌ها مبلغانی بی‌جیره و مواجب ساخت.

ناصر کرمی، اقلیم‌شناس

اما شاید هم بشود به این فکر کرد که طرفداران محیط زیست بتوانند سیاست را به بازی در زمین محیط زیست بکشانند. جز فرصتی که موضوع بحران آب به ویژه در شهرهای کوچک و استان‌های جنوب، مرکز و شرق کشور پدید آورده می‌توان به نوعی کنشگری سیاسی-محیط زیستی هم فکر کرد. ایده غامض و دشواری است. اما اجرای آن آسان‌تر از برساختن چارچوبی تحلیلی است که به ابهاماتش پاسخ گوید. کنشگران محیط زیست باید برای رهایی از بن‌بست موجود، برای گذشتن از دیوار بلند سیاست، به آنچه که ذات کنشگری سبز است توجه کنند: گونه‌ای مقاومت مثبت مدنی که بازار را هدف قرار می‌دهد. تمام گزاره‌های این بحث نیاز به شرح و تفصیل دارند: مقاومت مثبت مدنی، از آن جهت که بر خلاف رویه معمول، این “نافرمانی مدنی” نیست. بلکه “فرمانروایی مدنی” است. توپ و تانک و حبس و بند، چنگ و دندان اقتدار است. اما قلب تپنده آن بازار است. سبزگرا به عنوان مصرف‌کننده موقعیت و ابزار و توانایی لازم برای حمله به قلب و قلعه واقعی اقتدار یعنی بازار را دارد. رویه‌ای است کاملاً مدنی، پس احتمالاً حبس و بندی هم در کار نیست. همچنین این شکل از کنشگری فرمانروایی سبز نامیده شده چون توسط سبزها با تمرکز بر مبارزه با عوامل اصلی خشکاندن ایران و نابودی محیط زیست آن صورت می گیرد. و فرمانروایی نیز به این خاطر که از ابتدا سبزها به عنوان شهروندان و مصرف کنندگان بازار، یعنی اثرگذاران مطلق با توان فتح این قلعه وارد بازی می شوند.

سرانجام

اما ایده پیش گفته، هر چقدر هم جذاب و روی کاغذ شدنی، به نظر پیچیده است و دشوار. ساحت رسانه‌های فارسی در اختیار جریان‌های سیاسی است. آن هم عمدتاً جریانی که با تبلیغ برای مماشات با وضع موجود دقیقاً روبروی سبزها ایستاده است، که بیشتر از همه نگران تداوم این وضعیت هستند. بی‌رسانه، بعید است صدای سبزها به جایی برسد. مردم الان دارند مستقیم ناخن می‌کشند به هسته سخت قدرت. پوسته‌های دیگر را به کنار زده و به اینجا رسیده‌اند. نظام هرگز اینگونه عریان و با گارد باز رودرروی مردم نبوده است. پرسش‌های مردم حالا فقط در باره هسته سخت قدرت است. این جنس سوالات را مردم عادت کرده‎اند فقط از سیاست‌بازان بپرسند. ولو سیاست بازانی که خود آفریننده آن پرسش‌ها باشند و دستشان تا آرنج آغشته باشد به خون سرزمینی محتضر.

اینگونه است که سبزها پشت دیوار سیاست سردرگم و نومید عملاً سبزگرایی را کنار نهاده و سرخ و سیاه می‌شوند. و این نگران کننده است. تاسف‌بار است که در کشوری گرفتار در چنبره «خشکیدگی» و رودررو با فرساینده‌ترین بحران‌های محیط زیستی دل‌مشغولان و طرفداران محیط زیست عملاً چرخ پنجم درشکه سیاست هم نباشند. سبزها باید در اندیشه عبور از بن‌بست موجود و گذر از دیوار بلند سیاست باشند. برای این عبور نباید منتظر مجوز یا راهنمایی سیاست بازان سرخ و سیاه بمانند. سبزها باید راه خود را بیابند. راه و روشی سبز. این راه یا روش هر چند گریزان از سیاست باشیم در نهایت سیاست‌ورزی است. جان ماجرا و حرف آخر همین است: سبزهای ایران باید سیاست‌ورزی بیاموزند. باید نترسند از پریدن در گرداب سیاست. گردابی پیچ درپیچ و سختگذر است. اما چاره ای نیست. باید تن به این گرداب سپرد.


از همین نویسنده: