چه کسانی سناریو فیلمی را می‌نویسند که توده‌های مردم سیاهی لشگر، روشنفکران و فعالان سیاسی بازیگران و نظامی‌ها و امنیتی‌ها، گروه تکنیک آن هستند؟ منظورم فیلمی قدیمی از نوع دایی جان ناپلئون نیست. چون در این‌گونه فیلم‌ها داستان بر محور وهم می‌چرخد. منظورم فیلمی است به سبک گدار که خودش یکی از رهبران هنری ۶۸ است. یعنی منظورم فیلمی‌ست متعلق به جامعه‌ای که قرار است خودآگاهی انسانِ کانتی و واقع‌بینی‌‌های دکارتی‌اش شالوده داستان را بر واقعیتی ریخته باشد موردِ منازعه بازیگران.

مه ۶۸ پاریس

‌در فیلم‌های نوعِ گدار، داستان، کمابیش فی‌البداهه و سر صحنه شکل می‌گیرد‌، براساس یک طرح کلیِ قبلی. چه بسا توانایی‌ها و ابتکارات بازیگرانی یا پیشامدی تصادفی بتواند مسیر ماجرا را این طرف و آن طرف کند.

با این همه می‌دانیم در هر صورت کارگردانی وجود دارد و بازیگرها هم از آن‌جا که انسان هستند و نه کامپیوترهای برنامه‌ریزی شده، هرگز نمی‌توانند به تمامی خود را بیان کنند. پس حتی فیلم موج نو هم سناریو دارد و کارگردانی که آن را پیش می‌برد. حتی اگر این سناریو با مشارکت خود بازیگرها پیش‌بینی شده باشد و براساس بدیهه‌سازی پیش برود.

اما ماه می فیلمی خواهد شد متعلق به دنیای آینده. جهشی از آرمان‌های قرن نوزده به دنیای قرن بیست و یکم. «زبانِ» این آرمان‌ها در شعارها و فکرها متناقض عمل می‌کند. یعنی در عین حال، نقد خود آن ایده‌ها هم هستند.

مجموعه «خیابان، تظاهرات و معترضان» شتر- گاو- پلنگی است نوظهور که از معجون قریبی تغذیه می‌کند مرکب از: باکونین، مارکس، فروید،‌ سارتر، داستایفسکی، مائو، چارلی چاپلین، تروتسکی، برادران مارکس، لنین، خدا، مارکوزه و شیطان. خواهان انقلابی است بدون سرنگونی و خونریزی. شورشی است خندان و خشمی است بدون کینه. و این تناقض‌ها در گفتار و عمل حریف‌ها هم مشاهده می‌شود.

تا دیروز هر کسی فکر می‌کرد کارگردان‌، خودش است، اما از دیروز یک سناریو شروع کرد خودش را به بقیه تحمیل کردن و از کارگردان‌ها یک نفر با به‌دست گرفتن کنترل صحنه‌، تعیین‌کننده مسیر داستان شد. این کارگردان، دوگل بود.

‌سناریو او هم امروز معلوم شد که چقدر ساده و چقدر از فرط سادگی پیچیده بود: تمام مدت با این‌که تقریباً همه شعارها او را هدف گرفته بودند، سکوت کرد.

در تمام ماه می یک پیغام فرستاد که زبانش تا مدتی همه را گیج کرد: «اصلاحات آری، شیانلی – بگوییم خرابکاری – نه!» بعد هم یک نطق کرد که بهتر از هرکسی تا آن لحظه خواست‌های جنبش را خلاصه می‌کرد و وعده داد اگر دست و بالش را نبندند به آن‌ها عمل کند.

بعد هم صبر کرد و سکوت کرد تا خوب اوضاع بلبشو شود، کمبود بنزین و شکر و خشکبار و وسایل نقلیه مردم را خسته کند و غرغر کسبه وصاحبانِ آن دسته از مشاغلی که درآمدشان به کلی قطع شده بود، درآید.

بعد هم وسط هیر و ویر، ناگهان ناپدید شد. چیزی که بازار شایعه و ترس و بیقراری را رونق داد. در تمام این مدت هم نخست وزیرش مشغول مذاکره و زد و بند با قویترین و سازمان‌یافته‌ترین رقبای بالقوه حکومت یعنی کمونیست‌ها شد که به خاطر شرکت‌شان در مقاومت فرانسه و وابستگی‌شان به یکی از دو تا بزرگترین قدرت‌های دنیا‌، به حق‌، شریک حکومت بودند اما نه دشمنش.

دشمن واقعی دوگل راست افراطی بود که از زمان استقلال الجزایر و کودتای ناموفق‌شان و به خاطر زندانی بودن رهبران‌شان به خون او تشنه بودند. مذاکراتی هم با آنها شد. با وعده آزاد کردن ژنرال‌های زندانی بعد از پایان ماجرا. تظاهرات دیروز را فی‌الواقع همین راست‌های افراطی سازمان دادند و شعارهای ناسیونالیستیِ دل به هم‌زنی‌، که حتی حال مخالفان دانشجوها را به هم می‌زد همین‌ها ساختند.

‌ناپدید شدن کارگردان، یکی از شاهکارهایش بود. علاوه بر این‌که اضطراب به دل‌های مردد انداخت و بقیه را هم به تردید، و دانشجوها را هم دربرابر یک سوال بزرگ‌: «آلترناتیو چی و کی می‌تواند باشد؟» قرار داد. فرصتی هم بود که ژنرال از وضعیت ارتشش خاطر جمع بشود.

اول دامادش را فرستاد که سروگوشی این‌طرف و آن‌طرف آب بدهد، بعد هم خودش رفت سراغ فرماندهی کل و همان‌طور که دیدیم با یک صحنه تاتری جالب طرف را وادار کرد که داوطلبانه اعلام آمادگی کند. وقتی هم برگشت بلندگو را گرفت و با صدای بلند کارگردانی‌اش را به همه اعلام کرد.

و چه فرصتی هم بهتر از این که از رقیب احتمالی، حزب کمونیستِ نه تنها بی‌آزار بلکه همراه، یک لولوی ترسناک ارایه بدهد، هم برای راضی کردن راست، هم برای بی‌بها کردن جوانک ها و اصلاً به حساب نیاوردن آن‌ها و هم برای این‌که س ژ ت سندیکای حزب کمونیست را دستپاچه کند تا برای اثبات بی‌گناهی‌اش هر چه زودتر و بهتر، به خواباندن اعتصاب‌ها مدد بدهد.

فی‌الواقع سقوط حزب کمونیست فرانسه از همین امروز است که شروع می‌شود. از فردا تا سی‌ام ژوئن‌، همه آب‌ها از آسیاب خواهد افتاد و فیلم ماه می به کارگردانی موفق دوگل آخرین مراحل ساختنش را پشت سرخواهد گذاشت.

‌گرچه در جایزه‌هایی که این فیلم در فستیوال‌های آینده تاریخ خواهد برد، کسان دیگری هم غیر از او سهم می‌برند؛ ولی این خود داستان دیگری است.

مجموعه: روزانه‌ها؛ خاطرات ماه مه ۱۹۶۸