برای مبارزه با اعدام چه باید کرد؟ تجربه کشورهایی که صدور حکم اعدام را لغو کردهاند یا در عمل دیگر آن را اجرا نمیکنند چه بوده؟ اگر شما هم جزو کسانی هستید که بر اجرای حکم اعدام در مورد قتل و جنایت اصرار میورزید، در مقابل این پرسش که چه کسی میتواند تضمین کند در تحقیق و قضاوت اشتباهی صورت نمیگیرد، چه پاسخی دارید؟ آیا اشتباه در مجازات برگشتناپذیر اعدام جبرانپذیر است؟ بیایید به موضوع اعدام مجرم از زاویه امکان خطای سیستم نگاه کنیم. آیا باز هم از اعدام دفاع میکنید؟
لغو مجازات اعدام اما کار آسانی نیست؛ آن هم در جوامعی که آن را به شکلی گسترده و برای مدتی طولانی اعمال کردهاند و تبدیل به عرفی جدا نشدنی از نظام کیفریشان شده است. ترس از خلاء کیفری حاصل از لغو این مجازات، در عمل سبب مقاومت نظامهای قضایی کشورها برای حذف این مجازات غیرانسانی شده است.
زمانه برای توجه جدیتر به این موضوع با اصرار بر «حق زندگی» به عنوان اساسیترین حق بشری، قصد دارد بر تجربه شخصی کسانی تمرکز کند که به «مساله اعدام» فکر کردهاند و میکنند. بر همین اساس مجموعهای از گفتوگوها با عنوان «اعدام فکر و فکر به اعدام» آماده شده است با این ایده که فکر به اعدام در ادامه مقابله با اعدام فکر رشد میکند و ثمر میدهد؛ یعنی پیامد خواست آزادی، آزادی اندیشه و بیان و در نهایت دفاع از حق زندگی است.
در این گفتوگوها از افراد مختلف خواسته شده تا خودشان را به مخاطبان زمانه معرفی کنند و بگویند در مورد مجازات اعدام چه فکر میکنند؟ چه مسیری را طی کردهاند تا به این فکر رسیدهاند؟ به نظرشان استدلالهای نوعی در دفاع از مجازات اعدام چه هستند و پاسخ آنها به این استدلالها چیست؟
محمود صباحی: اعدام قتلی است عمدی در جبرانِ قتلی که عمدی نیست
محمود صباحی، متولد سوم شهریورِ ۱۳۴۸، عضو اخراجی هیأت علمی دانشکدهی هنر و معماری، جستارنویس، جامعهشناس و کارگردانِ تئاترِ ساکن آلمان است. آخرین کتاب او «جامعهی تعزیه: جستاری در روان رنجور جامعهی ایرانی» است که انتشارات فروغ در آلمان به تازگی آن را منتشر کرده است.
■ در مورد مجازات اعدام چه فکر میکنید؟
اعدام برآیند یک سازوکار واکنشی–دفاعیِ بسیار ابتدایی است؛ سازوکاری نیندیشیده و غریزی که میخواهد با حذف نیروی مخالف یا همان دشمن، امنیت خود را تأمین کند اما این سازوکار در تضاد با آن هدفی است که در پیِ دستیازی به آن است یعنی گونهای نقض غرض است چرا که از طریق اعدام امنیت نه تنها تأمین نمیشود که از دست میرود: اعدام اقدامی علیه امنیت فردی و جمعی است.
با اعدامِ افرادِ مجرم ـــ که جرم آنها از سر خطا و خشمی آنی یا از سر درماندگیهای دیگر اقتصادی و روانی است ـــ زمینهیِ شکلگیریِ احساسِ تازهای از انتقام یا کین در فرزندان یا نزدیکان آنها فراهم میآید که سپس چونان نیرویی پرخاشگر و خشونتگرا در جامعه ظاهر خواهد شد و امنیت جامعه را در اَشکالی نامترقبه و غیرِ قابلِ پیشبینی تهدید خواهد کرد.
اعدام چرخهی باطلی را به حرکت درمیآورد که ناامنی را در جامعه بازتولید میکند و بدتر از همه، ناامنی و خشونت را عادی و بدیهی جلوه میدهد. به زبان ساده، اعدام، شستن خون با خون است؛ و شستن خون با خون، خونریزی را به زندگی و زیست هر روزه بدل میکند.
اعدام قتلی است عمدی در جبرانِ قتلی که عمدی نیست بلکه از سرِ نادانی یا نارسایی عقلی و روانی است اما در جامعهای که ذهنیتی انتقامگرا بر آن چیره است، آن را از منظری حقوقی به قتل عمد تعبیر میکند و از این رو، به اعدام آری میگوید!
راست این است که اعدام و گرایش به اعدام در یک جامعه، بیش از آن که به مسألهی امنیت مربوط باشد، برآیند گونهای انتقامگیری است و انتقام اگرچه ممکن است تا حدی خشم خانوادهی مقتول و مغبون را کاهش دهد اما خود زمینهای میشود برای ناامنی و در بنیاد برای جرم و جنایت بعدینه. بر همین پایه و در نقطه مقابل آن، وقتی که اعدامی در کار نباشد، به تدریج فرایند جرم و جنایت در جامعه به طور محسوسی رو به کاهش میگذارد چرا که رانه و نیروی انتقامی تازهای فرآوری و به آینده و آیندگان تحویل داده نمیشود.
در یک نظام اجتماعی و حقوقی که در آن به راحتی حکم اعدام صادر میشود، فرد به هنگام عمل مجرمانه لجوجتر و دستودلبازتر عمل میکند. برای مثال پس از ارتکاب جرمِ نخست، او میداند که کارش دیگر تمام است پس با خود میگوید: من که به هر حال اعدام خواهم شد پس بگذار تا میتوانم دایرهی جرمم را گسترش دهم و تا آنجا که میتوانم پیش از به دام افتادن و اعدام، انتقام خود را بگیرم. در واقع هیچ امیدی به نجات نداشتن، او را درماندهتر و تهاجمیتر و خطرناکتر میکند.
■ چه مسیری را طی کردید تا به این فکر رسیدید؟
من برای رسیدن به این چشمانداز که اعدام هرگز راه حلی برای تأمین امنیت اجتماعی نیست، بیش از هر چیز باید ذهنم را از افکار قالبی و پیشپرداختهی اجتماعی و خانوادگی و سیاسی رها میکردم. اما بیش از هر چیز باید یاد میگرفتم که خودم را جای کسانی قرار بدهم که مرتکب جنایت میشدند. تازه آنجا بود که دریافتم هیچکس از سرِ خوشی و تفرج دست به قتل یا هر جنایت دیگر برنمیآورد بلکه رنج و دردی شدید او را از پای درآورده است. حال ممکن است افرادی ادعا کنند که برخی یا خیلی از مجرمان هیچ انگیزهای جز تفرج و سرگرمی برای عمل جنایتکارانهی خود نداشتهاند یعنی تحت هیچ شرایط ناگواری نبودهاند.
پاسخ من خیلی صریح است به این ادعا: اول آن که، نمایش جنایت در هیأت سرگرمی و تفرج تنها یک رفتار انتقامجویانه است یعنی در پس پشت روانی آن واقعاً کیف و تفرجی نیست بلکه انبانی از درد و عذاب است. سپس آن که، فرض کنیم این موضوع حقیقت دارد که برخی از جنایتها برآمده از یک شرایط نامناسب اجتماعی و روانی نیستند بلکه از سر گونهای خوشباشیاند. با این حال، در خطا بودن آنها کسی تردید ندارد اما مگر باید یک عمل خطاکارانه را با خطای دیگری جبران کرد؟ ـــــ این معلوم است که خطا هرگز با خطا مرتفع نخواهد شد چرا که به زبان مولانا: خون بخون شستن محالست و محال!
■ به نظر شما استدلالهای نوعی در دفاع از مجازات اعدام چه هستند؟
سه استدلال نوعی در دفاع از مجازات اعدام که من خوانده یا شنیدهام اینهایند که البته یک خاستگاه ذهنی بیشتر ندارند و آن هم این است که برآیند یک نگرش خونی و ناموسیاند و جهان و جامعه را به برادر و خواهر و مادر و پدر محدود میکنند. برای مثال از من میپرسند:
ــــــ «اگر مقتول برادر شما بود، آیا هنوز هم با اعدام قاتل مخالفت میکردید؟» ــــ من همیشه پاسخ دادهام، بله! مخالفت میکردم!
نه تنها اگر مقتول برادر یا خویشاوندِ خونیِ دیگرم بود، که حتا اگر خودم هم پیش از مرگ فرصت آن را بیابم که دربارهی سرنوشت قاتلِ خود تصمیم بگیرم، صریح و قاطع با اعدام او مخالفت خواهم کرد.
کسی که میپرسد: آیا اگر مقتول مادر یا برادر خودت هم بود چنین میاندیشیدی؟ ــــ ساختار ذهنیاش مناسبات انسانی را خونی درک میکند یعنی هندسهی ذهناش هنوز ثنوی است و از این رو، پدیدهها را بسیار سادهانگارانه مینگرد و از تفکر پیچیده دربارهی آنها ناتوان است. به زبان دیگر، چنین ذهنی هنوز حتا مناسبات و منافع اجتماعی خود را به درستی نمیشناسد. برای مثال در شهر بزرگی مانند تهران زندگی میکند اما ذهناش به وسعت مناسبات یک قبیله در عمق جنگلهای آمازون است و گمان میکند که باید گوشت دشمن یا قاتل برادر یا نزدیکاناش را بخورد به جای آن که در اندیشهی طرح مناسبات دیگری با او باشد.
ــــــ استدلال دوم بر پایهیِ «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» است؛ این استدلال منطق خود را از طبیعت به اندیشه درنیامده میگیرد و مبتنی بر قاعدهی انتقام است. این هم دلیل همان اذهانی است که خون را با خون می خواهند بشویند و نمیدانند که این بازیِ زدی ضربتی، ضربتی نوش کن، انسان را در دور باطلی گرفتار میکند که از آن هیچ نمیزاید مگر ضربه و ضجهیِ بعدینه! ــــ و این نسخهی دیگری از همان استدلال اول است.
ـــــــ استدلال بعدی ادعا میکند «بدون مجازات اعدام سنگ روی سنگ بند نمیشود»! ـــــ با این استدلال افراد گمان میکنند آن چه که زندگی را سامان میدهد دست زور و تهدید و ارعاب است و اشتباهشان در همینجاست.
این قبیل افراد، مشکلشان به زبان خیلی ساده بیدانشی است، یا دانش هم اگر دارند، دانشی موروثی و شفاهی و فقهی است؛ یعنی دانشی بدون پشتوانهی تفکر است. آنها اگر کمی دقیقتر به دور و برِ خود نگاه میکردند متوجه میشدند که در جوامعی که حکم اعدام اجرا نمیشود، اعمال مجرمانه نیز به شدت کمتر است.
البته کاهش میزان جرم و جنایت با گسترش کمی و کیفی دانش و آموزش در هر جامعه ارتباط مستقیم دارد یعنی افراد در یک جامعهی توسعهیافته میآموزند که برای ادارهی جامعه بیش از روشهای تنبیهی به تمهیدات ترغیبی و تشویقی روی بیاورند. چون آنها میدانند که آنچه سنگ را روی سنگ بند میکند نه دست زور و تنبیه یا اعدام که شناخت هنرِ پیچیده و ظریف معماری است، و نظم و امنیت و زیبایی زورساخته تنها به این کار میآید که به آیندگان نشان دهد و بیاموزاند که هر چه با زور و ارعاب و اعدام به دست آید، بیارزش و بیکیفیت است حتا اگر چون اهرامِ مصر پر هیبت و باشکوه به نظر آید!
■ پاسخ شما به این استدلالها چیست؟
حرف نهایی من این است: تا زمانی که در یک جامعه حکم اعدام صادر میشود و در آن دستِ جبر و جزا تکریم و تقدیس میشود، میتوان گفت که آن جامعه هنوز به یک جامعهی انسانی و مدنی تبدیل نشده است. چنان که تا فردی طرفدارِ اعدام است چه خود بداند و چه نداند، از ساحتِ یک زندگی اندیشیده شده و از سپهرِ یک جامعهیِ راستینِ مدنی به دور است.
مرسده هاشمی: جامعه نیاز به درمان جمعی دارد
■ لطفا خودتان را برای مخاطبان زمانه بیشتر معرفی کنید.
مرسده هاشمی هستم. خواننده، نویسنده و مترجم.
■ در مورد مجازات اعدام چه فکر میکنید؟
مجازات اعدام در ایران به طور اخص به دو بخش کلی تقسیم میشود، اعدام برای جرائم مدنی و اعدام برای دگراندیش بودن.
من به عنوان یک آدم فرهنگی نمیتوانم از طریق استدلالهای قانونی و در جایگاه یک کارشناس حقوقی نظری داشتهباشم اما به عنوان یک شهروند که در حیطه فرهنگی فعال است، در مورد جرائم مدن، مانند قتل عمد یا تجاوز و قاچاق مواد مخدر به تجربه دیدهام که اعدام اصلا راه چاره نیست.
کسی که مرتکب جرم اینچنینی میشود باید به جزای خود برسد اما با اعدام ما صورت مسأله را پاک میکنیم و تمام، در حالی که باید حکمی در جهت تنبیه فردِ مجرم صادر شود و نهاییترین و سنگینترین حکم میتواند بریدن سالهای طولانی زندان یا فوقش حبس ابد باشد.
در کلیت ماجرا اما هیچ انسانی حق ندارد انسان دیگری را از زندگی محروم کند. البته تشریح و پرداختن به ریز ماجرا حقیقتا باید توسط کارشناسان حقوقی صورت بگیرد و در این صورت نیاز به تغییر بنیادین در قانون اساسی است. این کار باید با پرداختن به حد و اندازهی جرم و تأثیر مثبت حکم جزایی در بهبود سلامت جامعه باشد. زندان و محبوس بودن به اندازهی کافی میتواند فرد مجرم را متنبه کرده و برنامهریزیهای ارگانی مانند سازمان بهزیستی میتواند بعد از مرحلهی زندان، مجرم را آموزش و آگاهی دهد تا شانس دوبارهای برای زندگی سالم داشته باشد. در طی سالهای متمادی دیدهایم که اعدام به هیچ وجه راه حل نبوده و باعث جریحهدار شدن افراد مشابه میشود و داستان زنجیرهوار ادامه مییابد و به ویژه در مورد قتل نفس به شستن خون با خون میانجامد و داستانی ناتمام و دنبالهدار در جامعه میشود.
اما در مورد دوم که اعدام در برابر دگراندیشی است از جنسی کاملا متفاوت است. این نوع اعدام تنها نتیجهی یک سیستم مستبد و توتالیتر است که نوع دیگری از تفکر و زندگی را برنمیتابد. البته من دگرباشان جنسی را هم در همین جدول میبینم و سانسور و استبداد فکری دشمن اصلی دگراندیشی و روشنبینی است. جامعهای که دموکرات باشد و برای همه نوع اندیشهای حق و حقوقی قائل باشد، مسلما حکومتی را میطلبد که برای همهی شهروندان حقوقی برابر قائل باشد. از نظر من در کشور ایران، بعد از حکومت، عامهی مردم هم تابِ دگرگونه بودن را ندارند. هنوز به چند و چون حکم اعدام نرسیده، برای سادهترین مسائل راحت با هم جر و بحث میکنند و هر کسی میخواهد ثابت کند که نوع اندیشهی او درستترین است و این موضوع در دستگاه حکومت چنان پیشرفته است که هر دگراندیشی باید حذف فیزیکی بشود. شاید وارد ریز ماجرا شدن به اطالهی کلام بیانجامد اما به طور کلی میتوانم بگویم حکومت دینی سیاهترین آفت یک جامعه است.
در ایران هیچ حزب درست و حسابیای که غیر از خط رهبری باشد وجود ندارد و احزاب مستقلی که رسما به صورت زیرزمینی فعالیت میکنند همیشه مورد تهدید هستند و کسی که احتمال عضویت در یکی از این احزاب را داشته باشد مرتد و برانداز و در نهایت مهدورالدم است. حالا بسیار سرها بالای دار رفتند که شاید به هیچ وجه عضوی از هیچیک از این احزاب نبودند، ولی به دلیل ممنوعیت تشکیل احزاب غیر اسلامی، این قانونیترین شکل برای صدور حکم اعدام بوده است.
■ به نظر شما استدلالهای نوعی در دفاع از مجازات اعدام چه هستند؟
در ایران حکومت، اسلامیاست، مذهب رسمی کشور اسلام و شیعه است، پس مسلمان سنی شهروند درجه دوم است، مسیحی و یهودی و زرتشتی شهروند درجه دوم هستند. و طبق قانون کسی که از پدر و مادر مسلمان زاده میشود لاجرم مسلمان است. کسی که چشم به جهان باز میکند و برایش تصمیم گرفتهاند که مسلمان باشد، در حالی که مذهب امری کاملا شخصی است و کسی که به بلوغ فکری نرسیده نمیتواند مذهب و طریقتی در زندگی انتخاب کند. حالا مسلمان زادهای که به بلوغ فکری میرسد و دین دیگری انتخاب میکند، دقیقا مهدورالدم است.
از سوی دیگر انسانها عموما در دو جنس شناخته میشوند، زن و مرد. اما با پیشرفت بشر در علوم تجربی و انسانی، با رسیدن به شناخت بیشتر از زندگی و باز شدن دید آدمها، تفکرات دیگری هم ریشه گرفتهاند و برگ و بار دادهاند. انسانهایی که یا به همجنس خود گرایش دارند یا اصلا خود را دارای جنسیتِ نر یا ماده نمیبینند یا … الخ. وارد این مبحث گسترده نمیشوم و فقط اشاره میکنم که دگرباشان جنسی، از هر نوع “وجود دارند”.
حالا با همین تعاریف ساده و عامه فهم، میبینیم که اینها حقوق ساده و ابتدایی هر کسی است که نفس میکشد و روی زمین قدم برمیدارد. در کشورهای پیشرفته، با وجود نقایص قانونگذاری، با وجود کاستیهای شعوری بین عامهی مردم و …، باز هم اینها به عنوان ابتداییترین حقوق شناخته میشوند و در صورتی که کسی وارد محدودهی آزادی دیگران نشود، آزاد است تا نوعی دیگر بیاندیشد؛ در هر شاخهای.
اما در ایران هر کدام از موارد نامبردهی بالا حکم اعدام دارند، بی چون و چرا. اینها نمونههایی بودند از خروارها مورد که روزانه به اعدام میانجامد.
پس به همین سادگی میبینیم که “فکرِ اعدام” چگونه “اعدامِ فکر” را در پی دارد. یعنی افراد آن جامعه یا باید خودسانسوری کنند یا از خواستهای ابتدایی اما زیربنایی چشم بپوشند و در خفقان زندگی را تلف کنند یا شجاعت بروز اندیشهی دگرگونهشان را داشته باشند و در نهایت مرگ را بپذیرند.
■ پاسخ شما به این استدلالها چیست؟
استدلالهایی که از اعدام دفاع میکنند همه از دگم بودن فکری و کینهورزی نشأت میگیرند و این اولین و بارزترین نشانهی عدم سلامت روحی یک جامعه است. جامعه نیاز به درمان جمعی دارد. اگر تودهی مردم حامی اعدام و جان گرفتن از محکوم نباشند، همانطور که تا حالا در چند مورد دیدهایم، میتوانند قانون را هم دور بزنند. اما این راه حل ریشهای برای مسأله اعدام نخواهد بود، چون تنها در مورد جرائم مدنی، آنهم شاید بعضی موارد، این فاکتور مانند یک مسکن عمل کند. درحالیکه غدهی بدخیم ریشه در دو ناحیه دارد، یکی سلامت روانی جامعه، و مهمتر یکی هم قانون اساسی کشور. قانون ایران رویکردی کاملا مذهبی دارد و این با جهان پیشرفتهی امروزی به هیچ وجه همخوانی ندارد. قانون جزایی ایران راه حلی ندارد مگر از نو نوشته شود.
یک پناهنده: اعدام پاک کردن صورت مساله است نه حل مشکل
■ لطفا خودتان را برای مخاطبان زمانه بیشتر معرفی کنید.
من یک پناهنده هستم که مجبور به ترک کشور خودم شدهام و مدت سه سال است در به در غربت هستم.
■ در مورد مجازات اعدام چه فکر میکنید؟
تنها جوابى که مىتوانم به این سوال بدهم این است که اعدام پاک کردن صورت مساله است نه حل خود مشکل.
■ چه مسیری را طی کردید تا به این فکر رسیدید؟
تصور مىکنم مسیرِ خاصى را طى نکردم، فقط به عنوان فاعل شناسنده جهان خودم کمى بیشتر مطالعه کردم و بعد از مطالعه کتابهاى ادیان مختلف مانند اسلام و مسیحیت و سپس مطالعه در زمینه فلسفه به افکار امروز خودم رسیدم، فکر مىکنم این مسیرى بوده که من تا به امروز آمدهام.
■ به نظر شما استدلالهای نوعی در دفاع از مجازات اعدام چه هستند؟
اولین استدلالها مىتواند اشاره مستقیم به دین و مجازات و قصاصى باشد که به ویژه در قرآن آمده است یا حتى “مفهوم انتقام” همانطور که همهی ما در جریان هستیم. در قرآن براى هر نوع عملى که خارج از تعریف جامعهی اسلامى باشد گناهى در نظر گرفته شده و براى تک تک آنها یک نوع مجازات مشخص تعیین شده است یکی از این مجازاتها قصاص و «اعدام» است.
■ پاسخ شما به این استدلالها چیست؟
این تفکر به قدرى ریشهاى و عمیق در باور عمومى نهادینه شده است که نمیشود پاسخ کلى به آن داد، اما من تصور مىکنم در اولین مرحله باید دین و کتابهاى آنها را کامل مطالعه کرد و بعد شروع به یادگیرى تاریخ فلسفه و همچنین اساطیر دوران باستان کرد که بهترین راه براى فهمیدن مقولهی دین و شکلگیرى آن از آغاز است، در چنین بسترى با تداوم آموزش مىتوان از این استدلالها و تفکرات عبور کرد و این مسیر تنها مختص یک قشر و طبقهی مرفه نیست.
یک شاعر: گرفتن جان یک خطاکار شیوهای غیرانسانی برای تادیب و پیشگیری است
■ لطفا خودتان را برای مخاطبان زمانه بیشتر معرفی کنید.
روناک هستم شاعر.
■ در مورد مجازات اعدام چه فکر میکنید؟
در ابتدا باید بگویم «حق حیات» در زمرهی «حقوق طبیعی» است و اندیشهی «حقوق طبیعی» هم بنیانِ نظامِ «حقوق بشر» در شکل کنونی آن است.
اعدام در اکثر سیستمهای مذهبی چه اسلامی و چه کلیسایی یک اقدام ضروری بوده برای یک نوع مکانیزم دفاعی و جبرانی برای حفظ امنیت و آرامش جامعه، پیشگیری از تکرار جرم، تادیب و در نهایت مجازات مجرم!
حمورابیها در بابل در تاریخ جهان برای اولین بار اعدام را انجام دادند و اکنون در ۲۳ کشور جهان همچنان مجازات اعدام وجود دارد.
اما به باور من اعدام و گرفتن جان یک انسان خطاکار شیوهای غیرانسانی برای تادیب و پیشگیری است چون اعدام همان “کشتن” انسانها به دست یکدیگر است، چه یکطرف آن سیستمها و دولتها باشند و چه طرف دیگر ماجرا یک انسان عادی باشد با این تفاوت که در قتل، انسان یا انسانهایی در شرایط نامتعادل (خواسته یا ناخواسته) دست به این عمل میزنند اما در اعدام، سیستمها و دولتها با تصمیم قبلی و با اعلام مکان و زمان در نهایت اعتدال روحی و فکری دست به این عمل میزنند و من آن را «تصمیمگیری دولتی مرگ» مینامم.
■ چه مسیری را طی کردید تا به این فکر رسیدید؟
تجربهی زیسته زیر فشار و هراس اعدام در کشوری که از کودکی تا میانسالیام را در آن گذراندم سبب شد در بزنگاههای رشدم ناخواسته شاهد صحنههای مبهم و ثانیهای از اعدام باشم، اما این تصاویر کوتاه و بریده چنان ریشهدار شدهاند که هنوز هم که هنوز است وقتی جرثقیل زرد یا تیر چراغ برقهای قدیمی و اشیایی اینچنینی میبینم، دلهرهای همراه تپش قلب و عرق سرد سراغم میآید که توصیفش برایم سخت است.
■ به نظر شما استدلالهای نوعی در دفاع از مجازات اعدام چه هستند؟
کانت میگوید: کسی که میکشد باید بمیرد! اولین دلیل شاید همین باشد که کیفر یک جرم، اعدام است.
دومین دلیل بازدارندگی از جرم است، یعنی شاید اعدام باعث شود دیگران بترسند و مرتکب جرم نشوند.
سومین دلیل، احترام و تسلی به بازماندگان قربانیست.
چهارمین دلیل از بینبردن شرایط و امکانات برای تکرار جرم است،
■ پاسخ شما به این استدلالها چیست؟
شدت و حدت مجازاتها تاثیر چندانی در بروز و ظهور جرم نداشته چرا که در سیستمها، به اعدام تنها به عنوان یک مکانیزم کیفری و پاکسازی جرایم نگاه نمیکنند بلکه خیلی رک و روراست مردم را با ترس و زور وادار به تمکین به مقررات و دستورات میکنند. در جهان کنونی اعدام فقط کیفر قتل نیست، کیفر رابطه جنسی غیرمجاز، کیفر اعتقاد به یک دین دیگر، کیفر تشکیل احزاب مخالف سیاسی، حمل سلاح اعم از گرم و سرد به شرطی که موجب رعب و وحشت افراد شود و زورگیری، کیفر طنز کردن خدا و پیغمبر و امام، کیفر همجنسگرایی و حمل و مصرف مواد مخدر و … هم هست.
اما با وجود قرنها تکرار عمل قضایی و شرعی اعدام هنوز نه جرمها کم شده و نه مجرمان!
زمانی آغامحمدخان قاجار یک شهر را کور کرد و کشت، گرچه او مشغول کیفر دادن کسی به خاطر جرمی نبود. وقتی هم در آمریکا یک سرباز فراری را اعدام کردند، مشغول کیفر دادن کسی به معنی قضایی کلمه نبودند. حتی در انقلاب فرانسه هم گیوتین به عنوان ماشین ترور انقلابیون وجود داشت.
این هراس آفرینی در «نمایش دولتی مرگ» نه تنها هراسی را برای مردم ایجاد نمیکند بلکه باعث نفرتپراکنی و باز تولید جرم و خشم در شکلها و گونههای مختلف در جامعه میشود.
پاسخ من بعد از تمام این مطالب این است که اعدام با هیچ استدلال شرعی و قانونی و قضاییای هرگز شیوهای برای پاکسازی جرم نبوده و نخواهد بود.