شهزاده سمرقندی – درود بر شما دوستان زمانه. باز آدینه شب است و نوبت به برنامهی “با همسایگان” رسیده است. مهمان برنامهی امروز ما، جوان همجنسگرای افغان مقیم کانادا است که به تازگی تجربههای خود را به شکل یک کتاب، در اینترنت منتشر کرده است.
حمیدالله حمیدی راه درازی را طی کرده تا خود را به کانادا برساند. او مدتی در پاکستان و بعد در ترکیه بهسر برده است. وی وقتی افغانستان را ترک میکند، مدتی در پاکستان منتظر میماند و بعد به ترکیه میکوچد و از آنجا به کانادا پناه میبرد.
حمیداالله میگوید حالا که دشواریها پشت سر گذاشته شدهاند، میخواهد به عنوان یک همجنسگرای افغانی برای اولینبار آشکارا از حقوق خود و همینطور از همجنسگرایان دیگر دفاع کند و این تابوی سنگین را در جامعهی خود که میهن باشد، بشکند. وی فعالیت خود را با نوشتن کتابی با عنوان «آنسوی وحشت» شروع کرده است.
[دانلود کتاب “آنسوی وحشت” نوشته حمیدالله حمید]
حمیدالله حمید میگوید که در جامعهی افغانستان امروزی حتی به زبان آوردن نام دگرباش کافی است که در جامعه دچار مشکلات زیادی شوید. او به رادیو زمانه گفت:
حمیدالله حمید – حتی نامی که برای دگرباش در جامعهی افغانستان وجود دارد، یک کلمهی غیر اخلاقی است و دشنام به شمار میآید. کسی که این حرف را بزند، پیش دیگران احساس خفت میکند. حتی به زبان آوردن خود این کلمه؛ حالا شما فکر کنید!
تا قبل از اینکه من این کتاب را بنویسم، اصلاً در جامعهی افغانستان چنین آگاهیای وجود نداشت که چنین انسانهایی ممکن است وجود داشته باشند، انسانهایی که به همجنسشان گرایش دارند. عنوانی که در افغانستان برای همجنسگرایان بهکار میبرند، ناتوانی جنسی به حساب میآید. در جامعهی افغانستان همجنسگرایان را به نام «ایزک» میشناسند. ولی منظور از ایزک کسی نیست که به همجنس خودش گرایش دارد، کسی است که خواص ظاهری جنس مخالف را دارد. مثلاً پسرانی هستند که خواص ظاهری دخترها را دارند و یا دخترانی هستند که خواص ظاهری پسرانه دارد، اما از اینکه به همجنسشان گرایش دارند، آگاه نیستند. فقط همینکه خواص جنس مخالف را دارند و استعداد ازدواج با جنس مخالف را ندارد، خود مشکل بزرگی است. در حال حاضر اینکه کسی بگوید به همجنساش گرایش دارد، فکر میکنم خیلی سنگینتر از آن باشد که در موردش حرف بزند.
من در جامعهی افغانستان فقط یک نفر را دیدم که با عکس مستعار و عکس دیگری، در این زمینه فعالیت میکند و وبلاگی به راه انداخته است. کسانی هم هستند که فعالیت فرهنگی ندارند، فقط به عنوان اینکه احساس میکنند دگرباش هستند، از عکسها و نامهای دروغی استفاده میکنند و در فیسبوک در اینباره صحبت میکنند و با هم ارتباط میگیرند.
شما در فیسبوک دوستان زیادی دارید. برخورد آنها با شما چگونه است؟
آنهایی که هنوز در صفحهام هستند، برخوردشان خوب است، چون مرا از صفحهی فیسبوکشان حذف نکردهاند. اما تعداد دیگری که به این موضوع حساسیت داشتند، وقتی متوجه شدند که من همجنسگرا هستم، حذفم کردند. تعدادی بدون اینکه به خودم چیزی بگویند و یا خبرم کنند، مرا حذف کردند و تعداد دیگری بعد از دادن یک دشنام یا نصحیت حذفم کردند.
تعداد کسانی که مرا حذف کردند خیلی زیاد بود و به بیش از چندصد نفر میرسد. چون قبلاً تعداد دوستان من در فیسبوک زیاد بودند، اما خیلی کاهش پیدا کرد.
شما زمانی که صفحهی فیسبوکتان را باز کرده بودید، اعلام نکرده بودید که دگرباش هستید؟
اعلام کرده بودم. اما خیلیها بودند که نمیدانستند من کی هستم. یا آنها مرا اد کرده بودند یا من آنها را اد کرده بودم، بدون اینکه مرا بشناسند. اما وقتی مرا شناختند، نوشتههایم را خواندند و یا عکسم را دیدند که با دیگران متفاوت است، حذفم کردند.
حمیدالله حمید همین حالا نیز برای آشکاربیانی و تابوشکنی خود، قربانیهای زیادی میکند. از از دست دادن دوستان روی فیسبوک گرفته تا محدود شدن روابط با خانواده و همینطور احساس دستکوتاهی در شکستن این تابوی سنگین و کمک به همجنسگرایان دگر که در عین حال در داخل افغانستان با شکنجهها و مشکلات روانی زیادی روبرو هستند. حمیدالله حمید میگوید:
من ابتدا که این کار را شروع کردم، با این هدف بود که از حقوق خودم دفاع کنم و چون در آنجا مشکل داشتم، میخواستم خودم را نجات بدهم. بعدش که خودم را تا حدودی نجات دادم، خواستم مشکلاتی را که تجربه کردهام، کسان دیگری که در افغانستان هستند، آنها را تجربه نکنند. به همین خاطر به این فکر افتادم تا جایی که میتوانم، کاری کنم که راه برای آنان باز بشود و مشکلات از سر راهشان برداشته شود. فعالیتم در این راه و دفاع از حقوق تمام همجنسگراها را زمانی شروع کردم که وارد کانادا شدم؛ یعنی چهار سال پیش.
چرا لازم بود که از خودتان محافظت کنید؟ میخواستید آشکارا در جامعه به عنوان دگرباش زندگی کنید و یا مشکل دیگری داشتید؟
در افغانستان متأسفانه حتی اینکه آدم آشکار به عنوان دگرباش زندگی نکند، خود مشکلی است. دگرباشان اکثراً استعداد ازدواج با جنس مخالف را ندارند و جامعهی افغانستان آنچنان سنتی است که حتی ازدواج نکردن هم عیب دانسته میشود و افرادی که نمیتوانند تا سنین کمی بالاتر ازدواج نمیکنند، آهسته آهسته مورد تمسخر و تحقیر مردم قرار میگیرند. اگر مردم بدانند که این افراد مشکل ازدواج دارند و نمیتوانند ازدواج کنند، آنها را همیشه مسخره میکنند، تحقیر میکنند و طعنه میزنند. از طرف دیگر، اینکه آدم احساسی داشته باشد، حرفی داشته باشد و نتواند آن احساسش را به هیچکس بگوید، خود زجر بزرگ دیگری است. وقتی آدم حرفی دارد، بالاخره باید همرازی داشته باشد که بتواند حرف خود را با او بگوید.
شما چند سالتان بود که متوجه شدید دگرباش هستید؟
آن وقتها من اصلاً نمیدانستم که چنین چیزی وجود دارد. در سن ۱۴-۱۵ سالگی بودم که احساس میکردم به همجنسم گرایش دارم. البته قبل از آنهم، گرایش به همجنس را از سنین خیلی کودکی هم داشتم و حتی از سنین ۹-۱۰ سالگی به یاد میآورم. اما در آن زمان فقط ظاهراً گرایش به همجنس داشتم، یعنی به نظرم جذاب میرسیدند، ولی از لحاظ جنسی، فکر جنسی نمیکردم. دقیقاً در همان سنین ۱۴-۱۵ سالگی بود که متوجه شدم از لحاظ جنسی به همجنس گرایش دارم.
شما کتابی با عنوان «آن سوی وحشت» هم در این زمینه نوشتهاید که بسیاری از روشنفکران و چهرههای برجستهی افغانستان از آن دفاع کردهاند و نظراتشان را در این مورد نوشتهاند. چه چیزی باعث شد که تصمیم گرفتید خاطراتتان را به شکل کتاب بنویسید؟
من قبلاً اصلاً در کار نویسندگی نبودم. میخواستم فعالیت را از جایی آغاز کنم که جامعه را از این موضوع آگاه کنم، اما هیچ راهی به فکرم نمیرسید. آن وقتها به فکر تهیهی برنامههای تلویزیونی بودم. اما این راهی بود که آغاز آن از صفر و بدون زمینه خیلی سخت بود.
چون خودم در کار نویسندگی نبودم، نوشتن به فکرم نمیرسید. در ترکیه دوستی داشتم که اهل سودان بود. وقتی قرار شد از ترکیه به کانادا بیایم، به من توصیه کرد که وقتی به کانادا رسیدم، خاطراتم را بنویسم. این بود که فکر کردم این میتواند راهی باشد که من از طریق خاطرهنویسی جامعه را نسبت به این موضوع آگاه کنم. این بود که فعالیتم را با خاطرهنویسی آغاز کردم.
این کتاب در داخل افغانستان هم خوانده شده است؟
اکثراً کسانی که این کتاب را مطالعه کردهاند، از طریق آنلاین بوده است. نسخهی چاپیاش زیاد به دست مردم نرسیده است. من از ابتدا هم که این کتاب را نوشتم، منظورم روشنگری در جامعه بود و به همین خاطر انتظاری از فروش این کتاب نداشتم؛ مخصوصاً در جامعهی افغانستان که فرهنگ کتابخوانی زیاد نیست و وضعیت اقتصادی مردم هم آنچنان خوب نیست که مردم بتوانند کتابی را که به فروش میرسد، تهیه کنند. به همین علت میخواستم این کتاب مجانی در اختیار مردم قرار بگیرد و تا بیشترین حد امکان بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. این بود که کتاب را آنلاین، هم به شکل فایل پیدیاف و هم روی وبلاگم پخش کردم. اکثراً در افغانستان از همین طریق به این کتاب دسترسی پیدا کردهاند. ولی فکر میکنم اگر این کتاب به شکل نسخهی چاپی در افغانستان پخش بشود، شاید ممنوع بشود.
با خانوادهی خودتان در تماس هستید؟ افرادی در خانوادهی شما هستند که از شما به عنوان یک دگرباش پشتیبانی کنند و این گرایش شما را بپذیرند؟
خوشبختانه خانوادهی ما با این موضوع مشکل زیادی نداشتند. از این لحاظ که خودم را بپذیرند، مشکل زیادی وجود نداشت. حتی زمانی که ترکیه بودم، این موضوع را برایشان گفته بودم و آنها با وجود اینکه میدانستند من دگرباش هستم، حمایتم میکردند، کمکم میکردند و برایم پول میفرستادند.
زمانی که از ترکیه به کانادا آمدم، از من خواستند این موضوع را به کس دیگری نگویم و گفتند چون جامعهی افغانستان یک جامعهی سنتی است، اگر این موضوع به گوش دیگران برسد، به خانوادهات طعنه میزنند و یک نام بد برای خانواده به حساب میآید. به همین خاطر، مخالف علنی کردن مسئله بودند. زمانی که من نوشتن کتاب را شروع کردم، آنها در جریان بودند و خیلی مخالفت کردند که نباید کتاب را بنویسی و نظرشان این بود که با نوشتن این کتاب، همه چیز افشا میشود و همه متوجه میشوند که از خانوادهی ما یک نفر دگرباش است و باعث بدنامی خانوادهمان میشود.
الان هم فقط به خاطر نوشتن این کتاب، با خانوادهام مشکل دارم، اما در ارتباط با پذیرفته شدن خودم، مشکلی نداشتم.
با توجه به اینکه تمام مشکلها، تمام نگرانیها و تمام برخوردهای بد و زننده پشت سر مانده و شما دیگر نه در پاکستان هستید و نه در ترکیه یا افغانستان، میتوانید بگویید که به عنوان یک جوان افغان احساس خوشبختی میکنید و فکر میکنید به مقصدتان رسیدهاید؟
بله این احساس را دارم. چون من اصلاً فکر نمیکردم بتوانم از مشکلاتی که وجود داشت، بیرون بیایم. نظر به اینکه الان آن مشکلات از سر راهم برداشته شدهاند و از آن مشکلات عبور کردهام، احساس میکنم که خوشبخت هستم.
برای دگرباشان دیگری که الان در افغانستان هستند و احتمالاً صدای شما را میشنوند، چه پیشنهاد و یا توصیهای دارید؟
پیشنهاد من به آنها این است که از لحاظ روانی خود را تنها احساس نکنند. هر مشکلی که دارند، بدانند که این مشکل، فقط مشکل آنها نیست، هزاران نفر در همین جامعه و شهری که زندگی میکنند، وجود دارند که مانند آنها هستند و همین مشکلات را تحمل میکنند. حرف من با آنان فقط این است که خودشان را تنها احساس نکنند. احساس تنهایی آدم را زجر میدهد و به شکلی تلاششان باید این باشد که آهسته آهسته خودشان را مطرح کنند و این موضوع را در جامعه معرفی کنند تا بهتدریج پذیرفته شوند؛ با وجود اینکه مشکلات زیاد است. اما در حال حاضر، بهترین کاری که میتوانند انجام بدهند، همین است که خودشان را تنها احساس نکنند.
این بود برنامهی امروز «با همسایگان» که اختصاص داشت به تابوهای سنگین جامعهی افغانستان که حمیدالله حمید با نوشتن کتاب «آنسوی وحشت» آن را شکسته و خود را در معرض دید و گاهی هم تحقیر مردم خودم گذاشته است.
این تابو در بین تاجیکان نیز سنگین است و همینطور در جامعهی امروزی ایران نیز با محدودیتهای سنگین اخلاقی و همچنین قانونی روبرو است. شاید همجنسگرایان هنوز راه درازی را باید طی کنند تا در جامعهی ما فارسیزبانان نیز بتوانند راحت و مثل بقیه روان زندگی کنند.
در آخر میخواهم به این نکته اشاره کنم که همجنسگرایی یا دگرباشی، در ادبیات کلاسیک فارسی نیز فراوان بهچشم میخورد. اما در دوران شوروی، ما تاجیکان شانس آن را نداشتیم که متن اصلی آن را بخوانیم و خود قضاوت کنیم.
متنهای سانسورشده و کوتاهشده و در واقع حذف شدن همجنسگرایی از تاریخ فارسیزبانان، الان مشکل همجنسگرایان را ده برابر کرده است. شاید در یکی از راههای فعالیت و دفاع از حقوق همجنسگرایان باید به گذشته برگشت و ادبیات کلاسیک فارسی را بازخوانی کرد و بدون سانسور و بدون حذف کردن پارههای آن، در اختیار خوانندگان امروزی گذاشت که خود قضاوت کنند که نیاکان ما با همجنسگرایان جامعهی خود چگونه رفتار داشتند.
همچنین دانستن اینکه در گذشته و در دوران رودکی، حافظ و بیدل نیز همجنسگرایان بودهاند، شاید به ما کمک کند که همجنسگرایان اطراف خود را درست درک کنیم و حق و حقوق آنها را نیز رعایت کنیم.
ایمیل گزارشگر
[email protected]
در همین زمینه:
::برنامههای رادیویی شهزاده سمرقندی در رادیو زمانه::
به نظر من که بدون شک بر اساس دین اسلام شکل گرفته همجنسگرایی و یا دگر باشی نا روا است و اگر علنی کسی به آن افتخار کند و یا آنرا خواسته باشد بقبولاند مجازات دارد و این روش زندگی غیر اخلاقی است. اما در باره ی اینکه آیا به علت دگرباش بودن این “آقای” حمید خانواده اش محکوم شود و یا بشرمد کدام دلیل اسلامی وجود ندارد. الله در قرآن می فرماید – ولا تزرو وازرة وزر اخرا- یعنی خداوند کسی را به گناه کسی دیگر نمی گیرد. و همه ی ما میدانیم که فرزند حضرت نوح کافر و گمراه بود و یا پدر حضرت ابراهیم کافر بود و یا کاکای حضرت محمد (ص) کافر بود و یا خانم حضرت صالح دگر باش بود و این هیچ شرمی نیست به این انبیاء. و اینکه خانواده “آقای” حمید او را کمک مالی می کردند هم قابل فهم است هر فامیل کوشش می کند که روابط و یا صله رحم را قطع نکند. دگر باش ها گناه کار هستند کافر عقیدتی نیستند. روش زندگی شان غیر قابل قبول است و عمل شان گناه است. و دیگر اینکه جای شک نیست که در جوامع بسته طفل ها در سن نو جوانی و فشار های هورمونی از ناحیه رشد جنسی سردرگم می شوند و اگر این سردرگمی از راه روابط جنسی با هم جنس شکل گرفت ، همان شکل گیری عادت می شود.
حشمت مصلح / 05 February 2012
اقای حشمت مصلح خودت فهمیدی چی گفتی؟ تا زمانی که ادم نما هایی مانندشما در این جهان وجود دارند و دوست دارند شخصی ترین مسایل انسانها از بیراهه ای به نام دین وخدا به لجن بکشن افراد دگر باش وغیر دگر باش نمی توانند نفس راحتی یکشند.
Shokoofe / 05 February 2012
آفرین به حمید.خیلی ها جرات کاری که تو کردی را ندارند. تو رسالت ات راانجام دادی. دمت گرم.برات آرزوی موفقیت دارم.
کاربر مهمان / 06 February 2012
جناب حشمت بسیار برای شما متاسفم که اینطور دیگران رو بر اساس افکار پوسیده خودتون قضاوت می کنید. چیزی که شما از اون به عنوان گناه نام می برید و بر اساس اون به دیگران برچسب گناهکار می زنید مربوط به عقاید شماست ( هرچند پوسیده و **** ولی مختارید که هر عقیده ای داشته باشید تا جایی که بر اساس افکارتون دیگران رو قضاوت نکنید) چه اینکه اونچه که گناه می نامید روش زندگی و منش بسیاری از انسانهای جهان هست. اشکال اسلام و مسلمانها بر خلاف ادیان دیگه اینه که سعی می کنند دیگران رو به زور وادار به پذیرش افکار خودشون بکنند. افکاری متعفن و پوسیده که بجز خرابی و نکبت و بدبختی از همون ابتدا تا به امروز دستاوردی برای بشریت نداشته. امیدوارم روزی برسه که ننگ اسلام و بقیه ادیان از دامن بشریت پاک بشه و جز در موزه های تاریخ اسمی از اونها برده نشه تا شاید خداوند رحمتش رو شامل حال همه ی انسانها بکنه
اسیریس / 06 February 2012
مصاحبه بسیار جالب و خواندنی بود. بعد از خواندن مطلب شما به سراغ کتاب ان سوی وحشت رفتم و با علاقه تمام و تاسف از فشاری که بر این قشر اجتماعی وجود دارد انرا به پایان بردم. امیدوارم نوشتن این کتاب قدمی باشد در فهم بیشتر شرایط افرادی همانند حمید.
کاربر مهمان / 08 February 2012
با سلام
فایل صوتی این مصاحبه متعلق به مقاله قبلی یعنی “گنج آمودریا می باشد. لطفا ادرس فایل را را تصحیح کنید تا بتوانیم صدای اقای حمید را بشنویم متشکرم
کاربر مهمان / 08 February 2012