طبقهیِ روحانیت ــــ پاسدارِ وضعِ موجود
جامعهی توسعهیافته یک نشانهیِ بنیادی دارد: در صورت بیعدالتی، راهها و درهای دادخواهی در آن گشوده است و این خلافآمدِ همهیِ آن نشانهها و نسبتهایی است که کل تاریخ ایران را در بر گرفته است و هر کجا نیز نامی از دادخواهی آمده، بیتردید آیرونی یا طعنهیِ گزندهای بوده است به ناممکن بودنِ آن!
در تاریخ چند هزار سالهی ایران حتا یک نمونه یافت نمیشود که دادخواهی از یک مسیر حقوقی امکانپذیر شده باشد. راههای دادخواهی به کلی بستهاند به این دلیل بنیادی که ذهن ایرانی از بنیاد با مفهوم فردیت به مثابه حقْ بیگانه است.
خندهدار و همزمانْ غمبار بودنِ ماجرا این جاست که نظامهای حقوقی در این جامعه نه برای احقاق حقوق از دست رفتهی افراد بل برای جزا دادن آنهایی ایجاد شده است که در پی احقاق حقوق فردی یا اجتماعی خویشاند.
اصولاً به همین دلیل است که تا کنون جابهجاییهای اجتماعی و سیاسی در جامعهی ایرانی به گونهای انفجاری و غیر عقلانی رخ دادهاند و برآیند یک واکنشِ محض بودهاند زیرا نیروهایِ اجتماعیِ دادخواهی یا همان دادهای نستانده پس از چندی آکنده و لبریز میشوند و ساخت سیاسی یا اجتماعی را از شدت کینهتوزی از هم میگسلانند و این همان چرخهی باطلی است که تاریخِ تاریخ را در ایران به تاریخی گیاهی تقلیل داده است؛ چرا که امکان دادخواهی برای استقرارِ یک توازن اجتماعی ناممکن بوده است؛ توازنی که میتواند به تدریج فرصتی برای دگرگونیهای ژرف اجتماعی فراهم آورد و در چنین وضعیتی است که انقلاب نه جابهجایی حاکمان جبار و افسارگسیخته، بل دگردیسی در ژرفساختهای اجتماعی خواهد بود.
در تاریخ ایران رویّه آن بوده است که طبقهی روحانیت امور قضایی را بر عهده داشته باشد و این طبقه بنابر نقش تاریخیاش حافظ طبقهیِ حاکم و به ویژه حافظ منافع و موقعیت خانوادهی حاکم بوده است. در واقع طبقهی روحانی دیوار حائلی برمیآورد در میان طبقهی حاکم و طبقات اجتماعی دیگر که تودهی مردم را تشکیل میدهند و بدینگونه مانع سیالیت طبقاتی میشود.
بر همین پایه، میتوان بر زبان آورد که بزرگترین مانعِ اجتماعی و تاریخی که جامعهی ایرانی را از فرارفتن از خود و از حرکت اجتماعی و تاریخی باز میدارد، همانا طبقهی روحانیت و فربگی و گستردگی آن است چرا که هر فرارفتن از خود، نیازمند ممکن شدن دادخواهی به معنای بنیادینِ آن است. این طبقه، در ایران سابقهای بس دیرین و طولانی دارد و همیشه نیز خود را زیرکانه با مناسبات اقتصادی و قواعد تاریخی قدرت هماهنگ کرده است و از این رو، هرگاه که مناسبات تاریخی قدرت و ثروت در جامعهی ایران دگرگون شده، این گروه نیز چهره و پوششِ خود را دگرگون کرده است تا چون همیشه به منابع قدرت، ثروت و لذت دستیابی داشته باشد: دستیابیای به هزینهی همدستی با طبقهی حاکم، یا دقیقتر بگویم، به هزینهی ناممکن شدن دادخواهی در جامعهی ایرانی!
این که طبقهی روحانیت در جامعهی ایران را از نظر کارکرد و تشکیلات اجتماعی، ادامهیِ کارکرد و تشکیلات طبقهی مغانِ (=روحانیون) پیش از اسلام در ایران بدانیم، یا رونوشتی از ساختار بروکراتیک مسیحیت، چندان تفاوتی نخواهد کرد چرا که مهمتر از مسألهی خاستگاهشناسی، این واقعیت زندهی اجتماعی این طبقه است که پیشاروی ما ایستاده است: نهادها و تشکیلاتی که بر تمام شؤون زندگی اجتماعی و سیاسی ایرانیان سیطره دارند و راه دادخواهی و راه برونرفت آنان از یک وضعیت ناروا و ناعادلانه را بستهاند و این واقعیتْ امروزه چندان عینی است که دیگر کسی نمیتواند آن را انکار کند.
با این همه ـــ بنابر آنچه از گزارشهای تاریخی برمیآید ـــ راست این است که اعتبار و نفوذ طبقهی روحانی در ایران تنها به ورود اسلام و سپس سیطرهی تشیع در جامعهی ایرانی بازنمیگردد بلکه این نفوذ و سیطرهی طبقاتی داستانی کهنتر از تاریخ اسلام و تشیع دارد و همین خود واقعیت اجتماعی این طبقه را درونیدهتر و صلبتر میکند. به زبان دیگر، همزیستی بسیار طولانی با این طبقهی اجتماعی و نفوذ این طبقه در همهی ابعاد و ارکانِ زندگی اجتماعی و خانوادگی ایرانیان، گونهای وابستگی ناخودآگاه عمیق اجتماعی به این طبقه ایجاد کرده است و این خود عاملی میشود تا این طبقه با کمترین هزینهی ممکن از بیشترین اعتبار و احترام و اقتدار بهرهمند شود؛ اعتبار و احترام و اقتداریْ آمیخته به قداست که دستیازی این طبقه را به همهی منابع فرهنگی و اقتصادی آسان میکند.
با این حال، آنچه وجودِ طبقهیِ روحانیت را برایِ جامعهیِ ایران به خطرناکترین عنصرِ تاریخی بدل میکند تنها دسترسی آسان به منابع مالی و انسانی نیست، بل این است که منافع این طبقه عمیقاً در وابسته و صغیر نگهداشتن افراد جامعهی ایرانی است.
باری! چرخ این طبقه تنها آن زمانی میچرخد که افراد از حقوق بنیادی، و به ویژه از حقوق خود برای دادخواهی آگاهی نداشته باشند و سرنوشت تلخ و تحقیرآمیز خود را چونان سرنوشت محتوم و الهی خود بپذیرند و به رضای خداوند یعنی به رضای این طبقه، راضی باشند!
فراموش نکنید: جمهوری اسلامی تنها یک لحظهیِ کوتاه از سیطرهیِ منحوسِ تاریخیِ این طبقه در ایران است. جمهوریِ اسلامی به زودی میرود اما طبقهیِ روحانیت و تشکیلات اداری/ فرهنگی/ اقتصادیاش پابرجا میماند و این همان خطر بزرگتری است که حتا با رفتن جمهوری اسلامی مرتفعناشده باقی خواهد ماند! ــــ چرا که این طبقه حتا زمانی که بر حسب ظاهر از امور سیاسی دوری میگزیند، کارکردی نهانیتر و خزندهتر و خطرناکتر برای جامعهی ایران مییابد: دولتی پنهان و مزاحم که مدام چوب لای چرخ دولت رسمی میگذارد و بخش مهمی از امکانات زیربنایی و اقتصادی جامعه را در هیأت خمس و زکات و سهم امام و سهمخواهیهای دیگر میبلعد!
شناخت عینیِ نفوذ این طبقه در جامعهی ایران چندان کار آسانی نیست چرا که سازوکارها و کارکردهای مخرب تاریخی آن به تدریج خود را در جوف مناسبات روزمرهی ایرانیان نهان کردهاند و همین خود باعث میشود چندان که باید به دید نیایند یعنی عادی جلوه کنند. از این رو، باید اعتراف کرد که مخالفت با جمهوری اسلامی ـــــ برای آن که ایران به یک جامعهی توسعهیافته بدل بشود ــــ اگرچه ضروری است اما هرگز بسنده نیست. باید برآمدگاه جمهوری اسلامی را شناسایی کرد تا ریشهی آن چون غدهای سرطانی خشکیده شود. تورقی (و نه حتا مطالعهای جامع) در تاریخ ایران و به ویژه در تاریخ معاصر ایران، به ما نشان میدهد که آن چه هر بار مانع پیروزی نهایی جنبشهای مترقی در ایران شده، جز همین طبقهی روحانیت نبوده است. طبقهای که ماناییِ تاریخیاش در گروِ تداومِ نابالغیای است که دادخواهی را به مثابه حق، و حق را به مثابه فردیت ناممکن میکند.
بگذارید با یکدیگر راست باشیم: این نظام هم اینک هم از نظر سیاسی دیگر وجود ندارد یعنی کارش مدتهاست که تمام شده. اما اگر شناخت ما از اقتصاد سیاسی طبقهی روحانیت محدود و بدون پشتوانهی تحلیلی باشد، این هیولایِ جَلد و جَلب دوباره خود را با واقعیت جدید اجتماعی در ایران وفق خواهد داد تا به مطامع و منافع طبقاتیاش همچنان دسترسی داشته باشد.
راست این است که روحانیت در ایران یک قشر یا یک گروه اجتماعی نیست که با آمدن اسلام به ایران پدید آمده باشد، بلکه یک طبقهیِ اجتماعیِ کهنِ ایرانی با تجربیاتِ گستردهیِ تاریخی است و بنابر مشیای که دارد خود را با هر دین یا مذهبی که مقبولیت همگانی بیابد منطبق میکند تا گره از کار فروبستهاش بگشاید.
راهکار چیست؟ ــــ یا چگونه میتوان منابع مالی و اعتباری این طبقه را قطع کرد؟ ــــ برای چنین کاری هرگز نیازی به رفتارهای خشونتآمیز و خطرناک نیست بل هوشمندی و آگاهی اجتماعی لازم است. اما بدون این آگاهی چه اتفاقی میافتد؟ ـــــ همچنان زنان و مردان ایرانی برای مشروعیت بخشیدن به همزیستی خود به روحانیون و اقمارشان مراجعه خواهند کرد و همین بسنده است که تا ابد هستیِ اجتماعیِ این طبقه را تأمین و تضمین کنند و سیطرهی تاریخی این طبقهی غیر مولد و غیر ضروری را تداوم دهند.
همین کنش اجتماعی به تنهایی میتواند این وابستگی تاریخی و اجتماعی مردم به روحانیت را پایندان کند و بدینوسیله خانوادهی ایرانی و در مقیاس بزرگتر جامعهی ایرانی را به کارگزار و کارپردازِ این طبقهیِ اجتماعی تقلیل دهد. بنابر این، برای کاهش گستردگی و دامنهی نفوذ این طبقه باید همهی منافذ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این طبقه شناسایی و مسدود شوند تا به تدریج پشتیبانیِ مالی و در پی آنْ جذابیت اقتصادی و دایرهی نفوذش در جامعه رو به کاستی گذارد و بدینترتیب جایگاه تاریخیاش به مثابه یک طبقه سست شود و خود به خود از مدار زندگی اجتماعی برون افتد.
سخن کوتاه: تا وقتی که روحانیون و اقمارشان این امکان را دارند تا زنان و مردان را نسبت به هم حلال یا حرام کنند و تا وقتی که این آناناند که باید برای مردگان طلب مغفرت کنند، طبقهی روحانیت هرگز منابع قدرت و ثروتاش را از دست نخواهد داد و در نتیجه دادخواهی به مثابه یک جنبش فردی یا اجتماعی نیز امکانپذیر نخواهد شد.
از سوشیانس تا باب ـــ یک دادخواهیِ ناگزیر
جنبشهای تاریخیِ دادخواهانهای که روحانیت مانع به ثمر نشستن نهاییِ آنها شدهاند، بسیارند اما علیمحمد بابْ یک نمونهی درخشان است که از نظر تاریخی همچنان ناشناخته مانده؛ ناشناختگیای که یک دلیل بیشتر ندارد: نفوذ کلامی و اقتدار سیاسی و اجتماعی روحانیتی که تنها با آنچه بیگانه است همین «روحانیت» ادعایی است.
بیش از هر چیز مشتاقم به این موضوع اشاره کنم که چرا یک جنبش اجتماعی و یک دگرگونی راستین در بنیاد خود گونهای دادخواهی است؛ یا دقیقتر بگویم: در آن جامعهای که دادخواهی در آن چونان مسألهای حقوقی ناممکن باشد، ظهور موعود یا باب یا مسیحا برای این دادخواهی ضرورت مییابد چرا که توازن و تداوم زندگی بلادرنگ معطوف به تحققِ این دادخواهی (واژهای حقوقی) یا قیامت (واژهای الهیاتی) است. چندان هم پیچیده نیست: دادخواهی اگر چونان امری حقوقی ناممکن باشد چونان امری الهیاتی خود را در جامعه امکانپذیر خواهد کرد ـــــ چونان روزِ قیامت یا داوری!
والتر بنیامین (در تزهایی دربارهی تاریخ) اشاره میکند که تاریخ هیچ واقعهای را که زمانی رخ داده، گم نخواهد کرد و انسان تنها پس از رستگار شدن است که گذشتهاش را تمام و کمال بازمییابد …. و «این همان روز قیامت و داوری است».
باب (موعود و منجی و سوشیانس) که در فرهنگ شیعی معادل مسیحا در ادبیات والتر بنیامین است، قرار است زمان کرونولوژيک را در هم بشکند تا زایش زمانهای نوین امکانپذیر بشود. باب به ایماها و اشارهها و با نامهای مختلفی که به خود میدهد، تلاش میکند وجود تاریخی خود را در مقام رهاییبخش یا نجاتدهنده به محیط اجتماعی خود بشناساند.
جامعهای که خود تن به دگرگونی نمیدهد هر از چندگاهی یک باب یا سوشیانس در آن ظهور میکند تا بلکه به نیروی مسیحایی خودْ بافتِ موجود را درهم شکند و بدینسانْ داوری و دادخواهی امکانپذیر شود و ستمدیدگان از رنج و غم و از چشمانتظاری، رهایی یابند و در مرگ خود بیاسایند.
بنابر این برآمدن باب را باید چونان برآمدنی تاریخی و اجتماعی و طبقاتی مورد واکاوی قرار داد و آن را معطوف به روانشناسی مدعی بابیت نکرد چرا که او این برگزیدگی اجتماعی را در خود احساس میکند و از این رو، چه بسا ناگزیر به اظهار خویش است. به زبان دیگر، سید علیمحمد با باب نامیدن خود یادآوری میکند که او آمده تا دروازهای به عصر جدید باز کند؛ عصری که در آن شاکلهی همه چیز دگر خواهد شد و گذشتهای از دسترفته خود را در مقام آینده در جامعه مستقر خواهد کرد و بدینسان گذشته به حق از دست رفتهی خود دست خواهد یافت.
باب ظهور میکند تا قیامت به مثابه روز دادخواهی امکانپذیر شود و بدون این دادخواهی برآمدنِ باب یا موعود و مسیحا نمایشی خواهد بود از سوی طبقهای که تلاش میکند حتا مفاهیم و انگارههای انقلابی را غصب کند و باب دروغین را به جای باب راستین قالب کند اما با این حال باب راستین نیرویی دارد که خود را مافوق بشری مینماید؛ چندان که گویی همهی ستمدیدگان تاریخ گذشته یکباره از گورهای خود برخاستهاند تا بر زمانهای آکنده از ستمکاری و ستمکارگی چیرگی یابند و این همان لمحهیِ آغازِ زمانهای نوین خواهد بود؛ زمانهای که با دستگیری، زندانی و سپس محاکمه و اعدام شدن باب حضور تاریخی خود را اعلام میکند.
زمانهیِ نوینْ خود را با برانگیختن نیروهای محافظهکار و به ویژه با برانگیختنِ سگانِ درگاهِ وضع موجود یعنی طبقهیِ روحانیون آشکار میکند و همین که او آنها را از آن وقارِ نمایشی یا ژستهایِ صُلب و ساختگیشان برون میکشاند و به تندی و ناسزا وامیدارد، خود گواه آن است که باب یا مسیحا تنها ادعا نمیکند بلکه آمده تا ره بزند، زیر و زبر کند و خراب کند تا آن دنیای نوین، آن دنیای دادستانده، ساخته شود.
طبقهیِ روحانیت چونان سگ نگاهبان وضع موجود یعنی پاسدارِ نظم، قانون و قواعد و منافعِ زبان و طبقهیِ حاکم، نخست تلاش میکند تا باب را بیسواد، دیوانه و نژند و جوانی جویای نام بنمایاند. چنان که اَشراف قریش نیز محمد را با همین عبارات (چنان که در سورهی مؤمنون آیهی ۲۵ آمده) انکار میکردند: این شخص جز مردی دیوانه به شمار نیست، پس باید تا مدتی با او (مدارا کنید و) انتظار برید (تا یا از مرض جنون بهبود یابد یا بمیرد).
بنابر این باب را محاکمه میکنند نه برای آن که به راستی دادخواهیای مد نظر باشد بلکه برای آن که از حریم آن میراثی دفاع کنند که ثمرهی اجحاف و ستمگری و نارواگری بوده است. او را محاکمه میکنند تا امر جدید یا زمانهی نوین امکان تحقق نیابد و در این راستا توابسازی حربهای است بسیار شناخته. از اینرو، طبقهی روحانی در مقام کارگزار و همدست طبقهی حاکم بساط محاکمه را راه میاندازد تا باب را به توبه وادارد. اما چرا توبه؟ ــــ توبه یعنی بازگشت! اما بازگشت از چه و به چیز؟ ـــــ توبه یعنی بازگشت به مرزهای طبقاتی پیشین یا بازگشت به مرزهای وضع موجود: یعنی بازگشت از مرزهای درنوردیده شده. میبینید که واژگان هر طبقه و زبانی که به کار میبرد، بیش از هر چیز دیگر وضع و وظیفه و کارکردِ پنهانِ تاریخی و اجتماعی آن را برملا میکند.
این توبهها و توبهنامههایِ بیارزش! ــــ آیا علیمحمد باب با چوبهایی که خورد، توبه کرد؟ ــــ بحث کردن در اینباره که آیا او توبه کرد یا نه بیمعناست چرا که چوب خوردن و تنبیه شدن خودبهخود هر گونه اعترافی را از نظر حقوقی از اعتبار ساقط میکند. بنابر این، نه تنها توبهنامهی باب که هر توبهنامهی دیگری از بنیاد بیارزش است. حتا اگر نوشتهی آن فردی باشد که بدان منسوب شده است! میتوان پرسش کرد: اگر به راستی باب توبهنامه نوشت و از ادعای بابیت یا مسیحایی خود بازگشت، پس چرا اعدام شد؟ ـــــ اعدام شدن او خود آیا ثابت نمیکند که او آن توبهنامه را هرگز ننوشته است؟ ــــ و اصولاً ما چنین توبهنامههایی را اینک به یمن این حکومت کنونی نیک میشناسیم؛ در زمانهای که طبقهی روحانیت قدرت یلهی سیاسی را در ایران در چنگال خود گرفته است آری نیک میدانیم که این توبهنامهها ــــ چنان که سعیدی سیرجانی هم به ناچار نوشت ـــ چگونه نوشته میشوند و چهبسا خود ما یکی از نویسندگان آن بوده باشیم؟
باب اعدام شد: پس او توبه نکرده بود و اگر هم کرده بود، زیر شکنجه بود و توبهاش اعتباری نمیتوانست داشته باشد. حال معیارهای سبکشناسانه به کنار که خود ثابت میکنند آن توبهنامهی مشهور هیچ شباهتی به سبک نوشتاری و فکری باب ندارد. ــــ آیا نخواستهاند هر دادخواهی را در این جامعه به توبه وادارند؟ آیا تا کنون هر نویسندهای را که اندکی قدرت منجیگری و دادخواهی در او دیدهاند، وانداشتهاند به تهدید که این توبهنامه را امضا کن تا از این رنجی که ما به تو میدهیم برهی؟
این واداشتن افراد به توبه و اظهار ندامت یک کارکرد تاریخی و اجتماعی بیشتر نداشته است: سرکوب دادخواهان یا بابهایی که قرار بوده بابی به دنیای آینده این جامعه بازکنند و آن را از این وضع صلباش به درآورند اما هرباره شکست خوردهاند و با شکست خود اما راهی به آینده را هموار کردهاند و گذشتهای را نجات دادهاند اگرچه نه به تمامی.
این نباید سبب حیرت بشود که بابها اغلب خود بخشی از همین طبقهی اجتماعی بودهاند چونان پرومته که خود در زمرهی خدایان المپ بود اما همو آن آتش الهی را برای انسانها ربود و خود را به انسان، به آینده، به گذشتهای رهایی یافته، بدل کرد.
نمونهی نخستینِ تاریخیِ چنین باب یا منجیای باید گئومته بوده باشد که خود مغ یا روحانی بود و آخرین آن هم سید علیمحمد باب؛ مرد جوانی که یکبار دیگر چونان مظهر روزِ داوری یا دادخواهی در جامعهی ایرانی از میان همین طبقهیِ نژنداختر و همدست ستمگران برخاست و همچون دیگر همتا و همتایانِ تاریخیاش به شنیعترین شکل محاکمه و کشته شد.
یک بار دیگر: طبقهی روحانیت پاسدار یک وضع طبقاتی است که در آن تنها منفعت و امنیت طبقات فرادست اجتماعی تأمین میشود و از اینرو، علیه هر نیروی دادخواهانهای است که در میان طبقات دیگر خود را چونان میل به دگرگونی آشکار میکند؛ بنابراین، برآمدنِ امرِ نو، نه برآیندِ همدلی با امرِ حاضر که برآیندِ انهدام است؛ یعنی پیش از ساختن و برآوردنِ عصرِ جدید این قطعی است که عصرِ حاضر به مثابه وضع موجود به شدیدترین تکانهها نیازمند است چرا که ساختنْ نیازمندِ انهدام است و انهدامْ نیازمندِ شوکهایی است که آن را امکانپذیر میکند و بابْ خودْ این شدیدترین شوک و انهدامی بود که به ساختنِ نظم جدیدِ اجتماعی یعنی به بهائیت انجامید: نظمی که تقدیر و سزاواریاش آن تواند بود که چونان نظمی سازگار با جامعهیِ جهانی در جامعهیِ ایرانی مستقر شود و آن را از این وضعِ آشفتهای که اینک گرفتار آن است، رهایی بخشد.
- از همین نویسنده
- مجموعه مطالب این نویسنده را در اینجا ببینید
مقاله ای بغایت شجاعانه و حاکی از بصیرتی عمیق و تحسین انگیز.
آزیتا / 26 August 2018
با سپاس از یک اثر ارجمند دیگر از آقای صباحی.
این مقاله به نوعی یادآور نقد آرامش دوستدار به فرهنگ ایرانی و پرسشوارهء “امتناع تفکر در فرهنگ ديني” است.
همچنان که دوستدار نیز اشاره دارد, نقش منفی کاست روحانیت در ایران ماقبل اسلام نیز بسیار محسوس بوده و یکی از عوامل زوال و نابودی هر دو سلسلهء هخامنشیان و ساسانیان.
متاسفانه فرهنگ دینی در ایران فقط مختص به مذهبیون نیست و حتا طیف وسعیی از نیروهای سکولار کشور (لیبرال ها و چپ ها) را نیز در بر می گیرد. مانند لقب “خدای آزادی” دادن به دکتر مصدق, یا تبدیل “نصر من الله و فتح القریب” به “نصر من المارکس و فتح اللنین!!!” از سوی برخی عناصر “چپ”. که متاسفانه ده ها و صدها مثال دیگر در این زمینه میتوان آورد.
هما ناطق در مقالهء “سرآغاز اقتدار اقتصادى وسياسى ملايان” (الفبا, جلد دوم، بهار ١٣٦٢ شمسى) نیز اشاره دارد که چگونه جنبش بابیه خود ادامهء جنبشهای حروفیه و شیخیهء ماقبل آن بوده است, و اینکه سلطنت قاجار در دفاع از موجودیتش دست به دامان روحانیون شیعه میشود, تا با بسیج و گمراهی مردم “فتنهء بابیه” را از بین ببرند. تراژدی تاریخ اینجاست که شخصیت های مترقی مانند ميرزا تقي خان اميركبير, که سعی در مدرن کردن جامعه ای عقب ماندهء ایرانی و به اجرا در آوردن “قنسطیطیون” داشت, خود نیز خود در سرکوب جنبش بابیه همراه میشود و عاقبت در حمام فین تاوان همکاری با ملایان را می پردازد.
همچنین به یاد داشته باشیم که جدال مابین بابیان و بهائیان, یک درگیری تمامآ دینی, بسیار خونین و غیر دمکراتیک بود.
اینکه بهائیت آیا واقعا “نظم جدیدِ اجتماعی” است یا نه, خود جای بحثی مفصل است. مسلما هواداران جناح “صبح ازل” نظری متفاوت در این مورد خواهند داشت.
امتناع تفکر در فرهنگ ديني / 26 August 2018
به هر رو خلاصه کردن مشکل ایران معاصر با دین و مذهب, فقط به روحانیون شیعه بدترین نوع ساده انگاری است. از بین بردن سلطهء روحانیت شیعه بر کشور گامی مهم در رهایی مردم ایران است. اما به همان اندازه و شاید مشکل تر از آن ساخت زدایی و از بین بردن تفکر دینی در فرهنگ معاصر ماست.
فقط دقت کنیم که چگونه واژگان ها و الفاظ دینی و مذهبی سر تا پای ادبیات ما را در گرفته است. حتا در آثار هنرمندان آزاده ای مانند شاملو (محبوب ترین شاعر من و شاید برجسته ترین چهره ادبی معاصر در ایران نیم قرن پیش).
نتیجهء اخلاقی داستان: نقش مخرب کاست روحانیون مختص به حمله و اشغال ایران توسط اسلام نیست. فرهنگ دینی و امتناع از تفکر در تاریخ ایران و در جامعهء کنونی ما ریشه های عمیق دارد. براندازی کاست روحانیون از قدرت تازه اولین مرحلهء رهایی است. فرهنگ و ارزش های دینی و مذهبی در زبان روزمرهء ما دائما در حال تولید و بازتولید است. باید آگاهانه از این فرایند تولید و بازتولید واژگان ها, الفاظ و فرهنگ دینی و مذهبی در زندگی روزمره جلوگیری و خودداری کنیم.
با تشکر مجدد از این مقال روشنگرانهء آقای صباحی.
امتناع تفکر در فرهنگ ديني / 26 August 2018
نوشته های آقای صباحی همه خواندنی هستند حتی وقتی که با آنها توافق نداریم.
با اینکه روحانیت شیعه در چهل سال گذشته نقشی مهم و بی بدیل در سیر تحولات ایران بازی کرده است، اما اینکه طبقه/کاست/ مجموعه روحانیت همین نقش را در دیگر دورانهای تاریخی ایران هم بازی کرده باشد بشدت مورد پرسش و نقد است. در دوران هخامنشیان و دوران پارتیان نقش چندانی از روحانیت و نفوذ ایشان در اداره کشود دیده نمیشود. در دوران ساسانیان، به خصوص دوران انتهایی ان است که نقش روحانیت زرتشتی بزرگ میشود. با برآمدن اسلام نیز حدود سیصد سال طول میکشد تا طبقه روحانیت شکل و انسجام پیدا میکند. در همین دوران روحانیت زرتشتی در انحطاط بسر میبرد. در بخش بزرگی از دوران حکمفرمایی مغول نیز نقش روحانیت فرعی است. روحانیت بطور کلی هر زمان که قدرت مرکزی در ایران به افول گراییده بال و پر پیدا کرده، و هر زمان که قدرت مرکزی فزونی پیدا کرده ناچار به عقب نشینی شده است. این را میتوانید در دوران نادرشاه ببینید، یا دوران رضا شاه.
نقش روحانیت در تاریخ ایران با اینکه مهم است، اما این نقش خود تابع نیروهای بزرگتری بوده است.
نقش روحانیت در تاریخ ایران نه یک ثابت تاریخی بوده است و نه علت و العلل. تاریخ ایران، تاریخ روحانیت در ایران نیست.
Farshid / 27 August 2018
یکی از چندین مدعای در خور واکاوی : نوشته اند که « بزرگترین مانعِ اجتماعی و تاریخی که جامعهی ایرانی را از فرارفتن از خود و از حرکت اجتماعی و تاریخی باز میدارد، همانا طبقهی روحانیت و فربگی و گستردگی آن است » اما گواه این سخن چیست ؟ تعریفی روشن از روحانیت و تشریح بافتار و جایگاه آن در گذشته پر چم و خم این دیار < مقایسه آن با ساز و کار قشر و نهاد مروج و مولد اندیشه در جاهی دیگر و با نهاد آموزشی ـ پژوهشی « مدرن » ؟ … به هر رو ، روحانیت در چند سده اخیر در ایران ، قشری چند لایه بوده و در برابر هسته خاندانی ـ قومی حکومت ها ، جزئی از لایه ـ نازک و شدیداً در معرض آسیب ـ مدنی و غیردودمانی جامعه و مروج دانش و بهداشت و قانونمندی در مبادله و تقسیم دارایی و … بوده است . با برافتادن هسته ایلی قدرت ؛ نهاد رزمی حول کانونی نمایشی از سنت دودمانی ( خاندان نوبنیاد و کوچک پهلوی ) جای آن را گرفت و در غیاب نهادهای مدنی روییده از متن تجربه و تاریخ ایران ، بار گران اداره جامعه بر دوش نحیف و پاهای لرزان روحانیت افتاد ؛ و اکنون مدعیان نواندیشی ، به جای توصیف دقیق آن چه بر ما گذشته ، فقط ره نفی و انکار پیش گرفته اند و نمی توانند توضیح دهند که چرا این همه پزشک و وکیل و استاد دانشگاه و صاحبان کارگاه و فروشگاه ِ وصل به شبکه جهانی تولید سرمایه دارانه نمی توانند متناسب با وزن اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خویش ، بار اداره جامعه خود را بر عهده گیرند ؟
احمد / 27 August 2018
این مقاله با بلندیش مختصر است و البته مفید. من نیز بر این باورم که برای رهایی از چنبره شیطانی روحانیت باید از زناشویی و تولد و مرگ آغاز کنیم. مادر بزرگ من به نوه خودش جا مکان میداد تا او با دوست پسرش در اتاق مهمان خلوت کنند. جالب این بود که مادرش که خواهر من باشد چنین اجازه ای را در هیچ کجا به او نمی داد. مادر بزرگ می گفت: «مگر شماها نمیکین مخالف حکومت اسلامی هستین؟ حکومت اسلامی از اذان و اقامه تو گوش بچه هاتون شروع میشه تا انکحتو…و بقیه ماجرا تا حمس و ذکات و حیض و نفاس…» این زن در ۹۳ سالگی درگذشت در وصیتنامه اش از جمله نوشته بود: «…در مورد آنچه را داشتم پیش از مرگ بین دختر و پسر به طور نسیت کاری و شغلی و تعداد فرزند تقسیم کرد…اما ارث اصلی من این است که مرا بدون آخوند و روضه خوان و مداح کفن و دفن کنید. مبادا که در مرگ من کسی فاتحه بخواند و قرآن. من شماها را نخواهم بخشید اگر از این ارث من سرباز زنید. به تمامی شاگران من یک کپی از این وضیتنامه بدهید…» و ما البته چنین کردیم و مشکلاتی هم داشتیم. در هر حال باید این مقاله را ارج نهاد. به نظر من بزرگترین مشکل ایران ونکبت و نحوست ایران نه تنها روحانیت که کلا اسلام است. باید از ایران اسلامزدایی شود و باید از روحانیت به کلی خلع ید و قطع رابطه گردد. من بر عکس نویسند مقاله معتقدم که باید سالها و دهه ها امنیت و آسایش را از مداحان و روحانیون گرفت. باید اینان در دادگاههای منصفه به خاطر فتواهایشان محاکمه و مجازات شوند. و در اینجا باید از نویسنده این مقاله به خاطر نسبتا ساده نویسی تشکر کرد. چرا که بعصی چنان مشکل نویسند که انسان را خسته از خواندن میکنند. و…
مقاله ی بسیار خوبی ست از تهران / 27 August 2018
این مقاله دردنامه دست کم هشتاد ملیون ایرانی ست و حتا غیر ایرانیان وبازده و اسلامزده چه آنها که از نادانی رنج می برند و چه آنها که از دانایی. من پیشنهاد می کنم که این مقاله کپی شود و به صورت ایمیل برای دوستان و آشنایان هر خواننده فرستاده شود. در اینجا باید از یک تجربه نسبتا گسترده سود برد. چرا که شعری طنز گونه بها عنوانـ القصیده الانتریه فی احوالات رهبری علویه…ـ که در یکی از سایتها منتشر شده به صورتی شگفت انگیز به سراسر ایران و حتا جهان فرستاده شده. در حالی که ما در ایران از طرف همسایه دریافت کردیم از آمریکا هم برای ما فرستادند. برای همین من در حالیکه خودم این کار را انجام میدهم به هر خواننده ای نیز پیشنهاد می کنم که این مقاله را کپی کرده و حتا با نظرات و برای دوستان و آشنایان فرستاده شود و از آنها نیز درخواست شود تا برای دیگران بفرستند. باید برای شکستن سانسور و فیلتر از هر ابتکاری سود جست. در ضمن این نوع مقاله را در سایتهایی اینچنینی می توان خواند و نه در بی بی سی. با سپاسگزاری
اسفراینی از تهران / 27 August 2018
روزی گروهی از ملی ها نزد خمینی رفته بودند . در بگومگویی که بین آنها شده. خمینی به آنها گفته بوده کاری نکنید من زنانتان را بر شما حرام کنم، آنوقت همین امشب آنها شما را به خانه راه نخواهند داد. اینرا بازرگان برای احسان نراقی تعریف کرده بود و نراقی در آن روزی که برای ما دانشجویان در یک کافه تریا در شما ل تهران سخن می گفت و دو نفر هم سخنان او را فیلم می گرفتند تعریف کرد. او همچنین گفت از آخوند پوفیوزتر در تمامی طول تاریخ وجود نداشته و ندارد. او در بخشی دیگر تصریح کرد که«… آخوند کثیفترین موجود روی زمینه و..».یادمان باشد که اولین نظریه پرداز ولایت فقیه ملا احمد نراقی پدربزگ نراقی ست. و پدر نزاقی طبق گفته ی خود نراقی کسی ست که با اعلام اینکه روحانیت کانون فساد و ریا و حقه و کثافتکاری در جامعه است و هر آخوند یک مرکز فساد عمامه از سر برداشت و به قول نراقی در پاسخ به پرسشی که آن عمامه را گجا گذاشت نراقی با عصبانیت گفت: آقا انداختش تو خلا! میخواستی کجا بندازتش!!! نراقی حرفهای مهم دیگری نیز گفته که برای امنیت کسانی من از گفتنش خودداری می کنم.
عابدینپور از کرج / 27 August 2018
کاربری به نام احمد (کامنت شماره ۵) اظهار تعجب می کند که چگونه نویسندهء این مقاله فاجعه ای کنونی جامعهء ایران را به “دوش نحیف و پاهای لرزان روحانیت” می اندازد, و ادامه میدهد که “چرا این همه پزشک و وکیل و استاد دانشگاه و صاحبان کارگاه و فروشگاه ِ وصل به شبکه جهانی تولید سرمایه دارانه نمی توانند متناسب با وزن اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی خویش ، بار اداره جامعه خود را بر عهده گیرند؟”
از این عزیز باید پرسید که در عرض ۴۰ سال پیش در چه کشوری زندگی میکرده؟
مسلما اگر ایشان در ایران زندگی می کرد, از نزدیک می دید که چگونه ملایان خونخوار, وحشی حتا به یاران و همپالگی های سابق خویش نیز رحمی نداردند, از بنی صدر و منتظری, تا خاتمی, موسوی, کروبی و حالا احمقی نژاد و ماشایی و …(کشتارهای گروهی زندانیان سیاسی در دهه های ۶۰ و ۷۰ که دیگر هیچ) چه برسد به اینکه به اقشار مدرن و متمدن جامعه اجازه دهند با استقلال عمل کار خویش را پیش ببرند.
این قشر روحانی حاکم سگ هاری است که تا دندانهایش خرد نشود, هیچ مشکلی در کشور حل نخواهد شد.
از یاد نبرید که دندانهای درندهء این سگهای هار وحشی است که مانع انجام وظیفهء “این همه پزشک و وکیل و استاد دانشگاه و…” می شود.
در ضمن به نظر می رسد ایشان نیز مانند قشر حاکم حتا حاضر به اقرار نیست که ثروت و تولید در کشور به دست کارگران و برزگران است که انجام می گیرد. تو گویی در ایران نه کارگری وجود دارد, نه کشاورزی, نه تولید کننده ای.
خواب خرگوشی هم حدی دارد! / 28 August 2018
آین مقاله را باید برای هر کسی که می شناسید بفرستید. من روزی فکر می کنم برای سایتی و هم برای روزنامه ای اصلاحطلب همین موضوع را به صورتی بسیار سر بسته نوشتم. اما آنها مرا به ریشخند گرفتند و گفتند خب درست نوشتی اما برای کجا! آنروزها آخوند سید خاتمی بر مسند تدارکات بود. من آنجا نه از سر رد گکم کنی بلکه از سر تحقیق نوشته بودم که بدبختی جامعه ایران و تسلط طبقه ی روحانیون از هز ار و پانصد ششصد سال پیش بر گرده ی ما ملت شروع می شود. برای اینکار باید انفجارات مهمی در جامعه ایجاد شود. این انفجارات گاهی بدون صدا و درونی ست و گاهی پرسر و صدا و بیرونی ست. در هر حال کاری همگانی ست. برای اینکار من باورم بر این است که نویسندگاه باید نهایت کوششان را در آسان نویسی بکار برند. جامعه ایران حتا کتابخوانهاش هم تنبل هستند. بنا بر این سها نویسی کاری بسیار مهم. توجه داشته باشیم که استثنائا بر عکس ادعای جناب نویسنده بدون خشونت نمی شود آخوند را از صحنه بیرون کرد. سال گذشته در یزد با نشست هفت نماینده ولی فقیه فتوای قتل فرهنگ امیری را صادر کردند. او یک بهایی بسیار خوشنام و درستکار و فرهیخته بود. چندین سال پیش از انقلاب پدر و همه خانواده اش را به فتوای آیت الله بروجردی قتل عام کرده بودند. جرم این پیر مرد هفتاد و سه ساله درستکار بودن و خنده رو بودن و مودب بودن بود. این نمایندگان ولی فقیه که همشان امامان جمعه شهرهای مختلف استان بودند نظرشان این بود که امیر فرهنگی خوب بدونش به خودی خود تبلیغ بهاییت است بنا بر این چندین داوطلب برای سر بریدن او بسیج شدند و سرانجام دوبرادر در یک شب و گویا جلو چشم مادر پیرش و دختراانش سر او را بریدند. در این ماجرا حتا یک روحانی و مداح این قتل را بد ندانست، سهل است حتا یک مسلمان این شهر ککش نگزید. چرا که نیرنگبازان و حقه بازان روحانی بر قدرتند. قاتلان در شهر یزد می گردند و حتا یزدیهایی شیرینی هم پخش کرده اند و «خدا قبول کند»ی هم به او گفته اند. حالا شما چطور میخواهی بدون خشونت با این روحانیت برخورد کنی؟؟؟
ن الف روزنامه نگار از تهران / 28 August 2018
جناب خواب خرگوشی نیست. وابستکی ارتزاقی ست. روحانیت شیعه با تمام وجودش نحسش و فریبش و نکیتبارش و فریبکاریش و خباثتش و خرافاتش و در عین حال حیله گریش در تمامی دورانها جلو پیشرفت این ملت ایستاده و با تحمیق توده ها و رملای از سماور گرفته تا آب لوله کشی و برق و تلفن و ویدوئو و اینترنت وووو همیشه جلوبان پیشرفت و هل دهنده ی به عقب بوده است. البته این رژیم سفاک و فتاک و خونخوار در اذهان رفته است و آخرین نهیبهایش را در حالی می زند که ساطور خونچکان علی و چادر سر عایشه سه ساله در بغل پیامبر اعظم خودنمایی می کند و ترس مردم را مثل آخرین شعله های آتش جهمنم به طپش وا می دارد ولی آخرین پت پت هاست. مردم ایران باید با یورشی قهمرنانه بدون هیچ رحمی این دریوزگان بر قدرت را از خوبشان تا بدشان از آیت الله تا مداح را بزیر کشند و از آنها حسابرسی کنند. این جمله احسان نراقی را به خاطر بسپارید چرا که دوست از حاضران در آن جلسه از او نام برده است: احسان نراقی آن روز گفت: هیچ کسی جز فرزندان این طبقه از خباثت و شناعت روحانیون خبر ندارد. پدر من می گفت که روحانیون آنقدر حیله گرند که حتا زنانشان تا آخر عمر نمیدانند در ضمیر این ها چه می گذزد. او ادامه داد که اگر چه اینان بسیار دوام آورده اند اما بزرگترین اشتباهشان از هول حلیم در دیگ افتادن بود دیگ قدرت عریان. این قدرت عریان بعد از آنی که هزار و چهارصد سال سربریده اند سرشان را خوذاهد برید. من بچه آخوندم و پدرم صادقانه دآنرا گفت و لباس تزویرش را در خلا انداخت و رفت. ما آنروز بلرای نراقی کف زدیم. فیلمش بزودی روی اینترنت خواهد آمد.
جناب خواب خرگوشی نیست از اصفهان / 28 August 2018
قطع کنترلِ رهبران مذهبی بر ايرنيان،يک راه حل بسيار ساده ولی هوشمندانه و قابل اجرا دارد،ه قبلا هم به نوعی امتحان شده است،
وقتش که رسيد می گوييم۰
ايرانِ ويرانِ بيصاحاب / 28 August 2018
از گفت وگوی مهرزاد بروجری درباره کتاب « ایران پسا انقلاب؛ دفترچه راهنما » ، منتشر شده در همین سایت : « بر اساس مطالعه ما، ۲۷ درصد ۲۳۳۲ نفر رجال جمهوری اسلامی، روحانی هستند. البته باید افزود که در جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت دینی، وزنه سیاسی روحانیون بسیار بیشتر از آن چیزی است که این درصد بیان میکند. برای مثال، شخص رهبر به تنهایی و شخصاً واجد این قدرت است که صدها نفر را در مشاغل مهم نصب و عزل کند. به همین ترتیب، علمای عظام بدون داشتن شغل دولتی، میتوانند وزنه سنگینی در مناسبات قدرت باشند.
دو چیز در تحقیقات ما چشمگیر است: اول آنکه درصد تصدیگری افرادی که سابقه سپاه پاسداران و حضور در جبهه جنگ با عراق را دارند، در تمامی نهادهای قدرت بالا رفته است، و سپاهیانی که در اول انقلاب محافظ روحانیون بودند، حالا رقیب آنها شدهاند و سهم خود را از سفره انقلاب میخواهند. دوم آنکه اگر سکوهای پرش یعنی مشاغلی را مرور کنیم که صاحبان قدرت درست قبل از به دست گرفتن شغلهای کلیدی در اختیار داشتهاند، میبینیم که بوروکراسی دولتی و دانشگاه نقش بسیار مهمی را بازی میکنند. به عبارت دیگر، دستگاه عریض و طویل بخش دولتی و دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی محل رشد و تربیت نسل جدیدی بوده که وارد حلقه قدرت شدهاند.» منظور : رأس و بدنه نظام سیاسی کنونی تنها روحانی نیستند ؛ بلوک قدرت از چندین طیف تشکیل شده است . کاهش نفوذ ایدئولوگ ها و اهالی قلم و کلام ، با رشد ثروتمندان و رزم پیشگان همراه بوده اما جابه جایی در ترکیب نیروهای برسازنده نظام ، امری نسبی است بدین معنا که هیچ طیفی ( تکنوکرات ، روحانی ، نظامیان ، بازرگانان و صاحبان کارخانه ها و مدیران ارشد دولتی )کاملاٌ حذف نشده . به هر رو بررسی عینی ـ کمی امثال مهرزاد بروجردی در مقایسه با آسمان ریسمان بافی نفرت انگیز و کینه گستر محمود صناعی ، بیشتر به شناخت وضع موجود و چاره اندیشی برای انبوه مشکلات پیش ِ رو کمک می کند . نقشه کشیدن برای حذف یک طیف ریشه دار در جامعه در واقع سنگ بزرگ است . این نوشته را برای دوستانی که فکر می کنند با حذف نظام موجود راه رشد رشد گشوده می شود خواهم فرستاد تا ببینند که چه کینه توزانی در کمین بر باد فنا دادن اندوخته های سخت به کف آورده ما نشسته اند .
احمد / 28 August 2018
احمد خان در کشور ما کسانی کینه توزند که با آتش زنی سینما رکس و زنده زنده سوزاندن صدها مردم بیگناه به قدرت رسیدند.
آخوند های بی شرم, خونخوار.
تا جایی که “بر باد فنا دادن اندوخته های سخت به کف آورده ما” مربوط است,
تنها “اندوخته های” جمهوری جهنمی اسلامی در عرض ۴۰ سال گذشته شامل: خشک شدن دریاچهء رضائیه, نابودی محیط زیست در کل کشور, تحمیل فقر و بدبختی به نیم بیشتر جامعهء ایران, آپارتاید جنسی برای زنان ایران,.. و ده ها و صد ها و هزاران بدبختی بزرگ و کوچک دیگر است.
و این حقایق و واقیعاتی است که برای هر کودک نیز واضح است, اما نه برای مشتی خواهر و برادر گمراه سایبر بسیجی پست فطرت.
آخوندها و سپاه خاستگاه کینه در ایران هستند / 28 August 2018
آقای محمود صباحی نوشته اند : « جامعهی توسعهیافته یک نشانهیِ بنیادی دارد : در صورت بیعدالتی، راهها و درهای دادخواهی در آن گشوده است » و « در تاریخ چند هزار سالهی ایران … راههای دادخواهی [ را ] به کلی بستهاند » در نتیجه « تا کنون جابهجاییهای اجتماعی و سیاسی در جامعهی ایرانی به گونهای انفجاری و غیر عقلانی رخ دادهاند » زیرا « طبقهی روحانیت امور قضایی را بر عهده داشته ( و ) …. حافظ طبقهیِ حاکم و به ویژه حافظ منافع و موقعیت خانوادهی حاکم بوده است » ؛ و بر این « پایه ، میتوان بر زبان آورد که بزرگترین مانعِ اجتماعی و تاریخی که جامعهی ایرانی را از فرارفتن از خود و از حرکت اجتماعی و تاریخی باز میدارد، همانا طبقهی روحانیت و فربگی و گستردگی آن است » . پیداست با این مقدمه چینی ، راه « توسعه یافتگی جامعه » برداشتن « بزرگترین مانع یعنی روحانیت » است ، اما نویسنده در نتیجه گیری از مقدمات بسی فراتر می رود و نه حذف روحانیت از « امور قضایی و گشودن راه دادخواهی » ، بل که برون افتادن آن از مدار زندگی اجتماعی را فراپیش می نهد : « برای کاهش گستردگی و دامنهی نفوذ این طبقه باید همهی منافذ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این طبقه شناسایی و مسدود شوند تا به تدریج پشتیبانیِ مالی و در پی آنْ جذابیت اقتصادی و دایرهی نفوذش در جامعه رو به کاستی گذارد و بدینترتیب جایگاه تاریخیاش به مثابه یک طبقه سست شود و خود به خود از مدار زندگی اجتماعی برون افتد . »
در این نگرش جای کار فکری و جایگاه آن در تاریخ زیست جمعی و نسبت « روحانیت » با آن ؛ نویسایی ؛ بافتار درونی « روحانیت » از لحاظ سطوح درآمد و نحوه سهم بری اجتماعی ، کارکرد متغیر نهادهای فرهنگی در جوامع مختلف و در طول تاریخ در یک جامعه خاص … و بسیاری مفاهیم و موضوعات مرتبط تبیین نشده و متنی آشفته پدید آمده که گویا عمده ترین کارکرد آن بلندتر کردن آوای « جهل مهاجم » است ، جهل مهاجمی که در پیام های زیر آن نمود بارزتری دارد ؛ « فاجعه ای » که عاملان آن خود را « بیدار » و پرسشگر را « در خواب خرگوشی » ، « بیرون از کشور » ، « وابسته ارتزاقی » ، « گمراه » و « خانی که در حد یک کودک هم قادر به درک حقایق نیست » تصور می کنند ؛ راه درمان او هم فعلاً گفتنی نیست اما لابد همان داغ و درفش و آتش است!
احمد / 28 August 2018
این خواهران و برادران گمراه سایبر بسیج باید به جای غصه خوردن در مورد وبلاگ نویس های خارج از کشور, حواسشان به شعارهای مردم در داخل کشور باشد و توجه به اینکه چگونه از مرداد به اینسو شعارهای مردم از
“توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید گم بشه” تغییر پیدا کرده به
“توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید*** شه”!
حیف که اینجا ویدئو نمیشود گذاشت. خودتون بروید در یوتوب و این شعار “توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید **8 شه” را تایپ کنید, ببینید چقدر ویدئو از مردم با این مضمون خواهید دید.
این تازه اول کاره.
چند ماه دیگه این همه گرانی و تورم و بدبختی ادامه پیدا کنه, میبینین که مردم عادی چگونه با دست خود *** آخوند, بسیج و پاسدار را یکی خواهند کرد.
برای خواهران و برادران گمراه سایبر بسیج / 28 August 2018
بهترین نمونه ای جهل مهاجم در کشور ما آن جهل ناب آخوندی است که در توضیح المسائل اش برای پیروانش راه همه گونه توحش و کثافت کاری را باز میگذارد؛ از رابطهء جنسی با حیوانات داشتن (منجمله شیر آفریقایی!, که این واقعا اغراق نیست و دوستان میتوانند به توضیح المسائل خود خمینی رجوع کنند), تا سکس با اطفال شیره خوار و بدتر از آن (رجوع کنید به توضیح المسائل خود خمینی).
در عرض ۴۰ سال گذشته هیچ کس به اندازهء آخوندهای خونخوار حاکم به این اندازه از روی نادانی و جهل مرکب تیشه به ریشهء تار و پود جامعه ای ایرانی نزده است.
و پس از چهار دهه از این جهل مهاجم دیگر در کشور نه اقتصادی به جا مانده, نه محیط زیستی, نه آزادی برای ملت, نه رفاهی برای مردم و نه هیچ.
پس جای تعجب نیست که امروزه شعار مردم ایران تبدیل شده است به “توپ, تانک, فشفشه: آخوند باید*** شه”!
“باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحرست!”
آخوند: عالیترین مثال جهل مرکب / 29 August 2018
بهایی ها سالهاست هزینهی یک حرف بهاءالله را میدهند: اگر میخواهید در دنیای مدرن دین داشته باشید، دین نمیتواند طبقهی روحانیت داشته باشد و باید توسط کسانی که سالانه به صورت دموکراتیک انتخاب میشوند اداره بشود. این پاشنهی آشیل استفاده از دین برای دفاع از منافع یک طبقه بود. پس چه تعجبی دارد که طبقهی مذکور برای نابودی چنین ایدهای خون بریزد و ظلم و ستم کند.
دوربین / 29 August 2018
سلام دوستان مطابق معمول آقای صباحی مفاهیم اختراعی خودشان را تولید کرده اند. و چند نفر از دوستانشان هم بی توجه به مفهوم متن برای ایشان کف میزنند و از ایشان تقدیر میکنند. مقاله شجاعانه آن هم وقتی ساکن اروپا هستند این دیگر چه صیغه ایست؟
عنایت بفرمایید. نوشته اند تاریخ ایران تاریخی گیاهی است؟ لابد تاریخ باقی جاها تاریخی حیوانی است یا جمادیست؟ نوشته اند جنبش ها با انقلاب همراه بوده و با تنش. لابد مثل جنبش دوم خرداد؟ یا جنبش ملی شدن صنعت نفت؟ این نظریه ها را قبل از صورت بندی باید به مصداقهایش فکر کرد. نه اینکه اول گفت بعد دنبال مصداق گشت
نوشته اند طبقه روحانیت دیوار حائلی است بین حاکمیت و دیگر طبقات؟ آخر استاد معظم در باره چه دوره ای حرف میزنید. مثلا در باره دوره رضاشاه اینگونه بود. اصلا روحانیت در حکومت ساسانی دیوار نبوده بخشی ازهیئت حاکمه بوده. حالا در انگلستان اینجوری نبوده؟ در فرانسه چطور؟ این نقش ابدی روحانیت است.
در حرفهای بی بنیاد شما در باره باب چیزی نمیگویم. مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اما گزارشی از محاکمه باب در تبریز وجود دارد. این کتاب سال 1390 تجدید چاپ شده و در بازار هست . بخوانید. باب هم یکی از همان روحانیت بود منتهی کسی که در کل عمرش 8 ماه درس خوانده بود و باقی ان را در آفتاب خوابیده بود و ریاضت کشیده بود. یک روحانی که همان چرندیات بظاهر علم را هم نخوانده بود و خل و چل و عقب افتاده بود.
در جنبش باب آدمهای باسواد و باهوش و انقلابی زیاد بودند مثلا ملاحسین بشرویه یا آیت الله زنجانی یا …بارفروش . یا حتی قره العین که ایستادند و جنگیدند . بجای دفاع از باب از آنها دفاع کنید و این جنبش را تحلیل کنید نه اینکه «روحانیت با هرکس دشمن است او را دیوانه خطاب میکند» آقای مصباحی کمی کتاب بخوانید. این حرفهای اینترنتی را جدی نگیرید.
بیژن / 29 August 2018
« این از نتایج سحر است » یعنی می خواهید کاری کنید که جنایت کاران قبلی رو سفید شوند و در برابر درندگانی که گویا صبح دولت شان در حال دمیدن است ، فرشتگانی ناگزیر از دفاع از خود جلوه کنند .
این جا دیگر نه با « جهل مهاجم » که با « بلاهت رقت انگیز » مواجهیم ، جهلی که بر بینش قبیله ای و « دگردشمن پنداری » دلالت دارد و هر پرسشگر و ناقدی را سزاوار تهمت و ای بسا طرد و زجر و نابودی تلقی می کند . گویا مسئله ما دیگر انتخاب بین بد و بدتر نیست و می خواهند سر دو راهی انتخاب بدتر و بدترین قرارمان دهند .
احمد / 30 August 2018
این فقط جامعه ایران است که قدرت و نفوذ روحانیت مانع توسعه وپیشرفت است ؟! مگر در قرون وسطی کلیسای کاتولیک و پاپ فرمان روای مطلق در سراسر اروپا نبودند ؟! چه شد که اقتدارشان در هم شکست ؟! این دوران روشنگری و رونق علم و رفورمیسم بود که همه چیز را تغییر داد . این اتفاق درایران نیافتاد . امثال بازرگان و شریعتی و جلال احمد و حتی مرحوم طالقانی گرفتار خیالبافی و پارانویای دینی بودند! اینکه همه گرفتاری هار ا به دین نسیت دهیم تفکری جاهلانه اشت . مگر در امریکا مردم دینداران کم اند؟! با باورهای خرافی بدتر ! تحلیل های سطحی و بی ارزش مانع درست اندیشیدن است .
bijan / 30 August 2018
باش تا صبح دولتت بدمد!
چون كار صواب یا خطایی از كسی صادر شود ، هر اوقات نتایج و اثرات آن، به عاملش برسد، این مثل را در آن موقع نسبت به فاعلش ایراد كنند.
آورده اند كه …
چنانچه در تاریخ عالم آرای عباسی مسطور است ، همینطور كه امروز ، مردم از دیوان خواجه حافظ شیرازی فال می گیرند ، سابقاً هم از دویان اشعار خلاق المعانی كمال الدین اسمعیل اصفهانی فال می گرفته اند .
هنگامی كه خبر قیام شاه عباس كبیر در اردوی پدرش (سلطان محمد) شایع شد ، خواجه ضیاء الدین مشرف ، اسكندر خان از قاضی خان صدراعظم پرسید كه آیا این خبر حقیقت دارد ، یا نه ؟ وی جواب داد اطلاعی ندارم . سهلتر آنستكه برای صحت و سقم آن از دیوان كمال اسمعیل ، فالی گرفته و صدق و كذب آنرا جویا شویم . خواجه ضیاء الدین از دیوان كمال اسمعیل تفألی زد و اشعار زیر آمد ، بیت آخر آن دلالت بر وقوع حادثه ای كه در پیش بود ، می نمود و اتفاقاً همان هم شد و ضرب المثل گردید .
آسمان دوش با خرد می گفت كه نزدیك ما چنین خبر است
كه بگیرد به تیغ چون خورشید هر چه خورشید را بر آن گذر است
خروش گفت تو چه بیداری عرصه ملك او نه این قدر است
باش تا صبح دولتت بدمد كاین هنوز از نتایج سحر است
باش تا صبح دولتت بدمد! / 30 August 2018
اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری(یا علی بن محمد انوری) معروف به انوری ابیوردی و “حجّةالحق”
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ – در مدح صاحب ناصرالدین و تهنیت منصب
منصب از منصبت رفیعترست
هر زمانیت منصبی دگرست
این مناصب که دیدهای جزویست
کار کلی هنوز در قدرست
باش تا صبح دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحرست
پای تشریف صاحب عادل
که جهان را به عدل صد عمرست
ذکر تشریف شاه نتوان کرد
کان ز سین سخن فراخترست
در میانست و خاک پایش را
خاک بوسیده هرکه تاجورست
ورنه حقا که گفتمی بر تو
کافرینش به جمله مختصرست
بالله ار گرد دامن تو سزد
هرچه در دامن فلک گهرست
هرچه من بنده زین سخن گویم
همه از یکدگر صوابترست
سخنآرایی و لافی نیست
خود تو بنگر عیانست یا خبرست
من نمیگویم این که میگویم
تا تو گویی هباست یا هدرست
بر زبانم قضا همی راند
پس قضا هم بدین حدیث درست
این مناصب که دیدهای جزویست, کار کلی هنوز در قدرست / 30 August 2018
فهرست کوتاهی از جنایات آخوندهای جاهلِ مهاجمِ هار
هیچ جنایت کاری در تاریخ ایران و جهان به پای جنایات آخوندهای جاهلِ مهاجمِ هار نخواهد رسید.
از آتش سوزی سینما رکس آبادان و زنده زنده سوزاندن صد ها مردم بیگناه, و نطفه بندی جمهوری جهنمی اسلامی.
اعدام های پشت بام مدرسه رفاه.
تا آتش زدن کتاب فروشیها در بهار آزادی و سوخته شدن دختر بچه ی صاحب کتابفروشی در رشت.
سنگسار زنان به جرم زنا.
اعدام مونا محمود نژاد دختر شانزده سالهء بهائی و شانزده زن بهایی دیگر در شیراز.
کشتار های در روستاهای کردستان و سر بریدن ساکنین روستاهای ایندرقاش و قارنا, و حتا کشتن حیوانات اهلی (گاو و گوسفند,…) روستاها.
دور اول کشتار زندانیان سیاسی در وائل دههء ۶۰, مانند سعید سلطانپور که در شب ازدواجش بازداشت شد.
دور دوم و سوم کشتار زندانیان سیاسی در ۱۳۶۷.
قتلهای زنجیره ای.
یکی از بالاترین آمار اعدام در جمهوری جهنمی اسلامی.
اجرای قوانین قرون وسطی “قصاص”.
و ده ها و صد ها و هزاران جنایات ریز و درشت دیگر.
دندان های این سگانِ هارِ حاکم را باید خرد کرد.
فهرست کوتاهی از جنایات آخوندهای جاهلِ مهاجمِ هار / 30 August 2018
نمونه های ناقابلی از جهل مرکب جماعت آخوندهای حاکم.
جماعتی دزد, مفتخور, پلشت, جنایتکار و شدیدا هار و وحشی.
چرندیاتی که خمینی در توضیح المسائلش نوشته است
رساله (توضیح المسائل) امام خمینی
اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود بايد دختر شيرخوارى را مثلا دو روزه براى خود صيغه كند و در آن دو روز زن برادرش آن دختر را شير دهد.(توضیح المسائل) (رساله امام خمینی ، مساله 2493)
مطابق رساله (توضیح المسائل) امام خمینی حکم گاو و گوسفند و شتری که با انها نزدیکی شده چیست؟
اگر با گاو و گوسفند و شتر نزديكى كنند بول و سرگين آنها نجس مىشود و آشاميدن شير آنها هم حرام است و بايد بدون آن كه تاخير بيفتد آن حيوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به صاحبش بدهد، بلكه اگر به حیوان ديگرى هم نزديكى كند، شير آن حرام مىشود. (توضیح المسائل)
نمونه های ناقابلی از جهل مرکب جماعت آخوندهای حاکم. / 30 August 2018
بسیاری از نکات بیژن و Bijan جالب است, اینکه واقعیت و پرسشوارهء مذهب و خرافات و فرهنگ دینی در غرب نیز به درجات متفاوت موجود است, و اینکه نهایتا خود باب نیز آخوندی بود که شورشی شد, و شاید ارزش جنبشی که به وجود آورد خیلی بیشتر از خودش می باشد, گردهمایی و “واقعه بدشت” نمایانگر جنبشی بود که شاید از رهبری خویش مقداری رادیکال تر گشته بود و مرزهای نوینی را تجربه می کرد.
اما تمامی این خرده فرهنگهای بابیه, از بهائیت, صبح ازل, طاهره,…نهایتا خرده فرهنگ هایی مذهبی هستند, و در برخی موارد با تحملی بسیار کم برای مخالفان و بدتر از آن.
دکتر حورا یاوری در بررسی تطبیقی شعر های طاهره و فروغ فرخزاد اشاره ای صریح به محتوا و مضمون مذهبی ادبیات طاهره دارد, در حالیکه مضمون و محتوای شعر فروغ یک آزادگی بدون هیچ بار دینی است. فارغ از هر گونه ایدئولوژی و جزم فرقه ای, مذهبی.
نقی / 30 August 2018
تازمانی که اکثریت مردم درنادانی وجهل و خرافه پرستی ومرده پرستی به سرمی برند ، همین گروه اقلیت انگلی آخوند وملایان برسرنوشت آنان حاکم خواهندبود . تنهاراه رهاشدن ازشر انگلهایی به نظام آخوند وروحانی ، آگا شدن مردم است وبس ۰ این مردم هستند که آخوندهارا خود سوار کرده اند ۰
یاشار / 31 August 2018
در ره عشقت ای صنم شیفته بلا منم
چند مغایرت کنی با غمت آشنا منم
پرده به روی بسته ای زلف به هم شکسته ای
از همه خلق رسته ای از همگان جدا منم
شیر تویی شکر تویی شاخه تویی ثمر تویی
شمس تویی قمر تویی ذره منم هوا منم
شاهد شوخ دلربا گفت به سوی من بیا
رسته ز کبر و عزریا مظهر کبریا منم
نخل تویی رطب تویی شاهد نوش لب تویی
خواجه با ادب تویی بنده بی حیا منم
در ره عشقت ای صنم / 31 August 2018
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خویش طاهره گشت و ندید جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
گر به تو افتدم نظر / 31 August 2018
تو و ملک و جاه سکندری, من و رسم و راه قلندری
اگر آن نکوست تو درخوری, اگر این بد است مرا سزا
رسم و راه قلندری / 31 August 2018
بهاءالله در یکی از آثارش می گوید:
“رگ جهان در دست پزشک دانا است درد را می بيند و بدانائی درمان ميکند هر روز را رازی است و هر سر را آوازی درد امروز را درمانی و فردا را درمان ديگر امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد ديده ميشود گيتی را دردهای بيکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته مردمانی که از باده خود بينی سرمست شدهاند پزشک دانا را از او باز داشتهاند اينست که خود و همه مردمان را گرفتار نمودهاند نه درد ميدانند نه درمان ميشناسند راست را کژ انگاشتهاند و دوست را دشمن شمردهاند بشنويد آواز اين زندانی را بايستيد و بگوئيد شايد آنانکه در خوابند بيدار شوند بگو ای مردگان دست بخشش يزدانی آب زندگانی ميدهد بشتابيد و بنوشيد هر که امروز زنده شد هرگز نميرد و هر که امروز مرد هرگز زندگی نيابد …”
به نظر من خیلی این اثر بازگوی حال و شرایط امروز ایران و البته بسیاری از نقاط دنیاست.
امین / 02 September 2018