احمد مرادی – در ۴ ژانویه‌ ۱۹۶۰ زمانی که بدن بی‌جانِ آلبر کامو را پس از تصادف، در اتومبیلِ میشل گالیمار با فرقی شکافته یافتند، متوجه‌ی یک کیف چرمیِ سیاه شدند، که از ماشین به بیرون پرت شده و آغشته به گِل و لای بود. آن کیف شامل متونی می‌شد که کامو در آخرین سفرش به همراه داشت:

ترجمه‌ی فرانسوی یکی از کتاب‌های نیچه، جلدی از «اتللو»ی شکسپیر، آخرین جلد از دفترهای یاددشتش، و رمان ناتمامِ «آدم اول». آخرین رمانِ کامو، از اولین لحظه‌ی غیبت نویسنده در جمع خوانندگانش، بحث و جدل‌های فراوانی به راه انداخته بود. منتقدینش از این جهت به او حمله می‌کردند که پس از دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات، اثر چندانی از منتشر نکرده است و بر این اساس به این گمان دامن می‌زدند که ستاره‌ی نبوغ کامو افول کرده و آکادمی نوبل فریفته‌ی نیروی جوانی او شده است. البته طرفداران این نویسنده هم پاسخ‌های محکمی داشتند، اما بهترین پاسخ را سرانجام در «آدم اول» یافتند؛ اثری که ۳۵ سال پس از مرگ آلبر کامو انتشار یافت.
 

در میان پنج رمان کامو، دوتای آن‌ها پس از مرگش به چاپ رسیدند: «یک مرگ خوش» و «آدم اول». (غیر از این دو رمان، مجموعه‌های جداگانه‌ای از یادداشت‌ها و مقالاتش هم بعد از ۱۹۶۰ منتشر شدند، که هر کدام صاحب اهمیتی جداگانه و جذابیتی متفاوت‌اند.) تأثیر این آثار در تثبیت چهره‌ی جهانی کامو کم نبود و در روزهایی که خوانندگانِ سراسر اروپا با خواندن «آدم اول» مشعوف می‌شدند، مخالفانِ کامو عرصه را خالی گذاشته بودند.

«آدم اول» خیلی زود و فقط اندکی پس از چاپش در فرانسه، با تلاش مترجم گران‌قدر، منوچهر بدیعی به فارسی برگردان و توسط نشر «نیلوفر» چاپ و منتشر شد. (پیش از این‌که به انگلیسی ترجمه شود.) خوشبختانه این کتاب در ابتدای سال جاری به چاپ چهارم رسیده است و حالا برای علاقه‌مندان به کامو دوباره این فرصت مهیاست که آخرین رمانش را تهیه کنند. همین خود بهترین مناسبت است که این مقاله را در تحلیل آن قرار دهیم، به‌خصوص که در ایران به‌جز درباره‌ی «بیگانه» و چند نمایش‌نامه از ‌کامو، در مورد آثار دیگرش حرف چندانی نزده‌اند.

آینه‌ای روُ به خود

«آدم اول» رمان خود‌زندگی‌نوشتِ کاموست و سیر داستانیِ آن تأثیرگرفته از تجربه‌های شخصی نویسنده رقم خورده است. شباهت‌های زندگی کامو با زندگی ژاک کورمری (قهرمانِ اثر) گاهی آن‌قدر بالا می‌گیرد، که می‌توان دومی را رونوشتی از اولی دانست. اولین‌ بار چهره‌ی این شباهت آنجا رقم می‌خورد که ژاک بعد از ۴۰ سال، برای اولین‌ بار بر سر قبر پدرش در فرانسه می‌رود. او در قبرستان سن‌بریو، بر سرِ سنگ قبر پدر نکته‌ای را درمی‌یابد که آغازگرِ ماجرای کتاب است: «ناگهان فکری به ذهنش رسید که تا ته دلش را لرزاند. خود او چهل سال داشت. مردی که زیر این سنگ دفن شده بود، و پدر او بود، از او جوان‌تر بود.» (ص ۳۱ کتاب) این عین اتفاقی‌ست که برای کامو رخ داده است. کامو نیز، پدرش را در جنگ از دست داده بود، و زمانی که برای اولین ‌بار بر سرِ قبر پدر حاضر شد، این نکته را دریافت که اکنون از پدر خود پیر‌تر است. او این لحظه از زندگی‌اش را به‌طور دقیق در میان یادداشت‌هایش شرح داده است.
 

 آلبر کامو، نویسنده فرانسوی

ژاک کورمری پسری الجزایری از خانواده‌ای به شدت فقیر است، که در یک‌سالگی پدرش را در جنگ جهانی اول از دست می‌دهد. از آن به بعد، با مادر، مادربزرگ و دایی‌اش زندگی می‌کند. مادری که به‌غایت خوش‌قلب است، مادربزرگی که سخت‌گیر، منضبط و همه‌فن حریف است، و دایی‌اش که خوش‌صحبت و بذله‌گوست. برادری هم دارد به‌نام هانری، که چیز زیادی از او نمی‌دانیم و تنها کاراکتر کتاب است که در مسیر روایت بسط نمی‌یابد. کتاب با شب تولد ژاک آغاز می‌شود، و سپس ژاکِ چهل ساله‌ای را می‌بینیم که جست‌وجوی خود برای شناختن پدرش را آغاز می‌کند. باز هم جریان بحران هویت، موضوع مورد علاقه‌ی کامو، به میان کشیده می‌شود. در بخش بعد، به دوران کودکی ژاک کشانده می‌شویم و ماجرای لذت‌بخش بزرگ شدنش را دنبال می‌کنیم.
 

نگاه شخصی کامو به اثرش، باعث شده که ردی از نوستالژی در لابه‌لای روایت به‌جا بگذارد، انگار که او در سال‌های پایانی زندگی، زمان را مناسب دیده که نگاه عمیقی بیندازد به آنچه که تاکنون پشتِ سر گذاشته، و به همه‌ی سختی‌ها و مرارت‌هایی بیندیشد که اکنون برایش باری نوستالژیک دارند. همین ویژگی «آدم اول» را از دیگر آثار کامو متمایز جلوه می‌دهد.

سرزمینِ فراموشی
 

آخرین نوشته‌ی کامو تجلی دوباره‌ای از سبک منحصر به‌فردش در داستان‌پردازی‌ است. اثرِ حاضر روایتی‌ست خشونت‌بار از جامعه‌ای آسیب‌رسان، که خود را نادیده می‌گیرد. عنصرِ خشونت حضور ثابتی در نوشته‌های کامو دارد. از اولین رمانش، «بیگانه» که داستان خشونتی را روایت می‌کند که جامعه در سراسر داستان علیه آدمی از دلِ خود روا می‌دارد، و سپس در «طاعون»، «سقوط» و دیگر آثارش همین عنصر (از نظرگاه‌هایی دیگر) تکرار می‌شود. خشونت از ذهن کامو پاک نشدنی‌ست، به‌خصوص هنگام نوشتن رمانی که تأثیرگرفته از زندگی خود است. کامو در فقر و بدون پدر بزرگ شد، و مهم‌تر از همه، با روح خشنِ جامعه‌ی آن زمانِ الجزایر برخورد کرد، که تأثیری ابدی بر او داشت.
 

در «آدم اول» نیز خشونت – چه پنهان و چه آشکار- حرف اول را می‌زند. از جنگ و کشته شدنِ پدرِ ژاک گرفته، تا روایتی که یکی از هم‌رزمانِ پدرش، از یکی از روزهای جنگ به‌یاد می‌آورد: «سرش را بریده بودند و آن چیز ورم‌کرده‌ی کبودی که توی دهانش بود، آلتش بود.» (ص ۷۲ کتاب)
 

 در جست‌وجوی آن آدم اول و بازیافتن کودکی تباه شده

از خشونت‌های داخل خانه گرفته (کتک‌خوردن‌های پسر از دست مادربزرگ و یا بریدن سرِ مرغ جلوی چشمان ژاکِ کودک)، تا خشونت‌های بزرگ‌تر بیرون از خانه (سوء‌قصد رو‌به‌روی خانه‌ی ژاک، و یا لگد زدن مردی مست به شکم زنی حامله در خیابان و قتل مرد توسط شوهرِ زن).
 

خشونت حتی در مدرسه هم دست از سر ژاک برنمی‌دارد و آقای برنار، معلم محبوب و زحمت‌کشی هم که ژاک هرگز نمی‌تواند دست از ستایشش بردارد، مجبور به پیروی از قانون جامعه و اشاعه‌ی خشونت است، هر چند در اصل آدم مهربانی‌ست.
 

خشونت در رمان‌های کامو امری ظاهری و سطحی نیست که با روایت واقعه‌ای پر از درد و خون مشخص شود، بلکه سرنوشت آدم‌هاست که خشونتِ واقعی را عیان می‌کند. آن‌طور که خانواده‌ی ژاک بر اثر فقر در نهایتِ تنگدستی قرار می‌گیرد و ژاک مجبور می‌شود طعم خوش بازی‌های تابستان را فراموش کند و در عوض، در گرمای دیوانه‌کننده‌ی الجزیره درآمدی موقتی برای خانواده به‌دست آورد، و یا بعد‌تر، وقتیِ که ژاکِ بزرگسال به کار سیاسی جذب می‌شود و آن‌قدر با خشونت پیوند می‌خورد که می‌تواند مرتکب قتل شود. این بخش از اثر هرگز نوشته نشده است. کتاب سه بخش کلی دارد، که هر کدام به فصولی تقسیم شده‌اند. بخش اول، مربوط است به جست‌و‌جوی ژاکِ چهل ساله پیرامون هویتِ پدرش، بخش دوم ماجرای بزرگ شدن ژاک و پیوستن به «نهضت مقاومت» را روایت می‌کند و بخش سوم، با اعتراف پسر نزد مادرش به انتها می‌رسد.
 

کامو فقط آن‌قدر عمر کرد که بخش نخست و نیمی از بخش دوم را بنویسد. اطلاعات ما از ایده‌های او برای ادامه‌ی کتاب از یادداشت‌هایش سرچشمه می‌گیرد که در انتهای اثر پیوست شده‌اند. او یادداشت‌نویس قهاری بود و در طول بیش از ۲۰ سال روایت‌های شخصی‌اش را با قلم زدن در این قالب ثبت کرد. در یکی از این یادداشت‌ها، صحنه‌ای روایت می‌شود که در آن ژاک مردی را می‌کشد، و در تکه‌ی دیگری پاراگرافی می‌خوانیم که قرار بوده رمان با آن تمام شود: اعتراف پسر نزد مادر و طلب بخشش از او.

فرسودگیِ مهیب
 

پُررنگ‌ترین عنصر رمان، فقر است. فقر است که همه‌ی انگیز‌ه‌های موجود در اثر را توجیه می‌کند. فقر است که مادربزرگ را با وجود خوش‌قلب بودن، سخت، انعطاف‌ناپذیر و خشن کرده است. فقر است که ژاک را وامی‌‌دارد به جتی آن‌که در ساحلِ دریای آزاد الجزیره بازی کند، زیر آفتابی سوزان کار کند. فقر همه‌ی آدم‌های کتاب را عادت داده است که جور دیگری بار بیایند، و رویاروییِ این عنصر با دیگر عناصر زندگی و جامعه، باعث قوی‌تر شدن فقر می‌شود، از جمله مذهب که در کنار فقر رنگ می‌بازد، و انگار ایمان به خدا و اعتقاد به مذهب هم مخصوص خانواده‌های متوسط به بالاست. «دین عبارت بود از هر چه که به چشم می‌دید، یعنی کشیش و کبکبه.» (ص ۱۷۳ کتاب)
 

ناتمام بودنِ متن، نشانه‌هایی را بر آن تحمیل کرده است. موضوعاتی بوده‌اند که در طول اثر به میزان کافی بسط ‌نیافته‌اند چراکه نویسنده مجالی برای این‌کار پیدا نکرده است. از جمله، تناقضات نژادی در جامعه‌ی ملتهب الجزایر. فرهنگ فرانسوی-آفریقاییِ مردم الجزایر از موضوعاتی‌ست که کامو آن‌ را مطرح می‌کند، اما با توجه به یادداشت‌ها، می‌توان فهمید که اوج آشکاریِ این فرهنگِ دو سویه، می‌توانست در ادامه‌ی بخش دوم رخ بدهد؛ جایی که شخصیتی به‌نام صدوق به اثر اضافه می‌شود. صدوق – تا آنجا که به‌طور خلاصه درمی‌بابیم- مردی‌ست پُرتناقض، که از سویی تأثیرگرفته از فرهنگِ فرانسوی‌ست و از سوی دیگر دل‌بسته به سنت‌های الجزایر. هم‌چنین با فرارسیدن جنگ جهانی دوم، موضوع پُرچالش «نژاد آلمانی» هم در میان مردم داغ می‌شود.
 

اما سرنوشت برادر ژاک، هانری از همه عجیب‌تر است. معلوم نیست کامو او را با چه قصد و نیتی به اثر وارد کرده است، چراکه تأثیر او بر سیر روایتِ متن، در حد چند مثال سطحی‌ست که نمی‌تواند حضورش را توجیه‌پذیر کند. شاید بتوان علت وجودی‌اش را مربوط به صفحاتی دانست که نوشته نشده‌اند.
 

حاشیه‌نویسی‌های نویسنده بر متنِ خود نیز کم جذاب نیست. انگار که جانِ اندیشه‌اش را ثبت کرده باشد. با همه‌ی این ناتمامی‌ها، رمان نه غیرمنسجم است و نه سرگردان. حتا آن زمان که به ناگهان پایان دست‌نوشته‌ی کامو را درمی‌یابیم، ژاک در ذهنِ ما، برومند هم‌چون آلبر کامو، قد کشیده است و با همه‌ی وجنات‌اش، فقرش، و تلاش معصومانه‌اش برای زندگی در ذهنمان می‌درخشد، و این خود شاید جذابیتی تحمیلی باشد برای همه‌ی رمان‌های ناتمام که پایان نانوشته‌ی آن‌ها تا ابد در ذهنِ ما به نگارش در می‌آید.
 

نمی‌توان درباره‌ی آخرین اثر کامو حرف زد، اما چیزی پیرامون بزرگ‌ترین استعاره‌ی کتاب نگفت: آدمِ اول. کامو دریافته که ژاک (شمایلی از خودش) هم‌چون اولین مخلوقِ دنیا، دست تنها و بی‌پدر مجبور به بزرگ‌شدن و یادگرفتن شده است، و این خود جبری اضافی بوده است بر شانه‌ی او. «ناگزیر بود دست تنها یاد بگیرد، دست تنها بزرگ شود، با زور، با قدرت، دست تنها اخلاقیات و حقیقت خود را بیابد، تا اینکه سرانجام به صورت آدم به دنیا آید و سپس با تولدی سخت‌تر دیگر بار به دنیا آید، یعنی این‌بار برای دیگران.» (ص ۲۰۴ کتاب)
 

ترجمه‌ی منوچهر بدیعی، مترجمی که همواره به دنبال بهترین متون ادبیاتِ مدرنِ فرانسه می‌گردد، ماندگار و لذت‌بخش است. گرچه جملات اندکی در کتاب وجود دارند که نیازمندِ ویراستاری و بازخوانی‌اند، اما چیزی که ترجمه‌ی بدیعی را تحسین‌برانگیز می‌کند، دایره‌ی گسترده‌ی لغات اوست و بدون آن بی‌تردید انتقال اندیشه‌ها و حس‌های متن غیرممکن می‌بود.

همان‌طور که کامو در میان یادداشت‌هایش می‌نویسد، ژاک به دنبال پدرِ خود می‌گشت، اما کودکی‌اش را یافت. کتاب ماجرای یک جست‌وجو است؛ جست‌وجویی که ژاک را به آدمِ اول بدل می‌کند.
 

شناسنامه کتاب:
آدم اول، آلبر کامو، منوچهر بدیعی، نیلوفر، چاپ چهارم: ۱۳۹۰، ۲۰۰۰ نسخه، ۳۶۷ صفحه، ۷۸۰۰ تومان.
 

در همین زمینه:
::مقالات احمد مرادی در کتاب زمانه::