«شما خیلی جنگنده بازی می‌کنید، حتی در سیاست»؛ این را یک مراکشی –که هنگام پخش مستقیم بازی اول ایران در کافه‌ای کنار دست من نشسته بود— گفت.

ژیلبر آشکار، استاد مدرسه عالی مطالعات خاورمیانه و آفریقای دانشگاه لندن هم در اشاره به رقابت منطقه‌ای ایران و عربستان، همین را می‌گوید: «رژیم عربستان مسلماً از لحاظ فرهنگی و اجتماعی واپسگراتر از ایران است، اما ایران ستیزه‌جوتر است.» ایران، ۳ بازی، ۷ کارت زرد، ۴۴ خطا؛ عربستان، ۳ بازی، ۱ کارت زرد، ۳۰ خطا.


تعمیم نمایش فوتبالی یک کشور به رفتار سیاسی آن شاید گمراه کننده باشد، اما یک چیز قطعی است؛ ایرانی‌ها سرسختانه‌تر از هر تیم دیگری در جام جهانی از دروازه‌شان دفاع کردند، گویی جام جهانی، جنگ ایران و عراق بود، و میدان مسابقه، صحنه عملیات کربلای ۴. یک دفاع سرسختانه و ناموسی… «ناموس» به این راحتی دست از سر ما بر نمی‌دارد.

تیم ملی به جامعه‌ای که نمایندگی می‌کرد، مطلقاً وفادار بود. ایرانی‌ها هنوز به جام جهانی پا نگذاشته، خبرساز شدند، به لطف نایک و امتناع این شرکت از دادن کفش‌های ورزشی به تیم ایران به دلیل تحریم‌ها.

مردم ایران عادت دارند به خبرساز بودن، و خبرهای مربوط به آنها کم و بیش محتواهای مشابهی دارند. در صدر این اخبار، این روزها مضمون تکراری تنش ایران و غرب و پیامدهای آن از جمله تحریم قرار داد.

دفاع اتوبوسی و انزوای روانی

تحریم یکی از مهمترین واقعیت‌های جامعه ایران در چند دهه اخیر بوده است؛ تحریم و بالتبع محرومیت مادی و انزوای روانی.

انزوای روانی ناشی از تحریم امری واقعاً سوء‌تفاهم برانگیز است. پس از بازی ایران و اسپانیا، یکی از هواداران تیم فوتبال اسپانیا از من پرسید: «فکر نمی‌کنی شما ایرانی‌ها در مورد جایگاه تیم‌تان در جهان دچار سوء‌تفاهم‌اید؟ شما اصلاً فوتبال بازی نکردید، اما تو می‌گویی عالی بازی کردید.»

آیا این شکلی از خودبزرگ‌پنداری، است؟ هرچه هست، تصوری که ایرانی‌ها از تصویر خودشان در جهان دارند، چندان واقعی نیست. فاصله میان ذهن و عین زیاد است، و کلیشه‌ آنها از خودشان با کلیشه جهان از آنها نمی‌خواند.

تا قبل از دور سوم مرحله گروهی، ایران به خاطر اتوبوس ده نفره‌اش جلوی دروازه، یکی از منفورترین تیم‌های جام جهانی بود. آروزی خیلی از هواداران فوتبال، مفسران ورزشی و کارشناسان شرط‌بندی این بود که بازی با پرتغال، آخرین بازی ایران در جام جهانی باشد. بعد از بازی با اسپانیا، «ضد فوتبال»، و شبیه‌سازی‌ها و نمایش بازی کردن‌های تیم ملی صدای خیلی‌‌ها را از جمله کارواخال، مدافع تیم ملی فوتبال اسپانیا، و روی کین، بازیکن سابق منچستر یونایتد، درآورد.

فقدان اعتماد به نفس ناشی از نداشتن تجربه بین‌المللی و انزوای جهانی حقیقت عریان بیست دقیقه اول نخستین بازی ایران بود. ایرانی‌ها از دادن پاس‌های ساده و رساندن توپ به دروازه حریف به هم ناتوان بودند. غلو نیست اگر بگوییم تنها جلوه چشم‌نواز تیم ایران در دو بازی اول، عبور دادن توپ از بین پاهای پیکه، مدافع سرشناس اسپانیایی، بود.

حماسه‌ ایران در جام جهانی، بازی با پرتغال بود. خیلی‌ها در جهان، جسارت، تعهد تیمی و جنگندگی ایرانی‌ها را تحسین کردند. و این همان چیزی بود که ایرانی‌ها دوست داشتند بشوند تا گوششان را به تحلیل‌ها و نظرهای دیگر ببندند.

حذف از جام جهانی اگرچه غیرمنتظره نبود، اما در هر حال برای ایرانی‌ها بسیار ناراحت کننده بود؛ آنها این بار تا مرز صعود پیش آمده بودند.

پس از حذف مصر از جام جهانی، وائل اسکندر در یادداشتی تحت عنوان «محمد صلاح، انقلاب و شکست مصر» نوشت: «مشکل اصلی مصر این است که در این سرزمین امید هیچ وقت زنده نمی‌ماند، اما هیچ وقت نیز حقیقتاً نمی‌میرد.» همین جملات را برای تجربه ایرانی جام جهانی می‌توان نوشت؛ کشوری که تجربه‌ها در آن همیشه نیمه‌کاره و ناتمام باقی می‌مانند: تجربه دموکراسی، تجربه فاشیسم، تجربه استعمار و همین طور الی آخر تا تجربه امید.

شکاف‌هایی که تیم ملی پر می‌کند

رابطه تیم‌های ملی فوتبال و ملت‌هایشان، درعین حال، رابطه سرراستی نیست. ما دوست داریم که فکر کنیم بازیکنان نماینده ما هستد، اما پای موفقیت که وسط می‌آید، بازیکن‌ها فقط نماینده خودشان هستند.

داستان تحسین‌برانگیز پیک موتوری یا رفتگری که با پشتکار و کوشش مراحل را یکی یکی پشت سر می‌گذارد و در نهایت در جام جهانی بازی می‌کند، تنها به درد تبلیغات ایدئولوژیک دولتی برای پوشاندن واقعیت نظام‌مند فقر می‌خورد.

سروصدای تبلیغاتی صدا و سیمای ایران در مورد نمایش خارق‌العاده تیم ملی هنوز ادامه دارد. تیم‌های ملی فوتبال برای دولت‌ها ماشین تولید انسجام ملی و پر کردن شکاف‌ها هستد: شکاف میان دولت و ملت، شکاف درون «ما» یی که تیم ملی آن را بازنمایی می‌کند، و در نهایت، شکاف میان آنچه هست و آنچه باید باشد.

با این حال، نمی‌توان انکار کرد که گوشه‌هایی در نمایش تیم ملی در جام جهانی وجود داشت که به «ما» اجازه داد علیرغم همه چیز احساس موفقیت و غرور کنیم؛ غروری که ناامیدانه اما آزمندانه به آن نیاز داریم، و موفقیتی که اگر پا بدهد، حتی آن را جعل خواهیم کرد. پشت این نقاب موفقیت و غرور، اما حجم انبوهی از احساس شکست و ناتوانی وجود دارد.

حقیقتاً هیچ چیز امروز در ایران وجود ندارد که مایه غرور و خرسندی باشد: ارزش پول ملی در حال سقوط آزاد است، رقص دختر نوجوان ۱۷ ساله ماهیتی مجرمانه دارد، خوزستان آب ندارد، پرداخت مطالبات مزدی مدام به تعویق می‌افتد، و تازه موج تحریم‌ها نیز در راه است.

فوتبال بهانه‌ای است برای فراموش کردن تمام این شکست‌ها و ناتوانیها. همزمان با بازی‌های جام جهانی خیلی از ما خیلی چیزها را فراموش کردیم؛ در لباس تیم ملی زخم‌هاو حسرت‌هایمان را پنهان کردیم، پنالتی کریستن رونالدو را گرفتیم، به مدافع مشهور اسپانیایی لایی انداختیم…  فوتبال دیدیم و فراموش کردیم… تا شاید سالها بعد، کسانی پیدا شوند که به یاد بیاورند جام جهانی ۲۰۱۸ برای ایرانی‌ها، جامی بود که در تب و تاب آن خبر اعدام محمد ثلاث گم شد.


در همین زمینه