طبیعت نه تنها به خودی خود ارزشمند است بلکه باید به آن عنوان تنها وظیفه متقاعد کننده و رستگار سازنده فلسفه احترام گذاشت.

طبیعت باور اشتباه و دردناک ما را درباره  اینکه گمان می‌کنیم آزادیم، اصلاح می‌کند. این تصور که فکر می‌کنیم آزادیم تا سرنوشت خود را آن طور که دوست داریم شکل دهیم، تبدیل به جهان‌بینی اصلی دوران ما شده است: همواره تشویق می‌شویم که تصور کنیم می‌توانیم در طول زمان زندگی‌ مطلوب‌مان را شکل دهیم، روابط‌مان را به شکل دلخواه ترتیب دهیم و کار و هستی‌مان را مطابق میل‌مان تنظیم کنیم. این سناریوی امیدوارکننده، عامل رنجی اضافه و غیرضروری شده است.

چیزهای زیادی هست که می‌خواهیم از آنها اجتناب کنیم؛ چیزهایی که بخش عظیمی از زندگی‌مان صرف نگرانی بابت آنها می‌شود و و پس از آن که ناگزیر خود را بر ما تحمیل می کنند، زندگی‌مان تلخ می‌شود.

اما اجتناب ناپذیری در طبیعت، اصل اساسی است: درختان برگریز، باید با پایین آمدن دما در پاییز، برگریزان را تجربه کنند. قوانین طبیعت با قوایی اعمال می‌شوند که کسی آنها را انتخاب نکرده است و کسی را یارای مقاومت در برابر آن نیست و استثنایی ندارد.

وقتی طبیعت را در نظر می‌گیریم (مثلا یک جنگل در پاییز، یا چرخه تولید مثل یک ماهی قزل آلا را)، شاهد قوانینی هستیم که ساختار غیر قابل انکار آنها بر خودمان نیز اعمال می‌شود. ما نیز باید بالغ شویم، تولید مثل کنیم، سن مان بالا می‌رود، بیمار می‌شویم و می‌میریم. ما همچنین با مشکلات زیادی روبه‌رو هستیم: هرگز دیگران را درک نمی‌کنیم؛ همیشه با اضطراب‌های بنیادین مواجه خواهیم شد؛ هرگز نمی‌دانیم که چطور باید خودمان را جای شخص دیگری بگذاریم؛ به طور حتم آرزوهایی بیش از حد توانمان داریم؛ و بالاخره متوجه می‌شویم که نمی‌توانیم – در مسایل مهم – آن‌طور که می‌خواهیم باشیم.

آنچه بیش از هرچیز از آن می‌هراسیم، خلاف خواست‌مان، بالاخره اتفاق می‌افتد. اما اگر این موضوع را به عنوان اصل طبیعت بپدیریم، از تلخی و فشار آن کاسته می‌شود. درمی‌یابیم که محدودیت‌‌ها به هیچ وجه تنها مختص ما نیستند. به عبارتی، در صحنه‌های جذاب و باشکوه طبیعت (مانند تماشای چرخه زندگی یک فیل و انفجار آتشفشان)، طبیعت ما را از تمایلاتمان جدا می‌کند تا رنج‌مان را شخصی کند و مانع رنج‌مان شود.

کار اصلی فرهنگ باید این باشد که به یادمان بیاورد که قانون طبیعت، همان‌طور که بر درختان و ابرها و صخره‌ها حاکم است، بر ما نیز حاکم است. هدف ما این است که دریابیم درحالی که قدرت محدود‌مان جایی متوقف می‌شود – جایی که ما هیچ گزینه‌ای نخواهیم داشت جز اینکه به نیروهایی که بی‌نهایت بزرگ‌تر از خودمان هستند بپیوندیم.