در حالی که هنوز دولت آمریکا، به شکل رسمی، محتوای نامهای را که باراک اوباما برای آیتالله سید علی خامنهای فرستاده اعلام نکرده، دیدگاههای مختلفی در این زمینه در ایران مطرح شده است.
ازجمله علی مطهری، نماینده مجلس گفته است که قسمت اول نامه از موضع تهدید نوشته شده و قسمت دوم از موضع دوستی و مذاکره مستقیم.
در گفتوگو با علیرضا نوریزاده، روزنامهنگار، نویسنده و کارشناس سیاسی در لندن، از او پرسیدهایم: با وجود اینکه باراک اوباما هفته گذشته تحریم صنعت نفت و بانک مرکزی ایران را امضا کرده، این نامه چرا در چنین زمانی ارسال شده است؟
علیرضا نوریزاده: این اولین باری نیست که آقای بارک اوباما نامهای برای آقای خامنهای مینویسند. تقریباً دیگر برای آقای اوباما و دولت آمریکا آشکار شده است که تعامل با رؤسای جمهوری و مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ثمری ندارد. آن کس که شعار “مرگ بر امریکا” و بستن در به روی آمریکاییها اعمال میکند، سید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی است.
آقای اوباما در آغاز روی کار آمدن، زمانی که دست دوستی به سوی جمهوری اسلامی دراز کرد، یا به عبارتی، از سیاست چماق و هویج، هویج را در برابر جمهوری اسلامی نهاد، نامهای برای آقای خامنهای نوشت. پاسخ آقای خامنهای هیچگاه آشکار نشد.
گو اینکه در پیوند با نامه آقای اوباما، حرفهایی اینجا و آنجا زده شده است که مبنای نامه تحبیب بود و آمادگی آمریکا برای گفتوگو. منتها شروطی داشت که مسئله همکاری دو کشور در عراق، افغانستان، مسائل خاورمیانه، دست برداشتن ایران از معارضه با صلح خاورمیانه و پرونده اتمی را در بر میگرفت.
نامه دوم آقای اوباما که زمان آن بسیار نامناسب بود، در اوج جنبش سبز ارسال شد. این نامه که باز هیچگاه محتوای کامل آن آشکار نشد، بسیار بر جنبش سبز گران آمد.
یادم هست شعاری در آن وقت مطرح شد که اگر اینبار مردم مرگ بر آمریکا بگویند، این مردم ایران و توده مردم هستند که این شعار را خواهند داد. آقای اوباما سعی کرد انعکاس غیر مطلوب و منفی نامهاش را در بین ایرانیان کمی تعدیل کند. البته بعد خانم کلینتون به میدان آمد و با مواضع روشن و آشکار علیه جمهوری اسلامی، از بار منفی این نامه کاست.
نامه سوم، در شرایطی نوشته شده است که از یک طرف، مجازاتها در بالاترین شدت آن اعمال میشود، جمهوری اسلامی در موقعیتی بسیار ضعیف قرار گرفته است و درست شبیه کسی که در کنجی قرارش دادهاند، با فریاد و نعره و شعار، میخواهد بگوید که قدرتمند است.
غسان شربل، سردبیر “الحیات” در مقالهای جمهوری اسلامی را به بوکسوری تشبیه کرد که در گوشه رینگ میداند که بازی را باخته است و وضع بسیار بدی دارد و فقط عربده میکشد تا شاید حریف مقداری از عربده کشیهایش بترسد. همین حالت را جمهوری اسلامی دارد.
در این نامه، آقای اوباما سیاست چماق و هویج را اعمال کرده است. به این معنا که به جمهوری اسلامی اخطار کرده است که هرنوع اقدامی برای اخلال در کشتیرانی بینالمللی در تنگه هرمز، جمهوری اسلامی را با عواقب بسیار خطرناکی روبهرو خواهد کرد. به معنای دیگر، در آن پاره اول، به نوعی اعلان جنگ به جمهوری اسلامی داده است اگر، دست از پا خطا کند و بخواهد در خلیج فارس دست به ماجراجویی بزند، اما همانطوری که شیوه ایشان است و در همان پیام نوروزی ایشان در دو سال پیش دیدیم، بلافاصله صحبت از آن میکند که اگر جمهوری اسلامی در سیاستهایش تعدیل ایجاد کند و دست از این نوع سیاستهای رادیکال بردارد، درها به روی او باز خواهد شد و آمریکا این آمادگی را دارد که با گفتوگوهای مستقیم، درباره همه مشکلاتی که بین دو کشور وجود دارد، گفتوگو کند.
اینکه در جمهوری اسلامی سردرگمی میبینید و هرکس به نوعی این نامه را تعبیر و تفسیر میکند، علتش آن است که اولاً اصل نامه به جایی اعلام نشده است و شاید فقط چند تن از مشاوران آقای خامنهای، مانند آقای ولایتی، از محتوای کامل نامه باخبر باشند. حتی این بار کسانی مانند آقای رفسنجانی دیگر طرف مشورت نیستند. احتمالاً آقایان حداد عادل، ولایتی، اصغر حجازی و تا حدی آقای لاریجانی مورد مشورت قرار گرفته باشند.
باز اما به نظر من، جمهوری اسلامی قادر به دادن پاسخ به این نامه نیست. برای اینکه برای آقای خامنهای “مرگ بر آمریکا” یعنی زندگی، یعنی ادامه یافتن، یعنی بقا و او یکی دو نوبت به تلویح و تصریح گفته است: روزی که سفارت آمریکا در ایران باز شود، ما باید بارها را ببندیم و برویم. آقای خامنهای میداند که باز شدن سفارت آمریکا در ایران، تا زمانی که او زندگی میکند، امکان پذیر نیست.
در این نامه، آقای اوباما سیاست چماق و هویج را اعمال کرده است. به این معنا که به جمهوری اسلامی اخطار کرده است که هرنوع اقدامی برای اخلال در کشتیرانی بینالمللی در تنگه هرمز، جمهوری اسلامی را با عواقب بسیار خطرناکی روبهرو خواهد کرد.
در عین حال، آمریکاییها هم حاضر به گفتوگوها یبیهوده گذشته نیستند. الان خیلی صریح و روشن از جمهوری اسلامی تعهد میخواهند و طبیعی است آقای خامنهای چنین تعهدی نمیتواند بدهد. تلاشهای احمدینژاد هم برای گشودن باب گفتوگو با آمریکا، مانند تلاشهای خاتمی، به بنبست خورده است. بنابراین بخش اول این نامه که کشورهای دوست و متحد آمریکا در منطقه خلیج فارس را راضی کرده، با بخش دوم آن، در عمل نوعی ایجاد شک و تردید کرده است که مبادا آمریکا بخواهد باز در پس پرده دست به سازشی با جمهوری اسلامی بزند. گمان میکنم، اسرائلیلی ها و کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات، از این نوع نامهبازیهای آقای اوباما خوشحال نیستند.
در این میان، دولت آمریکا محتوای نامه را به طور رسمی فاش نکرده است، اما چرا با اینکه بسیاری از نمایندگان و افرادی که در اطراف آقای خامنهای هستند، گفتهاند که آمریکا به نوعی درخواست مذاکره مستقیم کرده است، در ایران این نامه را منتشر نمیکند؟
اگر بخواهند آن نامه را منتشر کنند، بخشهایی از آن بسیار توهین آمیز است و بخشهایی از آن نشان میدهد که بلوف جمهوری اسلامی توخالی است. این است که چنین نامهای منتشر نخواهد شد. احتمالاً در آستانه انتخابات، چند سطری از نامه را، طوری که بتوانند روی آن به رهبر داری سیاسی کنند، اعلام میکنند، ولی نه محتوای کامل نامه را.
بنابراین من تصور میکنم که بازی با این نامه، شاید چند وقت دیگر هم ادامه پیدا کند، اما آمریکاییها پاسخشان را گرفتهاند و گمان من این است که آمریکا تلاشی برای احیای آنچه در این نامه عنوان شده، نکند. سیاستها روشن است. مجازاتها تشدید شده است و آمریکاییها نتیجه مجازاتها را دارند میبینند.
بالا رفتن دلار و طلا با این وضع جنون آمیز، رسیدن سکه به قیمت ۸۰۰هزار تومان، نشان دهنده یک اقتصاد بیمار و در حال ورشکستگی است. بنابراین آمریکا به نتیجه کارش رسیده است و شاید در کاخ سفید، کسانی امیدوار باشند که جمهوری اسلامی وقتی به زانو بیافتد، گریزی جز گفتوگو پیدا نکند. من تصور نمیکنم چنین اتفاقی، تا زمانی که آقای خامنهای سر کار است بیافتد.
در این میان، نقش جمهوری اسلامی در سوریه هم غربیها را نگران کرده است و انگشت گذاشتهاند روی نقش ایران در مسائلی که نزدیک به ۱۰ ماه است که در سوریه ادامه دارد. حتی اخوان المسلمین سوریه پیشنهاد جمهوری اسلامی برای میانجیگری را رد کرده است. نظر شما درباره نقش جمهوری اسلامی در سوریه چیست؟
اصولاً یکی از انتقادها و ایرادهای بزرگی که آمریکاییها و متحدان اروپاییشان به جمهوری اسلامی میگیرنند، نقش مخرباش در سوریه و عراق است.
به این معنا که در عراق، طبیعتاً با این ماجراجویی و بازی آقای مالکی برای بیرون راندن شرکای سیاسیاش از قدرت، نقش بسیار ویرانگرانهای است و میبینیم که امنیت را در عراق بههم ریخته است و اصولاً نظام سیاسی عراق در معرض خطر سرنگونی است. از سوی دیگر، در سوریه، جمهوری اسلامی تمام تخم مرغهایش را در سبد بشار اسد گذاشت و دست هم نمیکشد. هنوز شش هزار کشته را نمیبینند و صحبت از توطئه استکبار و صهیونیستها میکنند.
در حالیکه پایدارترین متحد رژیم بشار اسد اسراییل است. اسراییلیها بههیچروی نمیخواهند بشار سقوط کند. برای اینکه از سال ۱۹۷۳ تا امروز، پدر بشار اسد و بعد از او، بشار، با وجودی که بخشی از سوریه (جولان) در اشغال اسراییل است، اجازه ندادهاند در مرزهای اسراییل با سوریه، یک گلوله در برود. بنابراین اسراییل میخواهد نظامی مانند سوریه باشد، شعار بدهد، ولی کاری نکند.
با این همه، به نظر من، عمر بشار به سر آمده است. یعنی فضایی که در سوریه وجود دارد، آنچنان فضای پرکینهای است که اگر بشار این وضع را ادامه بدهد، بدون تردید در سوریه جنگ داخلی صورت خواهد گرفت. الان هم نمادهایی از این جنگ را در “زبدانی”، “درعا” و در بعضی جاهای دیگر میبینیم.
ارتش جدا شده سوریه، در بعضی جاها کنترل کامل را به دست به دست گرفتهاند. بنابراین جمهوری اسلامی یک واسطه بیطرف نیست که بتوان بر او تکیه کرد. اخوان المسلمین جمهوری اسلامی را قبول ندارد و باور ندارد که جمهوری اسلامی میتواند میانجی خوبی باشد. چون جمهوری اسلامی است که سوریه را ترغیب و تشویق به کشتار میکند.
در عین حال، در جایی مثل “شورای ملی سوریه”، به رهبری آقای برهان غلیون، اصلاً حاضر به مذاکره با جمهوری اسلامی نیستند و معتقدند اینکار آب در هاون کوبیدن است. آمریکاییها هم بر این نقش جمهوری اسلامی واقف هستند. همین چند روز پیش اعلام کردند که آقای قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، در رفتوآمد به سوریه است. گویی این خبر، خبر جدیدی نیست. ما میدانستیم، در این زمینه نوشتیم و در جاهای دیگر گفته شد، ولی الان آمریکا اقرار به این مسئله میکند و نقش ویرانگر سپاه قدس را دارد عنوان میکند.
بنابراین تصور میکنم یکی از مسائلی که آمریکاییها به عنوان اقدامات جمهوری اسلامی در جهت اخلال، اولاً به روند بهار عربی و بعد سرکوبی مردم، مورد سئوالشان است، همین مداخلات رژیم ایران در سوریه است.
واقعیت اینستکه باراک اوباما نامه ای در رابطه با احتمال بستن تنگه هرمز برای خامنه ای نوشته است واین نامه فقط تهدید نظامی نبوده است زیرا در عرف دیپلماسی به ارسال چنین اخطاری فرستادن نامه اطلاق نمیشود
نامه ای بوده که پی امد های ملموسی داشته است زیرا بلافاصله وزیر دفاع ایران اعلام کرد که ما نگفته ایم که تنگه هرمز را میبندیم بنابرین قسمت اول نامه مشخصا نتیجه روشنی داشته است
اما قسمت دوم نامه انجام تعهد توسط امریکا ست زیرا وزیر دفاع امریکا اعلام کرد که ایران بمب هسته ای ندارد زیرا سلاح هسته ای خط قرمز ماست یعنی چون بمب هسته ای ندارد ما هم حمله نظامی نخواهیم کرد
در تعقیب همین بیانات اقای بارک وزیر دفاع اسرائیل اعلام داشت که حمله نظامی بایران در برنامه کنونی اسرائیل نیست
پس نامه دو نتیجه ملموس داشته است که خطر بسته شدن تنگه هرمز که افزایش بهای نفت را میتوانست بدنبال بیاورد و خطر حمله نظامی خواه از طرف اسرائیل و خواه از طرف امریکا و یا متفقا را منتفی کرده است
باز تاب این نامه در جهت شکل گیری سیاسی اروپا با ایران مشخصه دیگری را نمودار میسازد وان نامه نگاری مسئول روابط خارجی اروپا با ایران است که در اشکال متضاد خبری شده است زیرا بعد از سفر جلیلی دبیر شورای امنیت ملی ایران بروسیه سفیر ایران در المان خبر از دیدار و مذاکره دو طرف را داد و خانم اشتون اعلام کرد که با مذاکرات معنی دار موافق و از ان استقبال میکند ونماینده ایران ازارسال نامه بطرف اروپائی سخن بمیان اورد ولی دفتر خانم اشتون بعدا مدعی شد که 4ماه پیش نامه برای ایران فرستاده و جوابی نگرفته است و سخنگوی وزارت خارجه ایرا ن نیزاعلام داشت دو ماه است نامه فرستاده ایم ولی هنوز جوابی دریافت نکرده ایم
مجموعه بیان این ضد و نقیض ها نشاندهنده تغییری در موضع اروپا در مقابل ایران است که در نگاه اول تفاوت دیدگاه امریکا واروپا را نسبت بایران نشان میدهد
امریکا میتواند ازراه نزدیک تری مسائل خود را بایران تفهیم کند وحال انکه منافع کشورهای ارو پائی در ایران تفاوتی اشکار با یکدیگر دارد
انها میتواند مجموعا نفت ایران را تحریم کنند و انچه ایتالیا را از انگلیس و فرانسه را از المان متمایز میکند بازارهای صادراتی انان است
ایتالیا باصادرا ت 2ملیارد دلاری و نیازی که در شرائط کنونی برای سالم سازی اقتصادی خود دارد با انگلیس که فقط منافع 100 ملیون دلاری در ایران دارد متفاوت است گویا اینکه در شرائط پرداخت بهای نفت هم ایران تسهیلات ویژه ای برای ایتالیا در نظر گرفته است
فرانسه هم از صادرات موتورهای اتومبیل رنوو پژو برخودار است که حجم صادرات را در حدود 500 ملیون دلار تعیین میکند و حال انکه المان بازاری 4ونیم ملیارد دلاری در ایران دارد
اتخاد غرب چندان هم اتحاد نیست چنانکه در مورد ژاپن دیدیم که نخست وزیر بسرعت نظریات وزیر دارائی را دائر بر نخریدن نفت ایران زیر سوال برد
البته سیاستهای اقای اوبا ما در سطح خاور میانه هیچگاه مورد استقبال اقای نوریزاده نبوده است وایشان بیشتر مبشر سیاستهای جورج بوش و یا سناتور مک کین از قبل بوده اند ودر وضع فعلی هم نگران کدورت عربستان سعودی و یا امارات هستند بایشان نمیشود خرده گرفت زیرا برموضع قبلی پا برجا هستند
جمهوری اسلامی در عراق همان سیاستهائی را دنبال میکند که مورد توافق نوری مالکی و اقای اوباما بوده است و جابجائی قدرت درغراق وپر نقش شدن گروه مالکی که اجمالا طرفدار ایران هم نیستند و کم رنگ شدن گروه دیگر حاصل نفوذ ایران نیست وضمنا جمهوری اسلامی را هم نفی نمیکند
سوریه در تداوم ساست عراق است بهمین خاطر عراق نقش پر رنگ تری از جمهوری اسلامی در این کشور بازی میکند که با سیاستهای ایران هم همراه است
اقتصاد ایران مشکل دارد وگران شدن سکه و یا دلار دلیل بارز اشکال نیست وقعیت اینستکه باحذف یارانه های انرژِی
بهای کلیه کالاهای انرژی بر افزایش یافته و در اینده باز هم بالا میرود و یک روند دوساله تورم دوبرابری را تجربه خواهد کرد چون قیمتها مثل ظروف مرتبطه با یکدیگر متصلند وبعضی سریعا و و دیگران بتدزیج از یکدیگر تاثیر میپذیرند وصد البته ناکارامدی دولت این اشفتگی اقتصادی کشور را تشدید میکند ودولتی تکنوکرات را میطلبد که از پس نا همواریها
راه را بسوی تولید با بهره وری بیشترو صادرات هموار سازد
مسلما افتراق در هیات حاکمه کنونی را ه را به باز گشائی سفارت امریکا در ایران نمیگشاید واگر هم رابطه بر قرار گردد
سفارت امریکا در تهران باسفارت این کشور در بغداد و کابل و اسلام اباد متفاوت خواهد بود وهر روز شاهد حرف حدیث بسیاری خواهیم بود
اگر قرار باشد مذاکره ای با جمهوری اسلامی صورت گیرد طرف مذاکره کننده دولت یا رئیس جمهور نخواهد بود ونشانه انهم سفر احمدی نژاد به کشورهای امریکای جنوبی و حضور پر رنگ ولایتی بود که نماینده رهبر است
خامنه ای در شرائط کنونی که احمدی نژاد را در جنگ با مجلس و سپاه تنها گذاشته وموضع اورا حتی از زمان خاتمی هم ضعیفتر کرده است میتواند در سیاست خارجی کشور تجدید نظر کند گو اینکه با انتخابات در پیش روی مجلس تمام قوای خود را صرف بیرون کشیدن خطرات احتمالی و مشکل افرین این رای گیری کرده است که مسلما با حوادثی همراه خواهد بود
کاربر مهمان / 21 January 2012
سازش يعني خلع سلاح اينها از شعارهاي توخالي “مرگ بر مرگ ب ر.. “و بمب اتمي و…که معادل نابودي اينها خواهد بود چون چيزي براي ارايه ندارند غير از يک کارنامه سياه يعني سرکوب و فساد داخلي و ايجاد تنش بين المللي….
کاربر مهمان / 21 January 2012